نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت

۲۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی درمکتب اهل بیت ع» ثبت شده است

۰

الگوها ضدالگوها درعاشورا

سبک زندگی اسلامی زندگی درمکتب اهل بیت ع سخن نگاشت

الگوها ضدالگوها درعاشورا

الگوها ضدالگوها درعاشورا

گرایش به الگو و تأثیر پذیری از آن در امور مختلف زندگی فردی و اجتماعی‌، از جمله گرایش‌های فطری انسان است و فطرت کمال جوی انسان او را وا می‌دارد تا برای رسیدن به هدف و کمال از بهترین الگوها استفاده کند.اما نکته قابل توجه این است که الگو، چه کسی باشد؟در این جا به چند الگو مثبت و منفی عاشورا اشاره می کنیم:

منبع:سایت باحجاب

۰

زن و علم‌اندوزی؛ حیات علمی حضرت زینب(س)

حجاب زندگی درمکتب اهل بیت ع

زن و علم‌اندوزی؛ حیات علمی حضرت زینب(س)

زن و علم‌اندوزی؛ حیات علمی حضرت زینب(س)

گروه آیین و اندیشه فرهنگ نیوز، موضوع زن، علم اندوزی وجایگاه و نقش آن در اسلام از موضوعات مهم و در عین حال چالش بر انگیز در مطالعات اسلامی می باشد. نگرش اصلاحی اسلام به مسئله زن(بالا بردن نقش و جایگاه آن در مقایسیه با عصر جاهلیت)از سویی و ابهام در فهم  برخی از آیات قرآن و احکام شرعی خاص[1] از سویی دیگر زمینه ساز اندیشه های متضاد و برداشت های متفاوت از جایگاه و نقش زن در اسلام شده است.

برای درک و پی بردن به شان و جایگاه حضرت زینب در بحث علم لازم است که ابتدا یک نگاهی کلی به پیشینه تاریخی زن در دوره جاهلیت و در دوره بعد از ظهور اسلام داشته باشیم:

یکی از مهمترین مشکلاتی که در مطالعات زنان در دوره جاهلیت وجود دارد این است که برای بررسی جایگاه و نقش زن در عصر جاهلیت با کمبود منابع و داده های تاریخی مواجه هستیم؛ چرا که اخبار جاهلیت بیشتر در قالب اشعار، گزارش های پراکنده و برخی از آیات قرآن کریم بدست ما رسیده است. از اینرو ترسیم و ترشیح این بخش از حیات زنان در دوره جاهلیت برای مورخ بسیار سخت می باشد. با این حال، همین منابع محدود بخصوص توجه به آیات قرآن که شاخص های کلی از این عصر را برای آیندگان ترسیم کرده، می توانیم به دورنمای کلی از وضعیت تاریک زن در این عصر پی ببریم.

بطور کلی مورخان در بررسی جایگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی زنان در دوره جاهلیت دو نظریه دارند و به عبارت دیگر در این موضوع به دو گروه تقسیم شده اند؛

1)عده ای معتقد هستند؛ زن در دوره ی جاهلیت از مقام و منزلت بالای برخوردار بوده است[2]. احمد علی نویسنده کتاب محاضرات فی تاریخ العرب، فرد شاخص این نظریه می باشد. طرفداران این نظریه دلایل گوناگونی از جمله؛ بازگشت نسب برخی از قبایل به زنان، مشاوره با زنان در امور جنگی...[3] را شاهد مدعای خود می دانند.[4]

حتی برخی از محققان از جمله جرجی زیدان گفته‏ اند: «زنان عرب در دوره جاهلیت از خود استقلال واراده داشتند و دارای آزادی مقام بودند و عده ‏ای از آنان در جنگ و سیاست و ادب و شعر و تجارت و صنعت بنام گشتند.[5]

2)گروهی دیگری از پژوهشگران که نسبت به نظریه فوق، بیشتر هم می باشند معتقدند؛ شان و منزلت زن در عصر جاهلیت بسیار پایین و ناچیز بوده و به گونه ای که عصر تاریکی برای زن می باشد. این گروه برای اثبات نظریه خود علاوه بر مصداق های تاریخی، از آیات قرآنی هم سود می جویند. زنده به گور کردن دختران[6]، نداشتن حق انتخاب همسر، محرومیت از ارث...از مهمترین مصداق های این نظریه می باشد.

در مجموع آنچه امروزه در بین مورخان بر روی آن اتفاق نظر وجود دارد این است که زن در جاهلیت(به جز انگشت شماری) هیچ مقام، شان و جایگاهی نداشته است و اگر فرزند پسری نداشت چونان کالایی به حساب می آمد و در واقع داشتن فرزندان ذکور پسر بود که برای وی حداقل شان و جایگاه را بدست می داد وگرنه کالای در دست مردان به حساب می آمد.

آنچه گفته شده کاملا گویا است که در جامعه ای که زن هویت و استقلال وجودی ندارد نمی توان از وی انتظار فعالیت های علمی و دانش اندوزی و...داشت. در واقع ظهور دین اسلام نقطه آغازین برای حرکت و جنبش در حیات زن در این بخش از کره خاکی و در ادامه در محدوده قلمرو اسلامی گردید

جایگاه زن در سیره پیامبر(ص)

در سیره پیامبر(ص)بر فراگیری علم و دانش و دوری از جهل و جهالت تاکید بسیاری شده است و این تاکید تنها به مردان نیست بلکه تمام انسانهای جامعه را در بر می گیرد. بر اساس متون و گزارش های تاریخی زنان در عصر پیامبر(ص)در بیشتر عرصه های علمی حضور فعال وچشمگیری داشتند و حتی جالب است اشاره کنیم که پیامبر(ص)روز خاصی را به پاسخگویی به سوالات زنان اختصاص داده بود.«زنان پیش پیامبر آمدند و عرضه داشتند: مردان در بهره گیری از محضر شما بر ما غلبه دارند. روزی را نیز به ما اختصاص دهید. رسول خدا روزی را خاص آنان قرار داد»[7]

نمونه های فراوانی در تاریخ صدر اسلام وجود دارد که می توان از فعالیت علمی آنان سخن گفت. بهترین شاهد بر توفیق زن مسلمان در عرصه علمی در عصر پیامبر(ص)داستان ام سلمه ، اسما، دختر زید بن سکن انصاری است. این زن را به خاطر دانش و خرد و تدینس خطیه النسا سخنور زنان  لقب داده بودند او به نمایندگی از از طرف زنان خواسته های زنان را پیش پیامبر(ص)مطرح می کرد پیامبر او را تایید و بر دین و خردش آفرین گفت.[8]

جایگاه علمی و روایی زینب(س) 

همانگونه که اشاره گردید، ظهور دین اسلام و تاکید پیامبر(ص)بر نقش آفرینی زن در عرصه های مختلف بخصوص علمی، نقطه ی آغازین برای زنان در تاریخ اسلام گردید. در این میان خانواده و اهل بیت پیامبر(ص) از شاخص ها و ویژگی های خاصی برخوردار بودند. در مقام علم و یقین ، خداوند درباره پیامبر(ص) می فرماید: از نزد خود به  او علم دادیم، هچنان که علم امام لدنی است. زینب هم در چنین خانواده ای متولد شده در کنار استفاده از علمی که خداوند به خاندان اهل بیت داده بود سود جست بلکه خود نیز مورد لطف و عنایت الهی بود و اولین نشانه های این محبت در هنگام تولد و انتخاب نام از سوی خداوند برای او متجلی گردید.

بنابراین علم و دانش حضرت زینب(س) به معنای امروزی کلمه تحصیلی و اکتسابی نیست بلکه علم خاندان اهل بیت علم الهی است و دلایل بی شماری بر این مدعا وجود دارد که یکی از آنها اعتراف دشمن خاندان اهل بیت یعنی مامون خلیفه عباسی می باشد. شیخ صدوق در این باره روایت می کند که آن هنگامی که مامون بعد شهادت امام رضا(ع)، فرزند کوچک او یعنی امام جواد(ع) را که در سنین کودکی به امامت رسیده بود خواست علم و دانش او را مورد آزمایش قرار دهد، جلسه ای ترتیب داده و از بین دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی افراد شاخصی را انتخاب کرد تا با ایشان مناظره کنند و با سوالات مختلف، حضرت را مورد آزمایش قرار دهند. در این جلسه حضرت در حالیکه در سنین کودکی بود ولی مجهز به علم لدنی بود همه رقبا را با دلایل متقن محکوم ساخته و باعث تعجب و حیرت حاضران گردید. در چنین فضایی بود که مامون اعتراف کرد اینها از خاندان نبوت هستند و علم و دانش و بزرگی در بین آنها کوچک و بزرگ ندارد. و یا هنگامی که امام زمان؛ حسین بن علی(ع) از خواهرش التماس دعا در نمازهای شب دارد، جایگاه وی در فضل و دانش در بین اهل بیت کاملا گویا و مشخص می گردد.

این موضوع و سخنان حضرت زینب (س)در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبه ها و سخنرانی هایی که در فرصتهای مختلف در برابر ستمکاران و طاغیان آن زمان و مردم ایراد فرموده است، نشان میدهد که علم، دانش و کمال آن بانوی بزرگوار اکتسابی و از راه تحصیل و تعلیم نبوده است بلکه عنایت الهی و جنبه خارق العاده ای داشته است. دلیل این ادعا علاوه بر آنچه گفته شد، از زبان و کلام امام چهارم، امام سجاد هم شنیدنی  است که پس از سخنرانی زینب (ع)در کوفه، آن حضرت خطاب به او فرمودند:

«... یا عَمَّۀ! اسْکُتی انْتِ بِحَمْدِاللَّهِ عالِمَۀٌ غَیْرُ مَعَلَّمَۀ، وَ فَهِمَۀٌ غَیْرُ مُفَهَّمَۀ »

[عمه جان؛  آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمداللَّه دانشمندی معلم ندیده و فهمیده ای هستی که کسی به تو فهم نیاموخته است].

در واقع همانگونه که اشاره گردید نشانه نبوغ و عنایت حق تعالی از همان از دوران کودکی در این بانو متجلی گردید. دختر امیرالمؤمنین(ع)و فاطمه زهرا(س)با اینکه پنج یا شش سال بیشتر از عمر خود، مادر خویش را درک نکرد و در سنین پنج یا شش سالگی مادر را از دست داد،  اما در همین سنین اندک چنان تربیت شده بود که از فاطمه (س)حدیث و روایت نقل کرده و چند تن از تاریخ نویسان و محدثین سند خطبه فدک را به  حضرت زینب (ع)رسانده و از او نقل کرده اند، بر کسی پوشیده نیست که نقل چنین خطبه ای از طرف دختری که در سن پنج یا شش سالگی است و حفظ آن کلمات با آن همه بلاغت و جامعیت دلالت بر کمال رشد و فهم و علم و دانایی او میکند و میتوان گفت که جنبه خارق العاده ای داشته است، اما چون از خاندان اهل بیت بوده جای تعجب ندارد.

از میان محدثان، مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل در باب علل الشّرایع و اصول الاسلام بخشی از اوایل خطبه فدک را که در  آن علل احکام ذکر شده نقل و سند آن را اینگونه ذکر میکند:

حَدَّثَنا مُحَمّدُ بنُ مُوسَی بنِ المُتَوَکِّل، قالَ: حَدَّثنَا عَلیُّ ابن الحُسَ ین السَّعْدآبادی، عَنْ احْمَد بنِ ابی عَبْداللَّهِ البَرقی، عَنْ اسْماعیلَ بن . مِهْران عَنْ احمَد بن مُحَمَّد ابنِ جابر، عَنْ زَیْنَب بِنْتِ عَلیّ قالَتْ: قالت فاطمۀ علیها السلام فی خُطَبَتِها

حدیث دیگری است که شیخ جعفر نقدی در کتاب زینب کبری نقل شده که می گوید:«روزی امیرالمؤمنین علیه السلام زینب را که در سن طفولیت به سر میبرد روی زانوی خود نشاند و به او فرمود: بگو احد یعنی یکی، زینب گفت: واحد بعد فرمود بگو اثنین، یعنی دوتا، زینب ساکت شد علی بدو گفت؛ سخن بگو، زینب گفت: زبانی که بگفتن یکی گردش کرده چگونه دو تا بگوید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام دختر خود را به سینه چسبانید و او را بوسید.

گفت و گوهای علمی که بین امام حسین و امام حسن و حضرت زینب(س) در موضوعات مختلف انجام شده است . پاسخ های که زینب کبری(س) در این گفت و گوها به برادران خود می دهد موجب تحسین ایشان از طرف برادران خود می گردد که گزارش های مفصل آن در منابع تاریخی آمده است.

آنچه گفته شده در واقع نشان دهند نوع علم اندوزی و منشا علمی وی بود که بسیاری روایان حدیثی شیعه و سنی بدان اعتراف کرده اند و بالاترین سخن همان کلام سید سجادین(ع)بود که بدان اشاره رفت.

سوال مهمی که مطرح می شود این است که آیا حضرت آن علمی را که بدست آورده بودند صرفا در مسیر فردی مورد استفاده قرار می دادند و یا نه چونان ائمه معصومین کلاس های درسی داشته و به آموزش و تعلیم می پرداختند؟

در برخی روایات است که برای حضرت زینب(س)مجلس علمی بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او می رفتند.  از فعالیت علمی و بخصوص کلاس های تفسیر حضرت در دوران حضور در مدینه و بخصوص در کوفه گزارش های متعددی وجود دارد. این صفات برجسته که برای هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را «عقیله بنی هاشم » می گفتند و از وی حدیث فرا می گرفتند . ابن عباس از او حدیث روایت می کند و می گوید:«عقیله ما ، زینب دختر علی(ع)حدیث کرد . . . و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وی را بنی عقیله گفتند.

با شروع خلافت امیرالمومنین و انتقال مرکز خلافت به عراق که به دلایل مختلف این حادثه رخ داد، زینب(س) نیز همراه خانواده خود راهی کوفه گردید و با ورود زینب(س) به کوفه دوره جدیدی از حیات علمی ایشان شروع گردید. در مدت حضور ایشان در کوفه، حضرت به ارشاد و تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت و از خصائص ایشان نقل شده که در کوفه 30مجلس درسی برای زنها تشکیل داد و برای آنها قرآن را تفسیر میکرد و در یکی از روزها به تفسیر سوره کهیعص مشغول بود که امیرالمومنین(ع) از در وارد شد و از ایشان پرسیدند: کهیعص تفسیر میکنی عرض کرد: آری، امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: ای نور دیده این حرف رمزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر صلی الله علیه وآله و سپس سخنانی در این باره به زینب (ع) فرمودند.

در اینجا درباره حضور و موقعیت حضرت زینب در کوفه یک نکته بسیار ظریفی وجود دارد و آن این است که با توجه به مقام و احترامی که دختر امیرمؤمنان در کوفه پیدا کرده بود میتوان دریافت که ماجرای اسارت زینب (ع)و بی احترامی های عمال اموی و دشمنان خاندان نبوت نسبت به آن بانوی بزرگوار پس از ماجرای کربلا در این شهر انجام شد تا چه اندازه برای دختر امیرمؤمنان ناگوار و دشوار بود و آن حضرت صبر و شکیبایی شگفت انگیزی در برابر این مصایب سخت از خود نشان داد و به خاطر رضای خدای سبحان این ناملایمات و اهانتها را برخود هموار کرد، تا آنجا که وقتی عبیداللَّه بن زیاد در آن مجلس شوم و مفتضح از وی پرسد:

«کَیْفَ رَأَیتِ صُ نْعَ اللَّهِ بِأَخیکِ » رفتار خدا را نسبت به برادرت حسین چگونه دیدی؟

فرمودند:« ما رَأَیْتُ مِنْهُ الّا جَمیلًا » من از خدای تعالی جز نیکی و زیبایی چیزی ندیدم که این سخن  بیانگر و حکایت از نیروی فوق العاده ایمانی حضرت می باشد.

حضرت زینب علاوه بر کلاس درس و تفسیر که در مدینه و کوفه داشت و در آن به زنان مسلمان آموزش می داد، روایت زیادی نیز از وی نقل شده است که در مباحث قبلی به خطبه فدکیه اشاره رفت.

شیخ صدوق ، محمد بن بابویه می گوید:حضرت زینب (س )نیابت خاصی از طرف امام حسین(ع) داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه کرده از او می پرسیدند ، تا اینکه حضرت سجاد (ع) بهبود یافت . شیخ طبرسی می گوید : حضرت زینب (س )روایات بسیاری را از قول مادرش حضرت زهرا (س )روایت کرده است . از عماد المحدثین روایت شده است که: حضرت زینب (س )از مادر و پدر و برادرانش و از ام سلمه و ام هانی و دیگر زنان روایت می کرد و از جمله کسانی که از او روایت کرده اند: ابن عباس و علی بن الحسین (ع )و عبدالله بن جعفر و فاطمه صغری دختر امام حسین (ع )و دیگرانند.

 همچنین ابوالفرج اصفهانی صاحب کتاب مقاتل الطالبین می گوید : زینب بانویی عقیله که ابن عباس سخنان حضرت زهرا(س )را در مورد فدک از قول او نقل کرده و می گوید : عقیله ما ، زینب دختر علی (ع )به من گفت .

یکی دیگر از شاخص های علمی و دانایی حضرت زینب فصاحت و بلاغت ایشان و ایراد خطبه در کوفه و شام در بارگاه جباران زمان می باشد.

خطبه های آن حضرت دلیل قوی بر کمال و فصاحت و بلاغت اوست  و بالاترین وصفی که در این باب میتوان گفت همانست که خُزیمه اسدی گوید: «کأنّما تنزع عن لسان امیرالمؤمنین علیه السلام» به خدا سوگند ندیدم زنی را مثل زینب علیها السلام که با شدت حیایی که دارد به این مثابه سخن سراید، گویا با زبان امیرالمؤمنین علیه السلام سخن میگوید. حضرت اشاره به مردم نمود که ساکت شوید، مردم ساکت شدند.

آن زمان زینب علیها السلام به سخن آمد و خطبه ای غرا و پر از اعجاز و استعاره و تمثیل های مختلف بیان داشت و در آن شان و جایگاه خاندان نبوت را تشریع کرده و اقدامات و کوتاهی های مردم کوفه را برشمرد که بعد از ایمان به خدا و رسولش راه حق را گم کردند....و چون سخن به اینجا رسید، زینب علیها السلام حرکت نمود و مردم را حیرت زده دست بر دهان نهاده دیدم و... و...این سخنان بلاغت آمیز از فصاحت آن حضرت ظاهر میگردد و سخت تر از این موقع مجلس یزید بود که زینب علیها السلام در برابر آن جبّار ، با حالت غربت و اسارت و تحمل یک عالم مصیبت و مشاهده سرهای شهدا خصوص سر مقدس امام حسین (ع) چنان خطبه ای ایراد فرمود که اگر فصحای معروف عالم با تفکر و تأمل بسیار ابراز و اظهار مینمودند لایق تمجید میبودند.

پی نوشت ها:

[1] - حجاب، حق طلاق، تبعیت از شوهر و سهم ارث....

[2] - احمدالعلی، صالح،  محاضرات فی تاریخ العرب، موصل، دارالکتب للطباعه و النشر، 1981، ص140

[3] - عبدالهادی، عباس، المراه و الاسره فی حضارات الشعوب و انظمتها، دمشق، 1987ج1،ص372

[4] - گرچه نظریه فوق دارای ایرادات بسیاری می باشد ولی در نوشتار حاضر ما در صدد نقد آن نیستیم.

[5] - ر.ک: زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، علی جواهر الکلام، انتشارات امیر کبیر، تهران،۱۳۸۲، ص ۹۱۹

[6] -«وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت‏» (تکویر/ 8 و 9)و هنگامى که از دختران زنده بگور شده باز پرسند، که آن بیگناهان را شما به چه جرم و گناه کشتید؟!

[7] - آئینه وند، صادق، زنان در نخستین سده های اسلامی، پژوهش زنان،3،  1384

[8] - همانجا

۰

تائید یا رد غارت حجاب زنان در عصر عاشورا

حجاب زندگی درمکتب اهل بیت ع محرم وامام حسین ع

تائید یا رد غارت حجاب زنان در عصر عاشورا

تائید یا رد غارت حجاب زنان در عصر عاشورا

ماه محرم آمد، ماهی که بسیاری از بزرگان آمدنش را لحظه شماری می کردند؛ تا به واسطه توسل به امام حسین علیه السلام تجدید عهد دیگری با خدای خود کنند؛ که به فرموده آیت الله قاضی “محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد”. ماهی که با آمدنش فضای خشک و بی روح شهرها جان معنوی دوباره می گیرد و عموم مردم از شیعه، سنی، مسیحی و کلیمی و.. همه به عشق و احترام امام حسین (ع) و یارانش در هیئات و تکایا به عزای این مصیبت می نشینند.

حضور در این مراسمات اما در کنار ایجاد عشق و ارادت به امام حسین علیه السلام و یاران باوفایشان سبب ایجاد سوالات بسیاری در ذهن می شود. بخصوص که در ساله های اخیر دشمن با پی بردن به اهمیت قیام امام حسین در ایجاد روحیه ظلم ستیزی در شیعیان همواره در جهت ایجاد شبهه و از بین بردن اهمیت قیام امام حسین بوده و نوحه سرایی برخی مداحان در ارتباط با  برخی وقایع نیز در ایجاد این سؤالات بی تاثیر نیست. یکی از این سؤالات در ارتباط با حجاب زنان در روز عاشورا و وقایع بعد از آن است؛ که آیا زنان بخصوص زنان اهل البیت علیه السلام در روز عاشورا و در جریان غارت خیمه ها بدون پوشش و حجاب شدند و حتی به استناد به برخی روایات حتی تکه پارچه ای برای پوشاندن سر نداشتند؟ در این نوشتار اجمالا به بررسی پاسخ این پرسش می پردازیم.

 

 

زنان عاشورایی

 

◄در روز عاشورا چه پوششی از سر زنان برداشته شد؟

 

بر پایه منابع روایی و مقاتل معتبر و قابل استناد؛ پس از شهادت امام حسین(ع)، سپاه عمر بن سعد به خیمه‌های اهل بیت‏ آن حضرت حمله کردند و به غارت اموال خیمه‌ها و زیور آلات زنان پرداختند.
آنان کار را به جایی رساندند که گاه برای بردن چادر و جامه زنان و کودکان، با آنان به کشمکش می‌پرداختند، تا هر چه آنان داشتند را به یغما برند. سپاه عمر بن سعد، با این کارها حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند، به طوری که زنان از شدت جنایت کاری شمر و گروه نابکارش ‍به عمر بن سعد شکایت کردند و او به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه‌ها دست بردارند.(۱)

◄در متن عربی مقاتل بیشتر این روایات، عباراتی مانند «جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ»، «یَنزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورِنا»، «یَنتَزِعونَ مِلحَفَهَ المَرأَهِ عَن ظَهرِها» و «تُنازَعُ ثَوبَها عَلى ظَهرِها» آمده است و این ها – با توجه به معنای ملحفه (۲)- به معنای برهنه شدن و نمایان شدن موها و بدن زنان نیست، بلکه چون زنان آن زمان علاوه بر رواندازهایی شبیه چادر؛ لباس زیرین دیگری نیز داشتند که موی سر و بدن را می‌پوشاند، و سپاه دشمن تنها لباس رویین آن ها را به غارت بردند. و این به معنای بی‌حجابی و نداشتن پوشش نیست.(۳)

◄همچنین در این‌ عبارت «تُسْلَبُ الْمَرْأَهُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَأْسِهَا»که در برخی از مقاتل آمده است، باز نمی‌توان گفت که روسری آنها به طور کل برداشته شد، به ‌گونه‌ای که تمام موها معلوم بود.(۴)

حجت الاسلام جلفایی پژوهشگر مؤسسه دارالحدیثو نویسنده کتاب «حجاب برتر» دراین باره می گوید: «در واقع در روایاتی که می‌توان به آن ها استناد کرد، در ظاهر قضیه و مصداق سیاق قبل و بعد روایات، دقیقاً می‌شود فهمید که منظور از برداشته شدن حجاب همان پوشیه ظاهری یا نقاب بوده است نه آن عبایه‌ای که بر سر آنان بوده است، زنان عرب علاوه بر عبایه‌ای که می‌پوشیدند (شبیه چادر عربی امروزی) در زیر آن لباس ضخیمی می‌پوشیدند؛ یعنی از زیر چادر لباس‌های وسیعی داشتند به گونه‌ای که بافت نساجی آن زمان طوری بود که لباس‌ها دارای بافت ضخیمی بودند؛ یعنی آن گونه نبود که زنان اهل بیت علیهم‌السلام موهای سرشان یا بدن‌شان پیدا شود.»

 

 

زنان عاشورایی

 

عادت اهل بیت بر این بوده که خود را در معرض دید نامحرم قرار نمی‏ دادند و همیشه از پوششی استفاده می‏ کردند که نامحرم حتی صورت آن ها را نبیند و آنچه در کربلا اتفاق افتاد مسلما این بود که صورت بعضی از خانم ها معلوم شد و این و لو حرمت شرعی نداشت اما همین کشیدن روپوش و معلوم شدن صورت، هتک به اهل بیت علیه السلام محسوب می ‏شده است و البته بعید هم نیست بخاطر خبث باطنی لشکر کوفه و شام، روسری یا مقنعه‏ ای از سر زنی کشیده شده باشد و در آن هنگام سر او نمایان شده باشد بر فرض بپذیریم که مقداری یا برای لحظاتی همه موهای آن ها پیدا شده باشد؛ این موضوع با شأن اهل بیت و غیرت خداوند منافاتی ندارد؛ زیرا آن نوع از بی حجابی مذموم است که از روی اختیار باشد، نه اجبار. و گرنه اهل حرم؛ یعنی مجموعه زنانی که همراه امام حسین(ع) در کربلا شرکت داشتند، اصرار زیادی بر حفظ حجاب خویش در برابر نامحرمان می‌ورزیدند و هیچ‌گاه از پوشش و حجاب غافل نمی‌شدند. بهر حال جسارت هایی شده است اما یقینا بدان حدّ نبوده است که برای یک زن عیب محسوب شود.(۵)

 

 

زنان عاشورایی

 

آیا خواسته حضرت زینب (ع) در کاخ یزید از زنان برای حلقه زدن دور ایشان دلیل بر نداشتن پوشش بوده است؟

 

حجت الاسلام جلفایی در پاسخ به این سوال بیان داشت: «باید توجه داشت که حضرت زینب سلام‌الله علیها، قبل از آن ماجرا، در صحنه‌های مختلف شیر زنانه رو در رو دشمنان ایستاد و با دشمنان اهل بیت سخن گفته است، البته این استفاده (حلقه زدن به دلیل نداشتن پوشش) ضعیف است، هر چند که چند احتمال دیگر می‌توان از آن گرفت: یکی اینکه در آن مجالس چون سر امام حسین علیه‌السلام در آنجا بود، حضرت زینب نمی‌خواستند که شاهد گستاخی‌ها به سر مبارک اباعبدالله الحسین علیه‌السلام باشند؛ یعنی خودشان را عقب می‌کشیدند، یک احتمال دیگری که می‌توان داد؛ چون مجلس جشن، پایکوبی و رقص بود و یزید مجلس جشن مختلطی را برپا کرده بود، اهل بیت علیهم‌السلام می‌ترسیدند که اهانت‌های دیگری به آن ها شود، لذا خودشان را عقب می‌کشیدند، این ها همه‌اش احتمال است.

 

 

زنان عاشورایی

 

در برخی از روایات است که گفته شده که هر چند حجاب از سر زنان حرم می‌کشیدند، باز حجاب داشتند، این درست است؟

 

ایشان در این رابطه بیان داشتند: «این روایات‌ دلیل اهمیت حجاب از نظر ائمه علیهم‌السلام، شهدای کربلا و زنان اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام دارد، حضرت زینب علیها‌ السلام و بقیه زنان حرم امام حسین موقعی که پوشش را از سرشان برداشتند، عکس‌العمل و حرف‌هایی را می‌گفتند که از این عبارات فهمیده می‌شود، چقدر مهم بوده است، آن ها سیلی و کتک خوردند، خیمه‌هایشان آتش گرفته است، اما با این حال استغاثه و احتجاج نمی‌کنند، ولی قضیه در برداشتن معجر از روی صورتشان یا تعرض به حجاب توسط سپاهیان دشمن با ناله، گریه و حساسیت خاصی بیان می‌کنند، همه این ماجرا نشان می‌دهد که از نظر زنان حرم امام حسین علیه‌السلام، اندک خارج شدن از حرم حجاب اسلامی، چقدر برای آن ها سنگین بوده است.

 

 

زنان عاشورایی

 

در یک روایتی از حضرت رقیه کوچکترین دختر امام حسین علیه‌السلام نقل شده و در جای دیگر از حضرت سکینه علیها السلام نقل شده است که وقتی چادر(عبایه) یا معجر از سرشان برداشته شده، در این قضیه خیلی گریه و ناله کردند که چرا معجر را از سر ما برداشتند؟!

 

نکته مهم اینجاست که یک دختر سه ـ چهار ساله این گونه گریه می‌کند و نشان می‌دهد که حرم امام حسین علیه‌السلام در آن زمان و اهل بیت علیهم‌السلام، حتی دختر خردسال چادر سر می‌کردند و معجر می‌بستند.
رقیه علیها‌ السلام این دختر خردسال تا چه اندازه با معارف آشناست و نسبت به آن حساس است، آن قدر در خون و گوشتش این معارف حجاب وارد شده است که به خاطر برچیده شدن آن پوششی که بر سر داشته، گریه می‌کند.»

 

 

زنان عاشورایی

 

این که قبل از حماسه عاشورا، نامحرمان قد و قامت حضرت زینب(س) را ندیده بود، چگونه با خطبه‌خوانی حضرت زینب در کوفه و شام سازگار است؟

 

جلفایی در رابطه با ارتباط حجاب حضرت زینب سلام الله علیه و حضور سیاسی و اجتماعی ایشان بیان داشتند: «شخصیت حضرت زینب علیها‌السلام، یک شخصیتی است که تربیت شده حضرت زهرا سلام الله علیها است که این چنین شخصیتی قدرت دارد تا وقتی ضرورت اجتماعی حکم نکرده است، در بین نامحرمان ظاهر نشود. منتها در بین زنان فعالیت تبلیغی داشتند، وقتی که ضرورت و فایده عقلایی پیش می‌آید، شیر زنانه در جامعه حضور می‌یابد.
حال اگر یک فرد عادی و کسی که خیلی در پیش نامحرمان ظاهر نشده است، بخواهد در جامعه حضور داشته باشد، باید یک شخص خجالتی باشد و کسی باشد که خودش را گم کند و مهارت بیان مطلب خودش را نداشته باشد، اما در مورد شخصیتی مانند حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام که وصل به عالم غیب و تربیت شده عالم غیب هستند، این قدرت را دارند و شرایط طبیعی ناشی از افراط و تفریط در روحیه آنان هیچ تأثیری ندارد.

آنجایی که ضرورت پیش می‌آید، به بهترین روش سخن خود را بیان می‌کند و بهترین فصاحت و بلاغت را بر زبان جاری می‌کند، زینب کبری علیها‌ السلام همین گونه است، یعنی یک شخصیت، بیرون از تربیت آسمانی نیست که چون خیلی در خانه مانده و در اجتماع ظاهر نشده است مانند زنان آن زمان در مجالس سیاسی حضور نداشته، الان مقید شود و نتواند از قیام برادرش دفاع کند، زینب کبری (س) در دربار عبیدالله‌بن زیاد و یزید مطابق نهایت کمال یک زن مسلمان عمل ‌کرده است و آن شرایط اقتضا می‌کند که برابر ظلم و جور بایستد.

 

 

زنان عاشورایی

 

باید توجه داشت که در مورد عدم حضور حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت زینب (س) در جامعه از لحاظ کمیت نمی‌توان آن را به زمان کنونی تعمیم داد، چرا که در هر جامعه‌ای بایسته‌های حضور زن در جامعه‌اش، متناسب با وضعیت جسمانی و مکانی متفاوت است، باید توجه داشت که در زمان صدر اسلام، ضرورت برای زنان اهل بیت علیهم‌السلام و حرم امام حسین علیه‌السلام این گونه اقتضا می‌کرد که بیایند و رسوا کنند، یا حضرت زهرا علیهاالسلام زمانی که همسرش حضرت علی (ع) در یک شرایط خفقان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار دارد و نمی‌تواند صحبت کند، شیر زنانه جلو می‌آید و حرفش را می‌زند، لذا بایسته‌های حضور یک زن مسلمان در صدر اسلام در همین خلاصه می‌شد.

ولی اکنون در جامعه فعلی ما، بایسته‌هایی حضور یک زن مسلمان در جامعه متفاوت است، مطالب جدیدی آمده است که شرع هم آن را قبول دارد، به طور مثال اینکه زن می‌تواند کسب تحصیل کند، بایسته است، در حالی که قبلاً تحصیل برای زنان چندان معنا نداشت، چرا که زمانه اقتضا نمی‌کرد و معلم وجود نداشت، الان یک سری فعالیت‌ها برای زنان ایجاد شده است که شایسته است فقط زنان انجام دهند و اولویت با زنان است، مثل شغل‌هایی که با زنان متناسب است نظیر معلمی، تغذیه، بهداشت و پزشکی و … درصد بایسته‌ای ضرورت برای آن حکم می‌کند، این شبهه جایی ندارد، بایسته‌های حضور زن مسلمان در زمان صدر اسلام با زمان فعلی فرق می‌کند.

 

منبع

۱_طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏۵، ص ۴۵۳، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏۴، ص ۷۹، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.

.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ‏۳، ص ۲۰۴، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

.ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ‏۸، ص ۱۸۸، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.

.ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۰۳، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ سوم، ۱۴۰۵ق.

.شیخ صدوق، محمد بن على‏، الامالی، ص ۱۶۴ – ۱۶۵، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.

.سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۱۳۱ – ۱۳۲، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.

۲_در کتاب‌های لغت عربی و فارسی ملحفه به این معانی آمده است: چادر، روانداز، ملافه، روپوش لباس. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا، واژه «ملحفه»؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص ۸۵۹، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج ‏۵، ص ۴۶، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول، ۱۴۲۱ق. «اللِّحَاف و المِلْحَفُ و المِلْحَفَه: اللِّباس الذی فوق سائر اللباس‏»؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۹، ص ۳۱۴، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق

۳و۴_ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص ۷۶، مدرسه امام مهدی(عج)، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۶ق

۵_ حوزه نت

۰

سیره و سبک زندگی امام هادی ع

زندگی درمکتب اهل بیت ع

سیره و سبک زندگی امام هادی ع

سیره و سبک زندگی امام هادی ع

گروه آیین و اندیشه فرهنگ نیوز، مصطفی امیری: امام ابوالحسن علی النقی الهادی، پیشوای دهم شیعیان، مشهور به امام هادی فرزند امام جواد در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» به دنیا آمد. بیشتر سال‌های دوره امامت آن حضرت در سامرا، تحت نظارت مستقیم حاکمان بنی عباس در پادگان نظامی سامراء، سپری شد. زمان امامت این امام همام، همزمان با حکومت شش تن از خلفای عباسی از جمله متوکل، خلیفه ستمگر عباسی، بود. از امام هادی، احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر قرآن، فقه و اخلاق روایت شده است. زیارت جامعه کبیره که در بردارنده مضامین اعتقادی شیعیان و به عقیده برخی، یک دوره فشرده امام شناسی است نیز از امام هادی روایت شده است. اکنون و به مناسبت ولادت این امام همام در نیمه ماه ذی الحجۀ، گوشه های از سبک زندگی ایشان را بازگو خواهیم کرد.

سیره و سبک زندگی امام هادی

دستور به شکرانه‌ نعمتهای فراموش شده
شیخ صدوق (ره) از ابوهاشم جعفری نقل می‌کند که گفت: از نظر معاش، در تنگنای سختی و فقر قرار گرفتم، به حضور امام هادی علیه‌السلام رفتم، اجازه‌ ورود داد، وقتی که در محضرش نشستم، فرمود:

یا أبا هاشم أی نعم الله عز و جل علیک ترید أن تؤدی شکرها؟

ای ابوهاشم! در مورد کدامین نعمتی که خداوند به تو داده، می‌توانی شکرانه‌اش را به جا آوری؟

من خاموش ماندم و ندانستم که چه بگویم؟ آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: «خداوند، ایمان را به تو روزی داد و به خاطر آن، بدنت را از آتش دوزخ، حرام کرد و عافیت و سلامتی روزی تو گردانید و تو را در راه اطاعتش یاری نمود و به تو قناعت بخشید و تو را از خوار شدن و رفتن آبرویت، نگهداشت. ای ابوهاشم! من در آغاز، این نعمتها را به یاد تو آوردم، چرا که گمان کردم می‌خواهی از آن کسی که این نعمت ها را به تو بخشیده به من شکایت کنی؟ و البته، بعد از یادآوری نعمت سلامتی و عافیت و نعمت ایمان، من دستور دادم که صد دینار به تو بپردازند، آن را برای خود بگیر تا تنگدستی خویش را جبران کنید.[1]

در این فراز نیز، امام هادی علیه‌السلام، هم با دست جود و کرمش، صد دینار به ابوهاشم که نیازمند شده بود، داد و هم او را به شکر مداوم دو نعمت "امنیت و سلامت" که همواره مخفی هستند، سفارش فرمود، دو نعمتی که تا شخصی خود دچار بیماری و عدم امنیت نباشد، درک نخواهد کرد؛ همچنین، تفکر در دیگر نعمت های گوناگون همچون نعمت داشتن فرزند و نعمت حفظ آبرو و غیره که شایسته نیست با اندک تنگدستی و فقر، نادیده گرفته شود و موجبات ناشکری و شکایت به درگاه الهی را فراهم آورد.

نهی شدید امام هادی از سکونت و همنشینی با گمراهان

ابوهاشم جعفری، یکی از شاگردان و اصحاب برجسته امام رضا و امام هادی علیهما ‌السلام بود، روزی امام هادی او را دید و قاطعانه و با عتاب به او فرمود: «چرا شما را می‌بینم که با عبدالرحمن بن یعقوب همنشینی هستید؟» ابوهاشم: عبدالرحمان، دایی من است. امام: «عبدالرحمن درباره‌ خدا، سخن نادرست می‌گوید و ذات پاک خدا را به صورت جسم و او را دارای نشانه‌های جسم توصیف می‌کند، یا با او همنشین مباش و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار!». ابوهاشم: او هر چه می‌خواهد بگوید، به من چه زیانی می‌رساند، وقتی که من عقیده ای به گفتارش نداشته باشم؟ و در حالیکهف من پیرو مذهب شیعه هستم؟

در پاسخ امام هادی فرمودند: آیا نمی‌ترسی که عذابی بر او فرود آید و آن عذاب، تو را نیز فراگیرد؟ آیا داستان آن شخصی را که خود از یاران موسی علیه‌السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود نشنیده‌اید، آنجا که وقتی لشگر فرعون (در تعقیب سپاه موسی) به کنار دریا آمد، آن پسر، از لشگر موسی علیه‌السلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت کردن پدر، او را از فرعونیان جدا کند و به سوی موسی علیه‌السلام بیاورد، هنگامی که با پدرش ستیز می‌کرد و او را به راه هدایت دعوت می‌نمود، با هم کنار دریا آمدند، ناگهان عذاب الهی فرارسید و لشکر فرعون غرق شدند، آن پدر و پسر نیز که در کنار لشگر فرعون بودند، غرق شدند، این خبر به موسی علیه‌السلام رسید (که پدر مستحق عذاب بود، پسر چرا؟)، موسی علیه‌السلام فرمود:

هو فی رحمة الله، و لکن النقمة اذا نزلت لم یکن لها عمن قارب المذنب دفاع.[2]

شخص در رحمت خدا است، ولی وقتی که عذاب فرارسید، از آنکه نزدیک گنهکار است، دفاعی نشود.

با الگو گرفتن از این سیره رفتاری امام معصوم، می توان چنین، نتیجه گرفت که زندگی در مناطقی که مملو از فساد و تباهی است و آثار معنویت و ارزش های دینی، کم رنگ می باشد، و امر به معروف و دعوت به ارزش ها و خوبی ها نیز بی فائده می باشد، ممکن است برای مومنین، خطرآفرین باشد و به هنگام وقوع و نزول عذاب های الهی همچون زلزله و غیره، خوب و بد، تر و خشک، با هم گرفتار عذاب الهی شوند.

امام هادی و مبارزه با خرافات، از روزگار بدگویی نکنید

حسن بن مسعود می‌گوید: یک روز به محضر امام هادی علیه‌السلام رسیدم، در آن روز بر اثر زمین خوردگی، انگشتم ضربه دیده بود و بر اثر تصادف با یک نفر سوار، کمرم نیز آسیب دیده بود، غیر از اینها، در میان ازدحام جمعیت، لباسهایم نیز پاره شده بود، از هر سو به تنگ آمده بودم، با عصبانیت گفتم: «ای روزگار، خدا شر تو را از سر من کوتاه کند، ای روز! عجب روز بدی هستی!!»

امام هادی علیه‌السلام به من رو کرد و فرمود: «تو هم با اینکه با ما رفت و آمد می‌کنی، این حرفها را می‌زنی و گناه خود را بر گردن بی‌گناهی می‌افکنی؟!» با شنیدن این سخن، عقل ام بازگشت، و فهمیدم اشتباه کرده‌ام، گفتم: «ای مولا و آقای من، از درگاه خدا استغفار و طلب آمرزش می‌کنم.» فرمود: «سوگند به خدا، این دشنام ها سودی به حال شما نمی‌بخشد، بلکه خداوند به خاطر این که بی‌گناهی را سرزنش می‌کنید، شما را مجازات خواهد کرد، ... . سپس امام هادی فرمود:

ان الله هو المثیب و المعاقب و المجازی بالاعمال ... لا تعد و لا تجعل للایام صنعاً فی حکم الله.[3]

خداوند متعال پاداش مى‏دهد و عقاب مى‏کند و تنها در مقابل رفتارها و اعمال شما، در دنیا و آخرت مجازات مى‏کند ... برای روزها، دخالت و نقشی در حکم خدا، قائل نشوید (و از روزگار، بدگویی نکنید).

حدیث سلسلۀ الذهب، تفاوت اسلام و ایمان در بیان امام هادی

امام هادی علیه‌السلام که بر اثر مسمومیت، بیمار بودند و در بستر شهادت آرمیده بود، یکی از دوستان به نام ابودعامه به عنوان عیادت به محضرش آمد و پس از احوال‌پرسی برخاست تا خداحافظی کرده و مراجعت کند، امام هادی علیه‌السلام به او فرمود: «حق تو بر من واجب شد، می‌خواهید حدیثی را برای شما نقل کنم تا شاد گردید؟» ابودعامه عرض کرد: آری، بسیار دوست دارم و به آن نیازمندم. امام هادی علیه‌السلام فرمود: پدرم از پدرش و او از پدرش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردند اکنون بنویس. ابودعامه عرض کرد: چه بنویسم؟ امام هادی علیه‌السلام فرمود: بنویس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم؛ الایمان ما و قرته القلوب و صدقته الاعمال، و الاسلام ما جری به اللسان و حلت به المناکحة.[4]

به نام خدواند بخشاینده بخشایشگر. ایمان آن است که دلها آن را با کمال احترام بپذیرد و رفتارها آن را تصدیق نماید ولی اسلام آن است که زبان به آن حرکت کند و ازدواج به آن حلال شود.

ابودعامه به امام عرض کرد: نمی‌دانم کدامیک از این دو بهتر است؛ سلسله سند حدیث (که همه از معصومان هستند) یا خود حدیث؟ امام هادی علیه‌السلام فرمود: «أنّها لصحیفة بخطّ علی بن أبی‏طالب بإملاء رسول‏ اللَّه(ص) نتوارثها صاغراً عن کابر. این حدیث در صحیفه‌ای است به خط امیرمؤمنان علی علیه‌السلام و املاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به هر یک از ما امامان، به ارث رسیده است.»

این حدیث که خود سلسلۀ الذهب دیگری است و این بار در بیان این امام همام، و گویای تفاوت آشکار اسلام و ایمان که در ادامه حدیث سلسلۀ الذهب امام رضا، خطاب به اهل سنت نیشابور، بیان گردید و نیازی به شرح ندارد. و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

عقیق و فیروزه شگفت انگیز، ایمنی در مسافرت و جنگ

در کتاب حلیۀ المتقین علامه مجلسی، به نقل از کتاب الامان سید بن طاووس، چنین نقل شده است که: یکى از بزرگان شیعه به نام ابومحمّد قاسم مدائنى می گوید: روزى خادم حضرت ابوالحسن، امام هادى به نام صافى، براى من حکایت کرد: در یکى از روزها خواستم به زیارت قبر امام علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه علیهما شرفیاب شوم، نزد مولایم امام هادى علیه السلام رفتم و از آن حضرت اجازه گرفتم .امام علیه السلام ضمن دادن اجازه، فرمود:

یَکُونُ مَعَکَ خَاتَمٌ فَصُّهُ عَقِیقٌ أَصْفَرُ عَلَیْهِ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ عَلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنَ الْقَطْعِ وَ أَتَمُّ لِلسَّلَامَةِ وَ أَصْوَنُ لِدِینِک‏.

سعى کن انگشتر عقیق زرد رنگ همراه داشته باشى که بر یک طرف آن «ماشاءاللّه لاقوّة إلاّباللّه أستغفراللّه» و بر طرف دیگرش «محمّد علىّ» نوشته شده باشد، تا از هر حادثه اى و دزدی در أمان باشى. این انگشتر موجب سلامتى جسم و دین و دنیا خواهد بود.

پس طبق دستور حضرت امام هادی، انگشترى با همان اوصاف تهیّه کردم و براى خداحافظى نزد آن بزرگوار آمدم، وقتى از خدمت آن حضرت مرخّص گشتم و مقدارى راه رفتم، پیامى براى من آمد که برگرد. هنگامى که بازگشتم، مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى صافى! سعى کن انگشترى فیروزه، تهیّه نمائى و همراه خود داشته باشى، چون که در مسیر راه طوس و نیشابور حیوانات درنده، سر راه قافله است و مانع از حرکت افراد مى شوند ... .

لِیَکُنْ مَعَکَ خَاتَمٌ آخَرُ فَیْرُوزَجٌ ... ثُمَّ قَالَ لِیَکُنْ نَقْشُهُ اللَّهُ الْمَلِکُ وَ عَلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ الْمُلْکُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ فَإِنَّهُ خَاتَمُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ کَانَ عَلَیْهِ اللَّهُ الْمَلِکُ فَلَمَّا وَلِیَ الْخِلَافَةَ نَقَشَ عَلَى خَاتَمِهِ، الْمُلْکُ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ وَ کَانَ فَصُّهُ فَیْرُوزَجٌ وَ هُوَ أَمَانٌ مِنَ السِّبَاعِ خَاصَّةً وَ ظَفَرٌ فِی الْحُرُوب‏.

سعى کن نقش انگشتر فیروزه ات بر یک طرف آن «اللّه المَلِک» و بر طرف دیگرش «المُلْک للّه الواحد القهّار» باشد. و پس از آن، فرمود: نقش انگشتر امیرالمؤمنین امام علىّ علیه السلام چنین بوده است و خاصیّت چنین فیروزه ای، امنیّت و نجات یافتن از درندگان و پیروزى بر دشمن در جنگ ها، خواهد بود.

صافى گفت: بعد از آن، خداحافظى نموده و به سمت خراسان حرکت کردم و آنچه را حضرت دستور داده بود، انجام دادم و هنگامى که از خراسان مراجعت نمودم، حضور امام علیه السلام شرفیاب شدم و بعضى جریانات را تعریف کردم . حضرت فرمود: مابقى حوادث را خودت مى گوئى یا من بیان کنم؟ عرض کردم: شما بفرمائید. آن حضرت فرمود: عده ای از گروه جنیان، برای زیارت آمده بودند، وقتى نگین فیروزه منقوش به این اذکار را در دست تو دیدند، آن را گرفتند و براى مریضى که داشتند بردند و در آب شستند و آب را، مریض آشامید و سلامتى خود را باز یافت، سپس انگشتر فیروزه را برایت برگرداندند و با این که انگشتر در دست راست تو بود، در دست چپ تو قرار دادند. و وقتى از خواب بیدار شدى، تعجّب کردى که چگونه انگشتر از دست راست به دست چپ منتقل شده است؟ .پس از آن، کنار بالین خود سنگ یاقوتى را یافتى که جنّیان آورده بودند، آن را برداشتى و اکنون به همراه دارى، آن یاقوت را بردار و به بازار عرضه کن، و به هشتاد دینار خواهند خرید ... . خادم گوید: آن هدیه جنّیان را به بازار بردم و به همان مبلغى که حضرت فرموده بود، فروختم.[5]

از ذکر این داستان، علاوه بر کرامت و اعجاز امام هادی، می توان چنین برداشت نمود: ائمه، که خود عالم به محیط و حوادث بوده و هستند، سفارش ها و دستوراتی در کوچکترین امور زندگی، بیان شده است. و اسلام، تنها به نماز و روزه، ختم نمیشود و در جزئی ترین مسائل نیز برای سبک زندگی انسان، برنامه و هدف دارد. به عنوان مثال، در نقش نگین و آداب انگشتری، دستورات بسیار فراوان ذکر شده است، از جمله در این حدیث فوق، به نقل از امام هادی، برای نقش نگین عقیق، «ماشاءاللّه لاقوّة إلاّباللّه أستغفراللّه» + «محمّد، علىّ»، موجب سلامتى جسم در هنگام مسافرت و برای نقش نگین فیروزه «اللّه المَلِک» + «المُلْک للّه الواحد القهّار»، برای ایمنی از حیوانات درنده و نیز پیروزی بر دشمن (حتما بایستی فیروزه نیشابور ایرانی باشد، چناچه در حدیث دیگری به این موضوع تصریح شده است)، اگر با آداب و شرایط آن همراه باشد؛ دارای چنین آثاری خواهد بود.

ماجرای عجیب مسیحی و خبر دادن امام هادی از فرزند شیعه او

هبة الله موصلی روایت می‌کند مردی نصرانی و مسیحی که به شغل کتابت (نویسندگی) اشتغال داشت و به نام «یوسف بن یعقوب» خوانده می‌شد، بین او و پدرم رابطه دوستی بود، روزی این کاتب نصرانی، نزد پدرم آمد، گفتم: برای چه به اینجا آمده‌ای؟ گفت: «به حضور متوکل (خلیفه وقت) دعوت شده‌ام ولی نمی‌دانم برای چه احضار شده‌ام و از من چه می‌خواهد؟ و من سلامتی خود را از خداوند به صد دینار خریده‌ام و آن صد دینار را برداشته‌ام تا به امام هادی علیه‌السلام بدهم.»

پدرم گفت: در این مورد، موفق شده‌ای. آن مرد نصرانی نزد متوکل رفت و پس از اندک مدتی، نزد ما آمد در حالی که شاد و خوشحال بود، پدرم به او گفت: «ماجرای خود را به من بگو.» او گفت: «به شهر سامرا رفتم، که قبلاً هرگز به این شهر نرفته بودم، به خانه‌ای وارد شدم، با خود گفتم بهتر این است که نخست قبل از آنکه کسی مرا بشناسد که به سامرا آمده‌ام، این صد دینار را به امام هادی علیه‌السلام برسانم، بعد نزد متوکل بروم، ... به خانه ابن‌الرضا (امام هادی علیه‌السلام) رسیدم. ... ناگاه خدمتکار سیاه چهره‌ای از آن خانه بیرون آمد و گفت: «تو یوسف بن یعقوب هستی؟» گفتم: آری. گفت: وارد خانه شو، من وارد خانه شدم، او مرا در دالان خانه نشاند و سپس به اندرون رفت، با خود گفتم این دلیل دیگری بر مقصود است، از کجا این غلام می‌دانست که من یوسف بن یعقوب هستم، با اینکه من هرگز به این شهر نیامده‌ام و کسی مرا در این شهر نمی‌شناسد، بار دیگر خدمتکار آمد و گفت: «آن صد دینار را که در کاغذ پیچیده‌ای و به همراه داری بده»، آن را دادم و با خود گفتم: این نیز دلیل دیگر است بر مقصود. سپس آن خدمتکار نزد من آمد و گفت: وارد خانه شو! من به خانه‌ی ابن‌الرضا علیه‌السلام وارد شدم، دیدم آن حضرت تنها در خانه‌ی خود نشسته است، تا مرا دید به من فرمود: «ای یوسف آیا وقت آن نرسیده تا رستگار شوی؟» گفتم: «ای مولای من! دلیلها و نشانه‌هایی (بر صدق شما و اسلام) برای من آشکار گردید، که برای هدایت و رستگاری من کفایت می‌کند.» فرمود:

هیهات أما انک لا تسلم، و لکن سیسلم ولدک فلان و هو من شیعتنا. فقال: یا یوسف! ان أقواما یزعمون أنا ولایتنا لا تنفع أمثالک، کذبوا والله! انها لتنفع أمثالک، امض فیما وافیت له، فانک ستری ما تحب، و سیولد لک ولد مبارک.

هیهات! تو اسلام را نمی‌پذیری، ولی به زودی پسرت مسلمان می‌شود و از شیعیان ما می‌گردد، ای یوسف! گروهی که گمان می‌کنند، دوستی ما سودی به حال امثال شما و پیروان دیگر ادیان، ندارد، ولی آنها دروغ گفتند؛ سوگند به خدا دوستی ما، به حال امثال تو (که نصرانی هستی) نیز سودبخش است.

امام هادی در ادامه فرمود: برو دنبال آن کاری که برای آن آمده‌ای، زیرا آنچه را دوست داری، به زودی خواهی دید و به زودی دارای پسر مبارک خواهی شد. آن مرد نصرانی می‌گوید: نزد متوکل رفتم، و به تمام مقاصدم رسیدم و بازگشتم. هبة الله می‌گوید: من بعد از مرگ همین نصرانی، با پسرش دیدار کردم، دیدم مسلمان است و در مذهب تشیع، استوار و محکم می‌باشد، او به من خبر داد که پدرش بر همان دین نصرانیت مرد، ولی خودش بعد از مرگ پدر، مسلمان شده است و پیوسته می‌گفت: انا بشارة مولای: من بشارت مولای خود (امام هادی علیه‌السلام) هستم.[6]

از این حدیث و اتفاقات مشابه در زمان معاصر، که پیروان دیگر ادیان الهی همچون مسیحیان، به امامان شیعه از جمله امام حسین و حضرت ابوالفضل، متوسل می شوند و دل در گرو برآورده شدن حاجت خویش دارند، می توان چنین برداشت کرد که این سنت و این توسل، قدمتی به درازای تاریخ اسلام دارد و سنتی هزارساله است که حکایت از عشق و ارادت پیروان دیگر ادیان به امامان معصوم شیعه، دارد. همچنانکه این مرد نصرانی و مسیحی، سلامتی خویش را با توسل به امام هادی، تضمین نمود. و نیز طبق نقل امام هادی، دوستی و محبت اهل بیت، گره گشایی پیروان دیگر ادیان نیز خواهد بود و دعای امامان و اهل بیت در حق ایشان و فرزندان ایشان نیز مستجاب خواهد بود، چنانکه درباره فرزند این مرد مسیحی، اتفاق افتاد و به تشیع گروید.[7]

[1] . صدوق، الامالی، ص 412.

[2] . کلینی، الکافی، ج 2، ص 374.

[3] . حرانی، تحف العقول، ص 571.

[4] . محدث قمی، تتمۀ المنتهی، ص 252.

[5] . ابن طاووس، الامان، ص 48.

[6] . مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 144.

[7] . محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 823-894.

منبع:فرهنگ نیوز

۰

سبک زندگی در نهج البلاغه

سبک زندگی اسلامی زندگی درمکتب اهل بیت ع

سبک زندگی در نهج البلاغه

سبک زندگی در نهج البلاغه همراه با استاد دلشاد تهرانی

سیر در حالات و احوالات پیشوایان دین هرچه هم که تکرار شود، برای این عمق، انتهایی نیست و هر بار که به سراغ آن معصومان عزیز برویم، درسی جدید از آن‌ها می‌آموزیم.

بماند که درس‌های ناشنیده از آن‌ها بسیار زیاد است و هنوز با شیعیان واقعی آن‌ها فرسنگ‌ها فاصله داریم. اما در میان آن امامان عزیز جایگاه امیرالمؤمنین برای شیعیان و به‌خصوص ایرانیان چیز دیگری است و درس‌آموزی پندها و اعمال ایشان هر بیننده‌ای را به شگفتی وامی‌دارد. نهج‌البلاغه گنج مهجوری میان مسلمانان است که اعجازهای لفظی و معنوی آن هوش از سر هر دوستدار ادبیات می‌پراند و عمق مفاهیم آن نیز دل‌های تشنه را سیراب می‌کند.

ادامه مطلب

منبع:مجله بنیانا

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)

شبکه های اجتماعی