نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت

۹۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن وحدیث» ثبت شده است

۰

فرهنگ قرآنی عفاف

قرآن وحدیث حجاب سبک زندگی اسلامی زندگی درمکتب اهل بیت ع تربیت ازدیدگاه اسلام

فرهنگ قرآنی عفاف

عفاف به معنای نگهداری نفس از انجام محرمات و خودداری از گرفتن چیزی از مردم است، در اصل به معنای بسنده کردن در گرفتن چیزی اندک است.کسی را که حالتی از عفت را در اثر تمرین و ممارست حاصل کند متعفف می گویند و استعفاف نیز از همین خانواده است...
نویسندگان : سعیده سادات موسوی نیا (1)، سید علی رضا میرانوری (2)
 
چکیده
عفاف به معنای نگهداری نفس از انجام محرمات و خودداری از گرفتن چیزی از مردم است، در اصل به معنای بسنده کردن در گرفتن چیزی اندک است.
کسی را که حالتی از عفت را در اثر تمرین و ممارست حاصل کند متعفف می گویند و استعفاف نیز از همین خانواده است. فرهنگ عفاف نقش بسیار عمده ای در سالم سازی اجتماع و رهنمون کردن آن به سوی جامعه ای ایده آل دارد. و به عبارت دیگر می توان از رابطه بین این دو با عنوان فواید عفاف نام برد.
عفت ابعاد گوناگونی دارد، عفت نفس، عفت کلام، عفت دامن، عفت در پوشش، عفت چشم، عفت در معاشرت و...و فرد عفیف کسی است که عفاف را در همه ابعاد آن رعایت کند، و خود را با این فرهنگ فرآنی تطبیق دهد. مهمترین بعد عفاف حجاب است و به عبارت دیگر می توان گفت، حجاب میوه ی عفاف است و از سوی دیگر عفاف ریشه حجاب است، برخی افراد ممکن است که حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی در خویش ایجاد نکرده باشند، که این حجاب فقط حفظ پوسته ظاهری می باشد.
 
مقدمه
فرد عفیف کسی است که عفاف را در همه ابعاد آن رعایت کند و خود را با این فرهنگ قرآنی تطبیق دهد، قرآن کریم در معرفی ملکه عفاف هم تمثیل از مرد - یوسف علیه السلام - و هم تمثیل از زن -مریم علیه السلام - آورده است که با تکیه بر ملکه عفاف نجات پیدا کرده اند. فرد و خانواده و اجتماع این سه به کمک یکدیگر می توانند ما را به فرهنگ عفاف نزدیک کنند، از این رو نقش هر یک در گسترش فرهنگ عفاف قابل توجه می باشد.
از سوی دیگر اجتماع نیز باید از هر گونه تحریکات عاری باشد تا عفاف شکل حقیقی خود را بگیرد که تشویق و معرفی الگوهای برتر، ازدواج، امر به معروف و نهی از منکر و... می تواند ما را به این فرهنگ نزدیک تر کند.
ایمان به خدا، بالا بردن سطح آگاهی، کنترل نگاه و فکر، شرم و حیا و غیرت از جمله عوامل گسترش عفاف فردی است که فرد باید در جهت کسب آنها بکوشد. پاکدامنی مادر، پاکسازی خانواده از تحریکات جنسی و تربیت صحیح دینی در خانواده زمینه ساز عفاف در خانواده می باشد. از سوی دیگر اجتماع نیز بایسته است از هرگونه تحریکات عاری باشد تا عفاف شکل حقیقی خود را بگیرد که تشویق و معرفی الگوهای برتر، ازدواج، امر به معروف و نهی از منکر، و... می تواند ما را به این فرهنگ نزدیکتر نماید.
 
تعریف عفاف
در لسان العرب ذیل واژه عفّت چنین آمده است:« الکفّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل؛ عفّ عن المحارم و الاطماع الدنّیه» (3)؛ خودداری از آنچه زیبا و شایسته نیست، خودداری از حرامها و طمع های پست.
در قاموس المحیط می خوانیم: « عفّ: کفّ عمّا لا یحلّ و لا یجمل کاستعفّ و تعفّف» (4)؛ خودداری از آنچه زیبا و شایسته نیست و مانند استعفّ و تعفف.
آنچه در مجموع از تتبّع در سایر کتب لغت می توان فهمید این است که عفّت به معنای نگهداشتن نفس از ارتکاب معاصی و کارهای حرام می باشد.
خواجه نصیرالدین طوسی هنگامی که از فضایل چهارگانه اخلاقی سخن به میان می آورد، جایگاه عفّت را چنین تبیین می کند؛ فضایل چهار بود، اول تهذیب قوت نظری و آن «حکمت » بود، دوّم تهذیب قوت عملی و آن «عدالت» بود و سوم تهذیب قوت غضبی و آن «شجاعت» بود و چهارم تهذیب قوت شهوی و آن «عفّت» بود. (5)
برخی از عالمان اخلاق گفته اند: عفّت دارای مفهومی عام و خاص است؛ مفهوم عام آن خویشتن داری در برابر هرگونه تمایل افراطی و نفسانی است و مفهوم خاص آن خویشتن داری در برابر تمایلات بی بند و باری جنسی است. (6)
حاج ملا احمد نراقی در کتاب ارزشمند خود برای قوه شهویه سا حالت در نظر می گیرد، «افراط» که از آن به «شره» و «تفریط» که از آن به «خمود» و«اعتدال» که از آن به «عفّت» تعبیر می نمایند و عفّت را مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از برای قوه عاقله می داند. (7)
در نتیجه آنچه از خمیر مایه غالب تعریف ها بر می آید؛ عفت به معنای رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل است البته با رعایت شرط اعتدال، یعنی نه غرق در شهوات شویم که به افراط گراییم و نه ترک غرایز کنیم که به تفریط دچار آییم بلکه استفاده صحیح و مشروع نماییم زیرا خدای تعالی همه غرایز را به حکمت در وجود آدمی به ودیعت نهاده است.
 
واژه عفاف در قرآن کریم
عفاف در قرآن کریم به دو صورت «یستعفف» و «تعفّف» و در چهار آیه آمده است. عفاف با توجه به متن آیه معانی گوناگونی متحمل می شود، که می توان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود.
 
1- عفّت به معنای خویشتن داری و عدم اظهار نیاز
(لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‌) (8)
و (اتفاق شما مخصوصا باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا، قرار گرفته اند؛ (و توجه به آیین خدا آنان را از وطن های خویش آواره ساخته، و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمی دهد تا برای تامین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند) نمی توانند مسافرتی بکند ( و سرمایه ای بدست آورند) و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز می پندارد؛ اما آنها از چهره هایشان می شناسی، و هرگز با اصرار از مردم چیزی نمی خواهند (این است مشخصات آنها) و هر چیز خوبی که در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
کلمه «تعفّف» به معنای آن است که عفّت صفت آدمی شده باشد و « یحسبهم الجاهل اغنیاء» یعنی کسی که از حال ایشان اطلاع ندارد، از شدت عفّتی که دارند آنان را توانگر می پندارند، چون با اینکه فقیرند ولی تظاهر به فقر نمی کنند و مردم پی به حال آنان نمی برند، مگر اینکه شدت فقر رنگ و رویشان را زرد کند. (9)
گفتنی است که «الحاف» به معنای اصرار است و جمله «لا یسالون» به قرینه «یحسبهم الجاهل اغنیاء) و نیز به قرینه «تعفّف» باید به این معنا باشد که تقاضا نمی کنند تا به اصرار منجر شود. (10)
فقرا دو دسته اند، دسته ای که برای حفظ آبرو اظهار فقر و نیاز نمی کنند و دسته ای دیگر که تا برآورده شدن حاجت دست از آدمی نمی کشند.
در اینجا عفاف به معنای عدم اظهار فقر به عنوان یک ارزش اخلاقی برای مسلمین مطرح شده است، بنابراین خداوند برای حفظ عزّت و کرامت ایشان، بهترین مصرف انفاق را در حق ایشان عنوان می فرماید. از این رو است که روایات کثیری در باب استحباب انفاق و کمک پنهانی به فقرا وارد شده است.
عفاف به همین معنا در حدیثی از معصوم علیهم السلام نقل شده که می فرمایند: « العفاف زینته الفقر و الشکر زینته الغنی»؛ (11) عفاف زینت فقر و شکرگزاری زینت بی نیازی است.
 
2- عفّت به معنای قناعت
(وَ ابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَ لاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَ بِدَاراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ ...) (12) و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید و اگر در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را نخورید و هرکس که بی نیاز است، (از برداشتن حق الزحمه) خودداری کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (مطابق زحمتی که می کشد) از آن بخورد.
صاحب المیزان در تفسیر این آیه می فرماید:
گاهی سرپرست یتیم فقیر است و چاره ای ندارد، جز اینکه برای رفع حوائجش برای یتیم کار کند، و از اجرت کارش حوائج ضروریش را برآورد ولی گاهی سرپرست یتیم ثروتمند است، در این صورت خدای تعالی می فرماید: هرکس که ثروتمند است طریق عفت در پیش گیرد و از مال یتیم چیزی را نگیرد و اگر فقیر است به طور شایسته از آن بخورد. (13)
و ثروتمندان به منظور مهرورزی به یتیم و باقی گذاردن مالش به ثروتی که خداوند روزی آنان کرده قناعت کنند. (14) همچنین امام باقر علیه السلام روایتی به همین مضمون دارند. (15)
با توجه به سیاق آیه که درباره احکام حقوقی و قوانین ارث است، از این رو خدای تعالی در آیات بعدی با لحن شدیدتری خورندگان مال یتیم را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: (إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً)؛ آتش جهنم را در شکم خود فرو می برند و به زودی در آتش فروزان دوزخ خواهند افتاد.»
در این آیه شریفه عفاف به معنای قناعت می باشد که به همین مضمون حدیثی از معصوم علیه السلام نقل شده که می فرمایند:«ثمره العفّه القناعه» (16)؛ میوه عفت قناعت است.
 
3- عفت به معنای پاکدامنی
(وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ...) (17) و کسانیکه امکانی برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا از فضل خود آنان را بی نیاز سازد و مراد از «لا یجدون نکاحا» قدرت نداشتن به دادن مهریه و نفقه است. (18)
از آنجا که در آیه قبل ترغیب به ازدواج می باشد، گاهی با تمام تلاش و کوشش وسیله ازدواج فراهم نمی گردد و خواه یا ناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانی که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگی جنسی برای آنان مجاز است و ضرورت چنین ایجاب می کند، لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایی می دهد. (19)
بر طبق یک قاعده کلی و فطری حساسیت روحی مرد نسبت به زن امری ثابت شده و بدیهی است و شاهد قرآنی این مدعا می تواند آیه ذیل باشد که می فرماید: (زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ...)(20) محبت زنان و... در نظر مردم جلوه داده شده است.
بنابراین باید در طلب عفت کوشید تا اینکه لذایذ باطنی و ملکوتی را بر لذایذ جسمانی ترجیح داده و بر شهوات غلبه کرد.
از این روست که معصوم علیه السلام در پاداش شخص عفیف می فرمایند: « ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف، لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه» (21) کسی که در راه خدا جهاد کند و شهید شود، اجرش بزرگتر از کسی نیست که بتواند گناه کند و عفّت بورزد، انسان پاکدامن نزدیک است فرشته ای از فرشتگان خدا شود.
 
4- عفاف به معنای رعایت چادر
(وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاَّتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‌) (22)؛ و زنان از کار افتاده ای که امید ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس های (رویین) خود را بر زمین بگذارند ، به شرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است، و خداوند شنوا و داناست.
قواعد جمع «قاعد» به معنای زنی است که از نکاح باز نشسته یعنی کسی به خاطر پیری اش به او میل نمی کند. (23) و ثیاب منظور جلبابی است که بالای خمار می پوشند. (24)
همان طور که از آیه بر می آید، زنان سالخورده ای که امیدی به زناشویی ندارند، می توانند روسری خود را بردارند و این برداشتن روسری بدان شرط است که در اندیشه جلوه گری و دلربایی نباشند، زیرا این کار هم بر زنان سالخورده حرام است و هم بر زنان جوان، پاکدامنی و عفت ورزیدن زنان سالخورده نیز به وسیله پوشیدن چادر بهتر از کنار گذاشتن آن است، اگرچه کنار گذاشتن روسری بر آنان گناهی ندارد. (25)
در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: عن ابی عبدالله علیه السلام قال: « القواعد لیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن قال تضع الجلباب وحده» (26)؛ پیرزنان بر آنان حرجی نیست که فقط چادر خویش را نپوشند.
امّا با وجود همه اینها این یک حکم الزامی نیست، بلکه اگر آنها مانند زنان دیگر پوشش را رعایت کنند ترجیح دارد.(27)
زن به علت جاذبه هایی که خدای تعالی در وجود او نهاده است، حکم پوشش به او اختصاص یافته تا زیبایی های او منحصر به محارم خویش باشد و از تحریک مردان بیگانه پیشگیری کند، امّا هنگامی که آن جاذبه ها از بین رود، می تواند چادر خویش را به خاطر حرج و سختی که برای وی دارد، کنار بگذارد.
در این آیه شریفه به خوبی رابطه عفاف و حجاب نمایان است و این تنها آیه ای است که به طور مستقیم به این رابطه اشاره می کند و صریحاً می فرماید: « حجاب را برای حفظ عفت رعایت کنند» برای درک بهتر این رابطه به بررسی معنای حجاب می پردازیم.
حجب و حجاب هر دو مصدر و به معنای پنهان کردن و منع از دخول است، حجاب به معنای پرده نیز هست. (28)
در لسان العرب چنین آمده است: « الحجاب: الستر و امراه المحجوبه: قد سترت بستر» (29)؛ حجاب یعنی پوش و زن محجوب یعنی با پوششی شده باشد.
واژه حجاب پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است و تنها در یک مورد به پوشش زن از نامحرم اشاره دارد.
(وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ ...) (30)
هنگامیکه چیزی از وسایل زندگی را (به عنوان عاریت) از آنان (همسران پیامبر) می خواهید از پشت پرده بخواهید، اینکار برای پاکی دلهای شما و آنان بهتر است.
در این آیه شریفه ضمیر (هنّ) به همسران رسول خدا برمی گردد و در خواست متاع از ایشان کنایه است و معنایش این است که با همسران پیامبر از پس پرده صحبت کنید، به دلیل اینکه دلهایتان دچار وسوسه نشود. (31)
در واقع خطاب آیه متوجه مردان است که با زنان اختلاط نیابند و در صحبت کردن با زنان حریمی را رعایت کنند تا موجبات تحریک دل را فراهم نیاورند.
در واقع می توان گفت این امر یعنی پشت پرده قرار گرفتن که دستاویزی برای مخالفان حجاب شده است و آن را عدم آزادی زن می دانند، یک امر ترجیحی و برتر است و قرآن کریم هر چیزی که به عفاف نزدیکتر باشد، مورد توجه قرار می دهد و مادامیکه که ضرورت ایجاب نمی کند، بهتر و مطلوب تر است و هیچ منافاتی با آزادی و حضور زن در اجتماع ندارد.
سیره حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مؤید همین معنا می باشد. ایشان هنگامی که ضرورت ایجاب می کند برای دفاع از حق به سوی مسجد می شتابد و در حضور جمع کثیری از مهاجرین و انصار خطابه ای ایراد کرده و غاصبان حکومت را به زیر سؤال می برد.
 
حجاب اسلامی
دو واژه «خمار» و«جلباب» نقش کلیدی در حجاب اسلامی به عهده دارند، و از این دو با عناوین «مقنعه» و «چادر» در جامعه ما یاد می شود.
ضرورت پوشیدن خمار از آیه شریفه سوره مبارکه نور استنباط می شود که می فرماید: (لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ ...) (32) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشیده شود)
راغب ذیل واژه خمار می نویسد: « اصل الخمر ستر الشی و یقال لما یستر به خمار و لکن الخمار و صار فی التعارف اسما لما تغطی الامراه راسها»؛ خمار در اصل به معنای پوشاندن چیزی است و در اصطلاح پارچه ای که زن سرش را با آن می پوشاند. (33)
در لسان العرب می خوانیم: « و الخمار للمراه ، و هو النصیف و قیل: الخمار ما تغطی به المراه راسها» (34)؛ خمار برای زن است و آن دستاری است که زن سرش را با آن می پوشاند. بنابراین می توان گفت که خمار به معنای چارقد و مقنعه است و از آن جهت به آن خمار می گویند که سر را می پوشاند، امّا نکته ای که قابل توجه است این است که مسئولیت مقنعه فقط پوشاندن سر نیست، بلکه باید گریبان را نیز بپوشاند و این معنا از کلمه جیوب فهمیده می شود.
صاحب التحقیق در تعریف «جیوب» آورده است: « ما ینفتح علی النحر و الجمع اجیاب و جیوب و جابه یجوبه» (35)؛ یعنی قسمتی از پیراهن که برای داخل شدن سر به آن باز می باشد، پس جیب به معنای گریبان است.
در این آیه شریفه خدای متعال طرز پوشیدن خمار را به زنان آموزش می دهد و به زنان مؤمن دستور می دهد که از پوششی استفاده کنند که علاوه بر سر، گریبان آنها را هم بپوشاند، چون تا آن زمان خانم ها از روسری استفاده می کردند و غالبا پست گوش می انداختند و چون یقه لباس آنها باز بود، پوشش کافی نداشتند و گردن و گریبان آنها در معرض دید بود تا وقتی که این آیه نازل شد و امر به پوشاندن این اعضا داد. (36)
آیه ای دیگر چگونگی پوشیدن چادر را به زنان آموزش می دهد و می فرماید:
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً) (37)؛ ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو چادرهای خود را ب خویش نزدیک کنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است، (اگر خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده و رحیم است.
کلمه «یدنین» از ریشه «دنو» به معنای نزدیک است. (38) جلباب جامه ای است سرتاسری که تمامی بدن را می پوشاند. (39)
ابن منظور ذیل جلباب چنین می آورد: « ثوب اوسع من الخمار، دون الرداء ، تغطی به المراه راسها و صدرها» (40)، لباسی بزرگتر از خمار (روسری) که غیر از رداء است و زن سر و سینه اش را با آن می پوشاند.
در قاموس المحیط آمده است: « جلباب کسرداب و ثوب واسع المراه دون الملحفه او ما تغطی به ثیابها من فوق کالملحفه او هو خمار» (41)؛ جلباب به غیر از ملحفه بلکه مثل آن است و مانند خمار روی لباسهای دیگر پوشیده می شود.
عده ای گویند منظور از «یدنین علیهن جلابیبهن» یعنی اینکه جلبابها را بر روی خویش بیافکنند و صورت خویش را بپوشانند، در صورتیکه روایات وارده از ائمه اطهار علیه السلام بر عدم ضرورت پوشش وجه و کفّین دلالت دارد و لیکن هرگاه زن احساس کند که مورد نگاه شهوانی مردان قرار دارد واجب است که وجه و کفین را نیز بپوشاند.
جلباب در ملل و نحل مختلف مصادیق گوناگونی پیدا می کند، اما آن چیزی که در همه مشترک است، پوشش اندام و برجستگی های بدن است و بیانگر یک نوع پوشش سرتاسری است که در ایران به آن چادر گفته می شود و به عنوان حجاب برتر یاد می شود.
 
فوائد عفاف
قرآن کریم در قالب آیات نورانی اش فرهنگ عفاف را تبیین می کند تا بوسیله آن، آدمی به سعادتمند شدن زندگی دنیوی و اخروی خویش اهتمام ورزد؛ عمل کردن به دستورات الهی نه تنها باعث سعادتمندی در آخرت می شود بلکه در سعادت زندگی دنیوی نیز نقش بسزایی دارد.
هر دستگاه پیشرفته الکترونیکی دستور عملی دارد که سازنده آن در دفترچه ای روش استفاده از آن را داده است و موارد استفاده صحیح و ناصحیح آن را بیان نموده است، انسان این اشرف مخلوقات نیز دستور عملی دارد که خالق او (خداوند) در کتاب مقدس قرآن کریم آورده است.
خداوندی که آدمی را آفرید، خود در او غرایز گوناگون از جمله زیبا پرستی، شهوت، و... را قرار داد و از سوی دیگر راه های استفاده مشروع آن را نیز بیان کرد، تا آدمی را در بوته آزمایش قرار دهد و جوهره اصلی او را هویدا سازد، همه این دستورات فوایدی دارد که به قدر توان به تبیین آن می پردازیم.
 
استحکام پیوند خانوادگی
بی شک هر چیزی که موجب تحکیم پیوند خانوادگی می شود، در ایجاد آن باید حداکثر کوشش را مبذول داشت و هرچیزی که باعث سستی روابط زوجین و دلسردی آنان گردد با آن مبارزه کرد.
قرآن کریم در آیات گوناگونی به مردان و زنان دستورات جداگانه ای می فرماید، مثلاً به زنان می گوید، چشم های خویش را از نامحرم فرو گیرند و زینت های خویش را بر نامحرمان آشکار نسازند و هنگامی راه می روند زینت هایشان آشکار نباشد (42)، و در کلامشان نرمش زنانه به کار نبرند تا مردان هوسران تحریک شوند (43) و مانند زمان جاهلیت تبرّج و خود آرایی نکنند، (44) و چادرهای خود را به خویشتن نزدیک کنند تا به عفت شناخته شده و مورد آزاد و اذیت قرار نگیرند. (45)
علاوه بر آنها در احادیث وارده از ائمه اطهار آمده است که زن نباید خود را برای غیر شوهر خویش خوشبو سازد و دستورات ارزشمند دیگری نیز که همگی به نوبه خود سهم بسیار زیادی در تحکیم روابط زناشویی دارد، هرگاه هر زنی به این دستورات عمل نماید و زیبایی های خود را برای محارم خویش آشکار نماید، جلو انحرافات و اختلافات خانوادگی زیادی گرفته خواهد شد، چه بسا مردانی به غلط ضعف ایمان با دیدن چنین زنان و دختران آرایش کرده از همسران خود دلسرد شده و بنیان خانوادگی آنها از هم می پاشد. از سوی دیگر قرآن مردان را به چشم پوشی از نامحرم فراخواند (46)؛ زیرا چشم روزنه دل است و گاهی نگاهی هر چند اندک حسرت طولانی به بار می آورد.
منع کامیابی از همسر غیر مشروع از نظر اجتماع خانوادگی این است که همسر قانونی شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او به شمار رود (47)، در غیر این صورت مرد یا زن اگر با جنس مخالف روابط آزاد داشته باشد همسر قانونی وی نقش زندانبان او را دارد و در نتیجه آمار طلاق روزافزون شده و جوانان کمتر رو به ازدواج آورده و آفت های آن از قبیل افزایش بیماری های جنسی، ایدز، تولّد فرزندان بی سرپرست، آمار روزافزون طلاق و... افزایش می یابد.
 
سلامت اجتماع
یکی دیگر از فواید عفاف سلامت و استواری اجتماع می باشد که از سلامت فرد ناشی می شود، هر گاه زنان و مردان در روابط و معاشرت های خود دستورات اسلامی را رعایت کنند، دیگر هر روز شاهد هزاران تجاوز به عنف در اجتماع نخواهیم بود.
امیر مؤمنان علی علیه السلام در بیان گهرباری می فرمایند: «العفه تضعیف الشهوه»؛ (48) عفت شهوت را تضعیف می کند»، فرهنگ عفاف باعث امنیت و سلامت فرزندان اجتماع خواهد شد و قوای بشر را در جهت صحیح راهنمایی و هدایت خواهد کرد.
واضح است که فعالیت های اجتماعی زنان و حضور آنان در عرصه های مختلف زمینه تعادل و ارتباط میان زن و مرد را بیشتر کرده است. در پرتو حضور اجتماعی، بسیاری از استعدادها و قابلیت های زنان به فعلیت می رسد و از این رو یکی از انگیزه های دعوت به مشارکت اجتماعی زنان، بالا رفتن شخصیت علمی و معنوی و اجتماعی آنان است، که بدون این حضور این مهم دست یافتنی نیست.
در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله، زنان پرسش های خود را از ایشان می پرسیدند و هیچ گاه رسول خدا آنها را منع نمی فرمود، آنچه مسلم است و از قرآن و سیره پیامبر دریافت می شود، این است که زنان با رسول اکرم و امامان بزرگوار معاشرت داشتند و این یک امر طبیعی بوده است. از دیدگاه اسلام مشارکت اجتماعی زنان و تعامل ارتباطی که در این زمینه پیش می آید، تجویز شده است، اما این روابط همواره دارای آداب و شرایطی است که از آن به عنوان عفت در روابط اجتماعی یاد می شود.
عفت در معاشرت آن قدر مهم و دقیق است که شامل دستوراتی از قبیل طرز راه رفتن، خوشبو نکردن برای نامحرم، پرهیز از شوخی با نامحرم، پرهیز از خلوت کردن با نامحرم و ... می شود.
خداوند متعال از دخیر شعیب به عنوان یک الگوی رفتاری چنین ستایش می کند: (فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ) (49) « یکی از دختران شعیب که با شرم و حیا حرکت می کرد نزد[موسی] آمد.»
در این آیه شریفه شرم و حیای دختر شعیب ستایش شده است و به عنوان یک الگوی رفتاری می تواند مورد عمل قرار گیرد، و در جای دیگر در مورد راه رفتن به زنان چنین سفارش می فرماید:«وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ »؛ (50) و [زنان مؤمن] هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت های پنهانیشان به گوش برسد.»
زنان در رعایت عفت و دوری از اموری که آتش شهوت را در دل مردان شعله ور می کند و ممکن است منتهی به انحراف از جاده عفت شود، آنچنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتی از رساندن صدای خلخالی که در پای دارند به گوش مردان بیگانه خودداری کند، و این گواه باریک بینی اسلام در این زمینه است. (51)
یکی دیگر از موارد عفت در معاشرت اذن طلبیدن قبل از ورود به خانه است، آنجا که می فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‌)؛ ای مومنان در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا وقتی که اجازه بگیرید و بر اهل خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید. (52)
در این آیه بخشی از آداب معاشرت و دستورهای اجتماعی اسلام که ارتباط نزدیکی با مسائل عفت عمومی دارد بیان شده است و آن طرز ورود به خانه های مردم و چگونگی اجازه گرفتن است، ابو ایوب انصاری گوید، پرسیدیم: یا رسول الله، مقصود از استیناس چیست؟ فرمود: اینکه انسان تسبیح و حمد و تکبیر بگوید و تنحنح کند که اهل خانه متوجه او شوند. (53)
وقتی شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر استیناس کند و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه سازد، در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند کمک کرده است و نسبت به خود ایمنی داده است و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده مایه استحکام اخوت و الفت و تعاون عمومی بر اظهار جمیل و ستر قبیح دارد. (54)
یکی دیگر از موارد عفت در معاشرت پرهیز از خلوت کردن با نامحرم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند: « بدانید که هیچ مردی با زنی خلوت نمی کند مگر سومی آنها شیطان است. (55) و در جای دیگر زنان را از آرایش برای غیر شوهر منع کرده زیرا باعث ایجاد بی بند و باری و گناه در جامعه می گردد و چه بسا کاشانه هایی که بدین سبب از هم پاشیده اند.
پیامبر اکرم در این باره می فرمایند: « امرأة استعطرت و خرجت لیوجد ریحها فهی زانیة و کل عین زانیة (56)؛ اگر زنی عطر بزند و بیرون رود و بر گروهی بگذرد که بوی او را دریابند زناکار است.»
هرچند بیشترین امر و نواهی در باب معاشرت متوجه زنان است، اما از این نکته غافل نشویم که مردان نیز باید خود را به سلاح ایمان مجهز کرده و از چشم چرانی و شوخی های بی مورد و... بپرهیزید تا شاهد یک اجتماع سالم باشیم.
نکته ظریف دیگری که قرآن کریم به آن اشاره کرده است، این است که باید خدمه منزل و کودکانی که به سن بلوغ نرسیده اند، گوشزد کرد که در سه موقع شبانه روز بدون اجازه وارد اتاقی که زن و شوهر در آن هستند نشوند، و این سه وقت عبارت است از: پیش از نماز صبح، هنگان قیقوله در ظهر، و پس از نماز عشاء، وقتی که انسان برای استراحت و خواب آماده می شود.
خدای متعال در این باره می فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاَةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَاءِ ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لاَ عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ‌ (57))؛ ای کسانیکه ایمان آورده اید [بدانید که] باید بندگان ملکی شما و کودکانی که به وقت احتلام و بلوغ نرسیده اند، شبانه روزی سه مرتبه از شما اجازه بخواهند، یک بار پیش از نماز صبح دیگر هنگام ظهر که جامه ها از تن برمی گیرند و سوم پیش از نماز خفتن، که این سه وقت هنگام خلوت شماست [اغلب برهنه و یا در لباس کوتاهید] بعد از این سه بار اجازه بر شما و آنه باکی نیست که بی دستور با بندگان و اطفال خود جمع شده و هر ساعت در کارها بر شما مراجعه کنند، خداوند اینچنین آیاتش را بر شما روشن می سازد و او به کار خلق دانا و محکم کار است.»
چون در این اوقات سه گانه مزبور، انسان غالبا لباس هایی را که معمولاً در اجتماعی با آنها است را از تن خارج می کنند و لباس استراحت و خواب می پوشد و در چنین لباس هایی احتمال ظاهر شدن قسمت هایی از بدن - که شایسته مشاهده نیست، می رود.
 
آرامش روانی و تمرکز حواس
در جامعه امروزین که امار تحصیل دختران و ورود آنها به دانشگاه افزایش یافته است و حضور آنها در اجتماع و مشاغل اداری خصوصی چشم گیر است، لزوم گسترش فرهنگ عفاف بیش از پیش احساس می شود.
پوشانیدن بدن، به استثنای وجه و کفین نه تنها مانع تحصیل و فعالیت اقتصادی نمی شود، بلکه باعث آرامش روانی و تمرکز حواس بیش تر می شود؛ در این صورت مردان و زنان بیش از آنکه به آرایش و پوشش خود اهمیت بدهند و ساعت ها پای میز توالت بنشینند، مشغول کار و فعالیت شغلی خود می شوند.
 
پاکدامنی
آدمی در سایه عفاف عزت دنیوی و اخروی پیدا می کند، تمام اعضای بدن را باید از گناه باز داشت، اما نسبت به حفظ شکم و شهوت جنسی از گناه تأکید زیادی شده است، زیرا انسان بیش از دیگر اعضا به گناهان مربوط به آن دچار می شود، مخصوصاً در ابتدای جوانی و زمان به جوش آمدن شهوت که شناخت انسان از خدا و ایمان و عبادات که ثمره آن عفت است می تواند مانع هوای نفس شود و جلو گمراهی را بگیرد و چنین است که در قرآن کریم می خوانیم: (وَ الْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ «مردان و زنان پاکدامن... خداوند برای آنان مغفرت و پاداش عظیمی را فراهم ساخته است.» (58)
 
جمع بندی و نتیجه گیری
عفاف به عنوان یک فرهنگ که تعادل شعار آن می باشد، روش و منش مسلمانان را تعیین می کند.
از آنجا که در بیشتر مواقع، واژه عفاف و حجاب با یکدیگر به کار می روند، بعضا گمان می رود که به یک معنا می باشند، در حالیکه حجاب یکی از نمودهای بارز آن می باشند و عفت ابعاد گوناگونی دارد همچون عفت نفس، عفت در معاشرت، عفت کلام، عفت چشم، عفت در پوشش و...
سیمای عفاف در قرآن به عنوان یک فرهنگ قرآنی مطرح شده است که مومنان باید همواره خود را با این فرهنگ تطبیق دهند تا از سلامت فردی و اجتماعی همه جانبه ای برخوردار شوند.
آنچه در این فرهنگ قابل توجه است، ظریف بینی و نکته بینی آن در مسائل مربوط به مرد و زن می باشد و تا آنجا که می تواند سعی در کم کردن تحریکات فیما بین دارد.
به عنوان مثال زنان را از اینکه حتی راه رفتن آنها مردان را به سویشان جلب کند منع فرموده و دستور به پوشیدن زینتهای پنهانی می دهد و از سوی دیگر به مردان امر به چشم پوشی می دهد.
آنچه از این فرهنگ قرآنی می توان فهمید این است که همه این دستورات الهی در جهت منافع خود شخص و تامین سعادت دنیوی و اخروی او می باشد، از آنجا که به شهادت خود قرآن «این کتابی است که بر تو نازل نمودیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاریکی ها به روشنایی ها ببری».
نمونه بارز عفت خود قرآن کریم می باشد که از هر نوع تعبیر زننده پرهیز کرده و مسائل جنسی را به طور کنایه آورده است.
این فرهنگ چگونه حرف زدن، چگونه راه رفتن، چگونه پوشیدن، و چگونه نگاه کردن و... را به مسلمین آموزش می دهد.
همان طور که گفتیم یکی از بارزترین ابعاد عفاف حجاب است و دستور به پوشیدن چادر و مقنعه به طور صریح در قرآن کریم آمده است و این نکته را باید مورد توجه قرار داد که حجابی مورد تأیید اسلام است که همراه با عفت باشد یعنی اگر زنی حجاب مناسبی داشته باشد ولی دارای آرایش زننده و حرکات و اعمال جلب توجه کننده داشته باشد این حجاب او اسلامی به شمار نمی رود زیرا قرآن او را از کمترین تحریک در دل مردان منع فرموده است.
دین اسلام که دین سهل و آسانی می باشد به زنان سالخورده که امیدی به زناشویی ندارند اجازه داده است که لباس روئین خود را کنار بگذارند هر چند که رعایت کردن حجاب برایشان بهتر است.
در هر حال در جهان امروزین آنچه نجات بخش انسان از ورطه نابودی است عمل به فرامین و دستورات الهی است.
 
پی نوشت ها :
1- دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
2- دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
3- ابن منظور، ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم، الطبعه الاولی، دار صادر بیروت، 1997، المجلد التاسع، ص252.
4- فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، الطبعه الاولی، دارالجیل بیروت، بی تا، الجزء الثالث، ص177.
5- طوسی، نصیرالدین، اخلاق ناصری، انتشارات خورشید، بی تا، تهران، ص123.
6- مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، 1381،ج2، ص283.
7- نراقی، احمد، معراج السعاده، چاپ اول، قم، 1371، ص321.
8- بقره/273.
9- طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، قم، 1366، ج2،ص613.
10- هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، قم،1374، ج3، ص288.
11- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، دارالحدیث، چاپ اول، ج8، ص3828.
12- نساء/6.
13- المیزان،ج4، ص276.
14- طبرسی، ابوعلی الفضل، جوامع الجامع، ترجمه احمد امیری، مشهد، 1374، ج1، ص555.
15----------------------- ، مجمع البیان، ترجمه علی کرمی،؛ تهران،1380، ج2، ص718.
16- میزان الحکمه، ج8، ص3828.
17- نور/33.
18-المیزان، ج15، ص227.
19- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، با همکاری عذهه ای از فضلا قم، چاپ بیست و پنج، تهران، 1376، ج14، ص459.
20- آل عمران/14.
21- آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد خوانساری، تهران، 1366، ج1، ص36.
22- نور/60.
23- المیزان، ج15، ص227.
24- مجمع البیان، ج7، ص155.
25- همان.
26- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه، تحقیق شیخ محمد شیرازی، موسسه آل بیت، قم، الطبعه الاولی، 1412، ج20، ص230.
27- تفسیر نمونه، ج14، ص547.
28- قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، الکتب الاسلامیه، تهران، 1354، ج2، ص180.
29- لسان العرب، مجلد الاول، ص298.
30- احزاب/53.
31- المیزان، ج16، ص506.
32- نور/31.
33- راغب اصفهانی، ابوالقاسم، معجم مفردات الفاظ قرآن، الدار الشامیه بیروت، 1412، ص210.
34- لسان العرب، مجلد الرابع، ص257.
35- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، الطبعه ی الاولی، وزاره ی الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1368، المجلد الثانی، ص157.
36- زمخشری، محمود بی عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1427، ج3، ص235.
37- احزاب/59.
38- مفردات راغب، ص172.
39- المیزان، ج16، ص364.
40- لسان العرب، مجلد الاول، ص272.
41- قاموس المحیط، جزء الاول، ص41.
42-نور/31.
43- همان.
44- احزاب/34.
45- احزاب/59.
46- نور/30.
47- مساله حجاب، مرتضی مطهری، ص48.
48- غرر الحکم و دررالکلم، ج3، ص167.
49- قصص/25، نور/31، تفسیر نمونه، ج14، ص438، نور/37، مجمع البیان، ج17، ص122، المیزان، ج15، ص152، پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، بهمن، 1361، چاپ شانزدهم، ص478، همان، ص205، نور/58.
50- نور/31.
51- تفسیر نمونه، ج14، ص438.
52- نور/27.
53- مجمع البیان، ج17، ص122.
54- المیزان، ج15، ص152.
55- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، بهمن، 1361، چاپ شانزدهم، ص478.
56- همان، ص205.
57- نور/58.
58- احزاب/35.
 
برگرفته شده از: (1388)، مجموعه مقالات قرآن و جامعه شناسی(2)، تهران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، مؤسسه نشر شهر، چاپ اول.
منبع : noorportal.net
 
۰

از تلاوت سوره یس غافل نشویم!

علمای دین قرآن وحدیث تربیت ازدیدگاه اسلام

از تلاوت سوره یس غافل نشویم!

از تلاوت سوره یس غافل نشویم 
اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم‌ ها و غصه ‌ها و کدورت ‌ها گرفتار می مانند. این ها در حالی است که در مجلس محبّت و مودّت مقرّبان درگاه خداوند، از «سوره یس» سخن بسیار است. انسان با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و بزرگان مکاشفه و سیر و سلوک، به این حقیقت پی می برد که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبه‌ای بس بلند برخوردار است و ‌اگر آدمی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد. امامان (علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که چونان قلّه‌ای پوشیده از فضایل است آگاه کنند فرموده اند: «یس قلب قرآن است

از تلاوت سوره یس غافل نشویم!

یس

هر کسى که در عمر خود یک بار سوره یاسین را بخواند، ... در زمره کسانى خواهد بود که خداوند متعال گشایش روزى و شادمانى او به هنگام مرگ و اسباب خشنودى به پاداش هاى اخروى او را تضمین کرده است...

 


اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم‌ ها و غصه ‌ها و کدورت ‌ها گرفتار می مانند.

این ها در حالی است که در مجلس محبّت و مودّت مقرّبان درگاه خداوند، از «سوره یس» سخن بسیار است.

انسان با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و بزرگان مکاشفه و سیر و سلوک، به این حقیقت پی می برد که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبه‌ای بس بلند برخوردار است و ‌اگر آدمی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد.

امامان (علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که چونان قلّه‌ای پوشیده از فضایل است آگاه کنند فرموده اند: «یس قلب قرآن است».

 

فرشتگان سوره یس، از سنخ دیگری هستند

فرشتگان این سوره از سنخ دیگری هستند؛ بسیار با صفا و مهربانند؛ با یک مرتبه خواندن سوره یس، با قاری مأنوس و رفیق می شوند و برای خواننده آن، کارگشایی و استغفار می کنند.

آن ها هیچ‌ گاه او را تنها نمی‌ گذارند و اگر در این دنیا پی نیازی رود، آنها نیز نیاز او را پی گیری می کنند و برآورده می‌ سازند.

این مهربانی بسیار که در نهاد این فرشتگان گذاشته شده است، منشأ آثار بسیاری است که برای سوره یس شمرده شده است.

در واقع یکی از اسرار این سوره در این فرشتگان مخصوص و ویژه می باشد . 

آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (ره) به شاگردان چنین سفارش می کردند که هرشب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن ، 14 صلوات بفرستید . یعنی این سوره را در بین این صلوات ‌ها قرار دهید. بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. آن بزرگ مرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیده‌ام و هرچه به دست آورده‌ام از برکت این سوره می باشد

ابو بصیر نقل کرده است که امام صادق علیه السّلام مى‏ فرمود:

هر چیزى قلبى دارد، و قلب قرآن سوره یاسین است، هر کس آن را پیش از خواب و یا در روز پیش از فرا رسیدن شب تلاوت کند، در آن روز از گروهى که در پناه خداوند و روزى آنان مقرر شده است خواهد بود، و اگر کسى شب هنگام پیش از آنکه بخوابد تلاوت کند، خداوند (براى مراقبت از او) هزار فرشته مى ‏گمارد تا او را از شرّ هر شیطان رانده‏ شده و از هر آسیبى مصون بدارند، و اگر در همان روز بمیرد، خداوند او را به پاداش این عمل (تلاوت سوره یاسین) وارد بهشت مى ‏کند، و به هنگام غسل، سى هزار فرشته (بر جنازه او) حاضر مى ‏شوند و همه براى او طلب آمرزش مى ‏کنند، و با حال استغفار او را تا قبر بدرقه مى‏ کنند، و هنگامى که به خاک سپرده شد، آن فرشتگان در درون قبر او خدا را عبادت مى‏ کنند و ثواب آن را به او مى ‏دهند، و (خانه تنگ) قبر او تا آنجا که چشم او کار مى‏ کند گشاده مى ‏گردد، و از فشار قبر ایمن مى ‏شود، و همواره تا به حشر نورى از گور او تا آسمان مى ‏تابد.

و به هنگامى که خدا او را از قبر برانگیزد، فرشتگان با اویند و او را بدرقه مى‏ کنند و به رویش لبخند مى ‏زنند و او را به خیر و نیکى بشارت مى‏ دهند تا او را از صراط و میزان بگذرانند و او را در جایگاهى قرار دهند که هیچ مخلوقى (جز کرّوبیان و پیامبران الهى) آن مقام و منزلت را نشاید، و او با پیامبران الهى در پیشگاه خداوند مى‏ ایستد، و با غمگساران غم نمى‏ خورد، و با اندوهگینان به اندوه نمى ‏نشیند، و با زارى زارى‏ کنندگان زارى نمى ‏کند.

شفاعت

آنگاه پروردگار تبارک و تعالى به او مى‏ گوید: اى بنده من! شفاعت کن، که من شفاعت تو را در باره هر کس که خواهى مى‏ پذیرم، و اى بنده من! از من بخواه، که هر چه خواهى تو را خواهم داد، پس حاجت خود را از خدا مى‏ طلبد و حاجتش برآورده مى ‏شود، و شفاعت مى ‏کند و شفاعت او پذیرفته مى‏ شود، و مانند دیگران به حساب او نمى‏ رسند، و مانند دیگران او را توقیف و بازداشت نمى ‏کنند، و چون خوار شدگان زبون و خوار نمى‏ گردد، و مکافات گناهان و اعمال ناپسندى که انجام داده است دامنگیر او نمى ‏شود، و نامه سر گشاده‏ اى به او داده‏ مى‏ شود تا از درگاه خدا فرود آید، و همه مردم (با دیدن او) تمام مردم از روى تعجّب (به هم) مى ‏گویند: خدا پاک و منزّه است! این بنده حتّى یک گناه هم ندارد، و از همدمان و همراهان محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم (رسول خدا) خواهد بود. (ترجمه ثواب الأعمال، ص: 295)

جابر جعفى از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:
هر کسى که در عمر خود یک بار سوره یاسین را بخواند، خداوند به شماره هر آفریده اى در دنیا و در آخرت و آنچه در آسمان است دو میلیون حسنه نوشته و به همین اندازه از گناهانش پاک مى ‏کند، و دچار تنگدستى و بدهکارى و خانه خرابى و رنج و دیوانگى نشود و جذام و وسواس و (سایر) بیماری هاى زیان آور مبتلا نمى‏ گردد، و خداوند دشوارى مرگ را بر وى آسان مى‏ کند، و خود کار قبض روحش را به عهده مى‏ گیرد، و در زمره کسانى خواهد بود که خداوند متعال گشایش روزى و شادمانى او به هنگام مرگ و اسباب خشنودى به پاداشهاى اخروى او را تضمین کرده است، و آنگاه خداوند متعال به تمام فرشتگان خود در آسمان ها و زمین خطاب مى‏ کند که: من از این بنده خود راضى شدم، شما هم براى او طلب آمرزش کنید. (همان)

فرشتگان این سوره از سنخ دیگری هستند؛ بسیار با صفا و مهربانند؛ با یک مرتبه خواندن سوره یس، با قاری مأنوس و رفیق می شوند و برای خواننده آن، کارگشایی و استغفار می کنند

طرز خواندن سوره یس

بزرگانی که خود با این سوره مأنوس بوده‌اند اغلب برای شاگردان و افراد پاک نهاد در مورد قرائت آن سوره دستورالعمل هایی نیز داشته‌اند.

عارف بلند پایه، آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (ره) به شاگردان چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن ، 14 صلوات بفرستید . یعنی این سوره را در بین این صلوات ‌ها قرار دهید.

بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. آن بزرگمرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیده‌ام و هرچه به دست آورده‌ام از برکت این سوره می باشد.

حضرت آیت اللّه العظمی وحید خراسانی (دام ظلّه) نسبت به سوره یس مراقبتی ویژه دارند؛ خودشان هر روز صبح می‌ خوانند و به شاگردان هم می فرمایند که هر روز صبح سوره یس را بخوانید و ثواب آن ‌را هم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کنید .

منبع:راه بهشت

۰

فاطمه زهرا برترین بانوی عالم

قرآن وحدیث حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر زندگی درمکتب اهل بیت ع تربیت ازدیدگاه اسلام

فاطمه زهرا برترین بانوی عالم

رهروان ولایت ـ حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) به عنوان یکی از برجسته‌ترین و مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخ اسلام، همواره مورد توجه مسلمانان قرار داشته است. با توجه به شخصیت و جایگاه این بانوی بزرگوار، شناخت هر چه بیشتر حضرت می‌تواند ما را در رسیدن به مسیر ایشان یاری نماید. نگارنده می‌کوشد با مراجعه به منابع اسلامی گوشه‌هایی از فضایل حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را ارائه دهد.‌

نامی پرمعنا:
از ویژگی‌های حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نام مبارک ایشان است که با درنگ در معنا و همین‌طور وجه‌ تسمیه این اسم، می‌توان به بخشی از فضائل این بانوی بزرگوار دست‌ یافت. آن‌طور که از احادیث برمی‌آید نام‌گذاری فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) توسط خدای عالم انجام‌ گرفته است.
از سوی دیگر «فاطمه» از ماده «فطم» (بر وزن حَتَم) به معنای بازگرفتن کودک از شیر مادر است، سپس به هر گونه بریدن و جدایی از عادت اطلاق شده است.[1] با توجه به این معنای لغوی در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده است که فرمود: «او را فاطمه نام نهادم، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است».[2]

از محتوای این حدیث شریف می‌توان فهمید محبت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) کلید نجات از آتش دوزخ است و مفهومش این است که خدا وعده داده است کسانی‌که او را دوست دارند و در خط و مشی او قدم بردارند، را از دوزخ مصون می‌دارد.[3] و این هم فضیلتی است که خداوند تبارک‌ و تعالی به این بانوی بزرگوار عنایت فرموده‌اند.

برترین بانوی جهان:
در روایتی از نبی اکرم اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است که فرمودند: «علی وصی و خلیفه من است و فاطمه همسر او سرور زنان عالم... ».[4]
رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در وصف امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) هم می‌فرمایند: «... مادرشان برترین زنان زمین است».[5] هم‌چنین در زیارت‌هایی که برای حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) از معصومین نقل شده است همواره ایشان را «سیدة النساء العالمین» و یا «سیدة النساء اهل الجنه» خطاب می‌کنیم.[6]

زهد و ایثار:
از محمد بن قیس روایت شده است: «هرگاه پیامبر خدا(صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله) از سفری بر می‌گشت، اولین کسی را که می‌دید، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) بود. حضرت، نزد فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می‌رفت و مدت طولانی نزد او می‌ماند، یک وقت که پیغمبر اکرم(صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله) به سفری رفته بود، فاطمه اطهر دو خلخال نقره و یک گردنبند و پرده‌ای خرید، برای موقعی که پدر و شوهرش از سفر باز می‌گردند.
هنگامی‌که پیامبر اکرم(صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله) از مسافرت بازگشت نزد فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) رفت، اصحاب هم‌چنان بر در خانه فاطمه(سلام‌الله‌علیها) ایستاده بودند، این بار حضرت، زمان زیادی را کنار دختر خود نماند و بیرون آمد در حالیکه آثار ناراحتی از صورت مبارکش پیدا بود؛ حضرت به مسجد آمد و نزدیک منبر نشست.
فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) فهمید که ناراحتی پدر به خاطر خلخال و پرده بوده است.
فاطمه(سلام‌الله‌علیها) آن موارد را به نزد پدر فرستاد و به آن شخصی که آن‌ها را برد فرمود: «سلام من‌را به پدرم برسان و بگو: این‌ها را در راه خدا مصرف کن، موقعی که آن شخص آمد و پیام را به رسول خدا(صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله) رساند، حضرت سه مرتبه فرمود: «فداها ابوها» یعنی پدرش به فدایش باد، دنیا برای محمد و آل محمد(صلی‌اللَّه‌علیهم‌اجمعین) ارزشی ندارد، اگر دنیا نزد خدا به‌ قدر یک بال پشه‌ا‌ی ارزشی می‌داشت، یک لیوان از آب آن را به کافر نمی‌داد، پس‌ از این جریان برخاست و نزد فاطمه(سلام‌الله‌علیها) رفت».[7]

مقام قرب در پیش‌گاه الهی:
از پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل‌شده است که فرمودند: «فاطمه فضل من در دنیا و آخرت است، فاطمه پاره تن من است».[8]
و در روایت دیگر می‌خوانیم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را آزار دهد من‌را آزرده و هر کس او را خشمگین کند و من‌را خشمگین کرده و هر کس او را شاد کند، من‌را شاد کرده است».[9]
«بَضعه» در لغت به معنای تکه گوشت است و معمولاً جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه می‌کنند، درحالی‌که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم این حدیث فراتر از معنای لغوی آن است و باید آن را این‌گونه معنا کرد که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) پاره‌ای از وجود و هستی پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم از نظر جسمی و هم روحی است.
بدیهی است اگر بخواهیم این رابطه را در علاقه پدر و فرزندی محدود کنیم خطا کرده‌ایم، زیرا پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روایتی می‌فرماید: «... هر کس من‌را بیازارد، خداوند را آزرده است».[10] زیرا حضرت به‌ عنوان «رسول‌الله» چیزی را اراده نمی‌کند، جز آن‌چه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه(سلام‌الله‌علیها) با خشنودی و رضای خدا و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دلیلی جز یکی بودن اراده او با اراده و خواست خدا ندارد.[11]

نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود:
رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود، فاطمه است».[12] و بدیهی است که اعطای این ویژگی از سوی خداوند عالم به حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نشانه رضایت خداوند از ایشان است و شایسته است ما در راه رسیدن به خداوند و کسب رضایت الهی از وجود چنین گوهر دردانه‌ای بهره‌مند شویم.

--------------------------------------------------
پی‌نوشت‌:
[1]. کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، نشر هجرت، چاپ دوم، ج7،ص442.
[2]. «إِنَّمَا سُمِّیَتْ ابْنَتِی فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّارِ.»، امالی، شیخ طوسی، تصحیح، موسسه البعثه، انتشارات، دار الثقافة، چاپ اول، قم‏، 1414 ق، ص294.
[3]. باید دانست که فهم صحیح محبت به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و اهل بیت(علیهم‌السلام) تنها با مراجعه به روایات حضرات معصومین به‌ دست می‌آید. امام باقر(علیه‌السلام) خطاب به جابر می‌فرمایند:«... مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.» هر کس مطیع پروردگار باشد دوست ما می‌باشد و هر کس که نافرمانی‌ و عصیان‌ کن دشمن ما می‌باشد و ولایت و دوستی ما حاصل نمی‌شود مگر با عمل صالح و پرهیزکاری. الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب، تصحیح، علی اکبرغفارى و محمد آخوندى، دار الکتب الإسلامیة، سال چاپ چهارم، تهران، 1407 ق، ج2،ص75.
[4]. «إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتَهُ فَاطِمَةَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ابْنَتِی وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة‏»، من لایحضره الفقیه، محمدبن علی ابن بابویه، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1413 ق، ج 4، ص179.
[5]. «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ بَعْدِی وَ بَعْدَ أَبِیهِمَا وَ أُمُّهُمَا أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْأَرْضِ.» شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تحقیق مهدی لاجوردی، نشر جهان، چاپ اول تهران 1378ش، ج2، ص62.
[6]. کامل الزیارات، ابن قولویه، دار المرتضویه، نجف، 1356ش،ٌ 176،229،231،310.
[7]. زندگانى حضرت زهرا علیها السلام( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار)، محمد جواد نجفی، ناشر، اسلامیه‏، چاپ اول، تهران 1377 ش‏، ص22-21.
[8]. «قال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: فاطمة فضلى فی الدنیا و الآخرة فاطمة بضعة منی.»، تفسیر فرات کوفی‏، فرات بن ابراهیم کوفی، تصحیح، محمد کاظم، ناشر، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی‏، چاپ اول، تهران، 1410 ق، ص20.‏
[9]. «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی»، إعتقادات الإمامیه، شیخ صدوق ،ناشر: کنگره شیخ مفید، چاپ دوم، قم 1414 ق‏،ص105.
[10]. «... وَ مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّه»‏، تفسیر قمی، على بن ابراهیم قمی‏، تصحیح، طیب موسوى جزائرى، ناشر: دار الکتاب، سال چاپ سوم، قم 1404 ق‏، ج2، ص196.
[11]. زهرا(ع) برترین بانوی جهان، آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات سرو، ص35، با اندکی تصرف.
[12]. « أَوَّلُ شَخْصٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَاطِمَه»، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، ناشر: علامه‏، سال چاپ اول، قم، 1379 ق، ج3، ص329.

۱

آموزش حیا و عفت در تربیت کودک

قرآن وحدیث حجاب احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر پرسش وپاسخ تربیت ازدیدگاه اسلام

آموزش حیا و عفت در تربیت کودک


وجه ممیز انسان و تفاوت خوب و بد او در صفات و رفتار و خلق و خوی اوست. نیکی ها با زشتی ها سنجیده می شود، میزان در تشخیص آنها عقل و شرع است، یعنی خوبی ها و بدی ها را یا عقل انسان تشخیص می دهد یا شرع آنها را به انسان معرفی می کند...
نویسنده : سید مجتبی موسوی زنجانرودی
وجه ممیز انسان و تفاوت خوب و بد او در صفات و رفتار و خلق و خوی اوست. نیکی ها با زشتی ها سنجیده می شود، میزان در تشخیص آنها عقل و شرع است، یعنی خوبی ها و بدی ها را یا عقل انسان تشخیص می دهد یا شرع آنها را به انسان معرفی می کند. حیا و عفت نیز از جمله چیزهایی است که هم عقل فطری انسان آنها را می ستاید و هم شرع به آنها اهمیت داده است.
«حیا» عبارت است از شرم که موجب می شود انسان از عملی که سرزنش و ملامت آور است دوری کند و «عفت» عبارت است از پاکدامنی و پارسایی که موجب نزدیکی بیشتر انسان به خدا و خدا به انسان می شود. سرمنشأ حیاپذیری و عفت، خوبی والدین است. همان طوری که در بحث قبلی گذشت که باید پدر و مادر خود حریم عفاف و حیا را نگه دارند و لازم است راه حیا و عفت را به فرزندان نیز بیاموزند و آن دو را به آنها معرفی کنند و مصادیق آنها را بشناسانند که در چه مواردی حیا داشته باشند و عفت را رعایت کنند و دامن خویش را از آلوده شدن به محرمات و پلیدی ها حفظ کنند.
 
امام علی(علیه السلام) فرمود:
مَنْ کساهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یرَ النّاسُ عَیبَهُ؛(1)
هرکسی که لباس حیا او را بپوشاند، مردم عیب او را نخواهند دید.
 
أَلْحَیاءُ یصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبیحِ؛(2)
حیا انسان را از اعمال زشت باز می دارد.
 
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
لا حَیاءَ لِمَنْ لاإِیمانَ لَهُ؛(3)
آن کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد.
 
مصادیق خارجی حیاورزی و عفت پذیری بسیار است. حیا در گفتار، حیا در کردار و همین طور عفت و ... در راستای بندگی هیچ گونه اعوجاج و ناراستی قابل بخشش نیست و آنهایی هم که خود را بنده ی خدا نمی دانند یعنی زیر بار خداپرستی نمی روند، آنها نیز از بی بند و باری و بی حیایی و بی عفتی سودی نمی برند، بلکه خود را بیشتر در مخاطره می اندازند و در نهایت تلاش می کنند خانواده ی خود را از دید و تعرض بیگانه حفظ کنند و تحمل کوچکترین جسارت را به خود ندارند. با این همه، بدون توجه به آینده ی آنها، خود را در مخاطره ی ناخودآگاه و ناخواسته قرار می دهند و نمی دانند که این خودشان هستند که شعله بر خرمن هستی فرزندانشان می زنند و آینده ی آنها را در خطر انحراف و سقوط قرار می دهند و موجب از هم پاشیدگی کیان خانواده ی خود می شوند و اینکه امروزه طبقه ی عصیان گری با عناوین خاصّی در جوامع بروز می کنند که به هیچ خدایی سر تسلیم فرود نمی آورند و سیادت کسی را نمی پذیرند، حاصل همان بی توجهی است و حاصل دستاورد فرهنگ صرفاً مادی است که اربابان دنیاپرست و از خدا بی خبر آن را ترویج می کنند.
ضمانت بقای نسل بشر و ضمانت سالم ماندن جامعه، توجه نمودن به فرامین آسمانی است.
انسان با حیا و عفتش تفسیر می شود و انسانیت منهای این دو معنی ندارد. پس یکی از وظایف مهم پدر و مادر تفهیم حجب و حیا و عفت به فرزندان است و انسان آن گاه از جامعه ی حیوانی متمایز می شود که جامعه ی او، جامه ی عفاف و حیا بر تن داشته باشد.
 
پی نوشت ها :
1) میزان الحکمه، ج 1، ص 716 (به نقل از بحارالانوار)
2) الکافی، ج 6، ص 47
3) مستدرک الوسائل، ج 1
 
برگرفته از : کتاب تربیت مذهبی کودک، سید مجتبی موسوی زنجانرودی
منبع : hawzah.net
۰

آیا خانواده هم علت بی حجابی است ؟

قرآن وحدیث حجاب احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر پرسش وپاسخ تربیت ازدیدگاه اسلام

آیا خانواده هم علت بی حجابی است ؟


بخشی از بدحجابی یا بی حجابی زنان و دختران مربوط به نوع تربیت آنها در خانواده است. بدون شک تربیت فرزند وظیفه ای سنگین و مسؤولیتی بس بزرگ است که بر عهده ی پدر و مادر واگذار شده است و آنان نمی توانند از این مسؤولیت بزرگ شانه خالی کنند.
نویسنده : ابراهیم خرّمی مشگانی
خانواده
بخشی از بدحجابی یا بی حجابی زنان و دختران مربوط به نوع تربیت آنها در خانواده است. بدون شک تربیت فرزند وظیفه ای سنگین و مسؤولیتی بس بزرگ است که بر عهده ی پدر و مادر واگذار شده است و آنان نمی توانند از این مسؤولیت بزرگ شانه خالی کنند.
خانواده اولین و مهم ترین کانون شکل گیری تربیت فرزندان است. در احادیث زیادی که از ائمه ی اطهار (علیهم االسلام) بیان شده، تأکید فراوانی بر تربیت فرزندان در کانون گرم خانواده شده است که به نقل چند مورد از آنها بسنده می شود.
 
تربیت در احادیث
 امام زین العابدین (علیه السلام) می فرمایند: «و اعنی علی تربیتهم و تأدیبهم و برّهم»(1)؛ «بار خدایا! مرا در تربیت و ادب فرزندانم یاری و کمک بفرما.»
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «حقُ الولد علی الوالد... و یحسّن ادبهُ»(2)؛ «حق فرزند بر پدر آن است که ... و در حسن ادب او بکوشد.»
«جاء رجلٌ الی النبی فقال: یا رسول الله ما حقُّ ابنی هذا؟ قال : تُحسن اسمهُ و ادبهُ»(3)؛ «مردی محضر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: یا رسول الله! حق این پسر بر من چیست؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نام نیک بر او بگذاری و او را خوب ادب کنی.»
و نیز از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «انّهُ قال: لان یؤدّب احدکم ولدهُ خیرٌ له من ان یتصدقَ بنصف صاعٍ کلّ یومٍ»(4)؛ «اگر کسی فرزند خود را ادب کند، بهتر از این است که هر روز نیم صاع صدقه بدهد.»
پیامبر اسلام به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرموده اند:«یا علیُ: لعن الله والدین حملا ولدهما علی عقوقهما»(5)؛ «ای علی! لعنت خداوند بر پدر و مادری که فرزند خود را بد تربیت کنند و موجبات عاق خود را فراهم نمایند.»
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:«ما نحل والدٌ ولداً نحلاً افضل من ادبٍ حسنٍ»(6)؛ «بخشش هیچ پدری به فرزندش بهتر از ادب نیکو و پسندیده نیست.»
و نیز آن حضرت فرموده است:«لا میراثَ کالادب»(7)؛ «هیچ ارثی برای فرزندان بهتر از ادب و تربیت نیست.»
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند:«و حقُّ الولد علی الوالد ان یحسن اسمهُ، و یُحَسّن ادبهُ و یعلمهُ القرآن»(8)؛ «و حق فرزند بر پدر آن است که نام نیک انتخاب کند، خوب تربیتش نماید و قرآن را به او تعلیم دهد.»
حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرمایند: «تجبُ للولد علی والده ثلاثُ خصال:اختیاره لوالدته، و تحسین اسمه، و المبالغة فی تأدیبه»(9)؛ «واجب می شود از جانب پدر برای فرزند سه خصلت: انتخاب مربی خوب، انتخاب نام خوب و در تربیت وی تلاش فراوان کند.»
و نیز آن حضرت می فرمایند:«انّ خیر ما ورث الاباءُ لابناءهمُ الادب لا المال»(10)؛ «همانا بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث می گذارند، ادب است نه ثروت.»
پدر و مادر نه تنها فرزند خود را از نظر مادی و جسمی اداره می کنند، بلکه مهم تر از آن در تربیت روح و ایمان فرزند خویش نیز نقش مهمی دارند.
پدران و مادران مسلمان وظیفه دارند از دوران کودکی، فرزند خود را با خدا، قرآن، اهل بیت و احکام دینی آشنا نمایند و با عباداتی مثل نماز و روزه تمرین و پرورش دهند.
آری! همان طور که گفته شد، خانواده یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری تربیت فرزند است و بدون شک خانواده است که می تواند روح ایمان و تقوا را در فرزند خود پی ریزی کند.
تربیت صحیح و اسلامی فرزند در درجه ی اول موجب افتخار پدر و مادر است و چنانچه والدین در این کار اهمال و سستی کنند، دچار مشکلات دنیوی و اخروی خواهند شد.
امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرمایند:«بادرو اولادکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئة»(11)؛ «هرچه زودتر و سریع تر معارف اسلامی را به فرزندان خود بیاموزید، پیش از آن که منحرفان با آموزش های انحرافی بر شما سبقت بگیرند.»
پیامبر اسلام می فرمایند: «ادّبوا اولادکم علی ثلاث خصال: حبُّ نبیّکم و حبّ اهل بیته و قراءة القرآن»(12)؛ «فرزندانتان را به سه خصلت تربیت نمایید:
1- محبت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) 2- محبت اهل بیت (علیهماالسلام) 3- خواندن قرآن.»
حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) فرموده است:«و اما حقُّ ولدک: فان تعلم انه منک و مضافٌ الیک فی عاجل الدنیا بخیره و شرّه، و انک مسؤولٌ عما ولیتهُ به من حسن الادب و الدلالة علی ربّه و المعونة له علی طاعته.»(13)؛ «حق فرزندت آن است که: بدانی او از توست و خوب و بدی های او در این دنیا وابسته به توست. وظیفه داری فرزندت را به ادب نیکو پرورش دهی و او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی و در اطاعت و بندگی پروردگار یاری اش نمایی.»
حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند:
«هرگاه کودک به سه سالگی رسید، هفت بار به او بگو لا اله الا الله، سپس به حال خودش واگذار تا سه سال و هفت ماه و بیست روز شود، آن گاه ذکر محمد رسول الله را هفت بار برایش بخوان. دوباره به حال خودش واگذار تا چهار ساله شود، در این سن هفت بار یادش بده که بر محمد و آل او صلوات بفرستد «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
در سن پنج سالگی دست چپ و راست را به وی بیاموز، وقتی که یاد گرفت، صورتش را به طرف قبله کن و سجده کردن را به او آموزش ده.
بعد در شش سالگی وضو گرفتن را به او یاد بده، سپس نماز را به او بیاموز و دستور نماز خواندن به وی بده و در کوتاهی نمودن در امر نماز او را تهدید کن.»(14)
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند:
«روزی پیامبر اسلام می خواست نماز بخواند، امام حسین پهلوی آن حضرت ایستاده بود، وقتی پیامبر خواست تکبیر بگوید، امام حسین نتوانست تکبیر بگوید. رسول خدا، تا هفت مرتبه تکبیر را تکرار کرد تا امام حسین توانست ذکر «الله اکبر» را بر زبان جاری نماید.»(15)
 
شیوه ی کاشف الغطاء در تربیت فرزندش
 مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء در تربیت فرزندش روشی آموزنده و مؤثر داشت. در حالات وی نوشته اند که:
«او می خواست پسر نوجوانش را به سحرخیزی و شب زنده داری عادت بدهد، به طوری که تا پایان عمر از روی علاقه و میل قلبی به این کار ادامه بدهد.
شبی پیش از اذان صبح کنار بستر پسرش آمد و به آرامی او را بیدار کرد و گفت: عزیزم! برخیز تا به حرم مطهر مولای متقیان علی مشرف گردیم.
پسر نوجوان چشمان خواب آلودش را مالید و گفت: بابا جان! شما بروید، من خودم می آیم.
پدر گفت: نه من ایستاده ام تا با هم برویم.
پسر برخاست، وضو گرفت و به اتفاق پدر به سوی حرم مطهر روانه شد. جلو حرم امیرالمؤمنین مرد مستمندی نشسته و دستش را پیش مردم دراز کرده بود، پدر از پسرش پرسید: فرزندم! این مرد برای چه در اینجا نشسته است؟
پسر گفت: برای گدایی و دریافت کمک از مردم.
پدر گفت: تو فکر می کنی چه قدر پول از این طریق به دست می آورد؟
پسر گفت: شاید چند درهمی عایدش گردد.
پدر گفت: آیا مطمئن هستی این مبلغ را به دست خواهد آورد؟
پسر گفت: البته به طور قطع نمی توان آن را پیش بینی کرد، شاید مبلغی عایدش شود، شاید هم دست خالی برگردد.
در اینجا پدر دانا و نکته سنج که زمینه را برای بیان مطلب خود آماده دید، گفت: پسرم! ببین این مرد فقیر برای به دست آوردن مبلغی از ثروت دنیا که به آن یقین هم ندارد، در این موقع شب آمده اینجا و دستش را پیش مردم دراز کرده است.
تو که واقعاً به پاداش هایی که خداوند برای سحرخیزی و خواندن نماز شب تعیین فرموده، یقین داری و سخنان امامان معصوم را باور کرده ای، پس چرا در انجام آن سستی به خود راه می دهی؟
مطمئن باش که خداوند مهربان به تمام وعده هایش عمل می کند و پاداش عمل ما را به طور کامل می پردازد و هیچ کس را محروم نمی سازد.
این شیوه ی زیبا، در اعماق وجود فرزند جای گرفت و نتیجه اش آن شد که وی تا آخر عمر، سحرخیزی و نماز شب و تهجد را ترک نکرد.»(16)
با توجه به احادیث ذکر شده و توصیه های پیشوایان معصوم روشن شد که خانواده چه نقش مهم و کلیدی در تربیت و ادب فرزند خود دارد. بنابراین توضیح درباره ی فلسفه وجودی و آموزش حجاب که یکی از نمودهای تربیتی، اخلاقی و دینی است، باید از خانواده شروع شود.
والدین به ویژه مادران وظیفه دارند که دختر خود را از همان دوران کودکی به حجاب سفارش کرده و آثار و فواید و برکات حجاب در جامعه را به او بشناسانند تا فرزند وی با اطلاع کامل نسبت به حجاب و پوشش وارد جامعه شود و طرز فکر و برداشت صحیح و درستی از حجاب در ذهن داشته باشد.
پدر و مادر باید به فرزند دختر خود آموزش دهند که حجاب و رعایت آن برای زن شخصیت آور است و چون اسلحه ای برای تأمین شرافت و عظمت زن کارساز است.
بی توجهی والدین نسبت به فرزند دختر خود به ویژه در سنّ تکلیف، زمینه ساز بی حجابی فرزند می شود. چیزی که در سال های اخیر بیشتر به چشم می خورد این است که به مسئله ی حجاب دختران کم سن کمتر توجه می شود و بسیار مشکل است دختری را که تا قبل از تکلیف هیچ الزامی برای رعایت حجاب نداشته است به یک باره به حجاب فرا خواند. بنابراین حجاب مسئله ای است که خانواده ها باید قبل از سنّ تکلیف به آن توجه داشته باشند و قبل از رسیدن به تکلیف آن ها را به رعایت آن ملزم کنند.
جای بسیار تأسف است که در جامعه، مادرانی محجب ظاهر می شوند که همراه آنان دخترانی بدحجاب دیده می شوند.
والدین باید از همان دوران بچگی دختران خود را به حفظ حجاب عادت دهند تا حجاب ملکه ی ذهن آنها شود و هنگام خارج شدن از منزل خود را ملزم به پوشش نمایند.
پیش از آن که شیاطین و مخالفان حجاب، با زمزمه های زهرآگین خود دختران و زنان را مورد هدف قرار دهند، این خانواده است که باید دختر خود را نسبت به حجاب آماده سازد. پدر و مادر باید به دختر خود بگویند که حجاب به عنوان یک پوشش برای زن مسلمان، واجب است رعایت شود.
و به یقین پدر و مادری که چنین رفتار کنند، در پیشگاه خداوند دارای پاداش خواهند بود و از جایگاه رفیعی در بهشت برخوردارند و از عذاب دوزخ رهایی می یابند.
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرمایند:«لیس من شیعتنا من لا تتحدّثُ المخدرات بورعه فی خدورهنّ»(17)؛ «از شیعیان ما نیستند، آنان که زنان و دختران خود را به عفاف و پاکدامنی ارشاد و راهنمایی نکنند.»
 
تربیت دختر
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:«من کانت له ابنةٌ فادّبها و احسنَ ادبها و علّمها فاحسن تعلیمها، فاوسع علیها من نعم الله التی اسبغ علیه کانت له منعةً و ستراً من النار»(18)؛ «هرکس دختری داشته باشد و او را نیکو تربیت نماید و علم بیاموزد و از نعمتی که خدایش ارزانی فرموده برای دختر گشایشی دهد، این عمل مانع از آتش برای او خواهد بود.»
درود و صلوات خداوند و ملائکه و انبیا و مقربان الهی بر آن خانواده ای که در حفظ حجاب زن و دختر خود دقت داشته و کوشا باشد.
حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) به مناسبت های مختلف در جمع بانوان کشور فرمایشاتی داشته و در مورد دامن مادران که اولین مکتب و محلّ تربیت فرزندان می باشد، تأکید زیادی کرده اند و مادران را مؤظف می دانند که فرزندان خود را خوب تربیت کنند و در این وظیفه هیچ گونه کوتاهی را جایز نمی شمارند.
ایشان می فرمایند:
«مادرها مبدأ خیرات هستند، اگر خدای ناخواسته مادرانی باشند که بچه ها را بد تربیت کنند، مبدأ شرند»(19)
«شما در اول که بچه ها در دامن شما بزرگ می شوند، مسؤول افعال و اعمال آنها هم شما هستید. همان طور که اگر یک بچه ی خوب تربیت کنید، ممکن است که سعادت یک ملت را همان یک بچه تأمین کند.»(20)
«دامن مادر بهترین مکتب است برای اولاد»(21).
«دامن مادر بزرگ ترین مدرسه ای است که بچه در آنجا تربیت می شود.»(22)
«اگر از دامن مادر این تربیت خوب شروع شد و مادر، بچه را خوب تربیت کرد و به دبستان تحویل داد، دبستان هم خوب تربیت کرد و به دبیرستان تحویل داد، آنجا هم همین طور تا دانشگاه یا مدارس علمی دیگر، آنها هم خوب تربیت کردند، یک وقت در یک برهه از زمان می بینید که جوان ها همه خوب از کار در آمده اند و یک مملکت را به طرف خوبی می کشانند.»(23)
«دامن مادرها، دامنی است که انسان از آن باید درست شود، یعنی اولین مرتبه ی تربیت، تربیت بچه است در دامن مادر. برای اینکه علاقه ی بچه به مادر بیشتر از همه ی علایق هست و هیچ علاقه ای بالاتر از علاقه ی مادری و فرزندی نیست. بچه ها از مادر بهتر چیز أخذ می کنند.»(24)
چنانچه ملاحظه می شود، حضرت امام(رحمه الله علیه) تأثیر و نقشی که زن و مادر در تربیت و شکل گیری شخصیت فرزندان دارد را فراتر و مؤثرتر از دیگر عوامل می دانند.
 
پی نوشت ها :
1. صحیفه سجادیه.
2. آثار الصادقین، ج27، ص 177.
3. میزان الحکمه، ج10، ص 720.
4. آثار الصادقین، ج27، ص 178، حدیث 12.
5. کودک فلسفی، ج2، ص 5.
6. همان، ص 3.
7. نهج البلاغه، حکمت 54.
8. نهج البلاغه، حکمت 399.
9. تحف العقول، ص 337، حدیث 67.
10. آثار الصادقین، ج27، ص 215.
11. چهل حدیث تربیت، ص 59.
12. آثار الصادقین، ج27، ص 176.
13. تحف العقول، ص 269.
14. آثارالصادقین، ج27، ص 179.
15. بانوی نمونه اسلام.
16. تعالیم آسمانی اسلام، ص 242.
17. دُرَرُالکلام، حسین حائری کرمانی، ص 136.
18. آثارالصادقین، ج 27، ص 167.
19. صحیفه نور، ج 8، ص 162.
20. همان، ج 6، ص 137.
21. همان، ص 293.
22. همان، ج8، ص 240.
23. همان، ص 162.
24. همان، ج 7، ص 76.
 
برگرفته از : خرّمی مشگانی ابراهیم/ جرا حجاب/انتشارات مرسل/تهران چاب سوم 1387
منبع : rasekhoon.net
۰

انگار یکی تو گوشم گفت...!

قرآن وحدیث حجاب احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر نماز

انگار یکی تو گوشم گفت...!


گرما بود، انگار از آسمان آتش می بارید… صورتش گل انداخته بود و عرق بود که مدام از سر و رویش روان بود، چادر مشکی انگار یه تیکه آتش شده بود به تنش، اما باز هم سعی می کرد خوب خودشو بپوشونه… لب های پر خنده دخترکان بی حجابی که از کنارش رد می شدند، گواهی از به سخره گرفتن پوشش او در این گرمای وحشتناک می داد، گاهی هم کسی بود که متلکی بیندازد و او را به بغل دستی اش نشان دهد

انگار یکی تو گوشم گفت...!

چادر

گرما بود، انگار از آسمان آتش می بارید…

صورتش گل انداخته بود و عرق بود که مدام از سر و رویش روان بود، چادر مشکی انگار یه تیکه آتش شده بود به تنش، اما باز هم سعی می کرد خوب خودشو بپوشونه…

لب های پر خنده دخترکان بی حجابی که از کنارش رد می شدند، گواهی از به سخره گرفتن پوشش او در این گرمای وحشتناک می داد، گاهی هم کسی بود که متلکی بیندازد و او را به بغل دستی اش نشان دهد…

گرمت نیست؟ … این چیه پوشیدی تو این گرما ؟…. کولر بدم خدمتتون ؟…

پاهایی که دیگه توان کشیدن بدنش رو نداشت و گرمایی که دیگه غیر قابل تحمل بود، انگار عرصه رو بد جور بهش تنگ کرده بود، دیگه به خونه نزدیک می شد و فکر اینکه سریع از این شرایط نجات پیدا می کنه لحظه ای رهاش نمی کرد…

در رو باز کرد، داخل شد و بعد از بستن درب خونه، چادرشو از سر برداشت، نگاهی بهش انداخت، احساس حقارت عجیبی می کرد، همون جا تو حیات چادر مشکی رو به گوشه ای پرتاب کرد، انگار چیزی رو از خودش می روند که به خاطرش خیلی زخم زبون خورده بود، به اتاق که رسید خودشو جلو کولر رها کرد، در جواب سوال مادر که پرسید چرا اینقدر خسته ای؟ گفت؟ خیلی گرمه… اما فقط گرما نبود، بار سنگین چشم های دریده دخترکان بی حجاب و لب های به سخره باز شده آنها در کوچه و خیابون، از این گرما بدتر بود…

شربت خنک رو که لاجرعه سر کشید، خودشو به خواب سپرد …

مغرب بود، از گرمای هوا به شدت کاسته شده بود و لحظه های اذان در پیش، بیدار شده بود، وضو گرفت و قرآن رو از طاقچه اتاق برداشت و باز کرد…آیه 26 سوره اعراف:

یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشًا وَ لِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ

ای فرزندان آدم برای شما، لباس فرو فرستادیم که اندام شما را بپوشاند؛ و مایه زینت شماست؛ و لباس تقوی بهتر است؛ این از آیات خداست، باشد که متذکر شده، پندگیرند.

چه آیه زیبایی بود… انگار این آیه را قبلاً ندیده بود، یا توجهی نکرده بود، انگار امروز به چشمانش نازل شده بود و با صدای ملکوتی در وجودش شنیده بود که: “اقراء”‌ … بخوان به نام پروردگارت که تو را زیبا خلق کرد و لباس تقوی را بر تو پسندید…

انگار خدا داشت با او روبرو صحبت می کرد، می گفت: برایت چادر را فرستادم تا لباس تقوی باشد برایت و این لباس برای تو بسیار بهتر است، نکند با رفتن به سمت شجرهِ ممنوعهِ هوس، گناه و شیطان، زشتی های خود رو به نمایش در بیاری؟

کمی بیشتر توجه کرد و آیه بعدی را با دقت بیشتری خواند:

یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُۆْمِنُونَ

اى فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان برکند تا زشتی هایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت او و قبیله‏اش شما را از آنجا که آنها را نمى‏بینید مى‏بینند. ما شیاطین را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‏آورند.

انگار خدا داشت با او روبرو صحبت می کرد، می گفت: برایت چادر را فرستادم تا لباس تقوی باشد برایت و این لباس برای تو بسیار بهتر است، نکند با رفتن به سمت شجرهِ ممنوعهِ هوس، گناه و شیطان، زشتی های خود رو به نمایش در بیاری؟

قرآن را با لذت بیشتری تورق کرد :

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَنْ یجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کَانُوا یفْقَهُونَ؛ تخلف‌جویان از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند؛ و کراهت داشتند که با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد کنند؛ و (به یکدیگر و به مۆمنان) گفتند: «در این گرما، (بسوی میدان) حرکت نکنید!» (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر می‌دانستند! (توبة/81)

یاد کتاب تاریخ افتاد، آن قسمتش که جریان زندگی پیامبر را توضیح داده بود و منافقان زمان ایشان را. یادش آمد که ذیل این آیه در تفاسیر به برخی از منافقین اشاره می شود که ایمانشان زبانیست و در مخالفت عملی با دین خدا از هیچ چیز دریغ نمی کنند!

هرگاه دستور به انجام کاری داده می شد، آنها پرهیز می کردند و انجام نمی دادند!

نه تنها انجام نمی دادند بلکه از این رفتارشان لذت هم می بردند ! و تازه دیگران را هم به بهانه های مختلف تشویق می کردند که آنها هم با دستورات الهی مخالفت کنند!

خداوند در جواب آنها می فرماید، عذاب الهی به هیچ کدام از این بهانه ها و لذت های الکی زودگذری که دارید نمی ارزد!

با خود گفت: آیا واقعاً می توان برای خداوند متعال که به همه چیز آگاه است، بهانه آورد؟!

أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلَا یأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ؛ آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می‌دانند؟! در حالی که جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی‌دانند! (أعراف/99)

حضرت آدم

اشک از چشمانش سرازیر شد، انگار این آیه، این لحظه، فقط داشت او را مخاطب خودش قرار می داد، بهش مستقیم اشاره می کرد، که ای دختر خوب، که خدا از زیبایی چیزی برات کم نذاشته، منِ خدا برات لباس تقوی را پسندیدم، نکنه لباسی رو تنت کنی که شیطون برات دوخته و باعث می شه زیبایی های که من بهت دادم، مبدل به زشتی بشه، زشتی ای که فقط چشمان شیطانی ، اونو زیبا می بینند و در اصل چیزی جز زشتی نیست…

دختر عزیز یادت باشه که اگر مسلمونی و خدارو دوست داری، به ظاهر گفتن کافی نیست و در عمل باید خودت را نشون بدی!!

با خودش گفت: واقعاً آتش جهنم هست ؟! اگر هست چگونه است؟! و در پی این سۆال قرآن را تورق کرد:

(إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا * لِّلطَّـغِینَ مَـَابًا * لَّـبِثِینَ فِیهَآ أَحْقَابًا)[ نبا آیه 21 ـ 23]; [آرى] جهنم [از دیرباز] کمین گاهى بوده [که] براى سرکشان، بازگشتن گاهى است. روزگارى دراز در آن درنگ کنند.

جهنم، آتش سوزانى دارد و در حالى که این آتش سوزان و شعله ور، در برابر دیدگان مجرمان قرار مى گیرد، خداوند متعال، به سوزانندگی آتش جهنم با این آیه به او نشان داد:(هَـذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى کُنتُمْ تُوعَدُونَ)[ یس، آیه 63]; این جهنمى است که به آن وعده داده مى شدید.

(لاَ تُبْقِى وَ لاَ تَذَرُ)[ مدثر، آیه 28]; (آتش است که) نه چیزى را باقى مى گذارد و نه چیزى را رها مى کند.[ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 6، ص 483 ـ 495; همان، ص 66 ـ 74; تفسیر نمونه، ج 23، ص 412; ترجمه المیزان، ج 17، ص 211 ـ 212]

(طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَــلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا)[ نساء، آیه 169]; راه جهنم، که همیشه در آن جاودانند.

کَلاَّ إِنَّهَا لَظَى)[ معارج، آیه 15]; نه چنین است [آتش]زبانه مى کشد. «لظى» به معناى شعله آتش خالص است.

جهنم، آتش سوزانى دارد و در حالى که این آتش سوزان و شعله ور، در برابر دیدگان مجرمان قرار مى گیرد، خداوند متعال، به آن اشاره مى کند و خطاب به مجرمان مى فرماید: (هَـذِهِى جَهَنَّمُ الَّتِى کُنتُمْ تُوعَدُونَ); این جهنمى است که به آن وعده داده مى شدید

(کَلاَّ لَیُنـبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ)[ همزه، آیه 4]; ولى نه، قطعاً در آتش خردکننده فروافکنده خواهد شد.

(وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِینُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ)[ قارعه، آیه 8 و 9]; و امّا هر که سنجیده هایش سبک برآید، پس جایش سیاه چال [جهنم] باشد.

تُسْقَى مِنْ عَیْن ءَانِیَة)[ غاشیه، آیه 5]; از چشمه هاى داغ نوشانیده شوند.

(ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِّنْ حَمِیم)[ صافات، آیه 67]; سپس ایشان را بر سر آن، آمیخته اى از آب جوشان است.

صدای اذان بلند شد و او متوجه نماز شد، این بار انگار همه وجودش می خواست به نماز برسه و سر بر سجده در مقابل کسی بذاره که امروز لذت بندگی رو بهش چشونده بود…

چادر سفید و تمیز و خوشبو رو از جالباسی برداشت و به سرش کشید…. اما…

یادش اومد عصر چادر مشکی رو انداخته گوشه حیاط، همون لحظه ای که از دیدن چادرش احساس حقارت کرده بود…به حیاط رفت و چادرش رو از گوشه ای برداشت، خاکی شده بود، کمی خاک ها رو از چادر پاک کرد…

مادر خبر نداشت، دخترش برای نماز بیدار شده یا هنوز خستگی او رو تو خواب خوش نگه داشته…

همین طور که صداش می زد، در اتاق رو باز کرد و … تعجب کرد…

دخترش ایستاده بود به نماز… اما این بار با چادر مشکی…!!!

فرآوری: زهرا اجلال

۰

احترام به شخصیت کودکان

قرآن وحدیث سبک زندگی اسلامی تربیت ازدیدگاه اسلام

احترام به شخصیت کودکان

چکیده: ایجاد شخصیت و حس اعتماد به نفس، از مسئولیت های مهم تربیتی والدین است. کودکان با شخصیت، مردان موفق آینده‌اند و کودکان تحقیر شده و زبون، در زندگی آینده خویش، با شکست و ناکامی روبرو خواهند شد.

رهروان ولایت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم ) در رفتار و منش خود راه پرورش و تربیت صحیح کودک را به مردم نشان می داد. آن حضرت نسبت به کودکان بسیار مهربان و دلسوز بود و با آنان رفتاری محبت آمیز داشت و به یاران خود همیشه سفارش می کردند که با کودکان با مهربانی برخورد کرده و  از هر گونه تندی و خشونت  و بی مهری نسبت به کودکان خودداری کنند.

در اینجا، نمونه هایی از سیره تربیتی آن حضرت نسبت به کودکان را بیان می کنیم تا خود نیز عامل بر آن باشیم:

داستان 1:

هرگاه  کودکی متولد می شد و  را برای نامگذاری یا دعا به حضور رسول خدا  (صلی الله علیه وآله وسلم ) می آوردند، حضرت برای احترام والدینش، او را با آغوش باز می گرفت  و  در دامن خویش می گذاشت ، حتی گاهی اتفاق می افتاد که کودک در دامان پیامبر، ادرار می کرد. در این حال اطرافیان وقتی آن را مشاهده می کردند ، به روی کودک فریاد می زدند و ناراحت  می شدند تا او را از ادرار کردن باز دارند. پیامبر خدا (صلی الله و آله وسلم )، آنان را از این کار باز می داشت و می فرمود: با با ناراحتی و با عصبانیت  از ادرار کودک جلو گیری نکنید. سپس کودک را آزاد می گذاشت تا ادرار کند. وقتی مراسم دعا یا نامگذاری تموم می شد ، والدین  کودک با خوشحالی فرزند خویش را می گر فتند و کمترین آزردگی و ناراحتی در چهره ی رسول خدا  (صلی الله و آله وسلم) دیده نمی شد. وقتی آنها می رفتند پیامبر لباس خویش را می شست و تطهیر می کرد.

یکی از راه های ابراز محبت والدین به فرزند، تهیه کردن وسایل بازی و سرگرمیِ مناسب سن آنهاست. از دیدگاه روان شناسان کودک هرگاه کودک از والدین بخواهد که با او بازی کنند، پدر و مادر باید به این درخواست او پاسخ مثبت دهند، ولی شیوه اداره بازی را بر عهده کودک بگذارند و خواسته های خود را بر او تحمیل نکنند، زیرا بازی، افزون بر اینکه نشاط و شادابی را به کودک هدیه می کند، به رشد استعدادهای نهفته او نیز می انجامد. پیامبر گرامی اسلام با تأکید بسیار بر این موضوع، خود در بازی فرزندانشان، شرکت و به نظارت بر بازی آنها، آنان را بر این امر تشویق می کردند. نمونه این سیره را در داستان زیر می توان مشاهده کرد.

داستان2: هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از سفر بر می گشت و در راه با کودکان بر خورد می نمود، به احترام آنان می ایستاد. سپس دستور می داد کودکان را می آوردند و از زمین بر می داشتند و به آن حضرت می دادند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)، بعضی  را در آغوش می گرفت، بعضی  را بر پشت و دوش خود سوار می کرد و به یاران  خویش می فرمود: «کودکان را بغل بگیرید و بر دوش خود بنشانید» کودکان از این برخورد محبت آمیز بی نهایت  خوشحال می شدند  و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمی کردند.

نتیجه:

کودکان در سنین مختلف، نیازمند توجه و احترام دیگران هستند. روح ظرافت و حساس کودک، با کوچک ترین حرکت نادرست، ناراحت و پژمرده می شود. پس باید از هرگونه تحقیر و تمسخر کودک و به زبان آوردن عیب ها و خطاهای او به ویژه در مهمانی ها و دیدارهای خانوادگی پرهیز کرد و با شیوه ای خردمندانه به تأیید ویژگی های مثبت وی و تشویق او پرداخت.

منابع:

1.بحار الانوار ، ج 6 ص 153

2.محجة البیضاء ج3 ص 366

۰

یاعلى شب معراج وقتیکه به آسمان رفتم ، زنان امتم را در عذاب شدید مشاهده کردم

قرآن وحدیث حجاب احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر پرسش وپاسخ

یاعلى شب معراج وقتیکه به آسمان رفتم ، زنان امتم را در عذاب شدید مشاهده کردم

آقا سیدالمظلومین امیرالمومنین حضرت على (ع) فرمود:
یکروز من و سیّده زنان عالم حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) بر حبیب خدا حضرت پیغمبر اسلام (ص) وارد شدیم و آن بزرگوار را در حالى دیدیم که شدیدا گریه مى کرد.
به آن حضرت عرض کردم : پدر و مادرم فدایت شوند، یارسول اللّه ، چه شده ؟! چه چیزى شما را به گریه درآورده ؟
آن حضرت فرمود: یاعلى شب معراج وقتیکه به آسمان رفتم ، زنان امتم را در عذاب شدید مشاهده کردم . بخاطر آن شدت عذابها گریان و نالان شده ام .
حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) فرمود: مگر چه دیدید که اینقدر متأ ثر و گریان شده اید؟!
حضرت رحمه للعالمین (ص) فرمود:
1 - زنى را دیدم که بمویش آویزان کرده بودند، در حالیکه مغزش ‍ میجوشید.
2 - زنى را مشاهده کردم که به زبانش آویزانش کرده بودند، و از حمیم جهنم در حلقش مى ریختند.
3 - زنى را دیدم که به دو پستانش آویزانش کرده بودند.
4 - زنى را مشاهده کردم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها را بر او مسلط کرده بودند.
5 - زنى را دیدم که گوشت بدنش را با قیچى مى چیدند و مجبورش ‍ مى کردند که آن را بخورد، و آتش از زیر آن زبانه مى کشید.
6 - زنى را مشاهده کردم که به صورت کر و لال و کور است ، در حالى که در تابوتى از آتش مى باشد و مغز سرش از دماغش خارج مى شود و بدن او به صورت جذام و برص است .
7 - زنى را دیدم که به دو پایش آویزان کرده اند، در حالیکه در تنورى از آتش بود.
8 - زنى را مشاهده کردم که گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب به وسیله مقراضهایى از آتش جدا مى کردند.
9 - زنى را دیدم که صورت و دستهایش آتش گرفته ، در حالى که روده هایش را مى خورد.
10 - زنى را مشاهده کردم که سرش مثل سر خوک ، و بدنش مثل بدن الاغ و به انواع عذابها شکنجه اش مى دادند.
11 - زنى را دیدم که به صورت سگ بود، و آتش از عقبش خارج مى شد و ملائکه با گرز آهنى از آتش ، بر سر و بدنش مى کوبند.
بى بى دو عالم فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) فرمودند: اى حبیب من و اى نور چشم من ، اى پدر بزرگوارم به من بفرمائید که این زنان چه عملى داشته اند و به چه جهت به این عذابها گرفتار شده اند و راه و روششان چه بوده که پروردگار متعال آنها را به چنین شکنجه هایى مبتلا نموده ؟!
آقا رئیس اسلام حضرت محمد (ص) فرمود:
1 - ((آن زنى را که به موهایش آویزان شده بود، آن زنى بود که موهایش ‍ را از مردان نامحرم نمى پوشانید)).
2 - آن زنى را که به زبانش آویزان کرده بودند، آن زنیست که شوهرش را با زبانش اذیت مى کرد.
3 - آن زنى را که به دو پستانش آویزان بود، آن زنى بود که از همبستر شدن با شوهرش خوددارى مى نمود.
4 - آن زنى را که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها را بر او مسلّط کرده بودند، آن زنى بود که بدون اجازه شوهرش از خانه خارج مى شد.
5 - ((آن زنى را که از گوشت بدنش با قیچى مى چیدند و به او مى خورانیدند، زنى بود که خودش را براى مردان نامحرم زینت مى کرد و بدنش را به آنها نشان مى داد)).
6 - آن زنى را که کر و کور و لال بود، آن زنى بود که از راه زنا بچّه دار مى شد و به گردن شوهرش مى انداخت .
7 - آن زنى را که به پاهایش آویزانش کرده بودند، زنى بود که در حال نجاست وضو مى گرفت یعنى رعایت نجس و پاکى را نمى کرد، و در وقت جنابت و حیض غسل نمى نمود، و در نمازش سستى مى کرد.
8 - ((آن زنى را که از گوشت جلو و عقب بدنش با مقراض از آتش جدا مى کردند، زنى بود که خود را از راه نامشروع به مردان عرضه مى داشت )).
9 - آن زنى که صورت و دستهایش آتش گرفته و روده هایش را مى خورد، آن زنى بود که قوّادى مى کرد، یعنى واسطه حرام بود.
10 - آن زنى که سرش مثل سر خوک و بدنش مثل بدن الاغ بود، آن زنى بود که سخن چینى مى کرد و زیاد دروغگو بود.
11 - آن زنى که به صورت سگ بود آن زنى بود که آوازه خوان (و صدایش را براى نامحرم با ناز و کرشمه و مهیّج رها مى کرد) و حسود بود.(1)
مسیحى که مسلمان شد
یکى از علماء اسلام مى نویسد:
روزى یک زن مسیحى با شوهرش پیش من آمد و گفت : من از اسلام مسائلى را فهمیده ام و از دستورات و قوانین آن که مترقى است در شگفت و حیرتم و به آن علاقه مندم ، ولى بخاطر یکى از دستورات آن ، من هنوز به اسلام گرایش پیدا نکرده ام ، و درباره آن با شوهرم و عدّه اى از مسلمانان بحث و گفتگو نموده ام که متاسفانه پاسخ قانع کننده اى نشنیده ام ، اگر شما بتوانید مرا قانع کنید من به دین اسلام مشرف شده و مسلمان خواهم شد.
من گفتم : آن دستور کدام است ؟!
زن مسیحى گفت : دستور حجاب است . چرا اسلام حجاب را براى زن لازم دانسته ؟ و چرا به او اجازه نمى دهد که مثل مرد بدون حجاب از خانه بیرون بیاید؟ سپس بنا کرد به ایراد و انتقاد کردن ، که حجاب مانع رشد و ترقى زنان ، و سبب عقب ماندگى در جامعه است .
من پس از شنیدن ایرادها و انتقادهاى آن زن ، چنین پاسخ دادم : آیا شما تا بحال به بازار جواهر فروشى رفته اید؟
گفت : آرى ، گفتم : چرا جواهر فروشان ، طلا و سائر جواهرات گرانبهاى خود را در ویترین شیشه اى قرار داده و درب آنرا قفل میکنند؟
گفت : بخاطر اینکه دست دزدان و خیانتکاران و سارقان به آنها نرسد.
در اینجا آن عالم دینى رو کرد به زن مسیحى و اظهار داشت فلسفه حجاب نزد ما مسلمانها همین است که : زن گُلى خوشبو است ... زن گوهر و یاقوت گرانبهاست و چون جنس لطیف زن هم مانند طلا و جواهرات است ، و باید از دست خیانتکاران و دزدان عِفت و ناموس محافظت کرد، و از چشم تبهکاران و اهل فساد حفظ نمود، زیرا زن همانند مروارید است که در صندوقچه صدف باید پنهان گردد تا طعمه آنان نشود و تنها ساتر و نگهدارنده زن حجاب است و حجاب براى زنان مانند محفظه اى بر جواهرات است و اگر زنان نیز در پوشش نباشند. همیشه در معرض خطرات و تجاوزات قرار مى گیرند و به خاطر نشان دادن زیبائى ها پیوسته مورد آزار و تعدى مفسدین مى شوند.
آرى دخترم ... دستور حجاب در اسلام باین جهت است که زن از دست خیانتکاران در امان باشد. زیرا بدنش پوشیده و زینتهایش مستور است و مردم از او چیزى نمى بینند و در او طمع نمى کنند و از او دورى مى جویند و نظرشان را جلب نمى کند، بلکه از او حساب مى برند و حیا مى کنند، همه اینها به خاطر حجاب است . و شما مطمئن باش که اگر زن در پوشش ‍ حجاب نباشد، پیوسته در معرض آزار مفسدین است ، بنا بر این حجاب شرافت و بزرگوارى توست ، آرى دخترم این گوشه اى از فلسفه حجاب بوده که تذکر دادم .
پس از شنیدن این مطلب ، آن خانم مسیحى فکرى کرد... و سپس با چهره اى درخشان گفت : من تا بحال این گونه نشنیده بودم ... شما بسیار جالب بیان کردى ، و اکنون اسلام را میپذیرم .
دوشیزه مسیحى در همان جلسه ، شهادتین را بر زبان جارى کرد، و اسلام را پذیرفت .
خواننده محترم : از این گفتگوى مذهبى آشکار شد که اسلام مى خواهد شخصیت و پاکى زن را حفظ نماید، و به دنبال آن از اجتماع حمایت کند، از این رو حجاب را به عنوان شرط اساسى براى هدف مزبور لازم دانسته است . همچنین از این گفتگو روشن مى شود که اغلب بانوانیکه بى حجاب هستند از فلسفه حکیمانه حجاب اطلاع ندارند و به آثار پرسودش توجه ندارند و از مفاسد بى حجابى غافلند، تنها بوسیله حجاب ، عفت و شخصیت زن حفاظت مى شود، و از خطرات ناشى از بى حجابى در امان میمانند.(2)


1- بحارالانوار: ج 8، ص 309، روایت 75، باب 24

2- خواهرم حجاب سعادت است : 14

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)

شبکه های اجتماعی