نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت

۴۸۶ مطلب با موضوع «سبک زندگی اسلامی» ثبت شده است

۱

مسابقه زیباترین زن

کتابخانه اسلامی قرآن وحدیث حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر

مسابقه زیباترین زن

مسابقه زیباترین زن

رهروان ولایت ـ زیر بار شوهر کردن نمی رفت. می گفت مرد، پیری زودرس و مرض اعصاب می آورد. بعد هم که با مصیبتی راضی به ازدواج شد، از شوهرش قول گرفته بود...
کفش قرمز

جمعیت زیادی آمده بود. هر کاندید، طرفدارانش دورش حلقه زده بودند. سارا هنوز نیامده بود. خیلیها منتظرش بودند. چند عکاس هم مسیر آمدنش را دید میزدند. درشکهای اشرافی کنار جمعیت ایستاد. سارا از درشکه پیاده شد. کفش پاشنه بلند قرمزش را زمین گذاشت. کفشش چشمم را گرفت. کفشی ظریف بود که با طرحی توری صورتی و چند لایه، رویش کار شده بود. همان ابتدا فهمیدم که این سارا با سارای خوابگاه دبیرستان هوستون خیلی فرق دارد. برای پیاده شدن، دستش را گرفتم. چه دست لطیفی داشت. انگشتانش ظریف و کشیده بود. ناخن هایش را بلند نگه داشته بود. برق انداخته بود و سوهان زده بود. یادش بخیر. خوابگاه که بودیم اتاقمان را پر کرده بود از ژورنال لباس و عکسهای فشن. عاشق « beautiful women match» بود.

به پیتزا و هله هوله و این زهر ماریها لب نمیزد. میگفت هیکلم به هم میخورد. کمتر غذایی را دوست داشت. برنامه غذاییش با توجه به هیکلش بود. گاهی در خوابگاه هوس سینه مرغ میکرد. بعدها فهمیدم که سینه مرغِ بدون پوست برای محکمی ناخنها خوب است. پوست روشنی داشت. بعضی از غذاها را نمیخورد. میگفت بریتس پوستش میاید پایین. هنوز هم مطمئن نیستم ولی فکر کنم منظورش همان شفافیت بود. خیار دوست داشت. میگفت مرطوب کننده پوست است. بادام میخورد اما خیلی کم؛ میگفت نرم کننده است اما کالریاش بالاست. بارها پیش آمده بود که در مهمانی قهوه یا چای را ردّ میکرد. نمیخواست دندانهایش لکهدار شود. وقتی لبخند میزد برق و سفیدی دندانهایش پیدا میشد. سیب و کرفسش به راه بود برای همین لبخند که میزد، دندانهای سفیدی میدرخشید.

زیر بار شوهر کردن نمیرفت. میگفت مرد، پیری زودرس و مرض اعصاب میآورد. بعد هم که با مصیبتی راضی به ازدواج شد، از شوهرش قول گرفته بود که بچه دار نشوند تا بدنش خراب نشود. موهایش طلایی و مجعّد بود و پیشانیش پهن. لب کوچکش به بینی قلمی و کشیدهاش میآمد. لباسی زیبا پوشیده بود. گفت طراحی و دوختش از خیاطی نایس است؛ خیاطی مشهوری در فیلادلفیا. رنگ لباسش مثل چشمانش آبی بود؛ البته آبی کم رنگ که گلهای پیچک، دامنش را حاشیه زده بود. چند تار از زلفش را استادانه از کنارههای گوشش با پیچ و تابی رها کرده بود کنار گوشواره اش. 

امروز هم آمده بود « beautiful women match». مسابقه زیباترین زن که چهار سال یکبار برگزار میشد. آمده بود تا آرزوی دیرینهاش را محقق کند. خیلیها روی او شرط بندی کرده بودند. خیلی از این خر پولها. میگفتند او یک سر و گردن از بقیه بالاتر است. قطعا اول است. بهش گفتم اینقدر احتیاط کردی و خراب نشدی تا ملتی خرابت شدند. با افتخار به طرف سِن همراهیاش میکردم. ناگهان صدای جیغش بلند شد. زنبوری بینیاش را نیش زد و رفت. پزشک سیار آمد سراغش. پمادی به او داد و شربتی؛ اما فایده ای نداشت. بینی و کنار صورتش مثل سیب زمینی بالا آمد. شرکتش در مسابقه منتفی شد. چند روز بعد صورتش خوب شد. اما الان دو ماه است که گوشه ای می نشیند و با کسی حرف نمیزند.

 

حاشیه:
خدا اگر بخواهد آتش سوزان، سرد و سالم می شود.[1] گاهی انسان خیال میکند برنامه عالم دو دو تا چهارتاست. فکر می کند هر چه را تلاش کند حتما به دست میآورد و خواست خدا را فراموش میکند. در صورتی که طبق قرآن خواسته هیچ کس بدون خواست خدا تحقق نمییابد[2]؛ برخی استثنا (ان شاء الله) را ترک کردند و با خوش خیالی سراغ زراعتشان رفتند. ولی جز خاکستری نیافتند.[3] البته انسان باید تلاش خود را انجام دهد ولی بداند که نتیجه به دست خداست. (گر چه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکوش.) 

پی نوشت :
1-    «قُلْنا یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیمَ.[ الأنبیاء/ 69] گفتیم: اى آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»
2-    «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ.[التکویر/29] و نمیخواهند جز آن که خدایی که پروردگار جهانیان است، بخواهد.»
3-    [قلم/ 17-27]

منبع:سایت گروه اینترنتی رهروان ولایت

۰

واجب فراموش شده یا اصلی که بر زمین مانده و خاک می‌خورد؟!

احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر

واجب فراموش شده یا اصلی که بر زمین مانده و خاک می‌خورد؟!

- اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران!

- واجب فراموش شده دین الهی و اصلی از فروع دین!
- پله های ترقی معروف یا سد معبرهای منکر در جامعه!
- سال فرهنگ و عزم ملی و مدیریت جهادی!

 

امر به معروف و نهی از منکر چیست و چه کاربردهایی در جامعه دارد و چرا باید به عنوان یک واجب به آن نگاه کنیم و این مقدار سفارش شده که همه مردم عامل به آن باشند.

پیامبراکرم(ص) در حدیثی به اصحاب خود فرمودند، اگر دیدید که عده ای در یک کشتی نشسته اند و به سوی مقصدی در حرکتند اگر شخصی در مکانی که نشسته و متعلق به او است مشغول به سوراخ کردن مکان زیر پایش شود و اگر دیگران او را از این کار منع کنند بگوید من فقط جای خودم را سوراخ می کنم و کاری به جای شما ندارم آیا این دلیل قانع کننده ای برای نجات همه افراد آن کشتی از غرق شدن خواهد بود؟

همچنین در حدیث دیگری آمده توجه و عمل به امر به معروف و نهی از منکر در جامعه در مقابل واجبات دیگر مانند قطره ای در برابر دریا می باشد!

یعنی عمل به امر به معروف و نهی از منکر مانند دریاست. یعنی عظمت و بزرگی و گستره پیاده شده این واجب الهی در جامعه به علت تاثیرگذاری های مثبتی که دارد تشبیه به عظمت دریا شده است.

siUxAvT_535

همین دو حدیث کافی است تا به عمق اهمیت اجرا شدن امر به معروف و نهی از منکر در جامعه پی ببریم.

از سوی دیگر بارها در روایات تذکر داده شده که در جامعه ای که به این واجب الهی عمل نشود گناه و فساد در آن فراگیر شده و آن جامعه محکوم به سقوط می شود.

البته با شرایط و وضعیتی که در حال حاضر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما که اسم جامعه مسلمان را نیز با خود به یدک می کشد دارد باید گفت از کجا باید شروع کرد و از چه چیزهایی باید گلایه کرد؟

اگر جزء اهالی درد دین دار جامعه امروز هم باشیم دیگر گلایه هایمان نیز رنگ شعار و تکرار به خود گرفته است و دیگر نوبت عمل است، اما شاید تکرار این جنس از حرف ها ظرفیتی برای درمان ایجاد کند که مطمئنا نوشداروها بعد از مرگ سهراب هایمان جوابگو نخواهد بود.

سالهاست که رهبر معظم انقلاب از به قهقرا رفتن فرهنگ ناب و اصیل ایران اسلامی اظهار نگرانی می کنند و به مدیران فرهنگی کشور هشدار داده اند اما گویی قرار نیست از این تنور داغ نانی نصیب ملت شود.
کار فرهنگی به زمین مانده است و گرد و غبار غفلت و فراموشی امر به معروف و نهی از منکر را که اصلی از قانون اساسی کشور است، را از نظرها دور داشته است.

837e3057299c500a4b0eccda0a55a57e_XL

طلبه شهید علی خلیلی جان شیرینش را فدایی راهی کرد که تلنگری باشد برای همه ما که این امر را اِحیا کنیم، اما هم مردم و هم مسئولین در حال قدم برداشتن در مسیری هستیم که با غفلتی عظیم این حکم الهی را همچون اِحیاکنندگان شهید می کنیم.
اگر اصرار داریم پارامترهای سبک زندگی اسللامی باید در زندگی پیاده شود یکی از اهرم های اصلی آن جدی گرفتن و عملیاتی کردن پله های ترقی معروف و سد معبرهای منکر است.
چقدر در مسیری قرار گرفتیم تا مردانه میدان دار جامعه ای شویم تا در گلوگاه های خطر زنگ لغزش را نشنود؟
می گویند ملتی که امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کند آسایش و امنیت اخلاقی از آن رخت بر می بندد و باید خود را پذیرای طوفان های سهمگین بلا و مصیبت کند.
با ارزشترین راه آموزش به فرزندان مان این است که خود به امر به معروف و نهی از منذر عمل کنیم و با آگاه سازی آنها از نتایج مثبتی که این واجب الهی در پی خواهد داشت در مسیر عمل کردن به آن تشویق کنیم.

sismZ8_297_0
سعی کنیم با غفلت هایمان در جاده ای قرار نگیریم که دین دار باشیم اما دین مداری را فراموش کرده باشیم.

به قلم: قاریان پر

انتهای پیام/

منبع:سایت همشاگردیها

۱

توبه در آخرین لحظه

قرآن وحدیث احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر پرسش وپاسخ

توبه در آخرین لحظه

توبه در آخرین لحظه

رهروان ولایت ـ توبه‎ی خلاف‎کارانی که درآستانه‎ی مرگ توبه و اظهار پشیمانی می‎کنند، پذیرفته نیست.وقتی فرعون در غرقاب آب قرار گرفت، به فکر توبه افتاد و در آخرین لحظه فایده ندارد وقتی انسان مرگ را نزدیک می‎بیند.
توبه

سوالی که برای بعضی از ما ممکن است پیش بیاید، این هست که: آیا در آخرین لحظه توبه پذیرفته خواهد شد؟

جواب این سوال را در یکی از آیات مبارکه قرآن بدست می‎آوریم:

درآیه «وَ جاوَزْنا بِبَنی‏ إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ*آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»[یونس/90 و91]

و بنی اسرائیل را از دریا (رود نیل) گذراندیم، پس فرعون و لشکریانش آنها را از سر ظلم و عدوان دنبال نمودند، تا آن گاه که او را حالت غرق شدن در رسید، گفت: ایمان آوردم که خدایی جز همان که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند نیست و من از تسلیم شدگانم. (به او گفته شد) الآن (که وقت توبه گذشته)؟! در حالی که پیش از این نافرمانی کردی و از تبهکاران بودی.

قبل از وارد شدن به پاسخ اصلی، درمورد کلمه (بحر) نکته‎ای را یادآور شویم و اینکه منظور از بحر، همان رودخانه دریاگونه نیل است. عبور از آن به فرمان الهی بود که به حضرت موسی علیه‎السلام فرمان داد عصایش را به رود نیل بزند، آب شکافته وکف آن خشک شد و حضرت موسی علیه‎السلام و همراهانش از آن عبور کردند.

توبه کردن وایمان آوردن هنگام مرگ، بی اثر است. همانطور که خدای متعال درسوره نساء می‎فرماید: «ولَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیماً»[نساء/18]
و برای کسانی که همواره گناهان را مرتکب می‎شوند تا چون مرگ یکی از آنان فرا رسد (یقین به مرگ پیدا کند یا حواس ظاهرشان آثار عالم برزخ را درک نماید) گوید: من الآن توبه کردم و نیز برای آنان که در حال کفر می‎میرند ( پذیرش) توبه نیست آن‎هایند که برایشان عذابی دردناک آماده کرده‎ایم.

توبه‎ی خلاف‎کارانی که درآستانه‎ی مرگ توبه و اظهار پشیمانی می‎کنند، پذیرفته نیست. وقتی فرعون در غرقاب آب قرار گرفت، به فکر توبه افتاد و در آخرین لحظه فایده ندارد وقتی انسان مرگ را نزدیک می‎بیند.

متاسفانه بعضی هم این‎گونه هستند و می‎گویند: جوانیم، بگذارید جوانی کنیم، هرکار خواستیم انجام دهیم، بعد که پیر شدیم، تویه می‎کنیم و نماز می‎خوانیم و روزه می‎گیریم.

از کجا معلوم که به پیری برسند و از کجا معلوم که موفق به توبه شوند؟ ضمن این‎که کسی که عمری دنبال خدا نبوده و عادت به معصیت پیدا کرده است، بسیار سخت است که در پیری برگشته و توبه کند.

در همین مورد سوالی را علامه طباطبایی جواب می دهند:

توبه چه کسانی پذیرفته نیست؟

پاسخ:

توبه همه توبه‏‎کاران قبول است، مگر دو نفر: یکی توبه گنه‎کاری که در توبه کردن امروز و فردا می‏‎کند، تا لحظه مرگش فرا رسد و دوم توبه کافر بعد از مردنش.[1]

روایتی از امام رضا علیه‎السلام نقل شده است که فرمودند: سرتا پای فرعون غرق در زره و سلاح بود و طبق قاعده می‎بایست پس از غرق شدن به قعر دریا برود، ولی امواج، آن بدن سنگین را (برای عبرت آینده‎گان) به ساحل بلندی افکند. که این خود یک معجزه بود.[2]

-----------------------------

پی نوشت:

[1]. ترجمة المیزان :ج4/ص383
[2]. تفسیرصافی:ج2/ص175

منبع:سایت گروه اینترنتی رهروان ولایت

۱

خون حسین(علیه السلام) و یارانش، قبله نمای کمال و سعادت است

بانک تصاویر سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر زندگی به سبک شهدا زندگی درمکتب اهل بیت ع

خون حسین(علیه السلام) و یارانش، قبله نمای کمال و سعادت است

خون حسین(علیه السلام) و یارانش، قبله نمای کمال و سعادت است

منبع:سایت گروه اینترنتی رهروان ولایت

۰

گوهر عفت

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر خاطرات مدرسه

گوهر عفت

باغبان بوستان دانش، خستگی نمی شناسد و چون جان شیرین، از گلها مراقبت می کند ، در برابر هجوم تندبادها سپر محافظشان می گردد و هر آفتی که به گلها برسد، گویی خاری در دل او می خلد . او نسبت به چشمان و دستان بی رحم و نامحرم گل چینان، حساس است و نمی گذارد که هیچ تعرضی به آنها بشود.
گلهای بوستان دانش ، دانش آموزانند و باغبان این بوستان، معلم. یک معلم متعهد، از وجود و حضور آفتهای مختلف که گریبانگیر جامعه می شود و گلهای او را تهدید کرده، در معرض نابودی قرار می دهد ، افسرده می گردد و در قبال آن، احساس مسئولیت می کند. مگر نه اینکه معلمان باید چشمان بیدار جامعه باشند و چشم دانش آموزان را نیز بر روی واقعیتها ، آفت ها و خطرات بگشایند .
چند هفته ای از شروع سال تحصیلی گذشته بود و بچه ها از نظر درسی و رفتاری، تقریباً شناخته می شدند. یکی از دانش آموزانم چهره ای بسیار معصوم و نگاهی گیرا داشت ، از نظر درسی، همیشه آماده و در وضعیت خوبی بود ، در هر جلسه، داوطلب پاسخ گویی بود و از نظر اخلاقی، ساکت ، مرتب و محبوب .
روزها سپری می شد تا اینکه کم کم متوجه تغییراتی در رفتار او شدم . مدتی بود که او با مقنعه ای پس رفته و مو ی بیرون زده از جلوی سر، در کلاس حاضر می شد تا اینکه یکی از روزهای سال تحصیلی، مثل هر روز دیگر، به کلاس رفتم و پس از تدریس، شروع به بررسی تکالیف دانش آموزان نمودم. هر یک از دانش آموزان را که صدا می زدم، می آمد و دفترش بررسی می شد . نوبت او که رسید، با همان قیافه، نزدیک آمد و صفحه ای از دفترش مقابلم گشود تا تکالیفش را بررسی کنم. بعد از اینکه اشکالات نوشته هایش را بر طرف کردم و دفتر را به طرفش دراز کردم، از لا به لای برگهای آن، عکسهای کوچک و بزرگی روی میزم ریخت . برق اشک شرم و خجالت را در چشمانش دیدم و قبل از اینکه بقیة دانش آموزان بفهمند، عکسها را لای دفتر نمره پنهان کردم . با اشارة من نشست و نفر بعدی را صدا زدم ... .
زنگ خورد ، بچه ها خارج شدند، او را دیدم که نگران و مضطرب، مقابلم ایستاده تا عکس العمل مرا ببیند . گفتم: بهاره ! ... از تو توقّع نداشتم . دفتر نمره را باز کردم، عکسهای کوچک و بزرگ از هنرپیشه­­ ها در حالتهای مختلف بود گفتم: اینها را از کجا آورده ای ؟ گفت : یکی از بچه ها داده . خانم! به خدا من نمی خواستم بگیرم، ولی عکسهای قشنگی است، وسوسه شدم و آنها را گرفتم . بعد گفت : خانم! اینها خیلی خوشبخت هستند و بعد از کمی مکث، گفت : خانم شما را به خدا اینها را به دفتر نشان ندهید . صدایش التماس آمیز و حاکی از هراس نگران کننده بود . و باز گفت : خانم! به نظر من اینها خیلی خوشبختند . ببینید چه لباس و چه خانه هایی ؟ ! و منتظر ماند گفتم : نگران نباش، فعلاً این عکسها پیش خودم می ماند، و از کلاس خارج شدم .
دو روز بعد، با همان کلاس درس انشا داشتم، ولی اتفاق آن روز، هنوز یادم بود و اینکه با دیدن آن عکسها فهمیدم این دختر محجوب و ساده، چطور تحت تأثیر آن قیافه های گریم کرده و صحنه های تجملی قرار گرفته و تغییر رفتار داده، تا حدی که روی درس و رفتار او اثر گذاشته و کاملاً محسوس است و این را کم و بیش، نه تنها در بچه های آن کلاس، بلکه در رفتار اکثر نوجوانان این سن در کوچه و خیابان می شود به وضوح مشاهده کرد .
موضوع انشا را روی تخته نوشتم :
1. به نظر شما خوشبختی چیست و خوشبخت کیست ؟
2. اگر مقابل یک دوربین مخفی قرار بگیرید، چه عکس العملی دارید ؟
گفتم : بچه ها! راجع به یکی از این دو موضوع انشایی بنویسید و برگه های خود را تا آخر ساعت تحویل دهید .
زنگ خورد، برگه ها را جمع و مرور کردم . بچه هایی که موضوع اول را انتخاب کرده بودند، هر یک، خوشبختی را به گونه ای معنی کرده بودند و آنها که موضوع دوم را انتخاب و درباره اش نوشته بودند ، عنوان کرده بودند که : اگر قبلاًمتوجه دوربین مخفی شویم، درست عمل می کنیم و اگر متوجه نباشیم، عکس العمل ما باعث خنده یا گریه می شود.
هفته بعد، در حالی که برگه های انشا را در دست داشتم به کلاس رفتم . بعد از سلام، گفتم: بچه ها! همه انشاها را خواندم، همه خوب نوشته بودید . حالا کمی فکر کنید! به نظر شما می شود این دو موضوع را به هم ربط داد؟ گفتند : نه، جواب دادم : چرا ! گوش کنید . . . و شروع کردم :
تمام این دنیا با همه بزرگی، صحنه کوچک یک نمایش است : نمایشی که هر یک از ما در آن، نقشی کوتاه یا بلند داریم و همه این صحنه، مقابل لنز یک دوربین مخفی است . دوربینی که هر یک از ما ممکن است به آن فکر نکنیم و یا اصلاً وجودش را احساس نکنیم . ولی روزی خواهد رسید که کسی به ما خواهد گفت: شما مقابل دوربین مخفی هستید . آن وقت که فیلم به عقب برگردد، باید ببینید کدام یک خندان و چه کسی گریان خواهد بود . اگر برای مدتی که در صحنة زندگی بازیگریم، الگوی درستی داشته باشیم، نقش خوبی ایفا خواهیم کرد وگر نه . . .
وقتی فیلمنامة زندگی، مشخص و شروع و انتهای آن، معلوم است، وقتی انتخاب شخصیتها به عهدة خود شماست، مسلماً شخصیتهای مثبت را انتخاب می کنید تا هم مورد تأیید تماشاگران باشید و هم وجدان خود را راضی کرده باشید . شخصیتهای مثبت این صحنه، امامان، اولیا و برای ما زنان و دختران مسلمان، حضرت فاطمه (س) است . چه لزومی دارد یک زن یا دختر که وقار و متانت، زیور اصلی و حجاب، سپر محافظ اوست، تحت تأثیر این زیبایی کاذب فریبنده و عروسکی قرار بگیرد ؟
حال به موضوع بعدی می رسیم، برای پاسخ باید ببینیم ارزشها چیست و ملاک واقعی ارزش برای ما کدام است ؟
باید بدانیم کسی که به خاطر عافیت دنیا و آخرتش، همیشه خدا را ناظر بر احوال خود می بیند، به خوشبختی خود رسیده است. اینکه زن یا دختری، زیبایی خود را به نمایش بگذارد و چشمان حریص سود جویان و فرصت طلبان را به خود جلب کند، در واقع، تمام وقار و متانت خود را به حراج گذاشته و دیگر شخصیت او دارای ارزش نیست.
مگر نه این است که هر شیء گرانبها را پیچیده و پوشیده نگه می دارند و محافظت می کنند؟ پس چرا ما گوهر عفّت خود را ارزان و رایگان می شماریم و با این کار، هم متانت و شخصیت واقعی خود را زیر سؤال می بریم و هم برای ارتکاب این گناه باید حساب پس دهیم؟
حرفم را که تمام کردم، کلاس در سکوت محض فرو رفته بود . من هم ساکت ماندم تا تأثیر حرفهای خود را در بچه ها ببینم . هفتة بعد که وارد کلاس شدم، متوجه تغییر ظاهری بچه ها شدم . لبخند رضایت و احساس شادی خود را نمی توانستم بروز ندهم. جلوتر که رفتم، روی میزم پاکت بزرگی دیدم که روی آن نوشته شده بود :
‹‹ خانم متشکریم ! این تحویل شما. ››
پاکت را باز کردم، تعداد زیادی عکس پاره شده از هنرپیشه های مختلف، داخل آن بود. نتوانستم چهرة پر از لبخندم را از آنها پنهان کنم و به آنها گفتم: بیایید حرمت این سبزی را پاس بداریم و برای سبز ماندن، از خدا بخواهیم که دستمان را آنی از دامن معرفت آموختگان عالم عشق جدا نسازد ! بیایید قبول کنیم که :

با محبت شاید گرهی بگشاییم
با خشونت هرگز

منبع:سایت ستاداحیای امربه معروف ونهی از منکرخراسان رضوی

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)