جستجو
بایگانی
- آذر ۱۴۰۳ (۵)
- آبان ۱۴۰۳ (۷)
- مهر ۱۴۰۳ (۹)
- شهریور ۱۴۰۳ (۸)
- مرداد ۱۴۰۳ (۴)
- تیر ۱۴۰۳ (۱۴)
- خرداد ۱۴۰۳ (۲۰)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۲۴)
- اسفند ۱۴۰۲ (۳۰)
- بهمن ۱۴۰۲ (۲۵)
- دی ۱۴۰۲ (۲۶)
- آذر ۱۴۰۲ (۸)
- آبان ۱۴۰۲ (۱۴)
- مهر ۱۴۰۲ (۹)
- شهریور ۱۴۰۲ (۲)
- مرداد ۱۴۰۲ (۷)
- تیر ۱۴۰۲ (۴)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱۶)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۱۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱۴)
- اسفند ۱۴۰۱ (۱۷)
- بهمن ۱۴۰۱ (۲۰)
- دی ۱۴۰۱ (۲۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۱۶)
- آبان ۱۴۰۱ (۱۷)
- مهر ۱۴۰۱ (۱۵)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱۷)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۰)
- تیر ۱۴۰۱ (۱۱)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۹)
- فروردين ۱۴۰۱ (۹)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱۰)
- دی ۱۴۰۰ (۱۱)
- آذر ۱۴۰۰ (۸)
- آبان ۱۴۰۰ (۱۰)
- مهر ۱۴۰۰ (۱۲)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱۰)
- مرداد ۱۴۰۰ (۹)
- تیر ۱۴۰۰ (۸)
- خرداد ۱۴۰۰ (۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۹)
- فروردين ۱۴۰۰ (۹)
- اسفند ۱۳۹۹ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۹ (۲۴)
- دی ۱۳۹۹ (۱۷)
- آذر ۱۳۹۹ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۹ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۹ (۱۶)
- شهریور ۱۳۹۹ (۱۴)
- مرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۹ (۹)
- خرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۱۴)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱۶)
- اسفند ۱۳۹۸ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۹)
- دی ۱۳۹۸ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۸ (۱۴)
- آبان ۱۳۹۸ (۱۴)
- مهر ۱۳۹۸ (۱۱)
- شهریور ۱۳۹۸ (۱۷)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۸ (۲)
- خرداد ۱۳۹۸ (۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱۵)
- فروردين ۱۳۹۸ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۲)
- دی ۱۳۹۷ (۲۱)
- آذر ۱۳۹۷ (۶)
- آبان ۱۳۹۷ (۳)
- مهر ۱۳۹۷ (۵)
- شهریور ۱۳۹۷ (۳)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱۵)
- خرداد ۱۳۹۷ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۳)
- فروردين ۱۳۹۷ (۹)
- اسفند ۱۳۹۶ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۶ (۲۳)
- دی ۱۳۹۶ (۷)
- آذر ۱۳۹۶ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۶ (۱۶)
- مهر ۱۳۹۶ (۵)
- شهریور ۱۳۹۶ (۱۵)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱۶)
- تیر ۱۳۹۶ (۳۰)
- خرداد ۱۳۹۶ (۳۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۲۶)
- فروردين ۱۳۹۶ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۶۰)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵۱)
- دی ۱۳۹۵ (۵۸)
- آذر ۱۳۹۵ (۴۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۵۹)
- مهر ۱۳۹۵ (۹۳)
- شهریور ۱۳۹۵ (۷۴)
- مرداد ۱۳۹۵ (۷۵)
- تیر ۱۳۹۵ (۷۰)
- خرداد ۱۳۹۵ (۵۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۸۸)
- فروردين ۱۳۹۵ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۴ (۴۹)
- بهمن ۱۳۹۴ (۷۳)
- دی ۱۳۹۴ (۱۰)
- آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- شهریور ۱۳۹۴ (۴)
- مرداد ۱۳۹۴ (۶)
- تیر ۱۳۹۴ (۱۲)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲۸)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲۸)
- دی ۱۳۹۳ (۱۱)
- آذر ۱۳۹۳ (۵۶)
نويسندگان
- سرباز ولایت (2407)
پربحث ترين ها
-
-
کاریکاتور:: حجاب یا بی حجاب؟
۹۳/۰۹/۱۰ -
-
نـامـه ای بـرای خـواهـرم !
۹۵/۰۱/۱۶ -
لطفا قیمت این تصاویر را مشخص کنید
۹۵/۰۱/۲۴ -
-
عملی لذت بخش اما دردناک!
۹۵/۰۱/۱۴ -
-
-
آخرين نظرات
پيوندها
۶۶ مطلب با موضوع «تربیت ازدیدگاه اسلام» ثبت شده است
مصاحبه با فوتبالیست محجبه دانمارکی
حجاب سبک زندگی اسلامی تربیت ازدیدگاه اسلام
مصاحبه با فوتبالیست محجبه دانمارکی
رهروان ولایت ـ بازیکن محجبه تیم فوتبال بانوان دانمارک معتقد است که نوع پوشش وی به هنگام بازی خلل و مانعی برایش ایجاد نمی کند. پایگاه مجازی تبیان به نقل از دویچه وله در این باره نوشت: زینب الخطیب بازیکن محجبه تیم فوتبال دانمارک به همراه یازده بازیکن تیم زیر شانزده سال این کشور در حال تمرین کردن برای بازیهای تابستانی هستند.
یازده دختر نوجوان، لباسهای قرمز رنگ یک دست تیم ملی دانمارک را به تن دارند به جز بازیکن شماره دوازده تیم که روی پیراهنش نام "الخطیب" نوشته شده اما چیزی که در این میان جلب توجه می کند نام عربی اش نیست بلکه سربند مشکی رنگی است که موهایش را پوشانده و با گره ای در پشت گردنش محکم شده است .
این تنها تفاوت "زینب" با هم تیمی هایش نیست بلکه جوراب شلواری مشکی که زیر شلوارک ورزشی اش پوشیده و دستهایی که آن ها را ساق های مشکی رنگی از نگاههای دیگران پنهان کرده باعث شده تا از بقیه بازیکنان تیم متمایز شود.
وی معتقداست که با این پوشش هیچ فرقی بین کارایی اش و دیگر هم تیمی هایش وجود ندارد. زینب پانزده سال دارد و در دانمارک متولد شده است اما خانواده اش اهل فلسطین هستند.
این فوتبالیست در خانواده ایی فوتبال دوست رشد کرده و از بین اعضای فوتبالی خانواده تنها زینب است که دو ماه پیش به تیم ملی دعوت شده و تا به حال هم دوبار با پیراهن دانمارک به میدان رفته است.
زینب در مورد دعوتش به تیم ملی گفت: اولش خیلی خوشحال بودم که برای تیم ملی انتخاب شدم اما در عین حال مضطرب هم بودم از اینکه دیگران چه عکس العملی نسبت به روسری من نشان می دهند. اما خوب هیچ کس چیزی نگفت.
سابقه فوتبال وی به زمانی برمی گردد که دختر بچه ای بیش نبوده و با تعریف، تشویق و توصیه دیگران به باشگاه پیوسته و در حال جاضر در باشگاه فیورداجر در شهر "اودنزه" توپ می زند.
وی از حمایت و پشتیبانی جدی خانواده برخوردار است و این حمایت به حدی است که ترولز مانزا، مربی باشگاهی زینب آن را در رسیدن وی به این سطح مهم و تاثیرگذا ر می داند. پوشش او باعث نشد که وقتی قدم به باشگاه می گذارد احساس تنهایی کند، او از نظر رفتاری نیز بسیار مثبت عمل می کند و هم تیمی های او هیچگاه دلیل انتخاب این نوع پوشش مذهبی را از وی جویا نشدند چون برای آن ها مهم این است که زینب فوتبال بازی کند."
مربی وی در خصوص پوشش او در بازی می گوید:هیچ مشکلی برای زینب وجود ندارد و خوب بازی می کند تنها مشکلی که وجود دارد روزهای گرم تابستان است اما با روحیه ایی که از وی سراغ دارم فکر می کنم که برای این مساله هم آمادگی دارد، فقط باید آب بیشتری بخورد تا وقتی که هوا گرم است مشکلی به لحاظ بدنی برای وی ایجاد نشود. در دیدار تیم فوتبال زنان برلین در مقابل ایران زینب حضور داشت.
البته همه با دید مثبت به این قضیه نگاه نمی کنند ، حزب مردمی دانمارک که تا حدی مخالف خارجیان است از چند ماه پیش خواستار وضع قانون ممنوعیت استفاده از روسری در این کشور شده است . آن ها درهمین رابطه فعالیت های تبلیغاتی نیز انجام داده اند و حتی در مورد دیگر پارلمان دانمارک به قاضی ها و کارکنان زن دادگاه ابلاغ کرد که اجازه سر کردن روسری در محیط کار را ندارند.
سخنگوی فدراسیون فوتبال دانمارک و مسئول روابط عمومی در خصوص انتخاب زینب الخطیب می گوید: ما بازیکنی جوان را برای بازی در تیم ملی کشورمان انتخاب کردیم که به دلایل شخصی موهای خود را می پوشاند. اما تنها فدراسیون فوتبال دانمارک نیست که تصمیم گیرنده اصلی به شمار می آید، بلکه در جایگاه بالاتر فیفا قرار دارد که زننده حرف آخر است . طبق قوانین فیفا داشتن هر گونه سمبل مذهبی در زمین ممنوع است و همه بازیکنان یک تیم باید لباس های متحدالشکل به تن داشته باشند. برنت توجیهی هم برای این قانون دارد و می گوید: ما مطمئنیم که یک هد بند یا جوراب شلواری جزو لباس فرم به حساب می آیند. مثلا رونالدینیو همیشه یک هد بند بسیار بسیار بزرگ دارد، بازیکنان دیگری هم هستند که گاهی شلوارهایی زیر شورت ورزشی شان به پا می کنند که نشان می دهد داورها هیچ مشکلی با این قضیه ندارند و آن را می پذیرند. فدراسیون فوتبال دانمارک گفتگوهایی را با فیفا داشته اما تا به امروز جواب قطعی ای مبنی بر بازی نکردن زینب الخطیب در فوتبال این کشور اعلام نشده است .
ترولز مانزا مربی زینب نسبت به آینده نگاه مثبتی دارد و خوشبین است و معتقد است ، فوتبال ورزش است و ورزش باید برای همه باشد، فرقی نمی کند که موهای سبز داشته باشید یا قرمز،البته تا وقتی که نوع پوششتان برای بازیکنان دیگر خطری را ایجاد نکند.
اما به دور از همه این بحث ها زینب همچنان سه روز در هفته تمرین می کند تا با آمادگی در بازیهای تابستانی تیم ملی به میدان برود.
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا میارزد و گرنه به خاک هم نمیارزد
حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر تربیت ازدیدگاه اسلام
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا میارزد و گرنه به خاک هم نمیارزد
فلسفهی وجودی لباس و حجاب:
حقیقت آن است که ما به نوعی از فلسفهی وجودی لباس انحراف پیدا کردهایم.
ابتدا باید دید که لباس چه نیازی از ما را باید تامین کند؟!
لباس برای پوشاندن بدن و محافظت از سرما و گرما و حفظ آبرو، و آراستگی بکار میرود. امّا با نگرشهای غلط از پوشیدگی و حجاب معنای دیگری به خود گرفته است.
برخی از انسانها گاهی با نوع پوشش خود معنا و فلسفه پوشش را زیر سوال برده و معنای دیگری را مد نظر دارند. چون حجاب باید به عنوان اصلیترین حق یک زن و تضمین کننده آرامش و امنیت باشد، بر همین اساس روایات ما با نظر دقیق به مسئله حجاب میپردازد
در روایات ما از ائمه معصومین اینگونه وارد شده که: پیامبر میفرمایند: «شرف مقنعهای که زن بر سر دارد از دنیا و آنچه در آن است ارزندهتر میباشد.»[۱].
امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرماید: «اگر زن عفت داشته باشد به دنیا میارزد و گرنه به خاک هم نمیارزد». [۲].
یحیی مازنی میگوید: من مدّت زیادی همسایه حضرت علی (ع) بودم و منزل ما نزدیک خانهای بود که حضرت زینب در آن ساکن بود. به خدا قسم در این مدت نه من زینب را (بیرون) دیدم، و نه صدایش را (از داخل خانه) شنیدم. و هر وقت میخواست به زیارت قبر شریف جدّش رسول خدا (ص) مشرف شود، شبانه از منزل خارج میشد در حالی که امام حسن (ع) در طرف راست او و امام حسین (ع) در طرف چپش و امیرالمؤمنین (ع) در جلو او حرکت میکردند. و هنگامی که حضرت زینب به قبر شریف رسول خدا (ص) نزدیک میشد حضرت علی (ع) جلوتر میرفت و نور چراغی را که بالای سر پیامبر (ص) بود کمتر مینمود. یک مرتبه امام حسن (ع) علت این کار را از آن حضرت سؤال نمود، حضرت علی (ع) در جواب فرمود: میترسم کسی زیارت آمده باشد و به خواهرت زینب نگاه کند.[۳]
سخنان و رویّه اهلبیت ما اینگونه بوده است، ولی با فاصله گرفتن از این فرهنگ ناب اسلامی، امروزه برخی از جوانان معتقدند که برهنگی و خودنمایی کاری بس پسندیده است و زیبا.
متاسفانه تفکر و اندیشه به روز بودنِ برخی از جوانان جامعه ما، در انتخاب لباس اینگونه شده که هر چه لباس برهنهتر و تو چشم بروتر باشد شکیلتر و بهتر خواهد بود. و ملاکهایی از قبیل حفظ آبرو و عفّت و حیا فراموش شده است. اینگونه لباس تبدیل به وسیلهای برای تفاخر و تجمّل و ارزش شده است.
مهم نیست، مباح و پاک باشد، بلکه کیفیت و قیمت و وابستگی به یک تولید کننده خاص، حرف اول و آخر را میزند حتی اگر رنگ و جلوهای زننده و سبکی داشته باشد.
دیگر آراستگی و شکیل بودن در گرو سادگی و راحتی نیست، لباسی تنگ و چسبان و با هزاران اسباب زینتی و آزار دهنده آویزان شده به آن، به تن میکنند، چرا که جلوهای زیبا دارد و در عرض اندام کمک شایانی میکند.
گویی دیگر مهم نیست که رنگ لباس چه باشد و چه تاثیری بر عافیت و سلامت جسمی و روانی فرد و افراد جامعه داشته باشد؛ برخی با وقاحت هر چه تمامتر با پوشش لباسهایی با رنگهای بسیار زننده و تحریکآمیز، موجبات فشارهای روانی بخصوص جنسیّتی فراهم میآورند و غیر از خود برای دیگران هم سبب درگیریهای ذهنی بیشماری میشوند.
_______________________________________________
[۱]. محمد مهدی اشتهاردی، پوشش زن در اسلام، ص ۱۰۴
[۲]. همان
[۳]. زینب کبری سلام الله علیها ص ۲۸ ، علامه نقدی
حتی هنگام شهادت هم نگران افتادن چادرش بود
حجاب زندگی به سبک شهدا تربیت ازدیدگاه اسلام
حتی هنگام شهادت هم نگران افتادن چادرش بود
در متن زیر گفت و گویی با خانم فاطمه فرهانیان، خواهرشهید مریم فرهانیان شده است که ایشان درطول جنگ ازهم رزمان نزدیک شهید بوده و لحظات فراموش نشدنی را درکنار ایشان سپری کرده است. شهید مریم فرهانیان امدادگر زمان جنگ و دوران افتخارآفرین هشت سال دفاع مقدس هستند که زندگی کوتاه اما پر برکتشان مخصوصاً از شروع انقلاب تا زمان شهادت -سال ۶۳- سراسرعشق و ایمان و مجاهدت درراه خداست. فردی که خدمات بسیار ارزنده ای در ابعاد گوناگون و درحد توان خودش تقدیم کرد و نهایتاً هم به فیض شهادت نائل آمد. این مصاحبه را به مناسبت سالگرد شهادت ایشان به اختصار در زیر بیان می کنیم.
از کودکی مریم و تفاوت های او با دیگران بگوئید؟
من یک بار از مادرم درباره مریم پرسیدم او این طورگفت: مریم حتی دردوران کودکی خیلی دختر قانعی بود و اهل زیاده طلبی و ریخت و پاش نبود. باتوجه به شرایط آن زمان هوای مرا زیاد داشت و می دیدم که دوست دارد مرا خوشحال کند وخوشحال ببیند اما آن چیزی که من ازدوران کودکی مریم یادم می آید گذشت او درمسائل مختلفی بود که پیش می آمد.
تفاوت و شباهت خواهر شهیدتان با جوان های حالا چیست؟
فکرمی کنم هرانسانی درهرمقطعی از زمان تفاوت ها و شباهت هایی با دیگران دارد. به نظرم توی جوان های این دوره هم خیلی هاشون شبیه مریم هستند با وجود این که انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و خیلی اتفاقات مهم دیگه رو ندیدند. البته بعضی هاشون هم اصلاً شباهتی به مریم ندارند. اما تفاوت مهم در نوع فکر کردن و به دنبال آن نوع عملکرد است. مریم خیلی اهل فکر بود. اهل تحقیق بود همان موقع هم بحث ها زیاد بود، جریانات زیاد بود اما با اون سن کم هم مطالعه می کرد هم تحقیق و هم از اهل فن سوال می کرد تا مبادا به اشتباه بیافتد. حتما اگر مریم زنده بود می گفت؛ آی جوانا همتون رو می گم دشمن از همه جا و همه کس ناامید شده، نکنه شما حواستون پرت بشه دشمن رو امیدوار کنید، حواستون جمع باشه.
جوان هایی رادیدم که خیلی شبیه مریم هستند. تحرک و پویایی شون، تلاششون، تعهدشون، عشقشون به دین و راه درست و حتی حجابشون و خیلی چیزهای دیگه ….
ازخودسازی معنوی شهید برایمان بگوئید؟
مریم از جهت مسائل عرفانی، معنوی، اخلاقی، علمی و خودسازی روی خودش کار می کرد. درکمال آرامش و دور از چشم دیگران و تنها در محضرخدا خودش رو می ساخت و انگاربرای رفتن آماده می شد. مسئله خودسازی، برای مریم هم مانند بعضی از جوان های دیگر خیلی مهم بود. چیزی که امروزه شاید کمتر به آن توجه می شود.
وقتی جنگ شروع شد، مریم فقط ۱۶ سال و ۸ ماه سن داشت اما باتوجه به اهمیت و ارزش خاصی که برای تزکیه نفس وخودسازی قائل بود و هم چنین گذرانقلاب از او انسانی دیگر ساخته بود و همین امر باعث شده بود تا بعضی اوقات مسئولیت ها و کارهای مهمی به او محول بشود.
او بسیار تزکیه نفس می کرده است. او همیشه می گفت: «ماازاسلام چی فهمیدیم؟ هیچی! فقط ادای مسلمان ها رو در می یاریم.» تازه این قدر که خودسازی می کرد و مراقبت از نفس خودش و اخلاق و رفتارش می کرد هنوز ناراضی بود.
ازنظم و آراستگی ظاهریش بگوئید؟
او هم مثل خیلی از جوان های حالا که ظاهرشون برایشان خیلی مهم است؛ دقت کافی رو داشت اما کاری نمی کرد که توجه دیگران را به خودش جلب کند. ما در شرایط سختی کارمی کردیم. در یک محیط کاملا مردانه. سر و کار ما هم که تماماً با رزمنده ها و زخمی ها و گاهی اسرا بود. هیچ وقت یادم نمی رود همان موقع ها هم هر وقت صحبت حجاب و عفاف می شد می گفت باید طوری بپوشیم و در محیط حاضر بشویم که دیگران بدانند ما با حفظ حریم خودمان، حجابمان و عفتمان فقط برای کمک و در راه اسلام کار می کنیم. توی بیمارستان که بودیم برق نبود؛ روزهای اول جنگ و ماه های اول خیلی شرایط سختی بود. برای آب هم مشکل داشتیم. اون موقع ما با مقتنعه های بلند و مانتوهای بلند کار امدادگری می کردیم. یک باردیدم مقنعش را شسته است. بارها آن را تکاند و بعد برای چند دقیقه از دو طرف مقنعه را می کشید و دستش را ثابت نگه داشته بود. وقتی علت را پرسیدم، گفت: حالا که شرایط اتو کردن رو نداریم باید چند دقیقه باهمان حالت که مقنعه هنوز نم دارد اون رو نگه دارم تا وقتی خشک شد؛ چروک نباشد. این طوری انگار آن را اتوکردی. خیلی مواظب تمیزی و آراستگی ظاهریش بود. البته در چارچوب دین. حجاب و پوشیدگی اش همیشه برای همه نمونه بود.
فکرمی کنید چرا مریم به عنوان اسوه شهادت و مجاهدت زن ایرانی معرفی شد؟
چرا هم چین جوانی الگو نباشد؟ جوان های ما دنبال چی هستند. دنبال چی می گردند والله بیایند بگویند ما هستیم الان هم جنگه، بدتر از جنگی که زمان شهید مریم فرهانیان بود. مهم تر و حساس تر از اون موقع، هر جوانی الان بیاد بگه خدا من هستم با هر چه دارم، مطمئن باشد کم از شهید فرهانیان ها نیست. برای این که الان سخت تر دشمن دارد تلاش می کند، خرجش فقط به قول آقا و رهبرمان یک بصیرت و بعد هم یک انتخاب آگاهانه که همه جوان های ایران اسلامی نشان دادند پای کارند و دشمن را ناامید کنند.
گویا تا آخرین لحظه شهادت نگران حجاب خود بود؟
بله همین طور است که شما می گوئید و این نگرانی در طول زندگی مریم هم وجود داشت. خیلی از حجاب و قبل از آن عفاف و پاکدامنی مراقبت می کرد. عکس های متعددی از جنازه شهید گرفتند. در تمامی این عکس ها شدت و همت مریم در نگهداشت مقنعه و حفظ آن رو با دستی که به خون بدنش آغشته است، می بینیم. من می شناسم مریم را، می دانم حتی در آن لحظه بیشتر از جونش مراقب بوده است که مبادا چادرش بیفتد یا مقنعه اش کنار برود.
نحوه شهادتش چگونه بود؟
مادرشهیدی بنام شهید مرزوق ابراهیمی که مریم و همکارانش مرتب به او سرکشی می کردند، از او و دوستانش می خواهد که بعد از مرگش حداقل سالگردهای شهید را که ۱۳ مرداد هرسال بود، بر سرمزار پسرش حاضر شده و خاطره او را زنده نگه دارند. مریم و همراهانش هم قول می دهند که هر ساله این وصیت مادر پیر شهید را انجام دهند. روز موعود فرا می رسد. سیزده مرداد سال ۱۳۶۳، در حالی که مهیای رفتن به گلزارشهدای آبادان بودند تا وصیت مادر شهید را عملی کنند، مورد اصابت ترکش خمپاره قرارمی گیرند که در این انفجار، مریم فرهانیان با ترکش بسیار کوچکی به قلبش شهید می شود.
منبع:سایت باحجاب
موج حجاب / مجموعه پوستر به مناسبت ۲۱ تیر ماه
نوجوانی که غیرتش، زن خبرنگار را مجبور به حفظ حجاب کرد
حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر تربیت ازدیدگاه اسلام
نوجوانی که غیرتش، زن خبرنگار را مجبور به حفظ حجاب کرد
مهدی طحانیان، نوجوان سیزده ساله ای بود که در عملیات بیت المقدس در نوزده اردیبهشت 1361 به اسارت دشمن بعثی درآمد. مهدی همان نوجوانی است که یک سال پس از اسارت، در برابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود را رعایت کند و همرزمش علیرض ا رحیمی شعر زیر را خواند:
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
خاطرات مهدی طحانیان که پس از دوران اسارت ادامه تحصیل داد و لیسانس علوم سیاسی گرفت ـ که اکنون از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی بازنشسته شده ـ از روزهای اولیه اسارت و توصیف او از خرمشهر چند روز پیش از آزادی شنیدنی است. البته خاطرات مهدی به زودی از سوی انتشارات پیام آزادگان چاپ و منتشر خواهد شد، خاطراتی شنیدنی و گاه، بی نظیر که به مناسبت حماسه فتح خرمشهر گوشه هایی از آن را که با خبرنگار ما در میان گذاشته است، تقدیم حضور می کنیم:
پس از آنکه با آتش کاتیوشا که در چند قدمی آتشبار آن بودیم، مستفیض! شدیم، وقتی به یکدیگر نگاه کردیم از چهرههایمان تنها سفیدی چشمانمان معلوم بود و بقیه چهره از دود و خاک و باروت، سیاه شده بود. تازه این حکایت چهره بود و لباسها و موهایمان که قسمت هیچ کافر و مسلمانی نشود که اصلا دیدن نداشتند. گوشهایمان هم حکایت دیگری داشتند، چون کاتیوشا چهل گلوله خود را در حالی که دست و پا بسته در چند قدمی قبضه کاتیوشا بودیم، شلیک کرد. با هر شلیک کاتیوشا، مرگ خود را از خدا میخواستیم ولی لامصبها انگار تمامی نداشتند. اینها به خاطر این بود که به ما بفهمانند شوخی ندارند و حتی میتوانند ما را برای تنبیه و گوشمالی، از پشت جبهه و نزدیکی بصره، به جبهه برگردانند و با ما این کار را بکنند، ولی تصمیم خود را گرفته بویدم و من از خودم خبر داشتم که به هیچ وجه تسلیم خواستههایشان نمیشدم.
همان لحظه معروف که خبرنگار زن مجبور به رعایت حجاب شد
آن روز که دو، سه روز از اسارتم گذشته بود، پس از آن داستان آتشبار کاتیوشا، بلافاصله ما را که سه، چهار نفر بودیم، سوار جیپ کردند و حرکت دادند. کمکم به خرمشهر نزدیک میشدیم و از دور، تک تک ساختمانهایی که سرپا بودند دیده میشدند. در نخلستانهای میان راه، آنقدر نیرو بود که انسان، حیرت میکرد. در یک جایی متوقفمان کردند. نیروهای آن محل را ـ که حدود یک تیپ بودند ـ جمع کردند. کسی که فرماندهی همراهان ما را بر عهده داشت، بلندگو را گرفت و شروع کرد به سخنرانی که: این طفلی را که میبینید، شش ساله است و او را به زور از مهدکودک آوردهاند به جبهه. شما باید بدانید که نیروهای ایرانی همه به زور و اجبار به جبههها میآیند و هیچ انگیزهای برای جنگ ندارند. ایران که با کمبود نیرو روبهرو شده و همواره از شما شکست میخورد، مجبور است به مهدکودکها برود و اطفالی مانند این کودک شش ساله را از آنجا به جبهه بفرستد... .
او همچنان میگفت و نیروهای عراقی با تعجب به من نگاه میکردند. به من که به زعم او شش ساله بودم و از مهدکودک، به جبهه آورده بودند، این نمایشها برایم تکراری بود و در این دو، سه روز اسارت، چند بار با این نمایشها برخورد کرده بودم و میدانستم که چگونه او را «کنف» کنم.
فرمانده در برابر حیرت و بهت سربازان عراقی، به من گفت که خودم جریان به جبهه آوردنم را تعریف کنم. بلندگو را به من واگذار کرد، با توکل بر خدا شروع کردم به صحبت:
ـ من سیزده سالهام و با میل خود برای دفاع از وطن و انقلاب اسلامی به جبهه آمدهام و هیچ کس مرا به زور به جبهه نیاورده است، بلکه من با اصرار و گریه برای اعزام، با رزمندگان همراه شدهام... .
ناگهان نیروهای عراقی مات و مبهوت شدند و دهانهایشان از تعجب بازماند. گاهی به من و گاهی به بغلدستیهایشان نگاه میکردند و شگفتزده بودند.
فرمانده و نیروهای ویژهای که با ما بودند، عصبانی شدند و مترجم هم چپ چپ به من نگاه میکرد و یواش میگفت: مهدی! چه کردی؟ تو را میکشند.
آزاده بزرگوار مهدی طحانیان
من لحظهای نترسیدم و خود را نباختم. با غیض و خشم بلندگو را از من گرفتند و دوباره سوار جیپ شدم و حرکت کردیم. وارد خرمشهر که شدیم، دلم سوخت چون از زیبایی آن شهر بندری، بسیار شنیده بودم ولی میدیدم که شهر کاملا ویران شده است و به جز چند ساختمان سر پا، هیچ ساختمانی پابرجا نبود. تازه ساختمانهایی که پابرجا بودند، هم پر از سوراخ بودند که نشان از ترکشها و بمبارانها بود. شهر از بس خراب شده بود، نمیشد تشخیص داد کجا خیابان است و کجا خانه. خانههای ویرانشده، جولانگاه تانکها و نفربرها و کاملا همسطح زمین شده بودند. از نظر نیرو هم، تا چشم کار میکرد، نیرو بود که مثل مور و ملخ در شهر پراکنده بودند؛ آن هم با حالت آماده و مسلح.
در بین نیروها، افرادی بسیار تنومند و قبراق دیده میشدند که روی لباسهایشان نوشته شده بود: «حرس الجمهوریه» یا «قوات الخاصه» که نیروهای ویژه و گارد ریاستجمهوری بودند. با دیدن آنها دریافتم که عراق برای رویارویی با حمله رزمندگان اسلام، حتی نیروهای گارد صدام را هم به خرمشهر آورده است.
از نظر تجهیزات نظامی هم، تانک و نفربر و توپ و ... در شهر جولان میدادند و یا در حال آماده شدن بودند. در میان آنها، تانکها و نفربرهای بسیار نویی بودند که هنوز.... آنها برداشته نشده بود و حتی پلاستیکشان هم دست نخورده بودند.
با دیدن آن همه نیرو و تجهیزات، یک لحظه به خودم گفتم: خدایا بچههای ما چگونه میخواهند با این همه نیرو و تجهیزات بجنگند و خرمشهر را بگیرند؟ خدایا مگر خودت کمک کنی. جیپ ما متواری در شهر حرکت کرد و من با دیدن این صحنهها، همه چیز دستم آمد که عراق، به هیچ وجه نخواهد گذاشت خرمشهر، آزاد شود. پس از چند دقیقه، جیپ متوقف شد و من را از آن پیاده کردند و دو، سه نفر همراهم را در همان جا گذاشتند. من بودم و چند نفر از نیروهای ویژه و فردی که فرماندهی آنان را بر عهده داشت و یک مترجم که گویا عراقی بود؛ اما بسیار خوب فارسی حرف میزد و ترجمه میکرد. من در میان آنان بودم و از میان محلها و خانههایی که سرپا بودند، رد میشدیم؛ آن هم از سوراخهایی که در دیوارهای بین خانهها بود و من که قدم کوتاه بود، به راحتی از سوراخها رد میشدم، ولی آنها که قدهای بلندی داشتند، مجبور بودند با خم شدن، رد شوند.
پس از مدتی پیادهروی در میان خانهها و ساختمان مخروبه به کنار رودخانه رسیدیم و درون ساختمانی شدیم بزرگ و چند طبقه که جای جای آن نشان از ترکشهایی داشت که در جنگ به آن خورده بود.
نمیدانستم آن محل کجاست. آسانسوری بود که داخل آن شدیم و ما را به زیرزمین برد. در آسانسور که باز شد، چند نفر که بسیار تنومند و هیکلی بودند، شروع کردند به تفتیش نیروهایی که مرا آورده بودند و حتی اسلحه آنها را هم گرفتند. سپس ما را به کمی جلوتر هدایت کردند و فرمان توقف در پشت در بزرگی دادند که بسته بود.
نمیدانستم چه میشود و چه اتفاقی خواهد افتاد یا چه کسی میخواهد مرا ببیند و به من چه خواهد گفت؛ اما از آن همه پرستیژ و تفتیش، معلوم بود که اینجا شخصیت برجستهای از عراق است و یا اتفاق خاصی میافتد. یک ذره هم نمیترسیدم، چون خودم را برای همه چیز آماده کرده بودم و از لحظه اول اسارت با خود شرط کرده بودم که تنها در اندیشه عزت جمهوری اسلامی ایران باشم و اجازه ندهم آنها مرا به خوراک تبلیغاتی خود تبدیل کنند.
چند دقیقه بدون آنکه بدانم آنجا کجاست و چه خواهد شد، در همان محل، ایستادیم و هیچ کس هم حرفی نمیزد و من که زیرچشمی افراد اطرافم را نگاه میکردم، میدیدم که هیچ کس تکان نمیخورد؛ انگار مجسمه بودند! و این در حالی بود که نیروهای ویژه آن محل، پیرامون ما را احاطه کرده و خشک و نظامی به من نگاه میکردند.
ناگهان آن در بزرگ باز شد و سالنی بزرگ و کشیده در برابر چشمانم ظاهر شد، با یک میز بزرگ بیضی شکل در وسط آن که دورتادور میز افراد ارتشی نشسته بودند و از قبه و درجههایشان معلوم بود که باید فرماندهان یگانها و لشکرهای عراقی باشند. روی دیوارها هم نقشههای بسیار بزرگ نظامی چسبیده شده بود. در قسمت ته سالن و بالای میز، فردی ارتشی با هیکل درشت و لباس نظامی که دهها قپه بر دوش و سینه داشت در حال توضیح دادن نقشهای بود که در مقابلش بود و همه، سراپا گوش بودند و محو سخنان او. فهمیدم آنجا اتاق جنگ عراق است.
پس از چند دقیقه که همانجا جلوی سالن ایستاده بودیم و او توضیح میداد، با پایان گرفتن سخنانش روی صندلی خود نشست. بعد نگاهش که به من افتاد، شروع کرد به خندیدن. بلند شد و در حالی که میخندید به طرف من آمد. هرچه به من نزدیک میشد، صدای خندههایش بیشتر میشد و وقتی به من رسید، دیگر قهقهه میزد و ریسه میرفت.
بقیه فرماندهان هم با قهقهههای او شروع کردند به خندیدن و قهقهه و این در حالی بود که مرا نگاه میکردند و به یکدیگر نشان میدادند. اتاقش پر شد از قهقهه و صدای شلیک خندههای مستانه او و فرماندهان عراقی داخل سالن. نمیدانستم به چه میخندند، اما خیلی خشک ایستاده بودم. سرم بالا بود و خودم را محکم نشام میدادم و پلک نمیزدم، نکند نشانه ضعف من باشد.
به من که رسید، همچنان قهقهه میزد که همه اتاق با قهقهههای او میلرزید. چند لحظه بعد، جملهای به زبان عربی به سربازها گفت و ناگهان مرا کشیدند و از کنار او بردند. نمیدانستم کجا میبرندم. پس از یک راهرو، دری باز شد و دیدم حمام است که در یک لحظه مرا به داخل آن هل دادند. سرم را زیر دوش گرفتند و آب را باز کردند!
ناگهان با فشار آب، خاک و گل و باروت با رنگ سیاه از سرم به روی زمین ریخته شد و نفسی کشیدم تا میخواستم سرم را بشویم ناگهان مرا از زیر دوش بیرون کشیدند و در حالی که هنوز آب و گل از سرم میریخت، حولهای به من دادند تا سرم را خشک کنم. همانطور که سرم را خشک میکردم، مرا دوباره به همان سالن و نزد آن فرمانده که نمیدانستم چه کسی است، بردند؛ این جریان فقط چند دقیقه طول کشید چون وقتی به آنجا رسیدم، او هنوز در همان محل ایستاده بود.
به او که رسیدم و مقابلش ایستادم، دوباره از سر تحقیر خنده ای زد که باز هم اطرافیان او هم شروع کردند به خنده. از من پرسید که چند سالهام و مترجم برای من ترجمه کرد. پرسید: چه جوری به جبهه آمدم؟ گفتم: داوطلبانه و با خواست خود به جبهه آمدهام. (متطول) او باز هم قهقهه زد و در بن قهقهههایش از من پرسید که آیا تو با این سن و سال نترسیدی به جبهه بیایی و با این پهلوانان و قهرمانان بجنگی؟
ناگهان خدا به دلم انداخت که پاسخ او را بدهم؛ آن هم پاسخی دندانشکن. گفتم: ما که نیامدهایم با هم کشتی بگیریم. اینجا صحنه جنگ است. شما یک تیر میاندازید و من هم یک تیر. چون من کوچک و دارای هیکل ریزی هستم، از تیرهای شما در امان خواهم بود، اما شما که هیکلهای درشت دارید به راحتی هدف تیرهای من قرار میگیرید.
مترجم سخن مرا در حالی که میلرزید و رنگ چهرهاش سفید شده بود، ترجمه کرد و آن فرمانده با شنیدن جمله مترجم، ناگهان خنده بر لبش خشکید و صدای قهقههاش خاموش شد و آن همه سرمستی و غرور، محو شد.
نگاهی خونآلود به من کرد. انگار تیر خلاصی به او زده باشم، قاتی کرد و خیلی به او برخورد. یکی از دلایل آن، این بود که من یک نوجوان سیزده ساله اسیر، با آن جثه نحیف و لاغر که چندین روز شکنجه شده و بدون آب و غذای درست حسابی رنجها کشیده بودم و با آن وضع لباس و سر و صورت، او را در برابر آن همه فرماندهانش، کنف کرده و پاسخی دندانشکن به او داده بودم.
نگاهش شیطانی و غضبناک بود، ولی من اصلا خم به ابرو نیاوردم و خود را به خدا سپردم، چرا که میدانستم این پاسخ را خدا به من الهام کرده بود. با عصبانیت جملهای به زبان عربی به مأموران گفت و برگشت و رفت تا سر جایش بنشیند. وقتی برگشت، احساس کردم شکسته شده است آن هم در میان آن همه فرمانده و نیروهای خود.
مرا سریع از آنجا دور کردند و در بالا از راه خرابهها به جیپ رساندند. در بین راه، مأموران که بسیار عصبانی بودند، چپچپ به من نگاه میکردند و با غضب و خشم و عجله من را همراهی میکردند. مترجم هم شروع کرد به هشدار که: مهدی! چه گفتی؟ چرا این کار را کردی؟ نمیدانی این کی بود؟ تو را خواهند کشت. چرا به خودت رحم نکردی؟
اما من تنها به انگیزه اسلام و رضایت امام خمینی(ره) فکر میکردم و تنها به فکر اندیشه عزت اسلام و انقلاب بودم. با سخنان مترجم دریافتم که به خوبی آن فرمانده را شکست دادهام وخود را برای شهادت آماده کردم.
در راه بازگشت باز هم شاهد نیروهای مزدوران و مسلح و آماده و تجهیزات بیشمار عراق در خرمشهر بودم و در حالی که از کار خودم خوشنود بودم احتمال نمیدادم که خرمشهر آزاد شود. مگر آنکه خدا کمک کند. این موضوع گذشت و به عقب جبهه آورده شدیم. چند روز بعد و پس از بارها شکنجه به اردوگاه عنبر برده شدیم و در آنجا بود که بلندگوهای اردوگاه، اطلاعیهای از رادیو عراق پخش کردند که عراق از خرمشهر عقبنشینی کرده و آنجا بود که دریافتیم نیروهای رزمنده ایرانی، خرمشهر را فتح کردهاند.
نخست باور نمیکردیم، چون من با چشمهای خودم آن همه نیرو و تجهیزات بیشمار را دیده بودم و شاهد جلسات سران ارتش بعث در آن سالن بودم که آن فرمانده عالیرتبه، با جدیت نقشه را برای آنان بازگویی کرد که نشاندهنده حساسیت موضوع بود. با شنیدن چند باره خبر از رادیو عراق، باور کردم که به راستی خرمشهر آزاد شده است و عزیزان رزمنده توانستهاند خرمشهر را آزاد کنند؛ فتحی که جز به یاری خداوند، میسر نبود و به قول امام خمینی، «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
آن روزها گذشت و من همچنان در اندیشه بودم که آن فرمانده که در برابر من شکست خورد، چه کسی بود تا آنکه سال 67 یا 68 بود که ناگهان خبر رسید که «عدنان خیرا...»، وزیر دفاع عراق در یک سانحه هوایی کشته شده است.
هنوز هم برایم مهم نبود؛ اما وقتی عکس او را در روزنامهها و تلویزیون عراق دیدم، دریافتم که آن فرمانده در آن سالن که قهقهه میزد و با کمک خدا، توانستم قهقهههایش را خاموش کنم، کسی نبوده است ،جز عدنان خیرا... که به عنوان شخص اول نظام پس از صدام برای دفاع از خرمشهر به آنجا آمده بود.
چند سال پس از آزادیام که به خرمشهر رفتم، ما را به موزه دفاع مقدس خرمشهر بردند و من به دنبال آن ساختمان بودم. به متصدی آنجا، جریان خود را گفتم و از او پرسیدم: آیا این موزه آسانسور هم دارد؟
پاسخ داد: بله. این ساختمان تنها ساختمانی در خرمشهر بوده که پیش از جنگ آسانسور داشته است. در آنجا بود که دریافتم، محلی که من با عدنان خیرا... ملاقات کردهام، همین موزه کنونی دفاع مقدس خرمشهر بوده که در آن زمان به عنوان قرارگاه فرماندهی ارتش عراق در خرمشهر از آن استفاده میشده است.
معراج آسمانی، نظری بر زنان گنهکار امت
معراج آسمانی، نظری بر زنان گنهکار امت
پس کو آن خدای رحمان و رحیم و پیامبر محب و شفیع امّت؟
خدای ما تا چه میزان خشن است؟خدای ما مگر خدای بسم الله الرحمن الرحیم که بارها در نمازهای روزانه از آن یاد می کنیم نیست؟ مگر همان خدای بخشنده مهربانی نیست که فرموده که اگر بندگان از شوق ومحبت من نسبت به خودشان آگاه بودند هر آیینه از شوق می مردند! مگر همیشه نگفته اند پیامبر ما رسول رحمت و مهربانی و شفیع امت در روز حساب است!پس حکایت داستان معراج درباره عذاب برخی از زنان و مردان امت که در صحت و سقم آن بنا به استدلالات متقن حدیثی شکی نیست چیست؟
آنجا که صدوق از وَرّاق از اسدی از سَهل از عبدالعظیم حسنی، از محمّد بن علی از پدرش حضرت رضا از پدرانش ازأمیرالمؤمنین صلواتُ الله علیهم أجمعین روایت میکند که فرمود:
من و فاطمه بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم وارد شدیم، و دیدیم که به شدّت گریه میکند. من عرض کردم: پدرم و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! چرا گریه میکنی؟!
رسول خدا فرمود: ای علی! در آن شبی که مرا به معراج به آسمان بردند، زنهائی از امّت خود را در عذاب سختی مشاهده نمودم، و از وضعیّت آن ها ملول و ناراحت شدم؛ و اینک از شدّت عذابی که بر آنها دیدهام به گریه افتادم.
پیامبر کدام زنان را دیدند؟
ایشان در شرح آنچه دیده بودند فرمودند:
زنی را در این معرکه دیدم که از موی سرش آویزان بود و به شدت در عذاب بود. خازنان دوزخ دور او می چرخیدند و او را عذاب می کردند. هنگامی که علت این عذاب را سوال کردم در پاسخ گفتند: او کسی است که موی خویش از نامحرم نمی پوشاند.
زنی را دیدم که به زبانش آویخته شده و در دهانش گدازه های آتش می کردند علت را که پرسیدم، گفتن : او کسی است که بد زبان بوده و همسر مومن و اطرافیانش از نیش و زخم زبان و تحقیر او در امان نبودند.
در سمتی زنی را دیدم که بی اختیار از گوشت بدن خود می خورد و فریاد می زد ولی نمی توانست که نخورد. او کسی بود که برای نامحرم و مجالس گناه زینت و آرایش می کرد تا دیگران متوجه شده و او را ببینند.
زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی تکه می کرد؛ علت را که جویا شدم خطاب شد: او فردی است که شهوات را تحریک می کرد ـ شاید به واسطه عمل گفتار و یا راه رفتن و نوع پوشش ـ زنی را دیدم سرش مثل خوک و بدن مثل چهارپا، او کسی بود که سخن چینی می کرد و فتنه ایجاد می کرد. و امّا آن زنی که بر شکل و صورت سگ بود و آتش از دُبرش داخل و از دهانش خارج میگردید، آن زن آوازه خوانی است که در مجالس آوازه خوانی و ماتَم خوانی آواز میخواند، و نیز حسادت میورزد؛ آن بود که با صدایش شهوات را تحریک می کرد. و امّا آن زنی که گوشت صورت و بدنش میسوخت و رودههای خود را میخورد، آن زنی است که واسطۀ عمل نامشروع بین مردی و زنی میگردد.
پس کو آن خدای رحمان و رحیم و پیامبر محب و شفیع امّت؟
شاید این جملات حجابی از پیش چشمان ما و اما و اگرها و شبهات باز کند. هرچند که ساده و بدیهی باشد.
دین ما همان قدر که دین بشارت و رحمت است به همان میزان دین نذیر و هشدار است. هم در آن تبشیر است و هم تنذیر. همیشه از خدایی سخن می گویند که رحیم است و می بخشد و نسبت به بنده اش لطف کرم دارد و همین باعث می شود که با همین سهل انگاری ها همیشه بگوییم: خدا که مهربان است و می بخشد، سخت نگیرید.
ولی نمی گوییم خدا به همان اندازه قیّوم و مجازات کننده است و پاکان و ناپاکان را در عمل یکی نمی داند. آنچنان که در سوره مائده نیز به آن اشاره کرده است.
بعضی از ما به واسطه شوق و ایمان و اعتقاد و تقوا، و برخی به واسطه بشارت ها و نعمت ها تسلیم اند. ولی برخی را باید ترساند، همانطور که تنذیر جزو فرهنگ تبلیغی قرآن است. و اینان برخی از زنان امت اسلام هستند نه کافران و مشرکان، حال با تنذیر با تبشیر یا هرچه دیگر؛ این متن در واقع به بازخوانی واقعه معراج رسول خدا (ص) که در چنین روزهایی در ۱۷ رمضان که امسال مصادف با ۲۳ مرداد و شب معراج ایشان است پرداخته.
شاید که خیلی زود دیر نشود و صدای اَلرّحیل را به برکت نزول رحمت الهی در ماه مبارک به زیبایی بشنویم.
امام خمینی(ره) و غیرت داشتن برای خانواده در برابر نامحرم
علمای دین حجاب احکام سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر تربیت ازدیدگاه اسلام
امام خمینی(ره) و غیرت داشتن برای خانواده در برابر نامحرم
گروه دین و فرهنگ باحجاب/ ۱۴خرداد سالروز ارتحال بزرگ مردی است که با انقلاب عظیم اسلامی پیام آور آزادی و امنیت برای زنان جامعه اش بود. مردی که زنان را دارای مقام والا و عالى رتبه می دانست و از آنان به عنوان مربیان جامعه و انسان ساز یاد می کرد.(۱) مردی که به فرموده مقام معظم رهبری (حفظه الله)، تنها بانی بازگرداندن حجاب پس از کشف حجاب به ایران بودند. چنانچه ایشان در این باره فرمودند: «امام (ره) آن مرد شجاع و بی نظیری بود که مسأله حجاب را به این مملکت برگرداند. هیچ کس دیگری غیر از امام نمی توانست این کار را بکند، این هم یکی از اختصاصات امام است. اگر غیر از امام هر کس دیگر بود از همین آقایان، بزرگان، عرض می کنم که مقدسین علماء، چه و چه و چه، هیچ کس جرأت نمی کرد که بگوید مردم با حجاب بیایند بیرون، امام همان ماه های اول پیروزی انقلاب گفتند باید مردم با حجاب بیایند.»(۲)
بازار گرم خاطرات و معرفی امامی متجدد
اخیرا نقل برخی خاطرات و اظهار نظرهای از جانب بعضی از افراد، به ویژه برخی از وابستگان ایشان در ارتباط با نظر امام راحل نسبت به مسئله حجاب، سبب ایجاد شبهاتی به ویژه در مورد مسئله اجبار یا غیر اجباری بودن حجاب اسلامی در ایران در اذهان شده است. چنانچه چندی پیش وقتی خبرنگاری در ارتباط با اجباری و یا عدم اجباری شدن حجاب در کشور و نقش امام راحل درباره این مسئله، از نزدیکان امام سوال پرسیدند ایشان در پاسخی تامل برانگیز گفتند: «این بسیار ظالمانه است که چنین نسبتی را به امام بدهیم.»(۳) این در حالی است که کلیه مصوباتی که در آن زمان توسط دادگستری، مجلس و ارگان های دیگر در موردحجاب صادر شد، بر اساس فرمان حضرت امام در ۸ تیر ماه سال ۱۳۵۹بوده است. در واقع نقل خاطرات شفاهی و اظهار نظرهای این افراد سبب معرفی شدن امامی بسیار متجدد و متفاوت (در تعریف خودشان) با چهره شناخته شده در میان عموم مردم داشته و سعی در معرفی ایشان به عنوان مرجعی آسان گیر در زندگی دینی و رعایت احکام و به اصطلاح خودشان به روز دارد. گویی امامی که تاکنون می شناختیم با امام این خاطرات در تضاد بوده است. در این نوشتار با بازخوانی برخی از خاطرات مکتوب و منقول معتبر از خانواده و نزدیکانی که مانوس با ایشان بودند؛ به بررسی غیرت امام نسبت به حجاب و عفاف خانواده شان و هم چنین اهمیت ایشان به مسئله حجاب می پردازیم. این نگاه اگر چه به طور اجمالی به بررسی این مسئله می پردازد ؛ اما نقل همین چند خاطره به روشنی گویای میزان اهمیت ایشان به مسئله حجاب خواهد بود.
امام (ره) و غیرت داشتن برای خانواده در برابر نامحرم
آن بزرگوار که الگویش در تمام مراحل قرآن کریم و زندگی ائمه اطهار بود؛ در مورد حجاب و رعایت موازین شرعی و برخورد دختر و پسر نامحرم در خانواده خویش و نوه هایش هم طبق موازین شرعی عمل می نمود. دختر گرامی ایشان در این مورد در همان زمان حیات امام نقل کردند که:
جدا بودن سفره های نوه ها از هم
امام در مقابل بیرونی و نامحرم خیلی سختگیرند. الان پسرهای من و احمد آقا (سال ۶۷) ۱۵ و ۱۶ ساله اند و ما اگر یک روز منزل آقا برای ناهار دعوت شویم، پسرها حق آمدن ندارند. یا اگر هم بیابند ما خانه خانم (همسر حضرت امام(ره)) می نشینیم و سفره می اندازیم و آن ها منزل احمد آقا، آن هم برای این که پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند؛ نه فقط سر سفره بلکه حتی سلام هم به هم نمی کنند، چون سلام واجب نیست.(۴)
سلام کردن به داماد واجب نیست
من خودم پانزده ساله بودم که آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرد و داماد ما شده بود. یک روز ما دعوت داشتیم منزل ایشان، همینجور که من و آقا با هم وارد شدیم دیدم آقای اشراقی می آیند استقبال، در یک باغچه بود که ما داشتیم جلو می رفتیم من گفتم سلام بکنم؟
امام (ره) گفتند (واجب نیست) رویم نشد که سلام نکنم، زدم و از تو باغچه رد شدم که با آقای اشراقی رو به رو نشوم.(۵)
سلام کردن به برادر امام بعد از چهل سال
گروه دین و فرهنگ باحجاب/ مادر من، وقتی آقا را گرفتند و بردند ترکیه یعنی چهل سال بعد از زندگیشان اولین سلام را به برادرشوهرشان کردند. ماجرا هم این بود که وقتی عمویم می خواستند بروند ترکیه خدمت آقا، آمدند از پشت در گفتند: من می خواهم خودم با خود خانم صحبت کنم. اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند. که مادرم ناچار شدند سلام کنند و گفتند ناراحتند، چون که اولین سلام را در نبودن آقا کردند. آن هم با این لفظ که اگر راضی نباشد چه؟ من هم گفتم نه حالا شما سنی ازتان گذشته و مجبور بودید.(۶)
چادر سر کردن همراه با سه پایه تیر بار و اسلحه
خانم طاهره حدیده چی تنها محافظ زن، از امام خمینی در بخشی از خاطراتشان در مورد شخصیت والای امام این چنین گفتند: امام خمینی (ره) چادر را حجاب برتر می دانست، وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سهپایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم.(۷)
یا الله یا الله نامحرم داخل اتاق است
یکى از محافظین بیت امام(ره) در خاطرات خود، در ارتباط با حساسیت امام نسبت به حجاب خانواده شان این طور نقل کرده اند: یکی از خاطرات من مسأله دقّت در رعایت حجاب نزدیکان امام(ره) از جانب ایشان است. بعضا لازم مى شد که ما به طور سر زده به خدمت ایشان برسیم و مطلبى را عرض نماییم. بلافاصله بعد از زدن درب و تقاضاى ورود از جانب ما، اگر از بستگان امام نزد ایشان بودند، خیلى سریع مى گفتند: که کمى صبر کنید و بعد به بستگان خویش تذکر مى دادند چادر خود را بر سر گذارند، تا وارد شویم و بالعکس اگر ما در داخل خانه بودیم و یکى از بستگان امام(ره) قصد دخول داشتند، بلافاصله امام خمینی(ره) مى فرمودند که: یا الله یا الله نامحرم داخل اتاق است.» البته امام برای تذکر اعلام کرد و گرنه بستگان امام همیشه رعایت حجاب خویش را می نمودند.
مراجعه به همین خاطراتی که مشتی نمونه خروار است نشان از این دارد که هر چند امام (ره) حد اعلا و مطلوب مراعات در برخورد با نامحرم را می کردند که شاید پیاده سازی آن در زندگی های الان ما به خاطر عادت نداشتن و توجیهات مختلف سخت باشد؛ ولی نمایی کامل از سبک زندگی و عقاید ایشان است که در عین محبت، عشق، اهمیت به زن، تاکید بر حضور اجتماعی اعضای خانواده، کمال احتیاط را در ارتباط با نامحرم حتی در محیط خانوادگی انجام می دادند.
حال اگر افراد، گروه ها و جریان های خاص می خواهند جور دیگری زندگی کنند؛ بهتر است برای توجیه عملکرد خود از امام و سیره ایشان هزینه نکنند. چرا که هم خاطرات معتبر و هم مرور سخنان خود ایشان به روشنی نشان دهنده غیرت و اعتقاد راسخ امام بر برپایی حجاب در جامعه اسلامی است و با وجود خورشید پر نور سیره ایشان، چراغ های کم سوی برخی اطرافیان نمی تواند روشن کننده و ترسیم کننده اعتقادات این بزرگ مردی باشد که تاریخ نظیرش را کم دیده است.
کاری از گروه دین و فرهنگ باحجاب
منابع
۱- صحیفه امام، ج ۶، ص ۳۰۱ – ۳۰۰
۲- سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه – ۱۴/ ۱۲/ ۷۶
۳- مصاحبه نعیمه اشراقی
۴،۵،۶- خانم زهرا مصطفوی دختر امام خمینی(ره) در جمع دانش آموزان دختر دبیرستان رشد، مجله شاهد تیرماه ۶۷، شماره ۱۵۹
۷- مصاحبه ی سایت ساجد با طاهره حدیده چی
فرهنگ قرآنی عفاف
قرآن وحدیث حجاب سبک زندگی اسلامی زندگی درمکتب اهل بیت ع تربیت ازدیدگاه اسلام
فرهنگ قرآنی عفاف
از تلاوت سوره یس غافل نشویم!
علمای دین قرآن وحدیث تربیت ازدیدگاه اسلام
از تلاوت سوره یس غافل نشویم!
اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم ها و غصه ها و کدورت ها گرفتار می مانند. این ها در حالی است که در مجلس محبّت و مودّت مقرّبان درگاه خداوند، از «سوره یس» سخن بسیار است. انسان با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و بزرگان مکاشفه و سیر و سلوک، به این حقیقت پی می برد که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبهای بس بلند برخوردار است و اگر آدمی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد. امامان (علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که چونان قلّهای پوشیده از فضایل است آگاه کنند فرموده اند: «یس قلب قرآن است
از تلاوت سوره یس غافل نشویم!
هر کسى که در عمر خود یک بار سوره یاسین را بخواند، ... در زمره کسانى خواهد بود که خداوند متعال گشایش روزى و شادمانى او به هنگام مرگ و اسباب خشنودى به پاداش هاى اخروى او را تضمین کرده است...
اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم ها و غصه ها و کدورت ها گرفتار می مانند.
این ها در حالی است که در مجلس محبّت و مودّت مقرّبان درگاه خداوند، از «سوره یس» سخن بسیار است.
انسان با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و بزرگان مکاشفه و سیر و سلوک، به این حقیقت پی می برد که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبهای بس بلند برخوردار است و اگر آدمی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد.
امامان (علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که چونان قلّهای پوشیده از فضایل است آگاه کنند فرموده اند: «یس قلب قرآن است».
فرشتگان سوره یس، از سنخ دیگری هستند
فرشتگان این سوره از سنخ دیگری هستند؛ بسیار با صفا و مهربانند؛ با یک مرتبه خواندن سوره یس، با قاری مأنوس و رفیق می شوند و برای خواننده آن، کارگشایی و استغفار می کنند.
آن ها هیچ گاه او را تنها نمی گذارند و اگر در این دنیا پی نیازی رود، آنها نیز نیاز او را پی گیری می کنند و برآورده می سازند.
این مهربانی بسیار که در نهاد این فرشتگان گذاشته شده است، منشأ آثار بسیاری است که برای سوره یس شمرده شده است.
در واقع یکی از اسرار این سوره در این فرشتگان مخصوص و ویژه می باشد .
آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (ره) به شاگردان چنین سفارش می کردند که هرشب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن ، 14 صلوات بفرستید . یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید. بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. آن بزرگ مرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیدهام و هرچه به دست آوردهام از برکت این سوره می باشد
ابو بصیر نقل کرده است که امام صادق علیه السّلام مى فرمود:
هر چیزى قلبى دارد، و قلب قرآن سوره یاسین است، هر کس آن را پیش از خواب و یا در روز پیش از فرا رسیدن شب تلاوت کند، در آن روز از گروهى که در پناه خداوند و روزى آنان مقرر شده است خواهد بود، و اگر کسى شب هنگام پیش از آنکه بخوابد تلاوت کند، خداوند (براى مراقبت از او) هزار فرشته مى گمارد تا او را از شرّ هر شیطان رانده شده و از هر آسیبى مصون بدارند، و اگر در همان روز بمیرد، خداوند او را به پاداش این عمل (تلاوت سوره یاسین) وارد بهشت مى کند، و به هنگام غسل، سى هزار فرشته (بر جنازه او) حاضر مى شوند و همه براى او طلب آمرزش مى کنند، و با حال استغفار او را تا قبر بدرقه مى کنند، و هنگامى که به خاک سپرده شد، آن فرشتگان در درون قبر او خدا را عبادت مى کنند و ثواب آن را به او مى دهند، و (خانه تنگ) قبر او تا آنجا که چشم او کار مى کند گشاده مى گردد، و از فشار قبر ایمن مى شود، و همواره تا به حشر نورى از گور او تا آسمان مى تابد.
و به هنگامى که خدا او را از قبر برانگیزد، فرشتگان با اویند و او را بدرقه مى کنند و به رویش لبخند مى زنند و او را به خیر و نیکى بشارت مى دهند تا او را از صراط و میزان بگذرانند و او را در جایگاهى قرار دهند که هیچ مخلوقى (جز کرّوبیان و پیامبران الهى) آن مقام و منزلت را نشاید، و او با پیامبران الهى در پیشگاه خداوند مى ایستد، و با غمگساران غم نمى خورد، و با اندوهگینان به اندوه نمى نشیند، و با زارى زارى کنندگان زارى نمى کند.
آنگاه پروردگار تبارک و تعالى به او مى گوید: اى بنده من! شفاعت کن، که من شفاعت تو را در باره هر کس که خواهى مى پذیرم، و اى بنده من! از من بخواه، که هر چه خواهى تو را خواهم داد، پس حاجت خود را از خدا مى طلبد و حاجتش برآورده مى شود، و شفاعت مى کند و شفاعت او پذیرفته مى شود، و مانند دیگران به حساب او نمى رسند، و مانند دیگران او را توقیف و بازداشت نمى کنند، و چون خوار شدگان زبون و خوار نمى گردد، و مکافات گناهان و اعمال ناپسندى که انجام داده است دامنگیر او نمى شود، و نامه سر گشاده اى به او داده مى شود تا از درگاه خدا فرود آید، و همه مردم (با دیدن او) تمام مردم از روى تعجّب (به هم) مى گویند: خدا پاک و منزّه است! این بنده حتّى یک گناه هم ندارد، و از همدمان و همراهان محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم (رسول خدا) خواهد بود. (ترجمه ثواب الأعمال، ص: 295)
جابر جعفى از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:
هر کسى که در عمر خود یک بار سوره یاسین را بخواند، خداوند به شماره هر آفریده اى در دنیا و در آخرت و آنچه در آسمان است دو میلیون حسنه نوشته و به همین اندازه از گناهانش پاک مى کند، و دچار تنگدستى و بدهکارى و خانه خرابى و رنج و دیوانگى نشود و جذام و وسواس و (سایر) بیماری هاى زیان آور مبتلا نمى گردد، و خداوند دشوارى مرگ را بر وى آسان مى کند، و خود کار قبض روحش را به عهده مى گیرد، و در زمره کسانى خواهد بود که خداوند متعال گشایش روزى و شادمانى او به هنگام مرگ و اسباب خشنودى به پاداشهاى اخروى او را تضمین کرده است، و آنگاه خداوند متعال به تمام فرشتگان خود در آسمان ها و زمین خطاب مى کند که: من از این بنده خود راضى شدم، شما هم براى او طلب آمرزش کنید. (همان)
فرشتگان این سوره از سنخ دیگری هستند؛ بسیار با صفا و مهربانند؛ با یک مرتبه خواندن سوره یس، با قاری مأنوس و رفیق می شوند و برای خواننده آن، کارگشایی و استغفار می کنند
طرز خواندن سوره یس
بزرگانی که خود با این سوره مأنوس بودهاند اغلب برای شاگردان و افراد پاک نهاد در مورد قرائت آن سوره دستورالعمل هایی نیز داشتهاند.
عارف بلند پایه، آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (ره) به شاگردان چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن ، 14 صلوات بفرستید . یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید.
بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. آن بزرگمرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیدهام و هرچه به دست آوردهام از برکت این سوره می باشد.
حضرت آیت اللّه العظمی وحید خراسانی (دام ظلّه) نسبت به سوره یس مراقبتی ویژه دارند؛ خودشان هر روز صبح می خوانند و به شاگردان هم می فرمایند که هر روز صبح سوره یس را بخوانید و ثواب آن را هم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کنید .
منبع:راه بهشت
از اسلام حجاب را دوست دارم
از اسلام حجاب را دوست دارم
ماجرای اسلام آوردن پلیس زن آمریکایی/ از اسلام حجاب را دوست دارم
اسم من راکل است. من در سال ۲۰۱۲ مسلمان شدم. افسر پلیس شهر دیترویت بودم. در آن جا از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴ کار کردم و در سال ۲۰۰۲ تیر خوردم.
نمی دانستم که چگونه از خدا پیروی کنم. من حتی نمی دانستم که به چه دینی باور داشته باشم تا زمانی که با تعدادی مسلمان ملاقات کردم که با من [در این مورد] صحبت کردند.
همه اینها زندگی من را تغییر داد و دیگر از مرگ نمی ترسیدم. از تنها چیزی که باید ترسید «الله» است و ما هیچ وقت نمی دانیم که آیا روز بعدی هست یا نه! بنابراین بهتر است که شهادتین را همین حالا بگوییم و به آن ایمان داشته باشیم چرا که تنها یک خدا وجود دارد و من این را میدانم.
من واقعا به مرگ نزدیک شده بودم و اگر در آن روز مرده بودم نمی دانم که آیا به جهنم می رفتم یا نه. اما اکنون از اعتماد به نفس، آرامش و خوشبختی برخوردام و می دانم که اگر امروز هر اتفاقی برای من بیافتد به کجا خواهم رفت.
قبل از مسلمان شدنم، هیچ نظری درباره مسلمانان نداشتم. نه طرفدار مسلمانان بودم و نه مخالف آنها. واقعا روشنفکر بودم. همین امر که روشنفکر بودم و به اعتقادات افراد احترام می گذاشتم، باعث تفاوت من با خانواده ام میشد.
در زمانی که به عنوان افسر پلیس کار می کردم، وقتی پلیس به مسلمانان بدون هیچ دلیلی حمله میکرد به خصوص پس از واقعه یازدهم سپتامبر، بسیار عصبانی میشدم. این واقعا وحشتناک بود و من را آزار میداد. مسلمان بودن آنها به این معنی نیست که آنها افراط گرا هستند یا به باورهای افراط گرایانه اعتقاد دارند. انسانهای خوب و بد در همه ادیان وجود دارند. ما پلیس خوب و پلیس بد هم داریم. و دیدن همه این واقعیتهاقلب من را شکست به ویژه پس از یازدهم سپتامبر که بیشتر به باورهای اسلامی علاقهمند شده بودم. همه اتفاقاتی که به عنوان یک افسر پلیس در خیابانها شاهد آن بودم مرا آزار می داد و رفتاری که با مسلمانام میشد، بی وجدانی بود.
زندگی یک تازه مسلمان در لاس وگاس
مسلمان بودن تجربه ی فوق العادهای است و در آن آرامش و لذت بسیار وجود دارد.
اسلام اساسا یک فرهنگ جدید است، تنها یک دین تازه نیست، یک روش زندگی جدید است. برای من دلسرد کننده نیست. فقط میخواهم آن را سریعتر یاد بگیرم اما به دلیل این که در خانه تنها هستم و باید از طریق اینترنت خودم همه چیز را یاد بگیرم، حتی طرز بستن روسری، این کار برایم مشکل است. باید همه این ها را به تنهایی یاد بگیرم. اما این تجربه ای فوق العاده و غیرقابل توصیف است.
من کاملا میدانم که کار درستی انجام داده ام. برای دو سال به آن فکر کردم. اطلاعات زیادی داشتم اما تا آن زمان هیچ وقت آداب مسلمان بودن را تجربه نکرده وبه مسجد نرفته بودم.
در ابتدا نماز میخواندم با اینکه آن را قلباً درک نمی کردم. تعدادی سایت میشناختم که بعد از خواندن نماز به عربی آن را به انگلیسی نیز نشان میداد. من بخش انگلیسی آن را میخواندم؛ احساس امنیت میکردم و میدانستم که در این جهان باید تنها از «الله» بترسم. بسیار آرامش دهنده است. تنها در این زندگی بود که آرامش و لذت را درک کردم.
از اسلام حجاب را دوست دارم
مهمترین چیزی که از اسلام دوست دارم حجاب داشتن است. من حجاب دارم و در حقیقت از داشتن آن لذت می برم؛ مخصوصا در لاس وگاس که مردان به زنان به طرز ناخوشایندی نگاه می کنند، [با حجاب] احساس امنیت می کنم. همیشه باور داشتم که زندگی یادگیری تجربهها است. هر روز قرآن می خوانم. هر روز قوانین قرآن را می خوانم و چیز تازه ای یاد می گیرم.
اسلام مختص تنها یک نژاد نیست. مسلمانان اینجا درباره شما قضاوت نمی کنند و اگر به عنوان یک آمریکایی بین آنها وارد شوید، آنها حامیان خوبی برای شما هستند. آنها میدانند که شما عربی نمی دانید ولی افراد بسیار مهربانی هستند و به شما کمک میکنند تا یاد بگیرید و شما را راهنمایی میکنند. من در بین مسلمانان دوستان بسیار ی دارم که به من خیلی کمک می کنند و چیزهای زیادی به من یاد می دهند.
در این جا آرامش و لذتی است که تا به حال تجربه نکرده ام.
لینک های تصویری
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه اسلامی (۸۶)
- بانک تصاویر (۲۴۸)
- علمای دین (۱۰۳)
- قرآن وحدیث (۹۸)
- حجاب (۳۶۴)
- احکام (۸۳)
- نرم افزارهای مذهبی (۴۴)
- بازی های مذهبی (۲)
- قرآن (۲)
- بانک فیلم (۴۱۷)
- سبک زندگی اسلامی (۴۸۶)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۱۶۱)
- پرسش وپاسخ (۶۹)
- زندگی به سبک شهدا (۱۹۹)
- من حضرت محمد (صلی الله علیه و آل (۱۴)
- خاطرات مدرسه (۱۶)
- زندگی درمکتب اهل بیت ع (۲۴۴)
- معروف نیوز (۸۸۴)
- رهبری انقلاب (۸۳۶)
- استکبار ستیزی از منظر رهبری انقلاب (۳۵)
- نماز (۳۱)
- بشقاب های توخالی (۲۹)
- فضای مجازی (۳۴)
- تربیت ازدیدگاه اسلام (۶۶)
- نرم افزاراندرویدی (۱۲)
- قرآن (۲)
- ویژه نامه مذهبی (۱۶۲)
- ماه مبارک رمضان (۳۲)
- ماه محرم (۲۶)
- ماه شعبان (۱۲)
- ماه صفر (۸)
- ماه رجب (۹)
- ماه ذی الحجه (۳)
- بسیج (۲۸)
- بانک صوت (۱۰۰)
- سخن نگاشت (۴۱)
- محرم وامام حسین ع (۱۰۵)
- حاج محمودکریمی (۲۷)
- حاج منصورارضی (۱۴)
- نزار قطری (۲)
- دهه فاطمیه (۷۰)
- سرِّ قَدر (۶)
- آموزش (۱۵)
- معرفی سایت های مذهبی (۸)
- سبک زندگی غربی (۳۸)
- حکایت خوبان (۴۱)
- مدافعان حرم (۴۴)
- نیاک از نگاه دوربین (۸)
- داستان های صوتی (۱۰)
- درمسیر بهشت (۳)
- ازدواج (۲۲)
- دانستنی های حقوقی وقضایی (۲)
- گناه (۶)
- مجموعه دروس عرفان دروادی عمل (۲۲)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- رسالة الولایة (۲)
- لغت موران شیخ اشراق (۲)
- اسرارنماز (۴)
- اشارات بوعلی(نمط8) (۲)
- دهه فاطمیه (۱۰)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- نمآهنگ (۱۰۷)
- کودکانه (۷)
- سیاسی (۲۶)
- ماه مبارک رمضان (۸)
- غدیرخم (۶)
- حدیث (۲)
- معرفی سایت (۳)
- امام خمینی ره (۲۰)
- جنگ ودفاع مقدس (۴۰)
- شهیدسلیمانی (۲۱)
کلمات کلیدی
يادداشت ویژه
-
ایران همدل (پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین ولبنان)
يكشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ایران همدل (پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین ولبنان)
ایران همدل
حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند و فلسطین را به مسلمانها، به صاحبان اصلیاش برگردانند. و کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب آنان را یاری کنند.
رهبر انقلاب اسلامی | ۱۴۰۳/۷/۷ و ۱۴۰۳/۷/۴
آخرين مطالب
-
امام خامنه ای:مخالفت باتحول حوزه علمیه،مخالفت باپیشرفت دین درکشوراست
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
-
-
-
-
آیات فتح و دعای نصر؛ توصیه رهبر انقلاب برای پیروزی جبهه مقاومت
سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ -
ایران همدل (پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین ولبنان)
يكشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ -
-
حضرت فاطمه (س) بهترین الگوی زن مسلمان در سبک زندگی اسلامی
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ -
نماهنگ | وداع با ودیعه پیغمبر (ص)
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
بانک فیلم
-
نماهنگ | وداع با ودیعه پیغمبر (ص)
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مثل خورشید
يكشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مقاومت فلسطین پیروز است؛ حزبالله پیروز است
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | صد جوان امروز صد مدیر فردا
يكشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ -
نماهنگ | بر عمق هوش مصنوعی مسلط شوید
يكشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پرچمدار نجات منطقه
سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ -
مقام معظم رهبری:اول افزایش مشارکت،بعدانتخاب خوب
يكشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ -
اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر رئیسجمهور شهید و همراهان گرامی ایشان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پیام رهبر انقلاب در پی شهادت رئیسجمهور و همراهان گرامی ایشان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ -
نماهنگ | ایران، ایران امام رضاست
دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ | کربلای ری
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
فرمانده معظم کل قوا: نیروهای مسلح چهرهای ستودنی از قدرت ملت ایران به نمایش گذاشتند
يكشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ خصوصیات حکومتی امیرالمؤمنین (ع)
دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۳ -
-
گفتوگوی قرآنی رهبر انقلاب با دو دختر خردسال حافظ کل قرآن برنامه محفل
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای افتتاح
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای سحر
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ مناجات اگر چه در بدر کوچه ی خطا شده ام/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ عبدگنه کارت دلش بی قراره/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
نرم افزارهای مذهبی موبایل
-
نرم افزار خواص بی خواص/محرم 1399
پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ -
مسابقه فرهنگی بچه های عاشورا
شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۷ -
نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷ -
نرم افزارختم جزءسی قرآن مجید همراه با زندگینامه سرداران دفاع مقدس وشهدای نیاک
شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ -
ویژه نامه شورعشق
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
ویژه نامه خون خدا
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
نرم افزارتقویم سرداران دفاع مقدس1396
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶ -
نرم افزارتحت وب خط امام خمینی(ره)
يكشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ -
مجموعه چندرسانهای «عبد صالح
جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ -
کلیدسعادت
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
ویژه نامه ماه مبارک رمضان (نرم افزارتحت وب)
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارادعیه های ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارصوتی تصویری دعای روزهای ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزار جامع راهیان نور رونمایی شد +لینک دانلود
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ -
بازی محرم ونامحرم(احکام ویژه پسران)
يكشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی زیارت عاشورا
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی کاروان عشق 3 ( حاج محمودکریمی )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارکاروان عشق 2 ( ویژه محرم )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای تحت وب خون خدا(ویژه محرم)
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای غدیرخم
يكشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵