نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت

۴۸۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی اسلامی» ثبت شده است

۰

داستان عجیب مسلمان شدن بانوی مسیحی و حمل جنازه ربا خوار

سبک زندگی اسلامی حکایت خوبان

داستان عجیب مسلمان شدن بانوی مسیحی و حمل جنازه ربا خوار

داستان عجیب مسلمان شدن بانوی مسیحی و حمل جنازه ربا خوار

در ادامه داستان جوان مسلمانی را خواهید خواند که بخاطر عشق و علاقه به دختری مسیحی مرتد شده و مسیحی می شود. اما بعد از فروکش کردن شعله های عشق پشیمان شده و به برکت گریه بر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) همسرش هم مسلمان می شود و...
و همچنین خواهید خواند عاقبت بد جنازه مرد رباخوار را...
مرحوم حاج میرزا حسین نوری از حاج میرزا خلیل طهرانی از یکی از شاگردان مرحوم آیت الله وحید بهبهانی چنین نقل می‏کند:
روزی در صحن شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) پای درس مرحوم آیت الله بهبهانی نشسته بودیم، ناگاه مرد زائر غریبی که لباس اهل آذربایجان را به تن داشت، سراغ آیت الله بهبهانی آمد و سلام کرد و دست ایشان را بوسید و سپس کیسه‏ای که در آن مقدار زیادی از زیور آلات زنانه بود به ایشان داد و گفت: به هر صورت که می‏دانید، مصرف نمایید
آیت الله وحید بهبهانی از ایشان سؤال کردند: این‏ها چیست و کجا بوده؟ آن مرد حکایت عجیبی را درباره این جواهرات برای ایشان نقل کرد آن حکایت چنین است:
من اهل شیروان (یا دربند یا، جایی نزدیک آنجا) هستم چندین سال پیش برای تجارت به بعضی از بلاد روسیه (روسیه قدیم) سفر کردم مال زیادی هم داشتم روزی به دختری زیبا برخورد کردم که دلم را برد و به خاطر او آرامشم را از دست دادم، کم کم اختیار از دستم خارج شد به سراغ خانواده آن دختر رفتم. خانواده او از سرشناسان و اشراف نصاری بودند اما، به هر حال از دختر آنها خواستگاری کردم، جواب آنها این بود که از نظر ما، تو عیبی نداری جز آنکه هم مذهب ما نیستی، اگر حاضر باشی مسیحی شوی دخترمان را به عقد تو در خواهیم آورد. ناراحت و غمزده از منزل آنها بیرون آمدم، چون برای من شرطی گذاشته بودند که نمی‏توانستم به آن عمل کنم.
هر چه می‏گذشت، عشق و محبت من به آن دختر بیشتر می‏شد به گونه‏ای که از کار و زندگی باز مانده بودم، چون دیدم کارم به آشفتگی کشیده شده و راهی جز بهم ریختگی زندگی و هلاکت ندارم، راه دو روئی و نفاق و اظهار شرک را در پیش گرفتم، تصمیم گرفتم این کار زشت را انجام دهم. به سراغ آنها رفتم و به ظاهر از اسلام اظهار برائت کردم و رسماً، مسیحی شدم آنها هم دختر خود را به عقد من در آوردند.
مدتی گذشت آتش محبت و عشق من فرو کش کرد و بر کار مذموم خود که می‏دانستم سرانجامی جز آتش جهنم ندارد، سخت پشیمان شدم دائماً خود را بر این کار ملامت می‏کردم و در اندیشه عالم پس از مرگ بودم، نه راهی برای بازگشت به وطن خود داشتم و نه اقامت در آنجا و عمل به آئین مسیحیت برایم آسان بود تکالیف دینی اسلام را کنار گذاشته‏ام بودم دائماً مصائب آن حضرت را بیاد می‏آوردم و گریه می‏کردم همسرم خیلی شگفت زده بود، چون علت گریه‏ های مرا نمی‏دانست، از علت این گریه‏ ها می‏پرسید اما، نمی‏توانستم به او جوابی بدهم‏
سرانجام روزی با توکل به خدا، تصمیم گرفتم حقیقت را برای او بیان کنم به او گفتم: من به مذهبم اسلام، همچنان پای بندم و تنها برای وصال تو، تظاهر به نصرانیت کردم و علت گریه ‏هایم را به او گفتم: وقتی همسرم نام امام حسین (علیه السلام) را شنید بر قلب او نورانیتی ظاهر شد، گویا نام شریف امام حسین (علیه السلام) شیاطین را سوزاند او بلافاصله، اسلام را پذیرفت و مسلمان شد و در گریه بر امام حسین (علیه السلام) با من همراهی می‏کرد و سیرت او هم مانند صورتش، دل آرا و باطنش مثل ظاهرش پاک گردید
روزی به او گفتم: بیا و وسائلمان را جمع کنیم و مخفیانه به کربلا برویم تا به آسانی بتوانیم به تکالیف دینی خود (اسلام) عمل کنیم و در آنجا ساکن شویم او پیشنهاد مرا پسندید، قرار شد به کربلا بیائیم، با هم به کربلا آمدیم و مجاور حرم شریف اباعبدالله (علیه السلام) شدیم اما چیزی نگذشت که همسرم به بیماری شدیدی مبتلا شد و از دنیا رفت، خانواده از مرگ فرزندشان آگاه شدند و آمدند او را بردند و به شیوه نصاری تجهیز و او را طبق آئین خود با همه زیور آلاتش در قبرستان نصاری دفن کردند.
غم فراق او خیلی مرا افسرده کرده بود تمام وجودم از غم او آغشته بود، تصمیم گرفتم جنازه او را از قبر در آورم در پاک‏ترین شهر مسلمانان دفن کنم، نیمه‏ های شب به قبرستان نصاری رفتم قبر همسرم را شکافتم اما در قبر او مردی ریش تراشیده و با شاربهای بلند دیدم خیلی برایم عجیب بود، این کیست که در قبر همسرم دفن شده؟! در فکر بودم که بدن همسرم چه شده است؟ در همان حال خواب بر چشمانم غلبه کرد در عالم رویا به من گفتند: دل پاک دار و ناراحت مباش فرشتگان خدا جسد همسرت را به کربلا بردند و در صحن شریف اباعبدالله (علیه السلام) پائین پا، نزدیک مناره بلند سبز رنگ، دفن کردند فرشتگان، زحمت انتقال جنازه او را از تو برداشتند.
خوشحال و شادمان از خواب بیدار شدم و فوراً تصمیم گرفتم به کربلا برگردم خدای متعال به من توفیق عنایت فرمود که بار دیگر به زیارت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بیایم محل قبر را در صحن مطهر پیدا کردم و سراغ مسئولین صحن مبارک رفتم و پرسیدم چه کسی اینجا دفن شده است؟ گفتند: یکی از مأموران مالیات حکومت را در اینجا دفن کرده‏اند خواب خود را برای آنها گفتم آنها قبر را شکافتند داخل قبر شدم و همانطور که در خواب به من گفته بودند جنازه همسرم را در آنجا دیدم، زیور آلات او را از او جدا کردم و این همان زیور آلات است که به شما می‏دهم‏
آیت الله وحید بهبهانی زیور آلات را قبول کردند و آن‏ها را صرف فقرای آن بلاد نمودند.
عبرت‏ها

از بعضی از روایات چنین بر می‏ آید که یکی از نشانه‏ های مؤمنین است که با شنیدن نام امام حسین (علیه السلام) گریان می‏شوند. این ویژگی در این بانوی نصرانی در این جریان نمایان شد آیا اگر این گونه روایات را در کنار این جریان بگذاریم، نمی‏توانیم نتیجه بگیریم که همه زمینه ‏های یک ایمان قوی در درون این بانو، فراهم بوده اما چون سنت الهی این است که بدون ایمان رسمی به دین اسلام کسی به نجات نرسد حکمت الهی اقتضاء کرده که زمینه ایمان رسمی نیز برای او فراهم شود و از دنیا برود اما، نباید احتمال زمینه ‏های برعکس آن را در خود جدی بگیریم، بی‏ گمان، اگر کسی، به نام، مسلمان و شیعه باشد اما صفات درون او زمینه‏ های کفر باشند حکمت خدا اقتضاء دارد که زمینه ‏های کفر رسمی را نیز برای او فراهم کند ترس از سوء عاقبت چیزی جز جدی گرفتن این احتمالات خطرناک نیست.


منبع:
کتاب اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت (جلد دوم)/ میرزا حسن ابوترابی‏

منبع:سایت گناه شناسی

۰

اسلام آوردن سارا پرایس، خبرنگار استرالیایی از زبان خودش

حجاب سبک زندگی اسلامی

اسلام آوردن سارا پرایس، خبرنگار استرالیایی از زبان خودش

اسلام آوردن سارا پرایس، خبرنگار استرالیایی از زبان خودش

اسلامی، جهادی، داعش، تروریست، زنان سعودی که حق رانندگی ندارند، برقع، ۱۱ سپتامبر… متاسفانه واژه «مسلمان» یا «اسلام» همیشه به چیزهای مثبت ربط داده نمی شود. بلکه واژه «اسلام» در این دوره و زمانه میتواند معانی بسیار بدی را تداعی کند. واژه‌ای که معنای آن «تسلیم در برابر خداوند» است، این مذهبیست که اغلب در رسانه‌ها علت همه بدیها و اشتباهات دیده می شود. پس، چرا باید زن جوانی، اهل کشوری چون استرالیا، تحصیلکرده، مستقل، زنی که به نقاط مختلف جهان سفر کرده، تصمیم به گرویدن به مذهبی بگیرد که عموما آن را متحجر میدانند؟

خوب، دلایل متعددی وجود دارد. هرچند مردم اغلب تصور میکنند که به خاطر مردی بوده است. وگرنه چرا یک زن باید چنین کاری کند، هان؟ ولی در مورد من اینطور نیست. جالب است که برخی چطور چنین فکری میکنند. حتی وقتی در کافه دانشگاه درخواست غذای حلال کردم، پیشخدمت با طعنه از من پرسید که آیا به خاطر دوست پسرم مسلمان شده‌ام؟ در معرض نگاههای متعجب به پوست سفید و چشمهای روشنم قرار گرفتم. بعضی استرالیایی‌ها از من پرسیدند که اهل کدام کشور هستم و از شنیدن اینکه خودم استرالیایی هستم یکه خوردند. استرالیایی و مسلمانی؟ برای بعضی ترکیب این دو باور نکردنی است.

البته برخلاف بعضی واکنشهای تند و بی ادبانه نسبت به تغییر دینم، افراد جالبی هم بوده‌اند که آمده و از من پرسیده‌اند چرا؟ خانمها و آقایان، این سوالیست که من مایلم به آن پاسخ دهم. شما مجبور نیستید با آن موافق باشید، مجبور نیستید سخنان مرا بپذیرید. اما این داستان من است و دلایلیست که مرا در طی دو سال به جایی که اکنون هستم رسانید. مسلمان شدن کار آسانی نبود. من مورد تمسخر قرار گرفتم، زیر ذره بین بودم، کارم را از دست دادم، دوستانم رهایم کردند و دوران بسیار سختی با خانواده‌ام داشتم. اما بادعا، تحقیق، مطالعه و جستجوی فراوان و صحبت با افرادی از مذاهب و فرهنگهای مختلف، مسیر زندگی‌ام به اینجا کشیده شد.

، من مسلمانم. همچنین استرالیایی، روزنامه نگار و جهانگرد هم هستم. مسلمان بودن تغییری در عناصر شکل دهنده شخصیت من نمیدهد. هرچند بیان آنچه که در جریان سفر درونی شخص در درون قلبش میگذرد، به طور کامل ممکن نیست، باید بگویم که گرویدن من به اسلام نتیجه سه عامل مهم بود. این داستان من است و فقط از آن من است.

سفر به مالزی قطعا پایه گرایش من به اسلام بود. هنگامی که بر اساس تخیلاتم تصمیم گرفتم در قالب برنامه تبادل دانشجو به مالزی بروم، هرگز تصورش را هم نمیکردم که چه ماجراهای دیوانه‌واری پیش رویم است. مالزی خانه دوم من است. در قلبم جایگاهی خاص دارد و من به عنوان یک شخص در آنجا رشد کردم. من برخی از بهترین و بدترین لحظات زندگیم را در آن گذراندم. و تمام تجربه من از مالزی پر است از رنگ، ماجراجویی و فرصت.

پیش از مالزی من هیچ چیز درباره اسلام نمیدانستم. هرگز با یک مسلمان ملاقات نکرده بودم و همیشه مسلمانان را افرادی با لباسهای سیاه و زمخت تصور میکردم که جایی در خاورمیانه، جایی خیلی خیلی دور از تمدن زندگی میکنند. بله، و فکر میکردم که زنان مسلمان مورد ظلم و ستم اند و نمیتوانند بدون شوهرانشان جایی بروند، نمیتوانند شاغل باشند، و همیشه مجبورند لباس سیاه بپوشند. نه این که زیاد درباره‌اش فکر کرده باشم…نه. بیش از این ها در حباب جامعه خودم بودم که بتوانم درباره‌ آنها فکر کنم. ولی تصویر خیالی من از اسلام با آمدن به مالزی در هم شکست. ناگهان دیدم که نسبت به زندگی دختران مسلمان شرق آسیایی که لباس و حجاب رنگارنگ داشتند کنجکاوم. دوستان مسلمان بسیاری را ملاقات کردم –بعضی از آنها دوستان دائمی من شدند- که به دانشگاه میرفتند، کار میکردند، حجاب بر سر داشتند، هرچند بسیاری هم نداشتند و در کل همگی از مذهبشان بسیاری خوشحال بوده و عاشق آن بودند.

به عنوان یک دانشجوی روزنامه نگاری، ذهنی باز و اشتیاق شدیدی به ناشناخته‌ها داشتم. اسلام به سرعت برایم مذهبی مرموز شد که میخواستم بیشتر درباره‌اش بدانم. همین زمان بود که تصمیم گرفتم که یکی از مقالات پژوهشی‌ام را درباره حقوق زنان مسلمان بنویسم. «این» آغاز همه چیز بود. چشم و ذهنم از یافته جدیدی پر شده بود: این که زنان مسلمان دارای حقوق هستند. در حقیقت زنان مسلمان، صدها سال پیش از زنان غربی، حقوق خود را در حوزه‌های طلاق، زمین، مالی، انتخاب همسر و … از طریق قرآن و حدیث به دست آورده‌اند. حتی در قرآن سوریه کاملی درباره زنان وجود دارد. از مردان خواسته شده که به زنان خیره نشوند، و با زنان و همسرانشان با بیشترین احترام رفتار کنند زیرا این چیزی است که در نزد خدا پسندیده است. البته این به این معنا نیست که مسلمانان بیگناهند. مردم باید بتوانند بین فرهنگ، سیاست و مذهب تفاوت قائل شوند. نخستین باری که وارد یک مسجد شدم احساس آرامش کردم. حتی با یک امام جماعت صحبت کردم. صدای رسا اما خاضعانه اذان در درونم احساسی را بیدار کرد که قبلا هرگز احساس نکرده بودم.


اسلام آوردن سارا پرایس، خبرنگار استرالیایی از زبان خودش

اولین باری که سرم را به سوی کعبه خم کردم در قلبم خانه را حس کردم. البته من در مالزی مسلمان نشدم، اما مالزی مرا در مسیری زیبا به سوی اسلام و یگانگی خداوند قرار داد.

پیش از آنکه مسلمان شوم، یک مسیحی بسیار معتقد بودم. این کانون سفر معنوی من است و بدون آن من هرگز مسلمان نمیشدم. من بیشتر جنبه‌های مسیحیت را دوست دارم. مسیحیت صمیمیت، مهربانی، عشق و هر چیز خوب دیگری که ما انسانها آرزویش را داریم یاد میدهد. دوستان مسیحیم را نیز بسیار دوست داشتم. اما پس از بازگشت از مالزی احساس میکردم که چیزی تغییر کرده است.

من درباره ابعاد کلیدی و بنیادهای مسیحیت به ویژه تثلیث و اینکه این عقیده از کجا آمده بود تحقیق کردم. بین قرآن و انجیل شباهتهایی هست. برای من، قرآن به بسیاری از سوالاتم درباره مسیحیت پاسخ داد. من در قرآن هیچ اشتباه یا تناقضی ندیدم. به مباحثات بین دانشمندان مشهور مسلمان و مسیحی درباره قرآن و انجیل گوش دادم و احساس کردم که قرآن معنای عمیقتری داشت.

با این حال حتی وقتی به حقانیت اسلام پی بردم، ترک مسیحیت برایم بسیار دشوار بود. مذهب همیشه مهمترین چیز در زندگیم بود و من میخواستم مطمئن باشم با تمام وجودم و با دلایل درست به اسلام می پیوندم. مسلمان شدن به این معنا بود که کارهایی را انجام داده یا ترک میکردم. نمازهای پنجگانه در هر روز، پرداخت مالیاتهای اسلامی، تغییراتی در پوشش، و ترک مشروبات الکلی. اینها تغییرات گسترده‌ای بود. با این حال مسلمان شدن به نظرم چندان متفاوت از مسیحیت نبود، بلکه آن را بیشتر به صورت نسخه به روز شده‌ای از مسسیحیت میدیدم.
من مسیحی به دنیا نیامده بودم. تعمید داده نشده بودم زیرا والدینم میخواستند که من خودم تصمیم بگیرم که به چه چیز معتقد باشم. از این بابت همیشه از آنها سپاسگزارم.

گر چه من به سرعت به اسلام علاقه‌مند شدم، تغییر مذهب سخت ترین تصمیم در تمام عمرم بود، اما تصمیم درستی بود. مسیحیت به من یاد داد که به خداوند عشق بورزم. به من فروتنی، عشق به دیگران و چیزهای بسیاری درباره مسیح (عیه السلام) یاد داد. اگر مسیحی نبودم هرگز نمیتوانستم آنچه که اکنون هستم باشم.


رهیافته

منبع:سایت باحجاب

۰

قلب؛حرم خدا

بانک تصاویر سبک زندگی اسلامی

قلب؛حرم خدا

قلب؛حرم خدا

تا حالا روی نوشته ی دیوار ها دقت کرده اید؛لطفا پارک نکنید! پارک ،مساوی با پنچری! لطفا آشغال نریزید و مانند آن...

چه خوب بود اگر تعدادی از همین جملات را روی قلبمان می نوشتیم و اجازه نمی دادیم هر کس هر آشغالی دارد روی قلبمان بریزد ،یا اگر خواست پارک کند، با یک "نه" قاطعانه چهار چرخش را پنچر می کردیم.

امام صادق(ع) چه زیبا فرمودند:«قلب حرم خداست،در حرم خدا غیر خدا راه مده.»[بحارالانوار،جلد70،ص25.]

+برگرفته از کتاب "دختر باید خانوم باشه" با تلخیص.

منبع:پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات

۰

چطور کودکان را به نماز دعوت کنیم؟

سبک زندگی اسلامی نماز آموزش

چطور کودکان را به نماز دعوت کنیم؟

چطور کودکان را به نماز دعوت کنیم؟

در جلد سوم کتاب «کافی» نوشته شده که امام باقر (ع) در مجلسی درباره سن تشویق کودکان به نماز صحبت می‌کرد و در ضمن صحبت‌هایش فرمود: «ما کودکان خود را وقتی پنج ساله‌اند به نماز امر می‌کنیم ولی شما کودکانتان را وقتی هفت ساله شدند به نماز امر کنید.

ما کودکان خود را وقتی هفت ساله‌اند به روزه وامی‌داریم به اندازه‌ای که توان دارند. چه نصف روز باشد یا بیشتر یا کمتر. وقتی تشنگی و گرسنگی بر آن‌ها چیره شد، افطار می‌کنند تا اینکه به روزه عادت کنند و توان آن را بیابند ولی شما کودکانتان را وقتی ۹ ساله شدند به اندازه‌ای که توان دارند به روزه وادارید و وقتی تشنگی بر آن‌ها چیره شد افطار کنند».

در این خصوص باید توجه داشت که روح هر انسانی در دوران کودکی و نوجوانی انعطاف خوبی دارد و قابلیت یاد گرفتن دستورات دینی و به‌خصوص تمرین روزه‌داری از کودکی راحت‌تر است اما هر اندازه که سن انسان بیشتر می‌شود، انعطاف روحی او کمتر شده و یاد گرفتن آموزه‌های جدید مشکل‌تر می‌شود.

بنابراین روزه گرفتن برای کودکان واجب نیست اما همین که در میان وعده‌های غذایی رعایت ماه مبارک رمضان را کند و از انجام کارهایی که روزه را باطل می‌کنند دور باشد، برای او کاری زیبا و پسندیده است که زمینه‌ساز تقوای او در دوران جوانی می‌شود.

داستانک_نماز

توجه به نماز
مأمون خلیفه ستمکار عباسی با نقشه‌ای از پیش تعیین شده مناظره و مباحثه‌ای دینی میان سران مذاهب و ادیان مختلف با امام رضا (ع) تدارک دید تا شاید بر عظمت علمی و معنوی آن حضرت آسیبی وارد کند اما امام به‌تنهایی به همه شبهات آن پاسخ داد و با بیانی رسا و منطقی گویا آن‌ها را قانع کرد؛ به‌طوری که همگی بر عظمت علمی امام اعتراف کردند.

در این مجلس بااهمیت امام رضا (ع) رو به مأمون کرد و فرمود: «وقت نماز فرا رسیده». یکی از دانشمندان ‌(عمران) که مشغول بحث با امام بود گفت پاسخ را ناتمام نگذار که دلم نرم شده و آماده پذیرش هستم. امام رضا (ع) فرمود: «نماز می‌خوانیم و برمی‌گردیم». (بحارالانوار، ج ۱۰)

منبع:مجله بنیانا

۰

تربیت نامحسوس

حجاب سبک زندگی اسلامی سبک زندگی غربی

تربیت نامحسوس

بچه شما در آغوش شما در مدرسه شما در کتابخانه کانون شما جلوی روی شماست و شما برای او فکرهایی دارید آینده ای دارید، امیدی دارید درحالی که ناگهان مشاهده کنید که یک نفری که حداقل با این بچه بیگانه است یعنی بی علاقه به سرنوشت این بچه است دسترسی اش به این بچه بیشتر است از طریق کالاهای فرهنگی متفاوت و رسانه های گوناگون خبری و فرهنگی؛ این جای نگرانی است و این وجود دارد چه من و شما بخواهیم و چه نخواهیم.
مقام معظم رهبری


منبع :حجاب برتر

۰

زهرامحمدی درمستند «از لاک جیغ تا خدا »

حجاب بانک فیلم سبک زندگی اسلامی

زهرامحمدی درمستند «از لاک جیغ تا خدا »

زهرامحمدی درمستند «از لاک جیغ تا خدا »

مستند «از لاک جیغ تا خدا » که قسمت های گذشته آن مورد تحسین و استقبال گسترده مخاطبان خاص و عام قرار گرفته بود، کاری است از گروه خانواده و فرهنگ به تهیه کنندگی هاشم تفکری بافقی که در ماه رمضان هر روز ساعت ۱۷:۱۵ در جدول پخش برنامه ها قرار دارد. محوریت این برنامه تکریم حجاب و بانوان محجبه است همراه با روایت هایی از بانوانی که به تازگی موفق به بهره مندی از پوشش چادر شده اند. الگوسازی برای جامعه دختران و زنان کشور و نیز ارائه حجاب برتر از اهداف این برنامه است. می توان گفت انعکاس و تصویر تحولات درونی انسان در این برنامه که تاکنون بیش از ۱۰۰ قسمت از آن پخش شده و همچنان در حال تولید و پخش است، مورد توجه قرار گرفته است. این برنامه در ماه مبارک رمضان به صورت ویژه و با بخش های متفاوت نسبت به گذشته به مخاطبان تقدیم می شود.

********************************

لینک دانلود مستند

منبع:سایت باحجاب

۰

ریحانه ی آفرینش

حجاب سبک زندگی اسلامی

ریحانه ی آفرینش

ریحانه ی آفرینش

گل های کنار پارک ها و تفریگاه ها، اگر چه زیبا و خوش رو هستند، ولی چون مورد استفاده ی عموم قرار میگیرند و رایگان در اختیار همه قرار می گیرند، چندان به ارزش واقعی آنها توجه نمی شود. چه بسا رهگذری هم از آن گل خوش آب و رنگ خوشش بیاید،و آن را از جا کنده،پس از بوییدنی،گلبرگ هایش را با انگشتان زمخت و بی رحمش از هم جدا کرده، به گوشه ای انداخته یا زیر پا له نماید و پس از آن به سراغ گل بعدی برود.
دختر هم گلی از بوستان محبت الهی است که او چنین زیبا،مهربان و لطیف آفریده و به مردان دستور داده تا از او مراقبت کنند،تا دستان هوس رانان بی عاطفه،او را پرپر نکند.
امام علی(ع)فرمودند:«زن،گل است و لطیف.»[نهج البلاغه،نامه31.]
+برگرفته از کتاب "دختر باید خانوم باشه".

منبع:پایگاه اسلامی دانش آموزی سادات

۰

ماجرای مسلمان شدن کلر دختر آمریکایی

حجاب سبک زندگی اسلامی

ماجرای مسلمان شدن کلر دختر آمریکایی

ماجرای مسلمان شدن کلر دختر آمریکایی

خیلی کوچک بودم که درباره اسلام شناخت پیدا کردم چون با بچه‌های مسلمان بزرگ شده بودم به یاد می‌آورم که من را هنگام افطار به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند و همه باخوشحالی غذاهای خوشمزه می‌خوردند تا این‌که در سنین نوجوانانی سوالات و ابهامات زیادی درباره دین خودمان برایم ایجاد شده بود. مثلا از مادرم می‌پرسیدم چرا تو روسری برسرت نمی‌گذاری؟ چرا شما آرامش ندارید؟چرا الکل می‌نوشید؟ و بسیاری از سوالات و ابهاماتی که در ذهن داشتم در پاسخ می‌گفتند دینشان آنها را مجبور کرده است و هنگامی که انسان به دینی پایبند می‌شود باید به دستورات آن هم عمل کند که چه چیزی مجاز است و چه چیزی مجاز نیست زیرا به آن آن اعتماد می‌کنند نه به این خاطر که نمی‌توانند فکر کنند بلکه به این دلیل که می‌دانند در زندگی شخصی و اجتماعی آنها تاثیرخوبی دارد انجام می‌دهند.

سوالات متعددی درباره اسلام و تفاوت آشکار میان دین من و آنها با دوستانم داشتم اما یک روز وقتی درباره کریسمس صحبت می‌کردیم سوال کردم چرا آنها جشن کریسمس نمی‌گیرند به من گفته شد:فقط شما نیستید که حضرت مسیح را می‌شناسید ما هم ایشان را قبول داریم تا قبل از آن من فقط به اعمال بصری توجه داشتم مثل حجاب و نماز و روزه ولی درباره مسائل اعتقادی صحبت نکرده بودیم دقت نکرده بودم. آنها گفتند ما به خدا اعتقاد داریم و همه پیامبران آدم، نوح، موسی، ابراهیم، عیسی و … فرستادگان خدا هستند که همه را قبول داریم.

بنابراین تصمیم گرفتم تا اطلاعات و شناختم را درباره دین اسلام با مطالعه بیشتر کنم یک قرآن با ترجمه انگلیسی تهیه کردم و درزمان تعطیلات تابستانی شروع به خواندن آن نمودم. شبیه کتاب مقدس ما بود بعد از بازگشت به مدرسه و تمام شدن تعطیلات مسائل زیادی برایم روشن شده بود که برای دوستانم تعریف کردم توضیحات بیشتری نیازداشتم اما آنها نمی‌توانستند به من کمک کنند و باید سراغ افراد مطلع‌تری می‌رفتم.

البته آن زمان اصلا به فکرتغییر دین نبودم تنها ازسرکنجکاوی و علاقه دنبال می‌کردم و می‌خواستم بدانم چرا دین من با دوستانم فرق دارد. این تجربه عجیب وغریب بود که چیزهایی نخوریم و ننوشیم و کارهایی را که می‌توانیم انجام ندهیم. ماه مبارک رمضان نزدیک و نزدیکتر می‌شد و من تصمیم گرفتم که اگر آنها می‌توانند این‌گونه باشند پس من هم می‌توانم؛ بنابراین سعی کردم مانند آنها روزه بگیرم خیلی سخت بود، اما دوستانم به من گفتند یک روز کارسختی نیست، تو باید سعی کنید تمام ماه رمضان این‌گونه باشی. گفتم: برای یک هفته امتحان می‌کنم. یک تجربه عجیب وغریبی است زمانی که می‌توانیم بخوریم و بنوشیم ولی امتناع می‌کنیم، اما بعد از آن احساس خوبی برای رسیدن به هدف ایجاد می‌شود زیرا وقتی سرگرم کار باشیم متوجه نمی‌شویم. من به اسلام احترام می‌گذاشتم و هرچه جلوتر می‌رفتم آن را بهتر درک می‌کردم البته اصلا اعتقادم به عنوان دین خودم به آن نبود. بعد از آن چند مجله و کتاب درباره دین اسلام تهیه کردم ازجمله علم، سیاست و… اطلاعاتم را درسطح دانشگاهی بالا نبرد بلکه درکم را بهتر کرد.

همیشه این فکر را می‌کردم که اگر در دین من مسیحی صحبت از پیامبری دیگر می‌شود که بعد از مسیح می‌آید آیا او همان حضرت محمد می‌تواند باشد؟! این چیزی بود که علاقه واحترامم را به حضرت محمد بیشتر می‌کرد زیرا به نظر من او غیر از پیامبری، یک شخصیت خوب و رهبر مقبولی بوده است.
در تعطیلات همراه خانواده‌ام به نیویورک رفتم آن زمان واقعه ۱۱ سپتامبر رخ داده بود ما چنان دچار شوک و ناراحت شده بودیم و نمی‌دانستیم چرا این اتفاق افتاده است. گزارش‌ها و اخبار منتشر شده آن را به مسلمانان نسبت دادند و گفتند تروریست‌های مسلمان پشت این حملات هستند.

من اینها را رد می کردم و به خانواده‌ام میگفتم قرآن را خوانده‌ام و مفاهیم دین اسلام را درک کرده‌ام این دین اجازه نمی‌دهد چنین کارهایی صورت بگیرد! خدا در قرآن فرموده شما نمی‌توانید انسان‌های بیگناه را بکشید زیرا کشتن یک نفر ،مانندآن است که همه مردم را کشته‌اید و اگر بک نفر را نجات بدهید مثل آن است که تمام مردم را نجات داده‌اید.
چیزهایی که گفته می‌شد را قبول نمی‌کردم این‌که می‌گویند مسلمانان این کار را انجام داده باشند احساس واقعا بدی بود. به اتاقم رفتم، به زمین زانو زدم و به زبان عربی گفتم: «من معتقدم که یک خدا وجود دارد و حضرت محمد آخرین پیامبر خدا است.» متوجه شدم شهادتین گفتم و به اسلام اعتقاد دارم اما هنوز تردید داشتم که این دین من باشد و این‌که چگونه می‌توانم زندگی‌ام را براساس آن تنظیم کنم.

فکر کردم خوب پس من به یک خدا اعتقاد دارم و باور دارم که حضرت محمد آخرین پیامبر است، اما مطمئن نبودم که می‌توان روسری برسر کنم و یا الکل ننوشم ولی اگر این‌گونه نباشم باید روز قیامت جواب بدهم نمی‌دانستم چه می‌شود حتی اگردرموارد خاص هم رعایت نکنم . دچارتردید بودم .
بنابراین تصمیم گرفتم تا زندگی‌ام را تغییر دهم و الکل ننوشم یا گوشت خوک نخورم مگر گوشتی که ذبح حلال شده باشد. خیلی از کارهای که قبل از آن انجام می‌دادم را دیگر کنار گذاشتم و تنها به دین اسلام فکر می‌کردم زیرا اعتقاد مرحله اول است ولی عمل کردن به اعتقادات مرحله دوم ایمان آوردن است که باید رعایت می‌کردم.

مادرم به من گفت : تو می‌توانی همه این کارها را انجام بدهی بدون این‌که تغییر دین بدهی و مسلمان شوی . تو هنوز هم می‌توانی انسان خوبی باشد.
اما به او گفتم مسلمان شده‌ام و به خدا اعتقاد دارم و حضرت محمد آخرین پیامبر خداست. اعتقادات من واقعا تغییر کرده است.
مادرم که در فضای نژادپرستانه و ضداسلامی بزرگ شده بود می‌دانست چه شرایط سختی در انتظارم خواهد بود همواره سعی می‌کرد من را از حوادث محافظت کند و مراقبم باشد اصرار داشت تا مسلمان نشوم و تغییر عقیده بدهم، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و بادوستان مسلمان به مسجد می‌رفتم و عبادت می‌کردم بعد از ده ماه از مسلمان شدن تصمیم گرفتم روسری بر سر بگذارم خیلی سخت بود ولی این را مطمئن هستم اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم باز هم مسلمان خواهم شد.

این یک فرآیند یادگیری بود که کم کم به کمک دوستانم و حمایت خانواده‌ام بارور شد و توانستم مسلمان شوم و هر روز شناخت و درکم را بیشتر کنم.
دوست خوبی که من برای اولین بار به او گفته بودم به اسلام علاقه دارم به من گفت اسلام یک روش زندگی است که اگر آن را خوب درک کنیم سوالاتی که در طول زندگی پیش می‌آید را می‌توان با دستورات آن جواب داد قرآن کتاب آسمانی خداست که تمام دستورات زندگی فردی و جمعی انسانها درآن وجود دارد.

سفر من به اسلام تدریجی بود و سه سال طول کشید سال ۲۰۰۲ شروع شد زمانی‌که تنها ۱۹ سال داشتم و احساس می‌کنم به برکت اسلام و راه و روشی که انتخاب کرده‌ام زندگی خوبی دارم.


رهیافته

منبع:سایت باحجاب

۰

دوست دارم

سبک زندگی اسلامی

دوست دارم

دوست دارم

بزرگ نمایی تصویر با کیفیت

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: قَوْلُ‏ الرَّجُلِ‏ لِلْمَرْأَةِ: إِنِّی أُحِبُّکِ، لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»

الکافی (ط - دارالحدیث)، ج‏11، ص: 316

برای بعضیا گفتن دوستت دارم به خانومشون خیلی سخته !
نمی دونم روی چه حسابیه ؟
اما اون چیزی که پیامبر ما می فرمایند اینه :
اگه توی آقا به همسرت بگی دوستت دارم، این دیگه تا ابد از قلب همسرت بیرون نمیره.

البته به شرط اینکه واقعا از تَه دلت بهش گفته باشی دوستت دارم.

منبع:گروه رهروان اینترنتی ولایت

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)