نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت

۲۰۴ مطلب با موضوع «زندگی به سبک شهدا» ثبت شده است

۰

می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...

زندگی به سبک شهدا رهبری انقلاب

می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «دشمنان میخواهند  یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود. تجربه کرده‌اند که وقتی نام شهدا با عظمت برده میشود، جوان امروز که نه دوره جنگ را دیده و نه دوره امام را وقتی میفهمد که یکجایی در آنطرف منطقه دارند با دشمنان میجنگند، پا میشود میرود حلب، بوکمال، زینبیه، بنا میکند جنگیدن و به شهادت هم میرسد.» ۱۳۹۷/۱۲/۰۶ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، لوح «می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید...» را منتشر می‌کند.

۰

شهید لاکچری مدافع حرم!/ متفاوت‌ترین و زیباترین شهید مدافع حرم را بشناسید

بانک فیلم زندگی به سبک شهدا مدافعان حرم

شهید لاکچری مدافع حرم!/ متفاوت‌ترین و زیباترین شهید مدافع حرم را بشناسید

«بابک نوری‌هریس» که پیش از شهادت با عکس‌ها و ژست‌های متفاوتش در فضای مجازی شهرت یافته بود، پس از شهادت به شهید لاکچری و زیباترین شهید مدافع حرم مشهور شد.

منبع :سایت روشنگری

۰

روایت رزمنده لشکر فاطمیون از اولین دیدار با فرمانده

زندگی به سبک شهدا مدافعان حرم

روایت رزمنده لشکر فاطمیون از اولین دیدار با فرمانده

روایت رزمنده لشکر فاطمیون از اولین دیدار با فرمانده

یکی از رزمندگان لشکر فاطمیون در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس روایتی از اولین دیدار خود با ابوحامد، فرمانده این لشکر را روایت کرد که آن را در ادامه می خوانیم.

از ابوحامد فقط نام او را شنیده بودم، فرمانده نیروهای افغانستانی مدافع حرم که وقتی فهمید حرم مطهر حضرت زینب (س) در خطر است با گروهی از رزمندگان قدیمی جبهه افغانستان راهی سوریه شد. گروهی که بعدها حماسه هایشان در رویارویی با تکفیری ها به اسم «فاطمیون» مشهور شد.

چند روزی از حضورم در سوریه می گذشت اما هنوز ابوحامد را ندیده بودم، اشتیاق داشتم هرچه زودتر او را از نزدیک ببینم، از اولین لحظه ای که در پادگانی در دمشق مستقر شدیم تا استقرار در حلب و واحه، بالاخره در مدرسه ای در منطقه لیرمون او را دیدم. نزدیکش رفتم و باهم سلام و علیک کردیم.

سر رسید کوچکی داشتم که از ابتدای حضورم در سوریه نکاتی مثل نحوه جذب نیروها، آموزش، انتقال، برخوردها و خیلی چیزهای دیگر را در آن می نوشتم. از ابوحامد خواستم یک وقت تعیین کند تا صحبتی باهم داشته باشیم، گفت مشکلی نیست، فردا ساعت شش صبح منتظرت هستم. من با خستگی زیادی که از بیخوابی 2 شب قبل داشتم صبح زود بیدار شدم. باهم به انباری مدرسه رفتیم روی دوتا صندلی رو به روی هم نشستیم و من هر آنچه در ذهنم داشتم از آینده فاطمیون، گذشته، حال و برخوردها، اینکه بعد از جنگ وضعیت چه می شود، نسبت با ما افغانستان چیست؟ شبهه ها، و اینکه چرا آموزش ها کم است؟ را در عرض 40 دقیقه گفتم. ابوحامد با آن اخلاص فقط گوش کرد، بعد از 40 دقیقه ایشان یک ربعی حرف زد، حرف های او مثل آبی روی آتش بود، آنقدر با آرامش و اطمینان قلبی حرف می زد که مطمئن شدم حرف ها و وعده هایش محقق می شود.

ابوحامد درست مثل شنیده هایم مانند فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس بود، راویان دفاع مقدس گفته بودند که فرماندهان خالص و خاکی بودند، خودنمایی و تظاهر نمی کردند، وقتی ابوحامد با من صحبت کرد همه این ویژگی ها را در وجودش دیدم، آن زمان چیزی از سبقه جهادی او در جبهه افغانستان و دفاع مقدس ایران نمی دانستم، هیچ نگاه بالا به پایینی حس نکردم، انگار نه انگار که او فرمانده است و من یک رزمنده معمولی. نکته بسیار مهم صحبت های ابوحامد در آن یک ساعت نگاه ریشه ای او به مسائل بود، ابوحامد نسبت به هیچ موضوعی دید مقطعی نداشت، پاسخ او به سوال هایم کاملا من را قانع کرد، البته ته ذهنم این موضوع بود که از کجا معلوم ابوحامد راست بگوید؟ از کجا می دانم که قول و قرارهای محقق می شود؟ اما بعدها دیدم به حرف هایی که آن روز زد عمل کرد.

در آن دیدار اولیه خیلی جذب حرف های ابوحامد شدم، ولی بعدها به چنان اطمینانی از او رسیدم که اگر می گفت درون دهان شیر برو می رفتم، این موضوع هم به خاطر علاقه ای بود که نسبت به او در دلم احساس می کردم و هم به خاطر اعتمادی بود که به عقیده اش داشتم.

شهید «علیرضا توسلی» معروف به ابوحامد فرمانده نیروهای افغانستانی مدافع حرم در جنگ سوریه بود که نهم اسفندماه سال 93 در جریان آزادسازی تپه تل قرین در حومه درعا توسط جبه النصره شهید شد.

منبع:خبرگزاری دفاع مقدس

۰

گریه برای مظلومیت حضرت زهرا (س) در قلب اروپا/ درخواستی که حضرت آقا از یک شهید فرهنگی داشت

زندگی به سبک شهدا

گریه برای مظلومیت حضرت زهرا (س) در قلب اروپا/ درخواستی که حضرت آقا از یک شهید فرهنگی داشت

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: شهریور سال ۱۳۴۵ در منزل حجت‌الاسلام حاج «سیدمحمد نواب» (یکی از علمای شهرضا) کودکی به دنیا آمد که نامش را «سیدمحمد حسین» نهادند. پدرش از شاگردان وارسته حضرت امام (ره) به شمار می‌رفت و به آن بزرگوار عشق می‌ورزید.
محمدحسین همزمان با اوج درگیری‌های انقلاب اسلامی در مقطع راهنمایی و دبیرستان به تحصیل اشتغال داشت. او به عنوان یکی از نیرو‌های فعال انجمن‌های اسلامی دانش آموزان مدارس به شمار می‌رفت. در سال ۱۳۶۱ تحصیلات دبیرستان را ناتمام گذاشت. از آن‌جا که تشنه فراگیری علوم و معارف دینی بود جهت تحصیل راهی حوزه علمیه قم شد. او ابتدا در مدرسه شهیدین (حقانی سابق) مشغول به تحصیل شد و پس از گذشت یک سال به عنوان رزمنده عادی عازم جبهه‌های نبرد شد.

با رشد تحصیلات حوزوی در قالب نیروی رزمی و تبلیغی سال‌ها در تیپ ولی عصر (عج) و امام صادق (ع) حضور داشت. ایشان تا زمان پذیرش قطع‌نامه حضوری فعال در جبهه‌ها داشت. با پایان جنگ به مدرسه حضرت آیت‌الله جوادی آملی منتقل شد و تا پایان عمر شریف خویش جزء طلاب مدرسه سعادت محسوب می‌شد.

سید محمدحسین تحصیلات خود را در زمینه‌های فلسفه، قرآن، علوم و معارف اسلامی زیر نظر حضرت آیت‌الله جوادی آملی ادامه داد. وی برای تبلیغ دین تلاش‌های بسیاری کرد. در همان ایام شروع به مطالعه کرد. این سید بزرگوار به زبان‌های عربی و انگلیسی تسلط کامل پیدا کرد و نیز به زبان بوسنیایی در حد گفت‌وگو تسلط داشت.

در ادامه زندگی‌نامه این شهید فاطمی در کتاب «مهر مادر» را می‌خوانید:


یاری مسلمانان مظلوم بوسنیایی

سال ۱۳۷۲ مردم بوسنی به تشکیل یک حکومت اسلامی در قلب اروپا رأی دادند. صرب‌های صهیونیست حمله به این منطقه را آغاز کردند. بزرگ‌ترین نسل کشی در قرن بیستم در مقابل چشمان منادیان حقوق بشر انجام شد! محمدحسین با آغاز درگیری‌های بوسنی و هرزگوین برای انجام خدمات فرهنگی و امدادرسانی، به یاری مسلمانان مظلوم بوسنیایی شتافت و مدت زمان طولانی در آن دیار خونین حضور داشت. او عضو سازمان تبلیغات اسلامی بود. به عنوان خبرنگار روزنامه کیهان نیز در بوسنی و هرزگوین به خدمت مشغول بود. تلاش‌های او در آن دیار بسیار مؤثر بود.


ارادت به حضرت زهرا (س)

«سید محمد حسین نواب» ارادت عجیبی به حضرت زهرا (س) داشت. در تمامی نوشته های ذریه زهرا (س) این ارادت به چشم می‌خورد.

بار آخری که از بوسنی با خانواده تماس گرفت در ایام فاطمیه و شهریور سال ۱۳۷۳ بود. بسیار خوشحال بود. وقتی از علت شادی او سوال کردیم گفت، «دیشب در جمع مسلمانان این منطقه بودم. به زبان انگلیسی درباره حضرت زهرا (س) صحبت کردم. بعد هم برای آن‌ها روضه خواندم. نمی‌دانید چه مجلسی شد. مسلمانانی که تازه با واقعیت‌های دین آشنا شده بودند در قلب اروپا بر مظلومیت حضرت زهرا (س) گریه می‌کردند.»

همان روز به همراه چند تن از جوانان بوسنیایی از شهر «موستار» راهی «سارایوو» شدند. بعد از آن دیگر خبری از او نشد! ۱۰ روز بعد با پیگیری وزارت خارجه و مردم مسلمان بوسنی پیکر روحانی وارسته شهید، حجت الاسلام سید محمد حسین نواب، پیدا شد. گلوله‌های دشمنان دین خدا سینه او را شکافته بود. او در ایام فاطمیه و در سرحدات اسلامی با سینه‌ای سوراخ شده به دیدار مادرش شتافت.


آقا فرمودند که سلام من را به اصحاب سیّدالشهداء برسان

فراموش نمی‌کنم. قبل از آخرین سفر به همراه آیت‌الله جنتی به دیدار مقام معظم رهبری رفته بودند. ایشان در موقع رفتن به شهید نواب فرموده بودند: «سلام مرا به اصحاب سیدالشهدا (ع) برسان!»

پیکر این عاشق وارسته در گلزار شهدای قم، نزدیک مزار شهید «زین الدین»، به خاک سپرده شد.


باید اسلام واقعی را به مردم فهماند

شهید نواب در دست نوشته‌های خود درباره بوسنی می‌نویسد، «سلام بر بوسنی، سلام بر مظلومیت، سلام بر مساجدت، سلام بر مسلمانانت،‌ ای قامت بر افراشته در دیار کفر،‌ ای دیار اسلام. سلام بر سبزه‌هایت که بوی بهشت را زنده می‌کند. این‌جا در دل اروپا بر مناره‌های نیمه ویران، ندای دلنشین اذان چه دلپذیر است. چه روح افزاست. آیا باورمان می‌شد که در قلب اروپا، ندای دلنشین اذان و قرآن را بشنویم. همراه با گریه هزاران هزار مادر داغ دار و کودک یتیم. در‌های محبت به سوی شما گشوده شد. خدایا چه می‌بینم و چه می‌شنوم. چگونه بیان کنم. از روح بلند مادری بگویم که با اشکش پذیرای‌مان بود. او جز اشک چیزی نداشت، به پایمان ریخت. خدایا این‌جا چه می‌بینم. خمینی پرستان این دیار، داغ خمینی (ره) را با دیدن ما تازه می‌کردند و در غمش خون می‌گریستند.

سلام بر تو،‌ ای بوسنی، برای همیشه تو بوسنی خواهی ماند و افتخار پرچم رسول الله (ص) برای همیشه نصیب توست. تو زنده‌ای تا اسلام زنده است. پس برای همیشه زنده باش. این مسائل را که انسان ببیند وظیفه خودش را سنگین‌تر می‌بیند؛ و این بار را بیش‌تر بر دوش خود احساس می‌کند که باید تلاش کرد. باید اسلام واقعی را به این مردم فهماند؛ که راهی جز این نیست. باید تلاش کرد؛ چون جهان تشنه اسلام است پس نباید درنگ کرد. باید هرچه سریع‌تر اقدام کرد؛ که لحظه‌ای توقف مشکل است و پاسخگویی در محضر ربوبی را دشوار می‌کند؛ زیرا زمینه فراهم است و خلل و سستی نامقبول. والسلام»

۰

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «فرنگیس»

کتابخانه اسلامی سبک زندگی اسلامی زندگی به سبک شهدا رهبری انقلاب

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «فرنگیس»

در مراسم هفتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با موضوع بررسی نقش بانوان در دوران دفاع مقدس که صبح امروز (یکشنبه) در مؤسسه‌ی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «فرنگیس» منتشر شد.
متن یادداشت رهبر انقلاب بر این کتاب -که روایتی است از مقاومت شجاعانه‌ی خانم فرنگیس حیدرپور، بانوی روستایی مرزنشین کُرد کرمانشاهی در مقابل حملات رژیم متجاوز بعثی- به شرح زیر است:

 


بسم الله الرّحمن الرّحیم
بخش ناگفته و بااهمّیّتی از حوادث دوران دفاع را به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب میتوان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیّه‌ی استوار و پُرقدرت، و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی، و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن، با ما سخن گفته و منطقه‌ی ناشناخته و مهمّی از جغرافیای جنگ تحمیلی را با جزئیّاتش به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگی‌ها و گرسنگی‌ها و خسارتهای مادّی و ویرانی‌ها و داغ عزیزان آنها، هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است، خبر نداشتیم؛ و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اوّلین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنائی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتّفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده‌ی کتاب -خانم فتّاحی- به‌خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبه‌گیری و خاطره‌نویسی، باید بسیار تشکّر کرد.
۹۶/۱۱/۲۱

۰

بیست و پنجمین جشنواره اشک و لبخند شهدای نیاک/فیلم وتصویر

بانک فیلم زندگی به سبک شهدا معروف نیوز

بیست و پنجمین جشنواره اشک و لبخند شهدای نیاک/فیلم وتصویر

۰

بیست وپنجمین جشنواره اشک ولبخندشهدای نیاک

زندگی به سبک شهدا

بیست وپنجمین جشنواره اشک ولبخندشهدای نیاک

همزمان باشهادت امام صادق علیه السلام

سخنران:

حجت الاسلام حاج احمدشرفخانی

مداح:

حاج سیدجوادمیری

زمان:

دوشنبه 18 تیرماه 1397 از ساعت 10 الی 14

مکان:
حسینیه سیدالشهدای ع روستای نیاک لاریجان

منبع خبر :سایت شهدای نیاک

۰

نماهنگ | دانشمند عارف

بانک فیلم زندگی به سبک شهدا

نماهنگ | دانشمند عارف

نماهنگ | دانشمند عارف

به مناسبت ۳۱ خرداد، سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR نماهنگ «دانشمندِ عارف» را براساس بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی این شهید عزیز منتشر می‌کند.
دکتر مصطفی چمران، در حالی در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در دهلاویه‌ی خوزستان به شهادت رسید که در آن زمان، به همراه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، یکی از دو نماینده‌ی حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) در شورای عالی دفاع، فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم و نماینده‌ی مردم در اولین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی بود.

بخشی از بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی شهید مصطفی چمران که در این نماهنگ از آن استفاده شده است:

چند کلمه‌ای درباره‌ی شهید چمران صحبت کنیم. اولاً این شهید یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوش‌استعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میکرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحده‌ی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمام‌عیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانه‌ی این دانشمند آنچنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آینده‌ی دنیائىِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برهه‌ای که لبنان یکی از تلخترین و خطرناکترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید. ما اینجا در سال ۵۷ میشنیدیم خبرهای لبنان را. خیابانهای بیروت سنگربندی شده بود، تحریک صهیونیستها بود، یک عده هم از داخل لبنان کمک میکردند، یک وضعیت عجیب و گریه‌آوری در آنجا حاکم بود، و صحنه هم بسیار شلوغ و مخلوط بود.

 همان وقت یک نواری از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسید که این اولین رابطه و واسطه‌ی آشنائی ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانی در این نوار بود که توضیح داده بود صحنه‌ی لبنان را که لبنان چه خبر است. برای ما خیلی جالب بود؛ با بینش روشن، نگاه سیاسىِ کاملاً شفاف و فهم عرصه - که توی آن صحنه‌ی شلوغ چه خبر است، کی با کی طرف است، کیها انگیزه دارند که این کشتار درونی در بیروت ادامه داشته باشد - اینها را در ظرف دو ساعت در یک نواری ایشان پر کرده بود و فرستاده بود، که دست ما هم رسید. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد که نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مه‌شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد که انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا.

 از اول انقلاب هم در عرصه‌های حساس حضور داشت. رفت کردستان و در جنگهایی که در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزیر دفاع شد؛ بعد که جنگ شروع شد، وزارت و بقیه‌ی مناصب دولتی و مقامات را کنار گذاشت و آمد اهواز، جنگید و ایستاد تا در ۳۱ خرداد سال ۶۰ به شهادت رسید. یعنی برای او مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت، جلوه‌های زندگی ارزش نداشت.

 اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود، عکاس درجه‌ی یک بود - خودش به من میگفت من هزارها عکس گرفته‌ام، اما خودم توی این عکسها نیستم؛ چون همیشه من عکاس بوده‌ام - هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.

 انسان باانصافی بود. لابد قضیه‌ی پاوه را شماها میدانید که در پاوه بر روی بلندیها، بعد از چند روز جنگیدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اینها را از اطراف محاصره کرده بود و نزدیک بود به اینها برسند که امام اینجا از قضیه مطلع شدند، و یک پیام رادیوئی از امام پخش شد که همه بروند طرف پاوه؛ دوی بعدازظهر این پیام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توی این خیابانهای تهران شاهد بودم که همین طور کامیون و وانت و اینها بودند که از مردم عادی و نظامی و غیر نظامی از تهران و همین طور از همه‌ی شهرستانهای دیگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضیه‌ی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسه‌ای که ما بودیم به نخست‌وزیرِ وقت گزارش میداد که بین اینها هم از قدیم یک رابطه‌ی عاطفیای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت: وقتی ساعت دو پیام امام پخش شد، به مجرد پخش پیام امام و قبل از آنی که هنوز هیچ خبری از حرکت مردم به آنجا برسد، ما احساس کردیم که کأنه محاصره باز شد. میگفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آنقدر مؤثر بود که به صورت برق‌آسا و به مجرد اینکه پیام امام رسید، کأنه برای ما همه‌ی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیه‌ی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا کردیم و حمله کردیم و حلقه‌ی محاصره را شکستیم و توانستیم بیاییم بیرون. آنجا نخست‌وزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید که ما این همه کار کردیم، این همه تلاش کردیم، تو چرا همه‌ی این را به امام مستند میکنی!؟ یعنی هیچ ملاحظه نمیکرد؛ منصف بود. بااینکه میدانست که این حرف گله‌مندی ایجاد خواهد کرد، اما گفت.

 حضور برای او یک امر دائمی بود. ما از اینجا با هم رفتیم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریکی شب وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یک هواپیمای سی - ۱۳۰ رفته بودیم آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت که همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، برای کسانی که همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند و همان جا کوت کردند؛ همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم که من هم میشود بیایم؟ چون فکر نمیکردم بتوانم توی عرصه‌ی نبرد نظامی شرکت کنم. ایشان تشویق کرد و گفت بله، بله، شما هم میشود بیائید. که من هم همان جا لباسم را کندم و یک لباس نظامی پوشیدم و - البته کلاشینکف داشتم که برداشتم - و با اینها رفتیم.

 یعنی از همان ساعت اول شروع کرد؛ هیچ نمیگذاشت وقت فوت بشود. ببینید، حضور این است. یکی از خصوصیات خصلت بسیجی و جریان بسیجی، حضور است؛ غایب نبودن در آنجایی که باید در آنجا حاضر باشیم. این یکی از اوّلیترین خصوصیات بسیجی است.

 در روز فتح سوسنگرد - چون میدانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعه‌ی دوم حرکت شد و فتح شد - تلاش زیادی شد برای اینکه نیروهای ما - نیروهای ارتش، که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند - بیایند و این حمله را سازماندهی کنند و قبول کنند که وارد این حمله بشوند. شبی که قرار بود فردای آن، این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگانهائی که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج کرده‌اند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا بکلی ناموفق بشود. بنده یک یادداشتی نوشتم به فرمانده‌ی لشکری که در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت - که اخیراً همان فرمانده‌ی محترم آمده بودند و عین آن نوشته‌ی ما را قاب کرده بودند و دادند به من؛ یادگار قریب سی ساله؛ الان آن کاغذ در اختیار ماست - و تا ساعت یک و خرده‌ای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش میشد که این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم.

 صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی - نیروهای ارتش - که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال اینها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامىِ منظم و مدون - که برنامه ریخته شده بود که اینها در کجا قرار بگیرند و آرایش نظامیشان چگونه باشد - حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعه‌ی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدللَّه این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت کند. اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود.

 من خودم میدیدم شلیک آر. پی. جی را که نیروهای ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر. پی. جی جزو سلاحهای سازمانی ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ی عربی آر. بی. جی هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر. پی. جی، او میگفت آر. بی. جی. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائی گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجوری آر. پی. جی را بایستی شلیک کنید. یعنی در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملی به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ی عالی، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ی عملیات نظامی، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوی و با آن سرسختی، چه ترکیبی میشود. دانشمند بسیجی این است؛ استاد بسیجی یک چنین نمونه‌ای است. این نمونه‌ی کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌ای برای اینکه امتداد عملی آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمی بیمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:

با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌

 نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است.

 خب، حالا توقعی که ما داریم و این توقع، توقع زیادی هم نیست، یعنی آن زمینه‌ای که انسان مشاهده میکند - این روحیه های پرنشاط شما، این دلهای پاک و صاف، این ذهنهای روشن، این جوّال بودن فکرهای شما که انسان در عرصه‌های مختلف از نزدیک شاهد است - این امید را و این توقع را به انسان میبخشد، این است که فرآورده‌ی دانشگاه جمهوری اسلامی - نه به نحو استثنا بلکه به نحو قاعده - چمران‌ها باشند؛ نه اینکه چمران‌ها یک استثنا باشند. این امید، امید بیجائی نیست.

۰

نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان

نرم افزارهای مذهبی بانک فیلم زندگی به سبک شهدا رهبری انقلاب مدافعان حرم نیاک از نگاه دوربین نمآهنگ قرآن

نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان

نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان(همراه بازندگینامه شهدای مدافع حرم ،سرداران دفاع مقدس،شهدای نیاک،کلیپ های قرآنی و...

تلاوت ترتیل جزء30 قرآن کریم
زندگینامه 40 شهیدسرافرازنیاک لاریجان
زندگینامه سرداران دفاع مقدس
زندگینامه سرداران شهدای مدافع حرم
محرم درنیاک
کلیپ های قرآنی
کلیپ درآرزوی شهادت
فیلم مداحان کشوری (حاج صادق آهنگران،حاج مجتبی رمضانی،حاج مهدی سلحشور درنیاک)
سخنان گوهربار حضرت آیت الله جوادی آملی دردیداروگزارش اعضای جشنواره های ستادیادواره شهدای نیاک دربیت معظم اله درقم
معرفی شخصیت های سیاسی فرهنگی (سخنران جشنواره های شهدای نیاک) و ...

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)