نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت
۰

نرم افزارجشن تکلیف

حجاب احکام نرم افزارهای مذهبی

نرم افزارجشن تکلیف

نرم افزارجشن تکلیف









نرم افزارجشن تکلیف شامل:
تکلیف چیست؟
چراباید جشن بگیریم؟
شرایط تکلیف
دانستنیهای اعتقادی
دانستنیهای اخلاقی
دانستنیهای عملی
نوای قرآن (چهارده سوره ی جزء 30 قرآن کریم )
محرم ونامحرم
نوای دیجیتال محرم
بازی پازل محرم
بازی پازل جشن تکلیف


بهای دریافت این نرم افزار هدیه 5صلوات برای سلامتی امام زمان عج
منبع:سایت شهدای نیاک

۰

حسین(ع) میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین(ع) براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

بانک تصاویر زندگی درمکتب اهل بیت ع

حسین(ع) میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین(ع) براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

حسین(ع) میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین(ع) براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

منبع:سایت گروه اینترنتی رهروان ولایت

۰

میوه صبر

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر خاطرات مدرسه

میوه صبر


سال 76 بود و من در پایه چهارم ابتدایی دبستان شهید بحرانی خدمت می کردم . دانش آموزان کلاسم 34 نفر بودند . در قبال وضع درسی، روحی، عاطفی و تربیتی آنان احساس مسئولیت می کردم، چون معتقد بودم که معلم خوب، کسی است که بچه ها را عاشقانه دوست داشته باشد و از برخورد با آنها لذت ببرد. او باید به تفاوتهای فردی توجه کند و اطلاع کافی از اختلالات رفتاری و تربیتی کودکان داشته باشد و در صدد رفع آنها بر آید.
یکی از شاگردانم اکرم – م ، دختری 10 ساله، بسیار جذاب و دوست داشتنی با قیافه ای معصوم، اما دارای اختلالات رفتاری و عاطفی و تربیتی بود که در همان روز اول ورود به کلاس، تمامی دانش آموزان بلند شدند و به من خیر مقدم گفتند، اما او بی توجه به من، روی میز نشسته بود و با خودش شعر می خواند و به میز می زد. به او نگاهی کردم و لبخندی زدم. پرسیدم: عزیزم! اسمت چیست؟ دهنش را کج کرد و رویش را برگرداند. بچه هایی که سال قبل با او بودند، هر کدام چیزی گفتند: خانم! اکرم بی تربیت است، همیشه نظم کلاس را بر هم می زند، دفتر دوستانش را پاره می کند، دروغ می گوید، با خودکار پهلوی دیگران را سوراخ می کند و ... .
بچه ها را ساکت کردم، جلو رفتم و به او گفتم: عزیزم! اینجا که تو را نمی بینند، لطفاً بیا و روی میز من بنشین؛ چون واقعاً قشنگ آهنگ می زنی و خیلی هم خوب می خوانی. کم کم خودش را پایین کشید و نگاهی تلخ به من انداخت و روی نیمکت قرار گرفت. در حالی که بچه ها می خندیدند، از آنها خواستم تک تک، خود را معرفی کنند تا با آنها آشنا شوم.
تصمیم گرفتم علت رفتار ناهنجار اکرم را بیابم و در پی چاره جویی باشم. به مدت دو هفته، رفتار او را در کلاس و حیاط مدرسه زیر نظر داشتم و مواردی را هم یادداشت می کردم.
روز شنبه: در حیاط مدرسه، جلوی یکی از دانش آموزان، پایش را دراز کرده و او را به زمین زده بود. روز سه شنبه: دفتر دوستش را پاره کرده و زبانش را برای او در آورده بود. روز چهارشنبه: به دوستش دروغ گفته بود و باعث دعوای دوستانش شده بود. روز شنبه بعد: با تخته پاک کن، گچها را به صورت بچه ها پاشیده بود و بدون اجازه من از کلاس خارج شده بود .
هر بار، او را نصیحت می کردم و از او قول می گرفتم که این کارها را انجام ندهد ، اما او همیشه منتظر تنبیه من بود و هر باری که اشتباه می کرد، لذت عکس العمل دیگران باعث ارضای او می شد. ولی من در تمامی سالهای خدمتم، هرگز شخصی را تنبیه بدنی نکرده بودم؛ زیرا معتقدم علاوه بر گناه ، تنبیه می تواند به صورت یک عادت بد متجلی شود و الگوی بدی را برای فرد به ارمغان آورد.
برای شناسایی علت، شروع به جمع آوری اطلاعات کردم. پرسشنامه هایی تهیه نمودم و در اختیار معلمهای سال قبل او، مراقب بهداشت، معلم پرورشی و معاون و مدیر مدرسه قرار دادم. در تعبیر و تفسیر آنها دریافتم که آنها، او را دیوانه می دانند و عقیده دارند که او هرگز درست شدنی نیست و بهتر است در مدارس استثنایی ادامه تحصیل دهد، مراقب بهداشت، از سلامت جسم او گزارشاتی تهیه کرده بود و معتقد بود که اکرم از سلامت کامل برخوردار است.
معلم پرورشی می­گفت: اکرم قیافه ای معصومانه دارد، اما زیاد دروغ می گوید و نظم کلاس قرآن را بر هم می زند. در ملاقات با مادرش، مطلع شدم که ایشان سه دختر و یک پسر دارد. شوهرش کارمند است و نسبتاً خانواده مرفهی هستند. سال قبل به علت عدم سازش اکرم با خواهران و برادرش و آزار و اذیت دیگران و شکایت معلمها ، او را به مرکز مشاوره برده اند، اما نیتجه ای نگرفته اند . مادر اکرم می گفت: باور کنید او هیچ گونه کمبودی ندارد، اما روز به روز بدتر می شود. لطفاً هر طور که صلاح می دانید، او را تربیت کنید.
با بررسی میانگین نمرات درسی اکرم در سه سال قبل، متوجه شدم که او بهره هوشی نسبتاً متوسطی دارد و با استناد به گفته های خانواده اش و نتایج مرکز مشاوره در سالهای قبل، باید علت اصلی مشکل او را در مدرسه و نحوه برخورد همسالان و مربیان ایشان نسبت به او جستجو می کردم؛ لذا در پی یافتن چاره ای برای حل مشکلش برآمدم.
نخست، برای اینکه بتوانم در قلب کوچک اکرم رسوخ کنم و نظر او را به خود جلب نمایم، از راههای زیر وارد عمل شدم.
مهر و علاقه خود را به روشنی به او نشان دادم.
به سخنانش با دقت گوش می دادم و او را کاملاً درک می کردم.
در قبال رفتارهای شایسته او پاداشی تعیین می کردم.
مسئولیت پذیری او را افزایش دادم تا خود را باور کند.
نظم و ترتیب را از طریق غیر مستقیم به او آموختم.
حس اعتماد به نفس او را تقویت کردم تا ارتباطی سازنده با دیگران داشته باشد.
اضطراب و نگرانی را در او کاهش دادم.
جهت درمان دروغگویی او از شیوه صحیح نصیحت و تذکر استفاده نمودم.
آموزش غیر مستقیم را عملاً مورد توجه قرار دادم .
اجرای کامل اهداف مورد نظر، نیاز به زمان طولانی داشت. هدایت صحیح و ارج نهادن به شخصیت افراد و تقویت حس اعتماد در آنان، باعث شکوفایی استعدادها و رسیدن به کمال و بازیابی خود واقعی آنها می گردد. من در مورد اکرم به تدریج رفتارهای مثبت را جایگزین رفتارهای ناهنجار می کردم.
1 . اکرم را به عنوان سرگروه تعیین کردم و مسئولیت چند دانش آموز را به او دادم تا تکالیفشان را بررسی کند و تاریخ همان روز را یادداشت نماید. او از انجام این مسئولیت، احساس رضایت می کرد و تلاش می نمود که این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. برای رشد احساس مسئولیت در او، مهلت تعیین کردم و با نظارت خودم، از اتمام کار مطمئن شدم و به خاطر انجام درست و کامل وظایفش از او تمجید به عمل آوردم تا به رشد اعتماد به نفس او کمک کرده باشم.
2 . با مشاهده آزار و اذیت اکرم نسبت به دوستانش، از او خواستم تا در زمان غیبت من، اسامی کسانی را که باعث اختلال در کلاس می شوند، در دفتر مخصوص ثبت نماید و غیر مستقیم، مراقب رفتارهای او بودم که چگونه دیگران را به نظم و ترتیب در کلاس تشویق می کرد.
3 . به خاطر عملکرد خوب اکرم در گروه، از دوستانش خواستم تا با برنامه ریزی قبلی، جوایزی را به او اهدا کنند و از این طریق، ارتباط سازنده ای بین آنها برقرار شود تا از آزار و اذیت دیگران دست بردارد و محبت، جایگزین خشونت شود. چون بر این باور بودم که اگر عملکرد رفتاری اکرم در یک گروه موفق می شد، حتماً رفتارش نسبت به بقیه نیز تغییر می کرد .
4 . سعی می کردم نحوه برخورد و رفتارم با کلیه دانش آموزان، متعادل و به دور از هر گونه تبعیض و تمایزی باشد و همه را به یک نسبت مورد مهر قرار دهم و باید به آنها نشان می دادم که به آنان و آنچه برایشان اتفاق می افتد، توجه کامل دارم. گاهی اوقات که اکرم مرتکب اشتباهی می شد، نشان می دادم با آنکه عملش غلط و غیر قابل قبول است، اما خودش مورد پذیرش و توجه می باشد . اما هدایت دانش آموزی مانند او، کاری دشوار بود و من باید کاملاً صبور و شکیبا می بودم تا رفتارهای ناپسند او را تغییر دهم.
روزی دوستش اعتراض کرد که خانم! اکرم ورقهای دفترش را زیر میز ریخته و آنها را بر نمی دارد. نگاهی به او کردم و بدون اینکه حرفی بزنم، خم شدم و ورقها را از روی زمین برداشتم . ناگهان خم شد و روی دستم را نوازش کرد و فوراً بقیه کاغذها را جمع کرد و آنها را داخل سطل ریخت. البته این عمل را در مورد بقیه بچه ها نیز انجام می دادم. روز بعد، از مربی بهداشت خواستم که او را به عنوان بهداشتیار کلاس تعیین کند.
5 . تا حدودی در اصلاح رفتارهای ناشایست اکرم موفق شده بودم. اما باید راه درمانی برای دروغگویی او پیدا می کردم . دروغگویی، بیماری خطرناکی است که ممکن است از دوران کودکی بروز کند و فرد تا پایان عمر به آن مبتلا باشد. فرد دروغگو چنان با این خوی ناپسند انس می گیرد که از دروغ گفتن لذت می برد و از اینکه با گفته های نادرست، دیگران را جذب کند، مسرور می شود.

تحقیقاتی جامع از سالهای قبل او در خانه و مدرسه به عمل آوردم و متوجه شدم که مهمترین عوامل دروغگویی در او عبارتند از: احساس کمبود، سرزنشهای بیجا، بی مورد و نادرست، تحقیر در حضور دیگران، ترس از تنبیه، رفتار مربی و ولی دانش آموز، سختگیری، آرزوها و رؤیاهای او، تهدید کردن، آموزشهای نادرست، تنبیه راستگویی، اعتراف گرفتن از او، جلب توجه و ... که باید هر کدام را با سعه صدر حل نمایم.

6 . برای درمان او در درجة اول، از اضطراب و نگرانیهای او کاستم و با سؤالاتی ساده و پاسخهای کوتاه از دروس ، اعتماد به نفس او را بالا بردم.
7 . به او توجه داشتم و نیازهای بنیادین او را ارضا می کردم؛ از جمله: نوازش کردن، بوسیدن و ... البته به­جا و حساب شده، به طوری که لوس و مغرور نشود.
8 . به والدینش توصیه کردم که او را از همنشینان بد و ناسالم دور نگه دارند.
9 . به افکار و عقایدش احترام می گذاشتم و با واگذاری مسئولیتها، اعتماد به نفس او را بالا بردم.
10 . زمانی که خطایی مرتکب می شد، بطورغیر مستقیم تذکر می دادم و می گفتم: کسانی که مرتکب خطایی می شوند، در آخر پشیمان هستند و بهتر است که گناه نکنیم؛ چون گناه نکردن، از توبه کردن آسانتر است.
11 . به موقع و در برابر رفتارهای شایسته، از او تمجید به عمل می آوردم و با دادن هدیه ای کوچک، کار مثبت او را ارج می نهادم.
12 . طی ملاقاتهایی با والدینش، شیوة صحیح نصیحت را به آنها آموزش دادم و از آنها خواستم که در حضور او از اختلافات خانوادگی پرهیز نمایند؛ چون اختلافات آنها باعث ناامیدی و ضعف و ناراحتی در او می شود و آرامش روحی او را بر هم می زند. لذا نمی تواند در برابر مشکلات زندگی مقاوم باشد. از آنها خواستم به هیچ وجه او را کتک نزنند، لیکن تأدیب اشکالی ندارد و زمانی که خلافی از او سر زد، فقط برای چند ساعت با او حرف نزنند، اما نباید این عمل طول بکشد. از آنها خواستم که از اکرم بخواهند تا سر وقت نماز بخواند و با دست خود به فقرا کمک کند تا لذت ایثار را بچشد.
13 . در ساعات اولیه صبح و زنگهای تفریح، با برنامه ریزی قبلی، دروس مشکل را با او کار می کردم و از اکرم خواستم که مانند من، با گروهش کار کند.
اکنون میزان سودمندی و نتایج حاصل از انتخاب راه حلهای اشاره شده را می توان چنین بر شمرد:
- تابع مقررات مدرسه و کلاس است.
- به دیگران احترام می گذارد و مسئولیت پذیر است.
- در کارهایش نظم و ترتیب دارد.
- خصلت پسندیدة راستگویی، جایگزین صفت پست دروغگویی شده است.
- اضطراب و نگرانیهای او کاسته شده است.
- احساس کمبود و ترس و پوچی در او وجود ندارد.
- کسی را اذیت نمی کند و دیگران او را دیوانه نمی پندارند.
- رفتارهای ناسازگار او کاملاً بر طرف شده است و تبدیل به یک دانش آموز سازگار شده است.
- با دیگران مهربان است و از ضعیفان دفاع می کند.
- به خاطر حسن خلق و رفتارهای پسندیده، در اواخر سال، مورد تمجید و تشویق مدیر مدرسه و دیگران قرار گرفته است.
والدین اکرم برای قدردانی و تشکر از زحمات من در اصلاح رفتار دخترشان به مدرسه آمدند و از من خواستند که سال پنجم نیز معلم او باشم. آنها معتقد بودند که ای کاش تمامی معلمهای گرامی ابتدا با اصول مشاوره و راههای صحیح تعلیم و تربیت آشنایی داشتند و آموزشهایی را هم جهت خانواده ها می داشتند تا همراه آنها با اجرای درست و صحیح راهکارهای مفید، شاهد باروری و رشد استعدادهای عزیزانشان باشند و با تربیت صحیح، وظیفة الهی خود را به نحو احسن به انجام برسانند.


منبع:سایت ستاداحیای امربه معروف ونهی از منکرخراسان رضوی

۰

قوانین ورود بچه‌ها به دنیای دیجیتال

قوانین ورود بچه‌ها به دنیای دیجیتال

این روزها زندگی در دنیای مجازی بخش وسیعی از روزمرگی‌های کوچک و بزرگ را در بر گرفته و در دنیایی که بازی با برنامه های تلفن همراه و تبلت و لپ تاپ جای خود را به گرگم به هوا و یک قل دو قل داده است، می‌توان دورهمی های کودکانه در دنیای دیجیتال را یکی از دغدغه های اصلی پدر و مادرها دانست.
با این حال به عقیده روان‌شناسان و متخصصان حوزه علوم آموزشی نمی‌توان میان دنیای دیجیتال و کودکانه های کوچک‌ترها خط قرمز کشید و باید این مسئله را پذیرفت که اگرچه زندگی در عصر فناوری و علاقه‌مندی کودکان به بازی‌های رایانه ای، گاهی اوقات برای بزرگ‌ترها دردسر آفرین می‌شود، اما باید قبول کرد که در دنیای جدید، خریدن یک دستگاه رایانه یا تبلت با توجه و نیازها و قابلیت‌های فرزندتان و نظارت بر فعالیت‌های کودکان به نفع او خواهد بود.
کافی است با اجرای این قوانین ساده با فرزندانتان در دنیای فناوری هم گام شوید و آن‌ها را راهنمایی کنید. تا ورود فرزندتان به پیش دبستانی منتظر بمانید اگر از آن دسته پدر و مادرهایی هستید که در خانه فرزند کنجکاو کوچک‌تر از سه سال دارید، بهتر است دور خرید تبلت یا لپ تاپ را خط بکشید.

کودکان در دو سال اول زندگی، جهان اطرافشان را فقط با درک واقعیت‌ها تجربه می‌کنند و هر یک دقیقه ای که وقت آن‌ها برای دیدن برنامه های تلویزیونی یا بازی‌های رایانه ای هدر می‌رود، از شناخت دنیای اطراف باز می‌مانند، از طرف دیگر نباید فراموش کنید، فرزند شما پیش از سن سه سالگی با کمک چشم، گوش، زبان و دست و پا دنیای اطرافش را می‌شناسد و با استفاده از مهارت‌های حرکتی و فعالیت رشد می‌کند، بنابراین رایانه وسیله مناسبی برای رشد و پیشرفت مهارت‌های کودکان در سه سال اول زندگی نیست.

3253_family.jpg

در واقع راه رفتن، صحبت کردن و بازی با گروه های همسال به رشد کودک در این سنین کمک می‌کند. بنابراین بهتر است خرید تبلت را به پس از برگزار کردن جشن تولد سه یا چهار سالگی اش موکول کنید چرا که با ورود کودک به دوره پیش دبستانی، می‌توانید از نرم افزارهای آموزشی برای کمک به رشد ذهنی فرزندتان و یادگیری بهتر کمک بگیرید و با کمک برنامه‌ها و سایت‌های مفید، کاربرد استفاده صحیح از کامپیوتر را از همان سال‌های اولیه زندگی به کودک خود آموزش دهید.

به او کمک کنید تا از طریق سایت‌های مختلف آموزشی مهارت زبان آموزی یا ارتباطات اجتماعی را بهتر بیاموزد ساعت کار با رایانه را محدود کنید فراموش نکنید مدیریت استفاده از رایانه بر عهده والدین است.بنابراین استفاده از بازی یا برنامه های کامپیوتری را به گونه ای برنامه ریزی کنید که در حضور دیگر اعضای خانواده انجام بگیرد.
در روز ساعت مشخصی را برای استفاده از برنامه‌ها یا جستجو در سایت‌های اینترنتی را در نظر بگیرید و در کنار آن انجام فعالیت‌هایی مانند کتاب‌خوانی یا گشت و گذار در موزه و پارک و ارتباط با دنیای واقعی را از یاد نبرید چرا که کودک با انجام این گونه فعالیت‌ها است که به تقویت مهارت‌های اجتماعی، زبان آموزی و رشد شناختی آن‌ها کمک می‌کند.
فراموش نکنید پدر و مادر و بزرگ‌ترهای خانه برای کوچک‌ترها الگو به حساب می‌آیند و باید ابعاد مفید استفاده از رایانه را به فرزندشان معرفی کنند.

استفاده صحیح از رایانه باعث می‌شود تا فرزند شما در یادگیری مهارت‌های غیر کلامی پیشرفت کند، و همچنین روش‌های حل مسئله را به خوبی خواهد آموخت و خلاقیت در او شکوفا می‌شود. محققان روان شناسی معتقدند، برای کودکان سه تا پنج سال کار با رایانه نباید بیش‌تر از نیم ساعت در روز به طول بینجامد و این مدت زمان برای پنج تا هفت ساله‌ها یک ساعت در روز توصیه می‌شود.

نوجوان‌ها هم بهتر است، بیش‌تر از دو ساعت وقت خود را صرف کار با رایانه نکنند. با این حال فراموش نکنید که ارتباط کودکان و نوجوانان با دنیای مجازی و کار با نرم افزارهای مختلف همان اندازه که مفید است می‌تواند آسیب زا باشد، بنابراین با تعیین محدوده زمانی و مشخص کردن سایت‌های مجاز برای فرزندتان آن‌ها را تحت نظارت خود قرار دهید.
به خاطر داشته باشید استفاده طولانی مدت از این نوع سیستم‌ها می‌تواند بر نحوه تعامل کودک با دنیای اطرافش تأثیر بگذارد و او را از برقرار کردن روابط عاطفی موثر با اعضای خانواده محروم سازد.
 

منبع: روزنامه ایران

۰

زندگی به سبک شهدا/ حتی یک کلمه/شهیدمهدی باکری

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر زندگی به سبک شهدا

زندگی به سبک شهدا/ حتی یک کلمه/شهیدمهدی باکری

می‌خواست از خونه بره بیرون. بهش گفتم: وقتی برمی‌گردی، بی زحمت یه خورده کاهو و سبزی بخر.
گفت: من سرم خیلی شلوغه، می‌ترسم یادم بره. روی یک تیکه کاغذ هرچی می‌خواهی بنویس بهم بده.
همان موقع داشت جیب لباسشو خالی می‌کرد. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار درآورد گذاشت زمین.
خودکار و کاغذها را  برداشتم تا چیزهایی را که لازم داشتم، برایش بنویسم.

یکه دفعه بهم گفت:ننویسی‌ها!
خیلی جا خوردم. نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود! گفتم: مگه چی شده؟
گفت: اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله...
گفتم: من که نمی‌خوام باهاش کتاب بنویسم! دو سه تا کلمه بیشتر نیست.
گفت: نه! حتی یک کلمه.
 

3275_sunnah.jpg

____________________________________________________________
خاطره ای از شهید مهدی باکری به نقل از همسر شهید
 

منبع:سایت سبک زندگی اسلامی

۰

دوباره به دام زلیخا می افتاد، می توانست رهایی یابد؟

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر پرسش وپاسخ

دوباره به دام زلیخا می افتاد، می توانست رهایی یابد؟

در قرآن کریم آمده است که خداوند پیامبران را به انواع امتحانات آزمایش کرده است، آیا اگر حضرت یوسف دوباره به دام زلیخا می افتاد، می توانست رهایی یابد؟ خدا فقط یکبار او را آزمود، در صورتی که اکنون می بینیم خدا این امتحان را چندین بار بر روی انسان هایی که ظرفیت آنها مثل پیامبران نیست گذاشته است؟

پاسخ:

برترین جهاد، در اسلام جهاد با نفس است، که در حدیث معروف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ «جهاد اکبر» خوانده شده، یعنی برتر از جهاد با دشمن که «جهاد اصغر» نام دارد، اصولاً تا جهاد اکبر به معنی واقعی در انسان پیاده نشود، در جهاد با دشمن پیروز نخواهد شد. در قرآن مجید صحنه های مختلفی از میدان جهاد اکبر در رابطة‌ با پیامبران و سایر اولیای خدا ترسیم شده است. که سرگذشت یوسف و داستان عشق آتشین همسر عزیز مصر، یکی از مهمترین آنها است، گر چه قرآن مجید تمام زوایای آن را به خاطر اختصار تشریح نکرده است. یوسف از میدان این مبارزه رو سفید درآمد به سه دلیل: نخست این که خود را به خدا سپرد و پناه به لطف او برد، «قال معاذ الله». و دیگر این که قدر شناسی و خیانت نکردن نسبت به عزیز مصر که در خانة‌ او زندگی می کرد. همچنین شکر گذاری نسبت به نعمت های بی پایان خداوند که او را از قعر چاه به محیط امن و آرامی رسانید، از این روی وی را بر آن داشت که به گذشته و آیندة خویش بیشتر بیندیشد و تسلیم طوفانهای زودگذر نشود. سوم اینکه خودسازی یوسف و بندگی توام با اخلاص او به او قوت و قدرت بخشید که در این میدان بزرگ در برابر وسوسه های مضاعفی که از درون و برون به او حمله ور بود زانو نزند.(1)
این خود درسی است برای همة انسان های آزاده ای که می خواهند در میدان جهاد نفس بر این دشمن خطرناک پیروز شوند. یقینا اگر بارها و بارها حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به چنین ابتلائات و امتحاناتی می افتاد، سربلند و سرافراز بیرون می آمد، چرا که علم و ایمان و تربیت انسانی و ملکات فاضلة اخلاقی و همچنین مقام نبوت و معصوم بودن حضرتش از گناه و امداد غیبی و کمک معنوی که به دنبال غلبه بر هوای نفس خویشتن، همراه انسان می شود، مانع ارتکاب چنین گناهی می شود.
ما نیز اولا هیچ گاه نباید خود را در معرض چنین ابتلائات و امتحاناتی قرار دهیم. چنانکه در احادیث و روایاتی که از ائمة طاهرین ـ علیهم السلام ـ صادر شده است، به شدت از خلوت کردن با نامحرم نهی شده ایم. ثانیاً با تقوی پیشه کردن و دوری از محرمات و انجام فرائض و واجبات نیروی ایمان الهی را در خود تقویت کنیم. ثالثاً همیشه و در همه جا توکلّ مان به خدا باشد و خود را به خدا بسپاریم و به لطف او پناه آوریم. چنانکه قرآن مجید نجات یوسف را از این گرداب خطرناک که همسر عزیز مصر بر سر راه او ایجاد کرده بود، به خدا نسبت می دهد و می گوید ما سوء و فحشاء را از یوسف برطرف ساختیم.
ولی با توجه به آیات بعد که می گوید او از بندگان مخلص ما بود، این حقیقت روشن می شود که خداوند بندگان مخلص خود را هرگز در این لحظات بحرانی، تنها نمی گذارد و کمک های معنوی خود را از آنان دریغ نمی دارد، بلکه با الطاف خفیة خود و مددهاهی غیبی که توصیف آن با هیچ بیانی ممکن نیست،‌ بندگان خود را حفظ می کند و این در واقع، پاداشی است که خدای بزرگ به این گونه بندگان می بخشد، پاداش پاکی و تقوی و اخلاص.(2)
انسان باید به این نکته توجه داشته باشد،‌که وقتی به چنین ابتلاء و امتحانی گرفتار شد و به خاطر خدا چشم بر این گناه بست، خداوند آن چنان نور علم و ایمان و یقین را در دل او روشن و منور می سازد و آن چنان شیرینی و لذت و زیبایی ترک گناه بر دل او می نشیند، که از گناه فرار می کند و مواهبی عظیم که ثمرة روشن بینی های قلبی است،‌جایزه ای است که خداوند به این گونه اشخاص می بخشد.
چنانکه در احوالات شیخ رجبعلی خیّاط از بزرگ مردان عرصة‌ معنوی معاصر ما نقل شده است که به چنین ابتلائی و امتحانی گرفتار می شود، ولی با رهیدن از آن، خداوند سرچشمة جوشان معرفت ربوبی را در درون او به غلیان در می آورد و چشم بصیرت او باز می شود و ره صد ساله را یک روزه می پیماید، و به مقامات بلندی دست می یابد و ما نیز باید با توکل بر خدا و پیشه کردن تقوی ره چنین بپیماییم. و آنچه را که مرضیّ خداوند است انجام دهیم.
کسی که در مقام ابتلاء و امتحان الهی قرار بگیرد، و تقوی پیشه کند، خداوند متعال نور حقیقت را در دل او روشن و منور می فرماید و به برکت آن دیگر مرتکب گناه نمی شود و دید و درک نیرومندی می خواهد و نورانیت و روشن بینی فوق العاده ای می خواهد که ثمرة درخت تقوی است. و این آیة‌ مبارکه یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً(3) ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوی الهی پیشه کنید، خداوند برای شما وسیله ای برای جدایی حق از باطل قرا می دهد.
و اگر انسان این نیروی عظیم حقیقت یابی را در اثر پرهیزگاری و تقوی به دست آورد، دیگر در دام هوی و هوس ها نمی افتد و از ابتلائات و امتحانات الهی سربلند بیرون می آید، و حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ هم در چنین ابتلائی چشم بر گناه فرو بست، و خداوند این روشن بینی را به او اعطاء کرد که دیگر در دام هوی و هوس هیچگاه نیفتد، و چون در چنین امتحان و ابتلایی حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ سربلند بیرون آمد، دیگر لزومی ندارد، خداوند بار دیگر او را به چنین امتحانی ابتلاء سازد.‌ چرا که با سربلند بیرون آمدن از امتحان، بار دیگر انسان را به همان ابتلاء امتحان نمی کنند، مگر اینکه حکمت های دیگری در کار باشد. چنانکه در مدرسه یا دانشگاه وقتی از کسی امتحان گرفتند، و او سربلند از این امتحان بیرون آمد دیگر بار، مورد آزمون قرار نمی گیرد. امتحانات الهی نیز به گونه ای است که وقتی انسان آن را با موفقیت سپری کرد، به مقام معنوی و انسانی بالاتری دست خواهد یافت که در آن مرتبه امتحان او شکل دیگری خواهد داشت و نیازی به تکرار امتحان گذشته نیست، چون امتحان گذشته مربوط به مرتبه و مقام معنوی پائین تر بود.
در آخر ذکر این نکته مهم ضروری است که به نظر اکثر علمای شیعه، همه انبیاء چه قبل از مقام نبوت و چه بعد از آن، دارای مقام عصمت از گناه و لغزش هستند چه کبیره و چه صغیره، چه سهوی و چه عمدی. از این روی حضرت یوسف هم، همیشه و همواره اگر در چنین امتحانی قرار می گرفت مقام عصمتش هرگز چنین اجازه ای به او نمی داد که چنین گناه و معصیتی انجام دهد چرا که آن ها با اختیار و علم لدنی خویش، حقیقت زشتی گناه را می بینند و از آن دوری می گزینند.

پاورقی:

1. مکارم شیرازی، ناصر با همکاری جمعی از دانشمندان، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 9، ص 375.
2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، ص 277.
3. انفال: 29.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

منبع:سایت گروه اینترنتی رهروان ولایت

۰

معراج فاطمه

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر خاطرات مدرسه

معراج فاطمه

سال 1377 بود . کمتر از یک ماه به برگزاری جشن تکلیف بچه‌های کلاس سوم مانده بود . مدرسه ما مربی پرورشی نداشت و خودم به عنوان معاون ، کار پرورشی هم انجام می‌دادم . کم‌کم وضو را به بچه‌ها آموزش می‌دادیم . خودم عملاً برایشان وضو می‌گرفتم و بچه ها شوق و ذوق زیادی در یادگرفتن از خود نشان می‌دادند . بعد به آنها گفتم که هر کدام برای دیگری وضو بگیرد و اشکالات یکدیگر را بگویند و خودم نظارت می‌کردم.
در این موقع بود که متوجه شدم یکی از بچه‌ها علاقه زیادی نشان نمی‌دهد، گویی هیچ تمایلی به یادگیری وضو ندارد . در کار او بیشتر دقت کردم و بعد خودش را تنها صدا زده، موضوع را به او گفتم . او نیز با همان زبان کودکی گفت: خانم اجازه! کفش‌هایم ورزشی است و حوصله ندارم بندهایش را باز کنم و ببندم ، تازه من نماز خواندن بلد نیستم، برای چه وضو بگیرم .
با اینکه کمی جا خورده بودم اما ، سادگی و صداقت کودکانه ‌او باعث شد تا با او بیشتر در­بارة وضو و نماز و اینکه اصلاً چرا ما نماز می خوانیم، صحبت کنم .
او و خانواده‌اش را می‌شناختم . اسمش آزیتا و از خانواده‌ای متمو­ّل بود . به او گفتم : آزیتا جان! وقتی مادرت برای شما غذای خوشمزه‌ای درست می‌کند، شما از او تشکر نمی‌کنی ؟ گفت: چرا . گفتم: وقتی پدرت برای شما هدیه‌ای می‌خرد چطور ؟ باز هم جوابش مثبت بود.
کم کم مسأله را برایش باز کردم . گفتم: نماز هم در واقع، تشکری از خداست؛ خدای مهربانی که این همه نعمت را برای ما فراهم کرده تا ما از آنها استفاده کنیم . آیا نباید از خدای مهربان تشکر کنیم ؟ جواب داد: چرا و بعد گفت: خانم! پس چرا بعضی وقتها پدرم نماز نمی‌خواند ؟ دیگر نمی‌دانستم چه بگویم ، هر طوری بود، مقداری برایش توضیح دادم . روزهای بعد با کمک مدیر دبستان، برای بچه‌ها، کلاسهایی تدارک دیدیم و از خانم معلم خودشان هم کمک گرفتیم و دربارة نماز و مسائل آن ، وضو و اینکه چرا نماز می‌خوانیم و نیز در بارة حضرت فاطمه (س) و تولد ایشان (چون روز برگزاری جشن تکلیف، روز تولد حضرت فاطمه (س) بود ) برایشان صحبت کردیم . ضمناً یکی از روحانیان هم که با بیانی شیوا به زبان خود بچه‌ها برایشان توضیح می‌دادند، در این امر مهم به ما کمک کردند .
همه جا مراقب آزیتا بودم . حالا دیگر می دیدم که با قلب رئوف کودکانه اش چطور از مسائل استقبال می کند . از بچه ها هم خواسته بودم که هنگام وضو، در بستن بندهای کفش او و چند نفر دیگر از بچه ها که کفش ورزشی داشتند، به آنها کمک کنند .
چند روز بیشتر نمانده بود . بچه ها با کمک خانواده ها چند سجاده و چادر سفید تدارک دیده بودند . برای بچه های بی بضاعت هم خودمان از طرف مدرسه تهیه کردیم . دیگر تقریباً همه‌بچه ها وضو و نماز و برخی از مسائل ساده را به خوبی فراگرفته بودند . گاهی در فرصتهای بیکاری، از آنها می خواستم که یکی یکی وضو بگیرند و نماز بخوانند و بقیه برایش صلوات می فرستادند . آنقدر مشتاق این کار بودند که خودم از تماشای آنها به وجد می آمدم .
بالاخره روز جشن تکلیف فرا رسید . بچه های کلاس با چادرهای سفید گلدار و سجاده هایی در بغل، به فرشتگانی آسمانی شباهت داشتند که از مشاهده ذوق و شوق آنها برای ایجاد اولین ارتباط با پروردگار مهربان، اشک در چشمان همه حلقه می زد . مادرهایشان را هم دعوت کرده بودیم . روی مقنعه های سفیدشان را با گلهایی از پارچه و تور رنگی که قبلاً تهیه کرده بودیم ، تزئین کردیم .
مینی بوس اداره از راه رسید و بچه ها و مادرها سوار شدند. من هم همراه آنان رفتم . به سالن ورزشی شهید کاظمیان که محل برگزاری جشن تکلیف بود، رسیدیم. موجی از جمعیت، به همراه دختر بچه های کوچک کلاس سومی از سایر مدارس که هر کدام با چادری سپید از جنس نور در صفوفی مرتب نشسته بودند، در سالن حضور داشتند . خود بچه ها از همه بیشتر خوشحال بودند . این فضا آنقدر نورانی و صمیمی بود که ناخودآگاه به یاد طواف خانه خدا افتادم؛ همگی سپید پوش، آنجا خانه اش را طواف می کنیم و اینجا این دلهای کوچک و مهربان، آمادة برقراری اولین ارتباط با معبود یکتا می شوند. به راستی که چقدر دل انگیز و زیبا بود؛ خاطره ای که هیچگاه از ذهنم دور نخواهد شد .
مراسم جشن، به خوبی به پایان رسید و برگشتیم، در حالی که ذهنم آکنده از حضور عاشقانه این روحهای پاک و کودکانه بود . فطرت پاک و خدا جویی که گاهی ما بزرگترها با اعمالی ناشایست و ناصحیح، آلوده اش می سازیم و غافلیم که چه گناه بزرگی در حق خود و کودک خود روا داشته ایم .
فردای آن روز، زنگ دوم بود که بچه ها سر کلاسها رفتند و من به دفتر مدرسه برگشتم . خانمی منتظر بود، ایشان را می شناختم، او مادر آزیتا بود . تا مرا دید، از جا برخاست و احوال پرسی کرد و ناگهان اشکهایش جاری شد . خودش این طور تعریف کرد و گفت: چند وقت است که متوجه شده ایم روحیه آزیتا خیلی عوض شده، قبلاً بچه گوشه گیری بود، اما حالا این طور نیست . ما همین یک دختر را داریم و آزیتا دو برادر بزرگتر دارد که با او فاصله سنّی نسبتاً زیادی دارند، برای همین، پدرش او را خیلی دوست دارد . اما متأسفانه پدرش کمی به نماز بی توجه بود، در حالی که انسان خوش قلبی است . چند وقت است که می بینیم آزیتا هنگام اذان، وضو می گیرد و به نماز می ایستد، پدرش از این روحیة او خیلی تعجب کرده و می گوید: بچه به این کوچکی چطور نماز را یاد گرفته ؟تا اینکه دیروز وقتی از جشن تکلیف همراه او به خانه برگشتم ، با چنان ذوق و شوقی همة برنامه ها و مسائل را برای پدرش تعریف کرد که ایشان متحول شد و به گریه افتاد و گویی از خود خجالت می کشید . پدرش خیلی خوشحال شد و او را غرق بوسه کرد .
اما ناگهان آزیتا گفت : پدرجان! اگر مرا دوست داری، دوتا خواهش دارم . پدر نیز استقبال کرد و به او گفت: هر چه باشد، می‌پذیرم . آزیتا گفت : پدرجان! شما هم مثل من سر وقت نماز بخوانید. تا این حرف را زد، پدرش کاملاً‌ به گریه افتاد و به او قول داد که این طور عمل کند . آزیتا ادامه داد: پدرجان! ضمناً من از اسمم هم زیاد خوشم نمی آید و برای خودم اسم ‹‹فاطمه›› را انتخاب کرده ام اسمم را عوض کنید؛ چون در جشن تکلیف، به همه بچه هایی که اسم آنها « فاطمه » یا یکی از اسامی حضرت زهرا (س ) بود، جایزه دادند . حرفهای مادر آزیتا که به اینجا رسید، دیگر اشکهای من و خانم مدیر هم جاری شده بود و همگی به این همه خلوص کودکانه غبطه می خوردیم .
پدر آزیتا موافقت کرده بود و البته عوض کردن اسم آزیتا حدود شش ماه به طول انجامید، اما بالاخره اسمش را « فاطمه » گذاشتند و خودش هم راضی و خشنود بود .


منبع:سایت ستاداحیای امربه معروف ونهی از منکرخراسان رضوی

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)