نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت
۰

روایت یک مادر آمریکایی از باحجاب شدن دخترش

حجاب سبک زندگی اسلامی

روایت یک مادر آمریکایی از باحجاب شدن دخترش

مامان برام روسری بخر!

نُه سال پیش، در اتاق نشیمن خانه ام در «کارولینای شمالی»، دختر شیرخوارم را با موسیقی کودکانه ای می رقصاندم که در دهه ۷۰ رایج بود و من در دوران کودکی همه اشعارش را که درباره مدارا با دیگران و تساوی زن و مرد بود، حفظ کرده بودم. همسر لیبیایی تبارم اسماعیل، او را در آغوش می گرفت و ساعت ها در ایوان خانه با صدای غژ و غژ صندلی راحتی آهنی تکانش می داد و برایش آوازهای قدیمی عربی می خواند.
او هم چنین دخترمان را پیش شیخی مسلمان برد تا در گوش های نرم و کوچولویش اذان و اقامه بخواند. چشمان قهوه ای و مژه های ناز و مشکی دخترم به پدرش رفته بود و پوست شیرقهوه ای اش در آفتاب تابستان خیلی زود به تیرگی می زد. اسم دخترمان را «عالیه» گذاشتیم ـ که در عربی به معنای «بلندمرتبه» است ـ و با هم توافق کردیم که وقتی بزرگ شد، از بین فرهنگ های کاملاً متضاد ما، هر کدام را که خودش خواست، انتخاب کند.
خیالم از این تصمیم راحت بود و شک نداشتم که دخترم زندگی مرفه آمریکایی من را به فرهنگ اسلامی و لباس های پوشیده سرزمین پدرش ترجیح خواهد داد. پدر و مادر اسماعیل در خانه سنگی محقری در کوچه ای کثیف و پر پیچ و خم در حومه طرابلس زندگی می کنند. بر دیوارهای این خانه، به جز آیاتی از قرآن که بر روی چوب حک شده، هیچ نقش و نگاری وجود ندارد. فرش اتاق ها هم فقط تشکچه هایی است که شب ها تایشان می زنند و به عنوان تخت خواب استفاده می کنند.
اما پدر و مادر من در خانه ای مجلل در «سانتافه»، مرکز ایالت «نیومکزیکو»، زندگی می کنند که سه پارکینگ، تلویزیونی صفحه تخت با صدها کانال، یخچالی پر از غذاهای سالم و طبیعی و یک کمد پر از اسباب بازی برای نوه ها دارند. تصور می کردم که عالیه هم مثل خودم اهل خرید از فروشگاه های زنجیره ای معروف باشد و از انبوه هدایای زیر درخت کریسمس خوشش بیاید، ولی در عین حال لحن آهنگین زبان عربی، باقلواهای عسلی که اسماعیل با دست خالی درست می کند، و حنابندی پاهای خاله اش را که هنگام سفر به لیبی دیده بودم، تحسین می کردم. هیچ وقت فکر نمی کردم که عالیه فریب حجاب دختران مسلمان را بخورد!
تابستان سال قبل در جشن عید فطر شرکت کردیم که در پارکینگ پشت مسجد، نزدیک خانه مان برگزار شده بود. بچه ها روی وسایل بازی جست و خیز می کردند و ما پدر و مادرها هم زیر سایبانی پلاستیکی نشسته بودیم و مگس ها را از روی بشقاب های مرغ سوخاری، برنج و باقلوا می پراندیم.
من و عالیه داشتیم در نمایشگاهی دور می زدیم که به مناسبت عید بر پا شده بود و چیزهایی مثل سجاده، حنا و لباس های اسلامی عرضه می کرد. به قسمت روسری ها که رسیدیم، عالیه رو به من کرد و با خواهش بسیار گفت: «مامان! یکی برام بخر.»
دخترم شروع کرد به برانداز کردن روسری ها که مرتب روی هم چیده شده بودند و فروشنده که خانمی سیاه پوست و سر تا پا مشکی پوش بود، به عالیه لبخندی زد. مدتی بود که عالیه به دختران مسلمان هم سن و سالش با دیده تحسین و احترام می نگریست. دلم به حالشان می سوخت که حتی در گرم ترین روزهای تابستان دامن های بلند و لباس های آستین دار می پوشیدند، چون بهترین خاطرات دوران کودکی ام مربوط به زمانی می شد که با پوشیدن لباس های برهنه، می گذاشتم پوستم آفتاب بخورد… ولی عالیه به حال آن دختران مسلمان غبطه می خورد و از من خواسته بود برایش مثل لباس های آنها بخرم. حالا دلش روسری هم می خواست!
پیشتر بهانه می آوردم که در بازارچه نزدیک خانه از آن روسری ها گیر نمی آید، ولی حالا روسری ها جلوی چشم عالیه بودند و او می خواست با ۱۰دلار از پول توجیبی خودش روسری سبز سیری را بخرد که محکم در دست گرفته بود. سرم را به علامت مخالفت کامل تکان دادم، ولی ناگهان یاد قراری افتادم که با اسماعیل گذاشته بودیم. بنابراین دندان هایم را از خشم به هم فشردم و روسری را خریدم، به این خیال که عالیه خیلی زود آن را کنار می گذارد.

 

یک زوج ناهمگون

یک روز بعدازظهر که برای خرید از خانه بیرون می رفتم، صدای عالیه از اتاقش بلند شد که می خواهد با من بیاید. چند لحظه بعد، سر و کله اش ـ یا بهتر بگویم، نصف سر و کله اش ـ بالای پله ها پیدا شد. او از کمر به پایین، دخترم بود؛ با همان کفش های اسپرت، جوراب های رنگ روشن و شلوار جینی که سر زانوهایش کمی نخ نما شده بود. اما از کمر به بالا، دختری غریبه بود. صورت گرد و روشنش که در یک خیمه پارچه ای تیره محصور شده بود، شبیه به ماهی در آسمان بی ستاره بود. پرسیدم: «با همین سر و وضع می خواهی بیایی؟» با همان لحنی که از چندی پیش با من به کار می برد، آرام جواب داد: «بله.»
در راه مغازه، از آینه ماشین او را دزدکی می پاییدم. ساکت و سرد و بی اعتنا نشسته بود و از پنجره بیرون را تماشا می کرد. انگار یک مقام بلندپایه مسلمان داشت از شهر کوچک ما در جنوب آمریکا دیدن می کرد و من فقط راننده اش بودم. لبم را گزیدم. می خواستم از او بخواهم قبل از پیاده شدن روسری اش را در آورد، ولی نتوانستم حتی یک دلیل منطقی برای این کار پیدا کنم جز این که با دیدن آن صحنه فشار خونم بالا می زد. من همیشه تشویقش کرده بودم که استقلال شخصیتش را ابراز کند و در برابر فشار هم سن و سال هایش بایستد، ولی حالا احساس ترس و نگرانی می کردم، انگار که آن روسری را خودم به سر کرده باشم.
در پارکینگ عمومی تمام بدنم غرق در هوای گرم شد و موهای عرق گرفته ام را دم اسبی بستم، ولی انگار هوای گرم اصلاً عالیه را اذیت نمی کرد. لابد مردم ما را مثل یک زوج ناهمگون می دیدند؛ زنی قد بلند و مو بور با شلوار جین و تاپ تنگ که دست مسلمانی یک متر و بیست سانتی را گرفته است. دخترم را به خودم نزدیک تر کردم و وارد مغازه شدیم. هم چنان که در میان قفسه های فروشگاه با چرخ دستی مان جولان می دادیم، مشتری ها چنان خیره خیره نگاهمان می کردند که انگار با معمایی حل نشدنی رو به رو شده اند و وقتی چشممان به چشم هم می افتاد، بی درنگ نگاهشان را پایین می انداختند.


من در دهه ۷۰ در جنوب کالیفرنیا با این فکر بزرگ شده بودم که آزادی زنان مساوی با برهنگی بیشتر است و زنان می توانند هر کاری را انجام دهند. کشف آزادی جسمی برای من بخش مهمی از روند کشف شخصیتم بوده است، اما این تجربه ارزان به دست نیامده است. ساعت های متمادی را جلوی آینه، سرگرم تحقیق درباره تصویر خودم بودم؛ از شکل و قیافه خودم تعریف می کردم؛ گاه از آن بدم می آمد؛ گاه با خودم فکر می کردم دیگران چه نظری درباره قیافه ام دارند. و گاهی فکر می کردم که اگر همین دقت نظر را در زمینه دیگری به کار می بستم، فکرم چقدر باز شده بود، یا می توانستم رمانی بنویسم، یا حداقل سبزی کاری را یاد گرفته بودم!
حالا عالیه در این مرحله از زندگی خود، همه حواسش به دنیای پیرامونش است، نه تصویر خودش در آینه. عالیه کلاس چهارم دبستان است و دختران همکلاسی اش محبوبیت را با طرز لباس پوشیدن مرتبط می دانند. چند هفته پیش عالیه با عصبانیت تعریف می کرد که یکی از همکلاسی هایش همه دختران کلاس را بر اساس شیک پوشی شان درجه بندی کرده است. آنجا بود که فهمیدم با این که برهنگی به من در مواردی آزادی می دهد، اما عالیه توانسته است با انتخاب حجاب و پوشیدگی، آزادی دیگری را کشف کند.

 

نمی دانم علاقه عالیه به پوشش اسلامی تا کی ادامه خواهد یافت. اگر تصمیم بگیرد مسلمان شود، مطمئنم که اسلام برایش مدارا، تواضع و عدالت خواهی را به ارمغان خواهد آورد. چنان که برای پدرش هم به ارمغان آورده است. و چون می خواهم سرسختانه پشتیبان و مراقبش باشم، نگرانم که نکند این انتخاب، زندگی را برایش در کشور خودش سخت کند.
او به تازگی سوره حمد را حفظ کرده است و به اصرار از پدرش می خواهد که به او هم عربی یاد بدهد. عالیه تنها ولی با هدف راه می رود. بسیار متفاوت با رفتاری که من در سن و سال او داشتم، و من یک بار دیگر فهمیدم که هنوز چقدر تا شناخت دخترم فاصله دارم. این فاصله نه فقط به خاطر آن روسری، بلکه از آن رو بود که او اصلاً به واکنش دیگران اهمیت نمی دهد؛ ترجیح می دهد به جای شیرجه زدن در دریا، توی کتاب فرو برود و آن قدر غرق مطالعه می شود که صدای من را از اتاق بغلی نمی شنود.
به این فکر می کنم که روسری می تواند با قدرت جادویی خود، تخیل نامحدود، دریافت های زیرکانه و معصومیت فطری عالیه را حفظ کند.
تصور می کنم که وقتی به اتاق آینه فروشگاه های لباس برود، مثل نوجوانان دیگر، در دام آن زرق و برق نخواهد افتاد و حجاب، او را مانند صدفی در میان خواهد گرفت. فکر می کردم که حجاب، دخترم را از احساس فراگیر نارضایتی در عین ناز و نعمت خلاص خواهد کرد و در پرواز او به سوی آینده ای که برایم کاملاً نامعلوم است، زیر پر و بال خواهد گرفت.

منبع:سایت باحجاب

۰

از خواستگارم درباره حجاب چه سوالاتی بپرسم

حجاب سبک زندگی اسلامی

از خواستگارم درباره حجاب چه سوالاتی بپرسم

یکی از مهم ترین جلساتی که در زندگی همه وجود دارد جلسه خواستگاری است که معمولا پس از آشنایی اولیه به سوال و جواب بین دختر و پسر سپری می شود. در این جلسات آینده زندگی فرد رقم می خورد و به همین خاطر است که این مراسم دارای ارزش بسیار زیادی است و باید دقت زیادی در طرح سوالات آن کرد تا به نتیجه مدنظر که شناخت طرف مقابل است رسید و راحت تر نتیجه جواب مثبت و یا منفی را به دست آورد.
ملاک ها برای افراد متفاوت است ولی برخی ملاک ها عمومیت بیشتری دارد؛ مانند حجاب همسر و غیرت. شما برای این که بتوانید این ملاک ها را در فرد مقابلتان محک بزنید باید نکات زیر را رعایت کنید:

۱- سوالات استاندارد وجود ندارد؛ در بیان و طرح سوالات منعطف باشید. فکر نکنیم که سئوالات باید استاندارد شده و از پیش تعیین شده و با جواب های مشخص باشد، نباید هنگام گفتگو مانند آدم آهنی خشک باشیم. باید سعی کنیم سوالات را در همان جلسه نسبت به هرچیزی که مبهم هست، طرح کنیم.

۲- سوالات کلی، جواب کلی داشته و فایده کمی دارد. سوالات کلی برای شروع خوبست ولی فایده های آن اندک هستند. مثلا این سوالات:
*نظر شما در مورد حجاب چیست؟
*شما چه توقعی از همسر آینده ات داری؟
*شما نظرت در مورد اخلاق و ایمان چیه؟
*میعارهای شما برای ازدواج چیست؟
شما چه نقشی برای زن در خانواده، یا چه نقشی برای مرد در خانواده قائل هستید؟
چون سوالات این چنین کلی است، حتما جواب کلی دارد و جواب های کلی چون مبهم و ناشفاف هستند، طرفین همان طور که دوست دارند بر اساس ذهنیات خود تفسیر می کنند و این مفهوم شناخت از یکدیگر را با تحریف روبرو می سازد.

۳- سوالات را به صورت مصداقی و مفهومی بپرسید. به جای سئوالات کلی، سعی کنید مفاهیم را به طرف مصداق ها و مثال های عینی بکشانید، و با طرح مسئله فرد را در موقعیت قرار دهید. موقعیت هایی که هر روز در زندگی خانوادگی افراد پیش می آید و زوجین نسبت به آن واکنش احساسی، فکری یا رفتاری نشان می دهند. برای طرح سوالات خواستگاری مسئله حجاب در اهمیت بالایی برخوردار است. وقتی دخترخانمی محجبه است اگر سوالات خود را به صورت جزئی و مصداقی نپرسد ممکن است با جواب های کلی که برای سوالات کلی خود می شنود، نتواند طرف مقابل خود را به خوبی بشناسد و ممکن است در آینده بر سر حجاب و پوشش ایشان مشکل پیش بیاید؛ چون این احتمال وجود دارد که تعریف افراد از حجاب فرق داشته باشد و به عنوان مثال نامحرم های فامیل را جز نامحرمان ندانند و با آن ها راحت باشند.
شما بهتر است به عنوان مثال به جای این که این سئوال کلی را بپرسید که نظرتان در مورد حجاب چیست؟ می توانید سئوالات جزئی زیر را بپرسید.

نمونه سوالات مصداقی درباره حجاب همسر

۱- آیا آقایان هم باید حجاب داشته باشند؟ اگر بلی چند تا مثال بزنید؟
۲- آیا شما خانواده ای را دیده اید که به خاطر رعایت نکردن حجاب از طرف مرد گسسته شده است؟
۳- آیا به نظر شما برای حجاب خانم حتما چادر ضروریست؟
۴- آیا مانتو و مقنعه را حجاب می دانید؟
۵- آیا روسری و لباس پوشیده مثل بلوز و شلوار حجاب هست؟
۶- آیا خانم می تواند بین افراد نزدیک مثل پسر عمو، دوست، پسر خاله، یا اقوام بدون روسری باشد؟
۷- آیا تفاوتی بین پوششی که خانم با شوهرش داره و پوششی که با پسر خاله اش داره وجود دارد، تفاوتش چیست؟
۸- آیا به فرض پذیرش حجاب مورد نظر شما، کار خانم در محیط هایی که کاملا مردانه هست، مثل یک کارخانه یا معدن یا …، اشکالی دارد؟
۹- آیا یک آقا یا یک خانم پس از ازدواج می تواند یک ارتباط عاطفی با جنس مخالف داشته باشد؟ سطح این ارتباط را مثال بزنید؟ حدودش چقدر است؟
۱۰- آیا برای یک خانم دست دادن به یک اقوام نزدیک مثل پسر عمه را می پذیرید؟
۱۱- آیا خنده، شوخی، و سر به سر گذاشتن یک آقایی را که ازدواج کرده با خانم های دوست و فامیل را قبول دارید، یا همین مورد را در مورد خانم ها می پذیرید؟
و صدها سوال از این دست که تمرکزشان بر جزئیات هست؟ یعنی مثال هایی که در زندگی های مختلف کم و بیش ممکن است پیش بیاید.
این امر به طور کامل به شما بستگی دارد که سوال های جزئی، با مثال و متناسب با حال و احوال خود طرح کنید. تا با اطمینان کامل همسر آینده خود را انتخاب کنید و بر سر مسائلی که برایتان مهم است اختلاف نداشته باشید و اگر اختلاف کوچکی باشد؛ از نوع اختلاف سلیقه باشد و به راحتی حل شود.

منبع:سایت باحجاب

۰

جدیدترین نسخه نرم افزار واجب فراموش شده

نرم افزارهای مذهبی معروف نیوز نرم افزاراندرویدی

جدیدترین نسخه نرم افزار واجب فراموش شده

جدیدترین نسخه نرم افزار واجب فراموش شده

همزمان با سومین شب از لیالی قدر نسخه جدید نرم افزار اندروید واجب فراموش شده رونمایی شد.

نسخه جدید برنامه با ظاهری بسیار متفاوت را هم اکنون از بازار دریافت کنید. برخی از تغییرات نسخه جدید بدین شرح است:
  • تغییرات ظاهری و رعایت استاندارد های طراحی متریال
  • بهبود رابط کاربری و سرعت نرم افزار در کار با اینترنت 
  • دسته بندی مکانها
  • کیفیت عکسهای نمایشی
  • و چند ایراد جزیی

دانلودنرم افزار

۰

نوجوانی که غیرتش، زن خبرنگار را مجبور به حفظ حجاب کرد

حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر تربیت ازدیدگاه اسلام

نوجوانی که غیرتش، زن خبرنگار را مجبور به حفظ حجاب کرد

مهدی طحانیان، نوجوان سیزده ساله ای بود که در عملیات بیت المقدس در نوزده اردیبهشت 1361 به اسارت دشمن بعثی درآمد. مهدی همان نوجوانی است که یک سال پس از اسارت، در برابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود را رعایت کند و همرزمش علیرض ا رحیمی شعر زیر را خواند:


ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است    ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است


خاطرات مهدی طحانیان که پس از دوران اسارت ادامه تحصیل داد و لیسانس علوم سیاسی گرفت ـ که اکنون از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی بازنشسته شده ـ از روزهای اولیه اسارت و توصیف او از خرمشهر چند روز پیش از آزادی شنیدنی است. البته خاطرات مهدی به زودی از سوی انتشارات پیام آزادگان چاپ و منتشر خواهد شد، خاطراتی شنیدنی و گاه، بی نظیر که به مناسبت حماسه فتح خرمشهر گوشه هایی از آن را که با خبرنگار ما در میان گذاشته است، تقدیم حضور می کنیم:

پس از آن‌که با آتش کاتیوشا که در چند قدمی آتشبار آن بودیم، مستفیض! شدیم، وقتی به یکدیگر نگاه کردیم از چهره‌هایمان تنها سفیدی چشمانمان معلوم بود و بقیه چهره از دود و خاک و باروت، سیاه شده بود. تازه این حکایت چهره بود و لباس‌ها و موهایمان که قسمت هیچ کافر و مسلمانی نشود که اصلا دیدن نداشتند. گوش‌هایمان هم حکایت دیگری داشتند، چون کاتیوشا چهل گلوله خود را در حالی که دست و پا بسته در چند قدمی قبضه کاتیوشا بودیم، شلیک کرد. با هر شلیک کاتیوشا، مرگ خود را از خدا می‌خواستیم ولی لامصب‌ها انگار تمامی نداشتند. اینها به خاطر این بود که به ما بفهمانند شوخی ندارند و حتی می‌توانند ما را برای تنبیه و گوشمالی، از پشت جبهه و نزدیکی بصره، به جبهه برگردانند و با ما این کار را بکنند، ولی تصمیم خود را گرفته بویدم و من از خودم خبر داشتم که به هیچ وجه تسلیم خواسته‌هایشان نمی‌شدم.

همان لحظه معروف که خبرنگار زن مجبور به رعایت حجاب شد


آن روز که دو، سه روز از اسارتم گذشته بود، پس از آن داستان آتشبار کاتیوشا، بلافاصله ما را که سه، چهار نفر بودیم، سوار جیپ کردند و حرکت دادند. کم‌کم به خرمشهر نزدیک می‌شدیم و از دور، تک تک ساختمان‌هایی که سرپا بودند دیده می‌شدند. در نخلستان‌های میان راه، آنقدر نیرو بود که انسان، حیرت می‌کرد. در یک جایی متوقفمان کردند. نیروهای آن محل را ـ که حدود یک تیپ بودند ـ جمع کردند. کسی که فرماندهی همراهان ما را بر عهده داشت، بلندگو را گرفت و شروع کرد به سخنرانی که: این طفلی را که می‌بینید، شش ساله است و او را به زور از مهدکودک آورده‌اند به جبهه. شما باید بدانید که نیروهای ایرانی همه به زور و اجبار به جبهه‌ها می‌آیند و هیچ انگیزه‌ای برای جنگ ندارند. ایران که با کمبود نیرو روبه‌رو شده و همواره از شما شکست می‌خورد، مجبور است به مهدکودک‌ها برود و اطفالی مانند این کودک شش ساله را از آنجا به جبهه بفرستد... .

او همچنان می‌گفت و نیروهای عراقی با تعجب به من نگاه می‌کردند. به من که به زعم او شش ساله بودم و از مهدکودک، به جبهه آورده بودند، این نمایش‌ها برایم تکراری بود و در این دو، سه روز اسارت، چند بار با این نمایش‌ها برخورد کرده بودم و می‌دانستم که چگونه او را «کنف» کنم.

فرمانده در برابر حیرت و بهت سربازان عراقی، به من گفت که خودم جریان به جبهه آوردنم را تعریف کنم. بلندگو را به من واگذار کرد، با توکل بر خدا شروع کردم به صحبت:

ـ من سیزده ساله‌ام و با میل خود برای دفاع از وطن و انقلاب اسلامی به جبهه آمده‌ام و هیچ کس مرا به زور به جبهه نیاورده است، بلکه من با اصرار و گریه برای اعزام، با رزمندگان همراه شده‌ام... .

ناگهان نیروهای عراقی مات و مبهوت شدند و دهان‌هایشان از تعجب بازماند. گاهی به من و گاهی به بغل‌دستی‌هایشان نگاه می‌کردند و شگفت‌زده بودند.

فرمانده و نیروهای ویژه‌ای که با ما بودند، عصبانی شدند و مترجم هم چپ چپ به من نگاه می‌کرد و یواش می‌گفت: مهدی! چه کردی؟ تو را می‌کشند.



آزاده بزرگوار مهدی طحانیان


من لحظه‌ای نترسیدم و خود را نباختم. با غیض و خشم بلندگو را از من گرفتند و دوباره سوار جیپ شدم و حرکت کردیم. وارد خرمشهر که شدیم، دلم سوخت چون از زیبایی آن شهر بندری، بسیار شنیده بودم ولی می‌دیدم که شهر کاملا ویران شده است و به جز چند ساختمان سر پا، هیچ ساختمانی پابرجا نبود. تازه ساختمان‌هایی که پابرجا بودند، هم پر از سوراخ بودند که نشان از ترکش‌ها و بمباران‌ها بود. شهر از بس خراب شده بود، نمی‌شد تشخیص داد کجا خیابان است و کجا خانه. خانه‌های ویران‌شده، جولانگاه تانک‌ها و نفربرها و کاملا هم‌سطح زمین شده بودند. از نظر نیرو هم، تا چشم کار می‌کرد، نیرو بود که مثل مور و ملخ در شهر پراکنده بودند؛ آن هم با حالت آماده و مسلح.

در بین نیروها، افرادی بسیار تنومند و قبراق دیده می‌شدند که روی لباس‌هایشان نوشته شده بود: «حرس الجمهوریه» یا «قوات الخاصه» که نیروهای ویژه و گارد ریاست‌جمهوری بودند. با دیدن آنها دریافتم که عراق برای رویارویی با حمله رزمندگان اسلام، حتی نیروهای گارد صدام را هم به خرمشهر آورده است.

از نظر تجهیزات نظامی هم، تانک و نفر‌بر و توپ و ... در شهر جولان می‌دادند و یا در حال آماده شدن بودند. در میان آنها، تانک‌ها و نفربرهای بسیار نویی بودند که هنوز.... آنها برداشته نشده بود و حتی پلاستیکشان هم دست نخورده بودند.

با دیدن آن همه نیرو و تجهیزات، یک لحظه به خودم گفتم: خدایا بچه‌های ما چگونه می‌خواهند با این همه نیرو و تجهیزات بجنگند و خرمشهر را بگیرند؟ خدایا مگر خودت کمک کنی. جیپ ما متواری در شهر حرکت کرد و من با دیدن این صحنه‌ها، همه چیز دستم آمد که عراق، به هیچ وجه نخواهد گذاشت خرمشهر، آزاد شود. پس از چند دقیقه، جیپ متوقف شد و من را از آن پیاده کردند و دو، سه نفر همراهم را در همان جا گذاشتند. من بودم و چند نفر از نیروهای ویژه و فردی که فرماندهی آنان را بر عهده داشت و یک مترجم که گویا عراقی بود؛ اما بسیار خوب فارسی حرف می‌زد و ترجمه می‌کرد. من در میان آنان بودم و از میان محل‌ها و خانه‌هایی که سرپا بودند، رد می‌شدیم؛ آن هم از سوراخ‌هایی که در دیوارهای بین خانه‌ها بود و من که قدم کوتاه بود، به راحتی از سوراخ‌ها رد می‌شدم، ولی آنها که قدهای بلندی داشتند، مجبور بودند با خم شدن، رد شوند.

پس از مدتی پیاده‌روی در میان خانه‌ها و ساختمان مخروبه به کنار رودخانه رسیدیم و درون ساختمانی شدیم بزرگ و چند طبقه که جای جای آن نشان از ترکش‌هایی داشت که در جنگ به آن خورده بود.

نمی‌دانستم آن محل کجاست. آسانسوری بود که داخل آن شدیم و ما را به زیرزمین برد. در آسانسور که باز شد، چند نفر که بسیار تنومند و هیکلی بودند، شروع کردند به تفتیش نیروهایی که مرا آورده بودند و حتی اسلحه آنها را هم گرفتند. سپس ما را به کمی جلوتر هدایت کردند و فرمان توقف در پشت در بزرگی دادند که بسته بود.

نمی‌دانستم چه می‌شود و چه اتفاقی خواهد افتاد یا چه کسی می‌خواهد مرا ببیند و به من چه خواهد گفت؛ اما از آن همه پرستیژ و تفتیش، معلوم بود که اینجا شخصیت برجسته‌ای از عراق است و یا اتفاق خاصی می‌افتد. یک ذره هم نمی‌ترسیدم، چون خودم را برای همه چیز آماده کرده بودم و از لحظه اول اسارت با خود شرط کرده بودم که تنها در اندیشه عزت جمهوری اسلامی ایران باشم و اجازه ندهم آنها مرا به خوراک تبلیغاتی خود تبدیل کنند.

چند دقیقه بدون آن‌که بدانم آنجا کجاست و چه خواهد شد، در همان محل، ایستادیم و هیچ کس هم حرفی نمی‌زد و من که زیرچشمی افراد اطرافم را نگاه می‌کردم، می‌دیدم که هیچ کس تکان نمی‌خورد؛ انگار مجسمه بودند! و این در حالی بود که نیروهای ویژه آن محل، پیرامون ما را احاطه کرده و خشک و نظامی به من نگاه می‌کردند.

ناگهان آن در بزرگ باز شد و سالنی بزرگ و کشیده در برابر چشمانم ظاهر شد، با یک میز بزرگ بیضی شکل در وسط آن که دورتادور میز افراد ارتشی نشسته بودند و از قبه و درجه‌هایشان معلوم بود که باید فرماندهان یگان‌ها و لشکرهای عراقی باشند. روی دیوارها هم نقشه‌های بسیار بزرگ نظامی چسبیده شده بود. در قسمت ته سالن و بالای میز، فردی ارتشی با هیکل درشت و لباس نظامی که ده‌ها قپه بر دوش و سینه داشت در حال توضیح دادن نقشه‌ای بود که در مقابلش بود و همه، سراپا گوش بودند و محو سخنان او. فهمیدم آنجا اتاق جنگ عراق است.

پس از چند دقیقه که همانجا جلوی سالن ایستاده بودیم و او توضیح می‌داد، با پایان گرفتن سخنانش روی صندلی خود نشست. بعد نگاهش که به من افتاد، شروع کرد به خندیدن. بلند شد و در حالی که می‌خندید به طرف من آمد. هرچه به من نزدیک می‌شد، صدای خنده‌هایش بیشتر می‌شد و وقتی به من رسید، دیگر قهقهه می‌زد و ریسه می‌رفت.

بقیه فرماندهان هم با قهقهه‌های او شروع کردند به خندیدن و قهقهه و این در حالی بود که مرا نگاه می‌کردند و به یکدیگر نشان می‌دادند. اتاقش پر شد از قهقهه و صدای شلیک خنده‌های مستانه او و فرماندهان عراقی داخل سالن. نمی‌دانستم به چه می‌خندند، اما خیلی خشک ایستاده بودم. سرم بالا بود و خودم را محکم نشام می‌دادم و پلک نمی‌زدم، نکند نشانه ضعف من باشد.

به من که رسید، همچنان قهقهه می‌زد که همه اتاق با قهقهه‌های او می‌لرزید. چند لحظه بعد، جمله‌ای به زبان عربی به سربازها گفت و ناگهان مرا کشیدند و از کنار او بردند. نمی‌دانستم کجا می‌برندم. پس از یک راهرو، دری باز شد و دیدم حمام است که در یک لحظه مرا به داخل آن هل دادند. سرم را زیر دوش گرفتند و آب را باز کردند!

ناگهان با فشار آب، خاک و گل و باروت با رنگ سیاه از سرم به روی زمین ریخته شد و نفسی کشیدم تا می‌خواستم سرم را بشویم ناگهان مرا از زیر دوش بیرون کشیدند و در حالی که هنوز آب و گل از سرم می‌ریخت، حوله‌ای به من دادند تا سرم را خشک کنم. همانطور که سرم را خشک می‌کردم، مرا دوباره به همان سالن و نزد آن فرمانده که نمی‌دانستم چه کسی است، بردند؛ این جریان فقط چند دقیقه طول کشید چون وقتی به آنجا رسیدم، او هنوز در همان محل ایستاده بود.

به او که رسیدم و مقابلش ایستادم، دوباره از سر تحقیر خنده ای زد که باز هم اطرافیان او هم شروع کردند به خنده. از من پرسید که چند ساله‌ام و مترجم برای من ترجمه کرد. پرسید: چه جوری به جبهه آمدم؟ گفتم: داوطلبانه و با خواست خود به جبهه آمده‌ام. (متطول) او باز هم قهقهه زد و در بن قهقهه‌هایش از من پرسید که آیا تو با این سن و سال نترسیدی به جبهه بیایی و با این پهلوانان و قهرمانان بجنگی؟

ناگهان خدا به دلم انداخت که پاسخ او را بدهم؛ آن هم پاسخی دندان‌شکن. گفتم: ما که نیامده‌ایم با هم کشتی بگیریم. اینجا صحنه جنگ است. شما یک تیر می‌اندازید و من هم یک تیر. چون من کوچک و دارای هیکل ریزی هستم، از تیرهای شما در امان خواهم بود، اما شما که هیکل‌های درشت دارید به راحتی هدف تیرهای من قرار می‌گیرید.

مترجم سخن مرا در حالی که می‌لرزید و رنگ چهره‌اش سفید شده بود، ترجمه کرد و آن فرمانده با شنیدن جمله مترجم، ناگهان خنده بر لبش خشکید و صدای قهقهه‌اش خاموش شد و آن همه سرمستی و غرور، محو شد.

نگاهی خون‌آلود به من کرد. انگار تیر خلاصی به او زده باشم، قاتی کرد و خیلی به او برخورد. یکی از دلایل آن، این بود که من یک نوجوان سیزده ساله اسیر، با آن جثه نحیف و لاغر که چندین روز شکنجه شده و بدون آب و غذای درست حسابی رنج‌ها کشیده بودم و با آن وضع لباس و سر و صورت، او را در برابر آن همه فرماندهانش، کنف کرده و پاسخی دندان‌شکن به او داده بودم.

نگاهش شیطانی و غضبناک بود، ولی من اصلا خم به ابرو نیاوردم و خود را به خدا سپردم، چرا که می‌دانستم این پاسخ را خدا به من الهام کرده بود. با عصبانیت جمله‌ای به زبان عربی به مأموران گفت و برگشت و رفت تا سر جایش بنشیند. وقتی برگشت، احساس کردم شکسته شده است آن هم در میان آن همه فرمانده و نیروهای خود.

مرا سریع از آنجا دور کردند و در بالا از راه خرابه‌ها به جیپ رساندند. در بین راه، مأموران که بسیار عصبانی بودند، چپ‌چپ به من نگاه می‌کردند و با غضب و خشم و عجله من را همراهی می‌کردند. مترجم هم شروع کرد به هشدار که: مهدی! چه گفتی؟ چرا این کار را کردی؟ نمی‌دانی این کی بود؟ تو را خواهند کشت. چرا به خودت رحم نکردی؟

اما من تنها به انگیزه اسلام و رضایت امام خمینی(ره) فکر می‌کردم و تنها به فکر اندیشه عزت اسلام و انقلاب بودم. با سخنان مترجم دریافتم که به خوبی آن فرمانده را شکست داده‌ام وخود را برای شهادت آماده کردم.

در راه بازگشت باز هم شاهد نیروهای مزدوران و مسلح و آماده و تجهیزات بی‌شمار عراق در خرمشهر بودم و در حالی که از کار خودم خوشنود بودم احتمال نمی‌دادم که خرمشهر آزاد شود. مگر آن‌که خدا کمک کند. این موضوع گذشت و به عقب جبهه آورده شدیم. چند روز بعد و پس از بارها شکنجه به اردوگاه عنبر برده شدیم و در آنجا بود که بلندگوهای اردوگاه، اطلاعیه‌ای از رادیو عراق پخش کردند که عراق از خرمشهر عقب‌نشینی کرده و آنجا بود که دریافتیم نیروهای رزمنده ایرانی، خرمشهر را فتح کرده‌اند.

نخست باور نمی‌کردیم، چون من با چشم‌های خودم آن همه نیرو و تجهیزات بی‌شمار را دیده بودم و شاهد جلسات سران ارتش بعث در آن سالن بودم که آن فرمانده عالی‌رتبه، ‌با جدیت نقشه را برای آنان بازگویی کرد که نشان‌دهنده حساسیت موضوع بود. با شنیدن چند باره خبر از رادیو عراق، باور کردم که به راستی خرمشهر آزاد شده است و عزیزان رزمنده توانسته‌اند خرمشهر را آزاد کنند؛ فتحی که جز به یاری خداوند، میسر نبود و به قول امام خمینی، «خرمشهر را خدا آزاد کرد».

آن روزها گذشت و من همچنان در اندیشه بودم که آن فرمانده که در برابر من شکست خورد، چه کسی بود تا آن‌که سال 67 یا 68 بود که ناگهان خبر رسید که «عدنان خیرا...»، وزیر دفاع عراق در یک سانحه هوایی کشته شده است.

هنوز هم برایم مهم نبود؛ اما وقتی عکس او را در روزنامه‌ها و تلویزیون عراق دیدم، دریافتم که آن فرمانده در آن سالن که قهقهه می‌زد و با کمک خدا، توانستم قهقهه‌هایش را خاموش کنم، کسی نبوده است ،جز عدنان خیرا... که به عنوان شخص اول نظام پس از صدام برای دفاع از خرمشهر به آنجا آمده بود.

چند سال پس از آزادی‌ام که به خرمشهر رفتم، ما را به موزه دفاع مقدس خرمشهر بردند و من به دنبال آن ساختمان بودم. به متصدی آنجا، جریان خود را گفتم و از او پرسیدم: آیا این موزه آسانسور هم دارد؟

پاسخ داد: بله. این ساختمان تنها ساختمانی در خرمشهر بوده که پیش از جنگ آسانسور داشته است. در آنجا بود که دریافتم، محلی که من با عدنان خیرا... ملاقات کرده‌ام، همین موزه کنونی دفاع مقدس خرمشهر بوده که در آن زمان به عنوان قرارگاه فرماندهی ارتش عراق در خرمشهر از آن استفاده می‌شده است.

۰

فرهنگ حجاب و عفاف اسلامی چگونه غرب را احاطه کرده است + فیلم و عکس

حجاب امربه معروف نهی ازمنکر

فرهنگ حجاب و عفاف اسلامی چگونه غرب را احاطه کرده است + فیلم و عکس

از روند گسترش حجاب در غرب به چه اندازه اطلاع دارید؟ آیا اسلام هراسی و قوانین محدود کننده حجاب در غرب، مانع از گسترش این فرهنگ اسلامی در غرب شده است؟ در حجاب اسلامی چه چیزی نهفته است که دشمنان اسلام، آن را به عنوان دشمن درجه یک دمکراسی و مدرنیته در غرب مطرح می‌کنند؟ دلایل زنان تازه مسلمان شده در دفاع از حجاب چیست؟ برای روشن شدن سؤالات فوق با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

شکوفایی اسلام در غرب نمادهای مختلفی دارد که ازجمله آنها - گسترش حجاب در میان دختران و زنان غیر مسلمانانی که به اسلام روی می‌آورند، آنها به حجاب به عنوان یک عامل مهم در ایجاد امنیت روحی و روانی می‌نگرند، امنیتی که با پدیده برهنگی و بی بند و باری در غرب مورد تهدید قرار گرفته است.
از سوی دیگر، جریان رو به جلوی بیداری اسلامی نه تنها در کشورهای اسلامی و عرب منطقه و آفریقا همچون تونس، لیبی، آذربایجان و ... در احیای سنت‌های اسلامی همچون عفاف و حجاب تأثیرات قابل توجهی داشته است، بلکه سبب توجه دیگر کشورها از جمله کشورهای غربی به خصوص نخبگان علمی این کشورها به سمت فرهنگ اسلامی از جمله حجاب و عفاف شده است.

اگر چه ماجرای روند گسترش حجاب از سال‌ها قبل در غرب اتفاق افتاده است، لکن با توجه به بیداری اسلامی، افزایش پیشرفت کشورهای اسلامی در مسائل مختلف علمی اجتماعی و ...، پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ 33 روزه، افزایش اسلام هراسی، قوانین ضد اسلامی و ... گسترش فرهنگ عفاف حجاب از روند قابل توجهی برخوردار شده است که در این نوشتار به قسمتی از آن اشاره می‌شود.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

زن محجبه در غرب

تاریخچه اجمالی حجاب در غرب

شاید معنای حجاب اینگونه که در حال حاضر در عرف اطلاق می‌شود، در قرون گذشته تمدن غرب جایی نداشته باشد، لکن پوشاندن بدن و به خصوص موی سر از بدیهیات تاریخی غرب است[1]؛ بسیاری از زنان مسیحی در قرون گذشته، نه تنها در مراسم مذهبی اعم از دعا و یا رفتن به کلیسا بلکه به غیر از آن در طول زندگی معمول خود نیز از نقاب، پوشیه و یا به لفظ امروزی روسری (VEIL) برای پوشاندن موی سر خود استفاده می‌کردند.[2]

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

این روند، اگر چه تا قرن هیجدهم، نوزدهم و بیست میلادی ادامه پیدا کرده است، لکن در طول این دوره دستخوش حوادثی نیز شده است؛ بنبار اسناد تاریخی و تصاویر موجود از شکل لباس زنان غربی در این چند قرن، شکل حجاب چندین بار تغییر کرده است به خصوص بعد از دوره رنسانس.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

حجاب زن مسیحی در قرن 17 میلادی

به عنوان مثال، پوشیه یا همان روسری در قرن هجدهم تبدیل به کلاه شده است و میان زنان اختلاف بوجود آمده است که آیا باید حجاب موی سر فقط در مواقع دعا و ورود به کلیسا باشد، یا فرقی نمی‌کند در چه وضعیتی باشی و باید در همه حال موی سرت پوشیده باشد.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

حجاب زن مسیحی در قرن 19

بعد از آن، در اوایل قرن 20، پوشش زنان تبدیل به کلاهی آویزان شده است که بیشتر در زنان روستایی و زنانی که در کلیسا خدمت می‌کرده‌اند، دیده شده است؛ در قرن نوزدهم میلادی تا اواسط این قرن، کلاه به عنوان یکی از وسایل تجملی در اروپا مورد استفاده زنان قرار می‌گرفته است لکن زنان اروپایی همواره در اماکن عمومی موی سر خود را با کلاه می‌پوشاندند.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

آنچه از نظر جامعه شناسان غربی مورد نظر قرار گرفته است، فراموش شدن دلیل اصلی پوشش زنان در مواقع دعا و غیر از آن است، بنبا ر نظر این افراد، دلایل معنوی پشت سر آن وجود داشته است که در حال حاضر فراموش شده است[3].

به هر حال آنچه در دنیای امروز غرب وجود دارد، از آنچه که در تاریخ گذشته تمدن غرب وجود داشته است، فاصله پیدا کرده است.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

زنان مسیحی محجبه در حال عبادت

افزایش گرایش زنان به اسلام و حجاب در غرب

اگر چه با توجه با تبیلغات منفی و همه جانبه غرب علیه اسلام و فرهنگ اسلامی، بسیاری از مردان و زنان غربی در ذهن خود، تصویر ترسناک و خطرناکی در ذهن خود ایجاد کرده‌اند، لکن در کنار تمام تبیلغات منفی غرب، روند گرایش و تمایل مردان به خصوص زنان غربی به اسلام و علی الخصوص به مسئله حجاب غیر قابل انکار است[4] به شکلی که بر اساس آمار مختلف، اسلام نسبت به دیگر ادیان در غرب رو به گسترش است و بیش از 150 درصد، افزایش یافته است[5].

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

پروفسور "مادلین زیلفی" استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه مریلند درباره افزایش رروند تمایل قشر تحصیلکرده زنان در دانشگاه‌های آمریکایی می‌گوید: سرعت این روند مرا کنجکاو کرده است، من بارها این موضوع را در دانشکده دیده‌ام که اسلام به دختران هویت بخشیده است، اکنون دختران مسلمان با انگیزه قویتری در دین اسلام تحقیق می‌کنند و نسبت به اعتقاداتشان جدیت بیشتری دارند.

زیلفی همچنین می‌گوید: حجاب کلمه‌ای است که معنای بسیار دارد، حجاب همیشه در داخل و خارج کشورهای اسلامی نماینده خیلی از چیزها از جمله یک بیانیه سیاسی محکم علیه فساد و بی بند و باری و یک عمل مذهبی عمیق شخصی بوده است؛ این موضوع به اصل اسلام برمی‌گردد؛ قرآن حجاب را در قالب لباس لازم شمرده است.[6]

 

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

گسترش حجاب در دانشگاه‌های غربی

گزارش مختصری از مبارزه غرب برای گسترش حجاب در جامعه

پس از حوادث یازده سپتامبر، صدور و تصویب قوانین ضد اسلامی در غرب و گسترش پدیده اسلام فوبیا وارد فاز جدیدی شده است و به دنبال آن حجاب که از ارکان اساسی ایمان زن مسلمان و سمبل عفاف وی محسوب می‌شود، در بعضی از کشورهای غربی با تهدیدها و مشکلات فراوانی روبرو است.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه

اولین بار تصویب قانون ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه سر و صدای زیادی ایجاد کرد[7]؛ مسلمانان فرانسه به عنوان بزرگترین جامعه مسلمان اروپا، از سال 2004 به موجب تصویب قانونی از داشتن حجاب در مدارس دولتی منع شدند. به موجب این قانون تحت عنوان طرح"ممنوعیت استفاده از نشانه‌های مذهبی در مدرسه‌های فرانسه"، استفاده از حجاب اسلامی در مدارس فرانسه رسماً غیرقانونی شد. پیش از آن نیز اغلب مدارس فرانسه به سختی به دانش آموزان خود اجازه می‌دادند با پوشش اسلامی در کلاس‌های خود حاضر شوند.[8]

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

دختر مسلمان فرانسوی

در شرایطی که تبعیت مسلمانان فرانسه از این قانون نشانه موجه بودن آن در نظر مسلمانان نیست، بسیاری از دختران مسلمان به واسطه این ممنوعیت برای تحصیل به کشورهای همسایه فرانسه سفر کرده یا در مدارس خصوصی حاضر می‌شوند تا بتوانند حجاب و هویت دینی خود را حفظ کنند.[9]

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

تظاهرات علیه ممنوعیت حجاب در فرانسه

طرح قانون ممنوعیت حجاب در آمریکا

طرح ممنوعیت حجاب که برای اولین بار در اروپا و کشور فرانسه اجرا گردید، به سرعت در سطح جهان مثل آمریکا و حتی در کشورهایی مانند ترکیه که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند، رواج یافت.
پیش‌نویس قانون ممنوعیت نمادهای دینی برای معلمان مدارس از جمله داشتن حجاب در ایالت اورگان آمریکا مطرح شده است.[10]

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

دستگیری مخالفین ممنوعیت حجاب در آمریکا

مجازات زندان برای زنان محجبه در بلژیک

براساس طرح پیشنهادی برخی نمایندگان پارلمان بلژیک، زنان محجبه‌ای که از پوشیه یا نقاب در اماکن عمومی استفاده می‌کنند، مجرم شناخته شده و جریمه نقدی شده یا زندانی می‌شوند.
"کریستین دوفرانیه " عضو مجلس سنای بلژیک و رئیس فراکسیون جنبش اصلاح از ارائه طرحی قانونی به مجلس خبر داد که طبق آن، استفاده از حجاب پوشیه یا نقاب در این کشور جرم محسوب شود.
این نماینده پارلمان بلژیک با اشاره به اینکه پیشنهاد طرح این قانون در چارچوب سلامت عمومی و احترام به ارزش‌های جامعه است، ادعا کرد: باید قانونی وجود داشته باشد که براساس آن هرکس از لباسی که موجب عدم شناخت و تشخیص هویتش در اماکن عمومی شود، مورد پیگرد قانونی قرار گیرد.[11]

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

تظاهرات زنان محجبه در بلژیک

براساس این قانون قرار است جریمه کسانی که پوشیه استفاده می کنند از 15 تا 25 یورو یا یک تا هفت روز زندان باشد.[12]
 

ممنوعیت حجاب در سوئیس، چهارمین کشور اروپایی در فرایند مقابله با حجاب

در کنار کشورهایی همچوم فرانسه، بلژیک و هلند در راستای ممنوعیت حجاب، کشور سوئیس نیز قرار می‌گیرد که عنوان چهارمین کشور اروپایی ممنوعیت نقاب و حجاب را به تصویب رساند. پارلمان سوئیس با 101 رای موافق در برابر 77 رای مخالف، نسبت به نداشتن تقاب در اماکن عمومی سوئیس رای داد که این امر باعث آزرده خاطر شدن مسلمانان شد.

این اقدام در زمانی اتخاذ شد که "اسکار فریسینگر" از قانونگذاران حزب راست گرای مردم در سوئیس ممنوعیت نقاب را به پارلمان ارائه داد و مدعی شد: در زمانی که عدم امنیت در خیابانهای ما رشد می کند مردم بیشتری چهره خود را پشت روبنده یا برقع پنهان می کنند باید جلوی نقاب را بگیریم.

 

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

اسلام هراسی و مقابله با حجاب، وسیله غرب برای زنده نگه داشتن لیبرال دموکراسی

یکی از علل برخورد غرب با مسلمانان و ایجاد محدودیت برای آنها در این جوامع، تبلیغ خطر مسلمانان و بزرگنمایی آن است؛ بر کسی پوشیده نیست که پس از حوادث خود ساخته یازده سپتامبر و متهم نمودن مسلمانان، محدودیت حقوق اقلیت‌های اسلامی در کشورهای غربی رو به فزونی گذاشت. بخشی از منشأ اسلام هراسی به این دلیل است که وقتی مارکسیسم فرو می‌پاشد غرب باید برای حفظ یکپارچگی خود دشمن فرضی ترسیم کند، این نظریه هانتینگتون که برتری آمریکا در بحران و چالش معنا پیدا می‌کند، به منزله دکترین استمرار قدرت ایالات متحده آمریکا تلقی می‌شود. بنابر این باید پس از خلا رقیب شرقی آن جایگزینی معرفی شود که در این راستا پس از فروپاشی کمونیسم، اسلام را به عنوان دشمن فرضی جایگزین نمودند.

 
حجاب چرا؟!
پخش

مقایسه میان محدودیت زنان مسلمان و زنان غربی (دانلود)

آنچه زمینه کشته شدن "مروه الشربینی " را در دادگاه درسدن آلمان به وجود آورد، نژادپرستی است که سراسر اروپا و آمریکا را فرا گرفته و در حقیقت علت اصلی اسلام ستیزی در غرب به شمار می‌رود.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

شهید مروه الشربینی

گوشه‌ای از سخنان بازیگر و مدل آمریکایی مسلمان شده

"سارا بوکر" هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی در گفتگویی خود را و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می‌کند: من یک دختر آمریکایی هستم که در مرکز این کشور به دینا آمده‌ام و در آنجا زندگی کرده‌ام، من نیز به مانند تمام دختران دیگر، بزرگ شده و رشد کرده‌ام و به مانند آنها، علاقه بسیاری به مادیات و زرق و برق زندگی در شهرهای گران داشتم.

در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می‌دهد را انجام می‌دادم؛ براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی‌ام" پیشرفت می‌کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی‌ام افت می‌کند؛ من برده مد بودم، من گروگان ظاهرم بودم.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

سارا بوکر:

من برده مد بودم، من گروگان ظاهرم بودم

 

به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی‌ام، من در فرار از الکل و مهمانی‌ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می‌بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.[13]

یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی و اعلام شرم آور "جنگ صلیبی جدید" بودم، توجه‌ام به چیزی بنام اسلام، جلب شد؛ تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می‌گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در "چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران) و یک دنیا ترور و وحشت.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

قبل و بعد از مسلمان شدن

یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه‌ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه‌ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.

من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان‌ها و محله‌هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار "شیک" سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره‌ها، و مغازه‌ها همه همان‌ها بودند، اما یک چیز به طرز چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.

حجاب,پوشش,مد,غرب,اسلام,دانلود فیلم,دانلود عکس,زن,اسلام هراسی,دشمن

خانم سارا بوکر با پوشیه

به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه‌ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می‌پذیرید، می‌گویم که: شما نمی‌دانید که چه چیزی را دارید از دست می‌دهید.[14]

 

منابع و مآخذ:


[1] - http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=65911

[2] - http://www.scrollpublishing.com/store/head-covering-history.html

[3] - http://www.kingshouse.org/headcovering.htm

[4] - http://www.30-days.net/muslims/statistics/islam-growth/

[5] - http://www.ukbbcnews.com/shocking-statistics-islam-the-fastest-growing-religion-in-the-west.html/islam-vs-others-growth-rate

[6] - http://uzbek.irib.ir/persian/print/4431.html

[7] - http://edition.presstv.ir/detail/88766.html

[8] - http://www.bbc.co.uk/news/world-europe-13031397

[9] - http://www.globalpost.com/dispatch/education/100612/france-education-muslim-girls-headscarves

[10] - http://www.presstv.ir/detail/196865.html

[11] - http://realityviews.blogspot.com/2010/04/belgium-becomes-first-european-nation.html

[12] - http://news.bbc.co.uk/2/hi/europe/8636605.stm

[13] - http://www.islamicity.com/forum/printer_friendly_posts.asp?TID=21862

[14] - http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900923000206

 
 

منبع:سایت شهیدآوینی

۰

به نظرم حجابم مناسب ماه رمضان نیست

حجاب امربه معروف نهی ازمنکر

به نظرم حجابم مناسب ماه رمضان نیست

با شروع ماه رمضان بسیاری از مردم به انجام فرائض الهی پایبندتر می شوند. بطوریکه اگر یک امر الهی را در ماه های دیگر انجام ندهند در این ماه سعی می کنند آن را بخوبی انجام دهند. کسانی که گاهی نماز نمی خوانند و اصطلاحاً کاهل نماز هستند در ماه رمضان مقید هستند که نمازشان را سر وقت بخوانند. بسیاری از زنان و دختران نیز در ماه رمضان سعی می کنند حجاب را بیشتر رعایت کنند.

درباره تأثیر فضای معنوی ماه مبارک رمضان، با دو تن از بانوان مصاحبه ای داشتیم که نتیجه آن را در زیر مشاهده می کنید:

* از یک مادر که خود با مانتو و روسری پوشش کاملی داشت درباره پوشش دختر جوانش در ماه رمضان پرسیدیم و او این طور توضیح داد: «آرزو ۲۰ ساله است و در این ماه سعی می کند حجاب کامل تری داشته باشد چون برای این ماه حرمت قایل می شود ولی در ماه های دیگر این طور نیست. می‌گوید در ماه رمضان روزه‌ می گیرم و نباید نامحرم موهای مرا ببیند و تن من هم باید روزه باشد. البته در سایر ماه‌ها هم خیلی از مسایل را رعایت می کند. او خیلی بد حجاب نیست، در ظاهرش خیلی تغییر ایجاد نمی‌کند و فقط شالش به مقنعه تبدیل می‌شود و موهایش را می‌پوشاند.»

* تکتم دختری ۳۳ ساله و دانشجو است، پوشش او مانتو و شال همراه با آرایش است او درباره تفاوت ماه رمضان با ماه های دیگر می گوید: «به نظرم ماه رمضان با ماه های دیگر خیلی متفاوت است، این ماه برکت است و هر فردی میهمان خداست به صورت ویژه و تنها. (تکتم بغض می کند و اشک در چشمانش حلقه می زند) چون تو هستی و خدایت و این فرصت ویژه که برای بنده اش مهیا کرده است، تو هستی و داشته هایی که به تو عطا کرده و منتظر هست تا ببیند چه طور داشته‌هایت را در این ماه به او ارائه می‌دهی.»
او درباره این که در فضای شهر چقدر معنویت ماه رمضان را احساس می کند می گوید:
«افسوس که من هیچ حسی از ورود این ماه عزیز در جامعه و در سطح شهر نکردم، افسوس که قدر این میهمانی را خیلی‌ها ندانستند و آن را زیرپا گذاشتند، از این حس معنوی زدایی شکستم، با خودم گفتم که بوی ماه رمضان مانند ۱۰ سال پیش نمی‌آید، در این ماه حتی تسبیح درختان هم فرق می کند اگر انسان ها بگذارند شنیده می‌شود، این ماه را فقط در نگاه پدر و مادرم حس کردم و در خانه وقتی کنار هم جمع هستیم.»
تکتم ادامه می دهد: «باورمان لنگ می زند، آنقدر این باور کمرنگ شده که برخی در تیپ روشنفکران (البته به اصطلاح خودشان نه بر پایه باور بزرگان و حتی جامعه)، شیشه آب خنک در دست می‌گیرند و در ملأ عام راه می‌روند و در نهایت به این فکر می کنند که روشنفکرند. اما به نظرم در عصر حاضر حجاب و تدین، تک بودن و روشنفکری حقیقی هست. چون اکثریت دیگر شالوده و باوری ندارند، پس این افتخار بیشتری دارد. باور داشتن الان خاص‌تر هست تا همرنگ جماعت شدن. اما ای کاش این جماعت هم حداقل بنا بر قانون و اخلاق اجتماعی حرمت نگه می‌داشتند. به همه دوستانم سفارش می‌کنم که ماه رمضان امسال را خیلی محکم دریابیم.»
او درباره فلسفه روزه داری می گوید: «به نظرم فلسفه روزه صرفاً دریافتن نیازمندان نیست. چون خیلی از ما امید به افطار داریم و می‌دانیم دقیقاً در چه زمانی بالاخره سیر می‌شویم، درست هست که حداقل این رنج را چشیده ایم و اندکی از حال مستمندان را درک می‌کنیم اما فراموش نکنیم که افرادی هم هستند که امید به افطار ندارند. اما اگر واقعاً بخواهیم درک کنیم عرفان حقیقی را و رشد کنیم، حتما باید روزه نگاه، زبان و رفتار را هم داشته باشیم و گناه را ترک کنیم! به نظرم کار من الان اشتباه هست که با پوشش مناسبی نیستم در حالی که همه این رفتارها جزوی از روزه است.»

اما آنچه در روزهای ماه مبارک مشاهده می شود این است که بطور کلی تمایل افراد به سمت زشتی ها و انجام خطا و گناه کاهش یافته و در مقابل گرایش به خوبی ها و پاکی ها افزایش می یابد. مطالعات و تحقیقات علمی نیز نشان می دهد که میزان جرائم و ناهنجاری های خانوادگی و اجتماعی تا حد زیادی کاهش پیدا می کند.
در ماه رمضان به واسطه روزه گرفتن، نفس و خواهش های آن در کنترل بیشتر انسان است. زیرا روزه صبر را افزایش می دهد و زمینه ای را که شیطان بر اساس آن انسان را به گمراهی می کشاند از بین می برد. از طرف دیگر احترام و تقدسی که افراد برای این ماه قایل هستند مانع از انجام بسیاری گناهان می شود.
تحت تأثیر برکات ویژه ای که خداوند در این ماه قرار داده است برخی افراد در این ماه مسیر دین داری را بطور جدی در پیش می گیرند و آن را برای همیشه ادامه می دهند که یکی از جلوه های دین داری رعایت پوشش اسلامی است.

۰

از شب های قدر تصمیم گرفتم چادر سر کنم

حجاب امربه معروف نهی ازمنکر

از شب های قدر تصمیم گرفتم چادر سر کنم

درسته که من  بی حجاب بودم ولی نماز می خوندم و به شهدا علاقه ی زیادی داشتم. مادرم به من توصیه می کرد که وصیت نامه های شهدا رو بخونم و من وقتی این چند سطر رو می خوندم به گریه افتادم…

قبل از هر چیز با نهایت تأسف میگم که قبلا” بی حجاب بودم. بازم میگم با نهایت تاسف، با یادآوری اون روزها احساس شرمندگی می کنم از این که بعضی پسرا من رو با چشمای ناپاک نگاه می کردند …
ماه رمضان بود تو حال و هوای شب های قدر و سخنرانی هایی در مورد حجاب که روی من خیلی تأثیر گذاشت.
سخنرانی ها مرا متوجه عقوبت گناه کردند، عقوبتی که از آن غافل شده بودم. وقتی سخنران می گفت که خانم هایی که بی حجاب هستن و تو خیابون راه میرن و ناز می کنن، حقیقت کارشون مثل این می مونه که به مردم التماس می کنن که منو نگاه کنید. حتی اگه اون خانم در دلش چنین نیتی نداشته باشه. درحالی که من هیچ وقت دوست نداشتم که افراد نسبت به من این دید رو داشته باشن.
با این که قبلا” هم این حرف هارو شنیده بودم اما توجه نمی کردم ولی این بار طور دیگه ای به این صحبت ها گوش می کردم و دیدم درست می گن.
درسته که من  بی حجاب بودم ولی نماز می خوندم و به شهدا علاقه ی زیادی داشتم. مادرم به من توصیه می کرد که وصیت نامه های شهدا رو بخونم و من وقتی این چند سطر رو می خوندم به گریه افتادم.
یکی از اون وصیت نامه ها مال شهید منصور رنجبران بود: «این دنیا زود گذر است و به زودی همگی ما برای پاسخ در میز محاکمه ی الهی حاضر می شویم.. و آن موقع است که از شما سؤال می کنند؛ ای زنان آیا پیرو حضرت زهرا بودید یا نه……آن وقت چه جوابی دارید بدهید…….؟؟؟؟!!!! »
و دیگری شهید محمد محمودی: «حجاب شما از خون ما که در جبهه ها می ریزد برای دشمن کوبنده تر است….»
و دیگری که منو خیلی تکون داد از شهید احمد پناهی: «حجاب شما سنگری است آغشته به خون من….اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید…»
همه ی اینها باعث شد کم کم با حجاب آشتی کنم و مانتوی مناسب بپوشم و موهام رو بیرون نزارم تا اینکه بالاخره بعد از شب های قدر تصمیم گرفتم چادر سرم کنم.



روز اول که چادری شدم واقعا با چادر احساس امنیت و آرامش داشتم و این احساس همیشه با منه و از این که پسرا تو خیابون منو دیگه با چشم ناپاک نگاه نمی کنن خوشحالم. چون از یه خانواده مذهبی هستم و تمام اقوام چه پدری و چه مادری همه چادری هستن یا اگه نباشن با حجاب و مانتوی مناسب بیرون میان، خیلی به من احترام میزارن و منو تشویق می کنن. امیدوارم که خدا به خاطر این که در گذشته بی حجاب بودم منو ببخشه من واقعا توبه کردم ……..

منبع:سایت باحجاب

۰

همسر شهید مدافع حرم خطاب به حاج قاسم سلیمانی: "اگر نیاز باشد ما هم برای نبرد و جان دادن حاضریم"+ عکس

معروف نیوز

همسر شهید مدافع حرم خطاب به حاج قاسم سلیمانی: "اگر نیاز باشد ما هم برای نبرد و جان دادن حاضریم"+ عکس

یکی از همسران شهدا خطاب به حاج قاسم گفت "اگر نیاز باشد ما هم برای نبرد و جان دادن حاضریم". جمله ای که بسیاری از ناظران را تحت تاثیر قرار داد.

به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا مراسم بزرگداشت 4 تن از شهدای مدافع حرم صبح امروز با حضور سردار سرلشکر، قاسم سلیمانی حال و هوای دیگری گرفت.

 

این مراسم که به مناسبت شهادت شهیدان حامد جوانی، حسن غفاری، علی امرایی و محمد حمیدی برگزار شد، مهمانان ویژه ای داشت که از جمله آنها می توان به فرمانده سپاه قدس اشاره کرد.

 

مراسم ابتدا با تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید آغاز شد و تصاویری از 4 شهید مدافع حرم نیز راس مجلس را مزین کرده بود. در ادامه برنامه مهدی سلحشور مداح اهل بیت عصمت و طهارت اشعاری حماسی در وصف ایستادگی و مقاومت خواند. اشعار سلحشور به قدری با شور و شوق حضار مواجه شد که بعد از هر بند از شعر به نشانه تایید مضامین اشعار، تکبیر و صلوات حاضران بلند می شد.

 

کم کم فضای جلسه به سمت روضه خوانی رفت و صدای هق هق همرزمان شهدای مدافع حرم هم بالا گرفت. هنگامی که روضه خوان، نام سرور و سالار شهیدان را بر زبان گرفت، ناله حاضران نیز بلندتر شد تا فضای جلسه نیز رنگ و بویی خاصی به خود بگیرد.

 

مراسم سینه زنی هم قرار بود دقایقی کوتاه برگزار شود اما حس و حال ایجاد شده در محل برگزاری مراسم موجب شد تا حضار روی پا ایستاده و فضای مراسم را به هیئت های عزاداری ائمه طاهرین تبدیل نمایند.

 

سردار سلیمانی که در بدو ورود کنار همان درب ورودی مسجد در گوشه ای به قرائت قرآن مشغول شد، هر از چند گاهی نیز با پدران شهدا به گفتگو می نشست؛ اما دقایق پایانی مراسم بود که به حاج قاسم خبر دادند که جمعی از مادران و همسران شهدا نیز بیرون از مسجد منتظر هستند. سردار سلیمانی نیز بلافاصله خود را به بیرون از مسجد رساند و با مادران و همسران این شهدا ابراز همدردی کرد.

در این لحظه بود که یکی از همسران شهدا خطاب به حاج قاسم گفت "اگر نیاز باشد ما هم برای نبرد و جان دادن حاضریم". جمله ای که بسیاری از ناظران را تحت تاثیر قرار داد.

 

در پایان مراسم نیز سردار سلیمانی بر سر مزار شهدای گمنام حاضر شد و با بدرقه خانواده شهدا، محل برگزاری مراسم را ترک کرد.

انتهای پیام/

منبع:dana.ir

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)