نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت

۹۹۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معروف نیوز» ثبت شده است

۰

کارنامه ۲۰ ساله محبوب‌ترین فرمانده سپاه

کارنامه ۲۰ ساله محبوب‌ترین فرمانده سپاه

کارنامه ۲۰ ساله محبوب‌ترین فرمانده سپاه

به گزارش عمارنامه،  20 سال قبل، در چنین روزهایی سردار قاسم سلیمانی به تهران فراخوانده و مسئولیت فرماندهی یکی از مهمترین نیروهای سپاه پاسداران برعهده او گذاشته شد؛ مسئولیتی که تاثیرات آن نه تنها در داخل، که بیشتر در بیرون از مرزها و در گستره‌ای به اندازه جهان اسلام قابل مشاهده است.
قاسم سلیمانی، بنازاده‌ کرمانی، 61 سال پیش در اسفند ماه سال 1335 در شهرستان «رابُر» متولد شد و با شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
او در ابتدای جنگ فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت تا اینکه با پیشنهاد شفاهی سردار شهید حسن باقری، تیپ جدیدی از نیروهای کرمان را تشکیل داد که اندکی بعد در زمستان سال 61 به لشکر 41 ثارالله ارتقا یافت که شامل نیروهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان می‌شد.
 

 
لشکر 41 ثارالله را باید جزو لشکرهای خط شکن سپاه در سال‌های دفاع مقدس نامید که نیروهای آن نقش بسزایی در عملیات‌های بزرگی مثل والفجر8، کربلای5 و... داشتند.
اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان سال 67 به پایان رسید، ولی برای او آغاز دوران جدیدی در میادین نبرد بود.
او که پس از دفاع مقدس همچنان فرماندهی لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت، مامور مقابله با اشرار و قاچاقچیان این مناطق شد و چون خودش فرزند کویر بود و با منطقه اشنایی کامل داشت، به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کرد.
 

 
* فرماندهی بر شاخه برون مرزی سپاه
اما مهمترین دوران زندگی قاسم سلیمانی از سال 1376 آغاز شد.
در این سال، با تغییر فرماندهی کل سپاه و انتصاب سردار سرلشکر سید یحیی صفوی به فرماندهی کل سپاه (به جای سرلشکر محسن رضایی)، فرماندهان نیروهای مختلف نیز تغییر کردند.
طی این تغییرات سردار قاسم سلیمانی که از کرمان به پایتخت فراخوانده شده بود، به عنوان فرمانده «نیروی قدس» جایگزین سردار احمد وحیدی شد.
نیروی قدس، یکی از نیروهای پنج‌گانه سپاه است که در افکار عمومی (لااقل تا چند سال قبل) کمتر نامی از آن برده می‌شد و مسئولیت عملیات‌های برون مرزی سپاه را بر عهده داشت. قاسم سلیمانی هم تا سال‌های بعد همچنان چهره‌ای ناشناخته برای عموم مردم بود.
 

 
انتصاب سردار قاسم سلیمانی به فرماندهی نیروی قدس، همزمان بود با درگیری‌های طالبان در افغانستان و به همین دلیل برخی این انتصاب را به آشنایی سردار سلیمانی با مناطق شرق کشور مرتبط می دانستند؛ آشنایی که میزان موفقیت آن را چند سال قبل در مقطع فرماندهی بر لشکر 41 ثارالله بخوبی نشان داده بود.
ازجمله نقاط درخشان فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزب‌الله لبنان و گروه‌های مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی ازجمله جنگ 33روزه حزب‌الله لبنان و رژیم صهیونیستی و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ 22 روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل دیدیم.
در واقع قاسم سلیمانی توانسته بود استراتژی جمهوری اسلامی یعنی کمک به گروه های مبارز علیه اسرائیل را به خوبی دنبال کرده و هر روز در این مسیر گام های دیگری بردارد.
 

 

اما این پایان ماجرا نبود. با توطئه جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی، که به شکل‌گیری گروهک‌های تروریستی تکفیری اعم از داعش و جبهه‌النصرة در منطقه انجامید، قاسم سلیمانی ماموریتی تازه یافت و آن هم مقابله با این تهدیدات در دو کشور عراق و سوریه بود.
سلیمانی در عراق «حشد الشعبی» و در سوریه «بسیج مردمی» (قوات دفاع وطنی) را شکل داد و با کمک آنها و هدایت و مشاوره نیروی قدس سپاه، طی 6 سال، بساط تروریست‌ها در این دو کشور تقریبا جمع شد.
در واقع باید این طور گفت که او و نیروهایش که با درخواست رسمی دولت‌های سوریه و عراق، به این دو کشور رفتند، مانع سقوط دمشق و بغداد شدند و هم او بود که با سفر به مسکو، نقش بسزایی در همراه کردن روسیه و پوتین برای ورود به میدان نبرد سوریه داشت.
برای حاج قاسم -به گفته خودش- فرقی میان مسلمانان نیست و باید به همه آنها در برابر ظالمان و دشمنان یاری رساند.
او در اوج مبارزه با تروریست‌ها در سوریه و عراق، اعلام کرد که برای نظام اسلامی، کمک به شیعه و سنی تفاوتی ندارد و برای نمونه به مردم فلسطین اشاره کرد که اگرچه اکثر قریب به اتفاق آنها از اهل تسنن هستند، ولی جمهوری اسلامی ایران بیشترین دفاع و حمایت را از آنها داشته است.
 

 
این موضوع نیز در تاریخ ثبت شد که وقتی دامنه جنایات داعش به کردستان عراق کشید، این قاسم سلیمانی بود که به کمک آنها رفت و مانع از سقوط اربیل شد.
* حلقه مقاومت شکل می‌گیرد
شاید یکی از اهداف اصلی دشمنان برای سقوط سوریه، قطع کردن ارتباط ایران و حزب‌الله لبنان بود ولی با شکست داعش و نقش آفرینی نیروی قدس در سوریه و عراق، یک حلقه مستحکم به نام حلقه مقاومت تشکیل شد و زنجیره ایران، عراق، سوریه و لبنان و فلسطین را به هم متصل کرد.
جای تردید نیست که این موضوع خلاف خواست آمریکا و اسرائیل است ولی با فرماندهی «قاسم سلیمانی» در عمق میدان و تشکیل بسیج مردمی در سوریه و عراق این موضوع به واقعیت بدل گشت و اتحادی از جنس پاسداران، فاطمیون، زینبیون، حیدریون و... ایجاد کرد.
نقش بی‌بدیل سردار سلیمانی در مدیریت منطقه و مقابله با دشمنان، القابی چون «شبح فرمانده»، «قدرتمندترین فرد خاورمیانه» و «کابوس اسرائیل» را از سوی آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها، برای او به دنبال داشته است.
 

 
«مایک پمپئو» رئیس سازمان سیا اخیرا در سخنانی در همایش سالیانه امنیت ملی ریگان در کالیفرنیا، اظهار داشت که نامه‌ای را برای سردار قاسم سلیمانی ارسال و نگرانی خود را نسبت به اقداماتی که او آن را رفتار تهدیدآمیز ایران در عراق خواند، ابراز کرده است.
پمپئو گفت: «من این نامه را پس از آن ارسال کردم که فرمانده ارشد نظامی ایران نشان داده بود که نیروهای تحت کنترلش شاید به نیروهای آمریکایی در عراق حمله کنند.»
رئیس سازمان سیا به زمان ارسال این نامه اشاره‌ای نکرد اما تصریح کرد: «چیزی که در نامه قصد منتقل کردن آن را به او داشتیم این بود که ما او و ایران را به خاطر هرگونه حمله‌ای به منافع آمریکا در عراق توسط نیروهای تحت کنترلش، پاسخگو خواهیم کرد. می خواهیم مطمئن شویم که او  به طور شفاف این مساله را درک کرده است.»
رئیس سازمان سیا گفت: «البته سلیمانی حاضر به بازکردن نامه نشده است.»
بی‌شک اگر کمک‌های مستشاری نیروی قدس و فرماندهی قاسم سلیمانی نبود شاید شرایط منطقه به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد اما با رشادت‌های رزمندگان ایرانی در کنار دیگر رزمندگان مسلمان شاهد پیروزی جبهه مقاومت بودیم.
حال پس از گذشت 20 سال از فرماندهی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی بر نیروی قدس سپاه، به گفته فرماندهان عالیرتبه نظامی، تهدیدات از مرزهای کشورمان به سواحل غربی مدیترانه رفته و در آنجا با دشمنان مقابله می‌کنیم و این بی‌شک موفقیتی بزرگ در مواجهه انقلاب اسلامی با غرب است.
قاسم سلیمانی در سال 1389 با حکم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نائل آمد اما هنوز هم در افکار عمومی همه او را «حاج قاسم» می‌خوانند.
آنچه خواندید مروری بود گذرا بر برخی نقاط درخشان در کارنامه دو دهه فرماندهی قاسم سلیمانی بر نیروی قدس؛ نقاطی که هرکدام از آنها دنیایی از حوادث را در دل خود دارند که شاید تا سال‌های سال مکتوم و ناشناخته بماند.
منبع: فارس

۰

ناگفته‌های حادثه 6بهمن آمل از زبان سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال1360

معروف نیوز

ناگفته‌های حادثه 6بهمن آمل از زبان سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال1360

ناگفته‌های حادثه 6بهمن آمل از زبان سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال1360

شما در زمان واقعه‌ی شش بهمن سال 60 آمل، فرمانده‌ی سپاه آمل بودید. ابتدا از فضای سیاسی- اجتماعی که این حادثه رخ داد، توضیح دهید.پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک صف‌بندی ملموسی بین گروه‌های سیاسی - که قصد سهم‌خواهی داشتند - به‌وجود آمد. در این بستر که تا حدودی ناشی از فضای اول انقلاب بود، گروه‌های سیاسی با گرایشات مختلف نظیر منافقین، کمونیست‌ها، لیبرال‌ها و... سعی داشتند تا سهم بیشتری از قدرت را تصاحب کنند. یکی از این جریان‌های چپ، - که عامل اصلی حوادث آمل بود- "اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران" بود که اعضای آن از لحاظ فکری، وامدار تفکر مائویستی بودند. مشی این گروه قبل از انقلاب، صرفا‍ً مشی سیاسی و فرهنگی بود که فعالیت‌های‌شان نیز بر این مبنا تعریف می‌شد. اما پس از انقلاب و به‌خصوص پس از عزل بنی‌صدر سران این اتحادیه در اهداف و روش‌های خود تغییر ساختاری دادند و مشی مبارزات مخفی و مسلحانه را در پیش گرفتند. شاخصه‌ی مبارزاتی این اتحادیه - که در ابتدا متشکل از 53 نفر بود- مبارزات فیدل کاسترو و چه‌گوارا در آمریکای لاتین بود. اما برای همراه کردن مردم، روش مائو در چین را برگزیده بودند.

به چه دلیل، شمال کشور را برای فعالیت‌های شورش‌گرانه‌ی خود انتخاب کردند؟ پس از علنی شدن مشی مسلحانه‌ی ضدانقلاب، منافقین، اتحادیه‌ی کمونیست‌ها و... آن‌ها برنامه‌ها و طراحی مبارزاتی خود را در خانه‌های تیمی و مخفیانه انجام می‌دادند و به‌اصطلاح، از روی زمین به زیر زمین رفتند. پس از حادثه‌ی 30 تیر و فرار بنی‌صدر و افزایش ترورها، طرحی به‌نام مالک و مستأجر از سوی نظام اسلامی اجرا شد که در پی آن، هر مالکی موظف بود که هویت مستأجر خود را با ارائه‌ی شناسنامه نشان دهد. اجرای این طرح باعث لو رفتن و شناسایی آن‌ها شد. از طرفی هم پس از خروج رجوی و بنی‌صدر از کشور، هنوز خط خروج برای آن‌ها آماده نبود. بنابراین بهترین مکان برای آن‌ها جنگل‌های شمال کشور بود.

دلیل دیگر، تشکیل جبهه‌ سوم بر ضد جمهوری اسلامی بود. ناصر میرریاحی از رهبران اتحادیه‌ی کمونیست‌ها مبدع این تز بود. او معتقد بود که عراق در جنگ تحمیلی، بخش عمده‌ای از امکانات و نیروی نظامی ایران را در جبهه‌ی اول به خود مشغول کرده است. مبارزات کردها در کردستان، جبهه‌ی دوم علیه نظام اسلامی می‌باشد. بنابراین با ایجاد جبهه‌ی سوم، "اتحادیه کمونیست‌ها" می‌تواند در یک جنگ بدون مقاومت، نظام نوپای سیاسی را به ورطه‌ی سقوط بکشاند. به همین خاطر رهبران شورش‌گر اتحادیه‌ی کمونیست ها، جنگل‌های منطقه‌ی عمومی جنوب غربی شهر آمل را انتخاب کرده و به جولان در آن پرداختند.
- انتخاب شهرستان آمل و جنگل‌های آن، دلیل خاصی داشت؟مهم‌ترین نکته بحث ظرفیت‌های جغرافیایی این منطقه بود که دارای شاخص مهم بود: 1. آمل برای فعالیت آن‌ها دارای عمق استراتژیک بود و آمل به دلیل این‌که از کوه‌های جنگلی تا لب دریا فاصله و عمق قابل توجهی بود که برای برای جنگ و گریز خوب بود. 2. شاخص مهم دیگر این بود که باید منطقه‌ی انتخابی به مرز نزدیک باشد. 3. نکته‌ی دیگر قرمز بودن مناطق مشابه آمل بود. یعنی در مناطق مشابه نظیر سیاهکل و لاهیجان، قبلاً سابقه‌ی درگیری وجود داشته و در آن‌جا پاسگاه دایر کرده بودند. 4. وجود جاده‌ی هراز. یکی از این عناصر اتحادیه به‌نام بهمن شیردل می‌گفت که دلیل انتخاب آمل، وجود جاده‌ی هراز بود. می‌گفت که اگر ما می‌توانستیم نیم‌ساعت جاده را ببندیم و اعلامیه پخش کنیم، چون‌که رادیو این این‌گونه مسائل را پخش می‌کرد، همه‌ی ایران را متوجه خود می‌کردیم. ضمن این‌که جاده‌ی هراز، جاده‌ی استراتژیکی است که شمال را به مرکز، و مرکز را به مشهد متصل می‌کرد.

5. آن‌ها تمایل داشتند که مکان استقرار، قابلیت تقسیم شدن را از مرکز داشته باشد و آمل به دلیل وجود سلسله‌کوه‌های البرز، دارای این ویژگی بود. 6. یکی از مهم‌ترین دلایل آن‌ها برای انتخاب آمل این بود که آن‌ها تصور می‌کردند که در این شهر زمینه‌های مردمی برای همراهی با آن‌ها وجود دارد که البته بزرگ‌ترین اشتباه‌شان نیز همین مسأله بود. ضمن این‌که جنگل هم آب داشت و هم بعضی از درخت‌ها میوه‌های خوردنی داشتند. جنگل محل استتار و اختفای مناسبی بود که آن‌ها در آن محدودیتی نداشتند.بود.

این استنباط غلط از جامعه‌ی آمل، ناشی از چه عواملی بود؟پاسخ این سؤال را با نقل خاطره‌ای بیان می‌کنم. سال 59 در سپاه گرگان درگیری شد و بچه‌های اداره‌ی اطلاعات سپاه گرگان را در مقر سپاه کشته بودند. به من ابلاغ کردند که باید برای فرماندهی سپاه به گرگان بروی و اوضاع را سر و سامانی بدهی. در راه گرگان بودیم که شب به آمل رسیدیم. چون شهر را نمی‌شناختیم، تصمیم گرفتیم که به مقر سپاه رفته و در آن‌جا نماز بخوانیم.در بدو ورود متوجه شدیم که بین کادر سپاه آمل و فرمانده‌ی آن درگیری شدید وجود دارد. بچه‌های حزب‌اللهی، بسیجی‌ها یک طرف هستند و فرمانده‌ی سپاه طرف دیگر. یک روحانی هم بود که بعد متوجه شدم که ایشان امام‌جمعه‌ی آمل حضرت علامه حسن‌زاده‌‌آملی هستند. وقتی فهمیدند که ما از تهران آمدیم، به سمت ما آمدند و با اعتراض گفتند که باید فرمانده‌ی سپاه را عوض کنید؛ چراکه او دارای اندیشه‌های التقاطی بود. در اصطلاح آن زمان او یک "امتی" بود و در صبحگاه، برای پرسنل ":امّت" می‌خواند.

من به آن‌ها گفتم که یک ماشین در اختیار من بگذارند تا در سطح شهر، گشتی بزنم. یکی از بچه‌های آمل گفت که شما نمی‌توانید بروید. گفتم چرا؟ گفت چون‌که ریش داری! از این حرف او خیلی تعجب کردم. خلاصه سوار ماشین شدیم. اولین محله‌ای که سر زدیم، "اسپی‌کلا" بود. دیدیم کمونیست‌ها در آن‌جا ایست بازرسی گذاشته‌اند. با تعجب گفتم پس شما این‌جا چه کاره‌اید؟ گفت این محله مال آن‌هاست. رفتیم به منطقه‌ای به‌نام "چاکسر". تکیه‌ا‌ی در آن‌جا بود معروف به "تکیه شهدا" وجه تسمیه‌ی آن را پرسیدم، در جواب گفتند که ما این تکیه را با شهادت سه نفر از بچه‌ها گرفتیم. گفتم این چه وضع شهر شماست؟ سپاه باشد و این منطقه مال کمونیست‌ها؟! این منطقه مال منافقین؟! پس شما چه کار می‌کنید؟ یکی‌دو جای دیگر هم رفتیم که اوضاع همانی بود که دیده بودم. احساس کردم که جای خوبی برای کار کردن است و با هماهنگی دیگر به گرگان نرفتم و در آمل ماندم.

این موارد موجب شده بود که سران اتحادیه‌ی کمونیست‌ها ظرفیت‌های دینی مردم را نبینند. وجود این‌همه امام‌زاده در این منطقه نشان می‌دهد که از قدیم‌الایام مردم این منطقه ارادت به اهل‌بیت(ع) داشته و شیعه بوده‌اند. ضمن این‌که جز آل‌بویه که کنترل این منطقه برعهده داشت، حکومت‌های دیگر نداشتند و یا نمی‌خواستند هم درگیر شوند. به‌علاوه‌ی این موارد سابقه‌ی مبارزاتی نظیر قیام جنگل میرزا کوچک‌خان هم در تاریخ این منطقه ثبت شده بود.

- برنامه‌ی خاصی هم برای مردم طراحی کرده بودند؟بله؛ همراه کردن مردم طبق طرح آن‌ها، شبیه مدل مائو در چین بود. آن‌ها معتقد بودند که دشمنان اصلی ما در شهرها هستند. ما به‌وسیله‌ی تسلط بر روستاها و اتصال آن‌ها به یکدیگر شهرها را تهدید کرده و به‌تدریج فتح کرده و به سمت مرکز حرکت کنند. همان کاری که مائو در چین انجام داد و با اتصال روستاهای دهقانی به هم و پی‌ریزی یک راه‌پیمایی بزرگ، پکن را فتح کرد. ضمن این‌که در روستاهای آمل به دلیل ییلاق و قشلاق کردن مردم آمل، در زمان سرما هم که روستاها خالی از سکنه بود، مواد غذایی در خانه‌ها موجود بود که آن‌ها می‌توانستند با همکاری چند نفر از بومی‌ها، وارد روستا شده از این امکانات استفاده کنند.

البته گفتم که اشتباه‌شان نیز همین تصور غلط بود که مردم با آن‌ها همراهی می‌کنند، غافل از این‌که اصلاً مردم آن ظرفیتی را که آن‌ها فکر می‌کردند، برای‌شان فراهم نکردند. هرچند اسم‌شان هم فدایی خلق بود و تصورشان هم این بود که می‌خواهند خلق را از زیر یوغ حکومت دربیاورند، اما تحلیل‌ها و اخبار آن‌ها از مردم آمل غلط بود. در روز شش بهمن‌ماه سال 60 به‌گونه‌ای شد که مردم خودشان آن‌ها را می‌گرفتند و تحویل ما می‌دادند. یادم می‌آید فردی که آماده‌ی اعدام شدن بود، گفت که ما اصلاً مردم را نشناختیم و اصلاً اشتباه کردیم وارد شمال شدیم.

یعنی خیلی از اعضای اتحادیه اهل شمال نبودند؟همین‌طور است. اساس تشکیل این اتحادیه به این شکل بود که در سال 48، زمانی‌که قیمت نفت بالا رفت، شاه در خوزستان به کارمندان صنعت‌نفت امتیازات رفاهی و... می‌دهد. یکی از آن امتیازات، بورسیه‌ی تحصیلی خارج از کشور برای فرزندان آن‌ها بود. من از زبان دو نفر از همین آدم‌ها نقل می‌کنم که می‌گفتند ما برای تحصیل به برکلی آمریکا رفتیم. وقتی فضای ایران انقلابی شد، ما نیز تحت‌تأثیر این فضا به کمونیسم گرایش پیدا کردیم و عضو کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور با گرایشات کمونیستی می‌شوند. جالب است که یکی از آن‌ها در جواب سؤال من که پرسیدم آن‌جا چه کسی با شما ارتباط داشت؟ گفت سه آمریکایی که بعدها فهمیدیم یکی از آن‌ها عضو CIA است، در خط‌دهی به ما نقش داشتند. می‌گفت نزدیک انقلاب ایران که شد، به ما گفتند که دیگر به کشورتان بروید - چه فارغ‌التحصیل بودیم یا نه- و مبارزه کنید تا در انقلاب سهمی داشته باشید.

از 97 نفری که دستگیر کردیم، 46 نفر از افرادی بودند که پدران‌شان صنعت‌نفتی بودند. مابقی هم اغلب خوزستانی بودند که سازمان با فراخوانی نیروهایش از سراسر کشور به منطقه‌ی شمال، در واقع در جنگل‌های شمال، سه کمپ در سه نقطه دایر می‌کنند و آموزش‌های مخصوص چریکی را آن‌جا به نیروها آموزش می‌دادند. جالب است که چند نفر از آن‌ها در لبنان و در مبارزات "جرج حبش" شرکت کرده بودند.

- از لحاظ مالی چگونه تأمین می‌شدند؟این‌ها یک شبکه‌ی شهری داشتند، یک شبکه‌ی جنگل و یک شبکه‌ی تهران که در بازار تهران کسانی به این‌ها کمک می‌کردند. مثلاً می‌گفتند که ما یک کیسه برنج را که دوهزار تومان بود، سه‌هزار تومان می‌دادیم و بقیه‌اش را هم پس نمی‌گرفتیم؛ چون می‌خواستیم با پول نیرو جذب کنیم.

راه دیگر هم دزدی از بانک‌ها بود. یک روز در مقر سپاه بودیم. خبر آوردند از یک بانک سرقت شده است. دم صبح وقتی که پول بانک را با ماشین آوردند، با همکاری یکی از کارمندان بانک، دو نفر با اسلحه تهدید کرده و حدود 280هزار تومان پول را می‌برند. البته یکی از آن‌ها فرار کرد که بعدها در درگیری‌ها کشته شد و دیگری را هم مردم گرفتند و تحویل دادند.

- تسلیحات نظامی خود را از چه طریقی تأمین می‌کردند؟از همان طریق. خودشان هم می‌گفتند که کمک‌های ریالی خیلی مهم نبود، بلکه تسلیحاتی که به آن‌ها داده می‌شد، مهم‌تر بود. مثلاً می‌گفتند که برای ما سه پارتی سلاح آوردند. این‌ها را که با چندهزار تومان نمی‌شود خرید.

- بنابراین با نیروهای کاملاً آماده مواجه بودید؟بله؛ هم تسلیحات داشتند و هم از نظر بدنی و آموزش‌های نظامی آماده بودند. یادم می‌آید که در همان اوایل که ما در منطقه‌ی امام‌زاده عبدلله، عملیات کردیم، 11شهید دادیم. خیلی سخت بود. نیروهای ما قصد داشتند از ارتفاع صعود کنند و مکان مورد نظر را بگیرند. وقتی از بچه‌ها پشت بی‌سیم خبر می‌گرفتیم، هِن‌هِن می‌کردند و می‌گفتند، از شرجی بودن هوا نمی‌توانیم نفس بکشیم. اما در آن‌طرف میدان، دختری را می‌دیدیم که پشت دوشکا نشسته و هلی‌کوپتر را هدف قرار داده است؛ یک دختر کمونیست! این‌ها را که می‌گویم از مشاهدات خودم است. تمامی نیروهای آن‌ها ورزیده بودند. واقعیت این بود که ما ضعیف بودیم و به دلیل نداشتن تجربه و جوانی، بلد نبودیم. حتی در داخل شهر می‌آمدند، ترور می‌کردند و از شهر خارج می‌شدند. از مردم عادی نظیر دو جوانی که از نظام‌آباد تهران بودند تا افرادی که به ظاهر حزب‌اللهی بودند. یا دست به تخریب، انفجار، گروگان‌گیری، سرقت بانک و... می‌زدند.

- با این اوصاف، دربرابر ضدانقلاب چه‌کار کردید؟به‌تدریج، ما قدرت پیدا کردیم و نیروها نسبت به گذشته وضع بهتری را پیدا کردند. اما ورق از زمانی به نفع ما برگشت که به تدبیر و پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی نیروهای ما وارد جنگل شدند. رفتن ما آنها را تجزیه کرد. ماجرا از این قرار بود که ایشان به سپاه آمل آمدند. درباره‌ی آن‌ها از من سؤالاتی کردند. من هم به‌وسیله‌ی نقشه، به‌طور کامل حرکات، اهداف و مواضع اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران را در گزنه‌سرا، مَنگُل‌درّه و... برای ایشان توضیح دادم و گفتم که حزب‌اللهی‌ها به‌خاطر ترورها، وحشت دارند که سر کارشان بروند. خیلی وضع بدی است. ایشان گفتند که تدبیرتان چیست؟ گفتم که می‌خواهیم در سطح وسیعی در شهر از نیروهای مسلح استفاده کنیم؛ به‌طوری‌که زیر تیر هر چراغ‌برق، یک بسیجی باشد. ایشان در جواب من گفتند مگر نمی‌گویید که این‌ها در جنگل هستند و از آن‌جا می‌آ‌‌یند و محیط را ناامن می‌کنند. چرا شما می‌خواهید شهر را امن کنید؟ شما هم بروید محیط آن‌ها را ناامن کنید. شما هم بروید در جنگل. من همین جمله را از ایشان شنیدم و بعدازظهر به چالوس و مرکز فرماندهی آمدم. پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی را ارائه کردم و مورد قبول واقع شد.

ما نیروهای‌مان را به جنگل بردیم و در آن‌جا پایگاه زدیم. در شیارها، تپه‌ها و به هر ترتیب توانستیم آن‌ها را در جنگل تجزیه کنیم. به یکی از آن‌ها گفتم که چرا شما به شهر حمله کردید؟ گفت که ما اگر می‌خواستیم برای خرید به روستا برویم، سرود‌خوان وارد روستا می‌شدیم، اما حالا شما آمدید بالای تپه پایگاه زدید، کنار رودخانه پایگاه زدید، خیلی‌جاها نیرو گذاشتید. اصلاً دیگر امنیت نبود. بنابراین یا ما باید به‌دلیل سرما به شهرهای‌مان برمی‌گشتیم که ریسک بود یا باید حمله به شهر می‌کردیم. شما ما را مجبور کردید.

- بنابراین دلیل انتخاب شش بهمن توسط آن‌ها اجباری بود؟بله؛ البته آن‌ها حدود یک‌ماه قبل از آن نیز قصد حمله داشتند، اما به‌طور اتفاقی برادری به‌نام شهید کارگر که از بچه‌های سپاه بود و اسلحه نیز همراهش بود، آن‌ها را دیده، با آن‌ها درگیر و شهید می‌شود. آن‌ها فکر می‌کنند که عملیات لو رفته و به جنگل برمی‌گردند.

اما از طرفی شش بهمن سال‌روز انقلاب سفید شاه نیز بود. به یکی از آن‌ها گفتم که چرا شش بهمن که این مناسبت را دارد شما به شهر حمله کردید؟ بعدها فهمیدیم که آن‌هایی که پول آن‌ها را تأمین می‌کردند، انتخاب‌شان این روز بوده تا که آن واقعه را زنده کنند. آن‌ها در واقع مائویست‌های وابسته به سلطنت‌طلب‌ها بودند، درحالی‌که خودشان نمی‌دانستند؛ واقعاً نمی‌دانستند.

- اگر موافق باشید به ششم بهمن‌ماه سال 60 برویم. برنامه‌ی آن‌ها برای حمله به چه بود؟برنامه‌ی آن‌ها برای حمله، تسخیر سه نهاد بود؛ یک‌جا ساختمان بسیج بود که از لحظ استراتژیک در محل خوبی بود. ضمن این‌که ساختمان بسیج از لحاظ استقامت ساختمان محکمی بود. مکان دوم فرمانداری و مکان سوم، سپاه.

- تعداد نیروهای‌شان چند نفر بود؟95 نفر

- زمانی که وارد شهر می‌شدند، کسی مشکوک نشده بود؟نه؛ به این دلیل که آن‌ها با لباس فرم سپاه وارد شهر شده بودند. بنی‌صدر در زمان ریاست جمهوری خود، به یکی از کارخانه‌های آمل که لباس فرم سپاه را تولید می‌کرد، دستور کتبی داد تا 400 یا 4000 لباس به دارنده‌ی این نامه بدهند که البته کنار امضای بنی‌صدر، یک امضای دیگر هم بود که من این دست‌خط را دیده‌ام. یک ماشین گشت ما گزارش داد که ما آن‌ها را دیدیم اما فکر می‌کردیم که سپاهی هستند. حادثه‌ای قبل از حمله به آمل اتفاق افتاد. این‌ها آمدند و جاده‌ی هراز را بستند که اعلامیه پخش کنند.


یک روحانی به‌نام آقای شریعتی از گرگان با پسر و عروسش به آن‌جا می‌رسد. از این روحانی کارت شناسایی می‌خواهند و او نیز به سبب پوشش آن‌ها کارتش را به آن‌ها نشان می‌دهد. من از قول عروسش می‌گویم که آن‌ها به روحانی گفتند که به‌به! ما در آسمان‌ها دنبال شما می‌گشتیم و او را از ماشین پیاده کرده و جلوی چشم خانواده‌اش به شهادت می‌رسانند. یعنی با لباس سپاه این کار را کردند. راه‌بندان هم کرده بودند. مردم هم که می‌دیدند، اما به واسطه‌ی لباس سپاه به آن‌ها اعتماد کردند. بنابراین کسی نمی‌توانست به آن‌ها شک کند. در حادثه‌ی دیگری چون زمان حمله به دهه‌ی فجر نزدیک بود، یکی از معلمان با دانش‌آموزان، مشغول رنگ‌آمیزی و شعارنویسی بر روی دیوار بودند که آن‌ها با لباس سپاهی به آن‌ها می‌گویند که من سپاهی هستم و بچه‌ها هم می‌گویند که ما بسیجی هستیم. تا این حرف را می‌زنند، آن‌ها را به رگبار می‌بندند و از آن دانش‌آموزان تنها یک نفر زنده می‌ماند. البته دو روز قبل از عملیات اصلی؛ خانه‌ای را روبروی سپاه اجاره کردند و می‌خواستند با انفجار دیوار زندان، زندانی‌ها را آزاد کنند که به‌صورت اتفاقی رهگذری آن‌ها را دیده و مشکوک می‌شود. وقتی که قصد پرس‌وجو را از آن‌ها دارد، آن‌ها فرار می‌کنند.

- تا این‌جا رسیدیم که وارد شهر شدند.بله؛ البته آن‌ها در عصر 5 بهمن حرکت کردند و در دو محله‌ی "اسپی‌کلا" و "رضوانیه" در خانه‌هایی که برای‌شان تدارک دیده بودند، مستقر شدند. در اعترافات‌شان می‌گفتند، فرض ما این بود که جایی را بگیریم که از آن‌جا نگذاریم کمکی از آن‌طرف پل به نیروهای انقلاب برسد. بعد هم حمله می‌کنیم و منطقه را از دست آن‌ها می‌گیریم. حدود یک‌ربع به یازده شب شش بهمن بود که من در سپاه بودم. ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم. آن‌ها حمله را شروع کردند درحالی‌که بسیاری از نیروهای ما در جنگل بودند. مثلاً در ساختمان بسیج، تنها 7 نفر بودند. نکته‌ی جالبی را بگویم که نقل آن خالی از لطف نیست. در جیب یکی از دستگیرشده‌ها کاغذی را پیدا کردیم. در آن نوشته بود که از شیشه‌های ساختمان بسیج -حدود سی‌وسه پنجره- آن‌قدر به ما تیراندازی می‌شد که نمی‌توانستیم وارد ساختمان بسیج شویم.

اما همان‌طور که گفتم در آن ساختمان تنها هفت نفر بودند. این موضوع را بعدها با علامه حسن‌زاده‌آملی در میان گذاشتم که ایشان ضمن خواندن آیه‌ی: " أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ" (انفال؛ آیه‌ی 9) گفتند که در جنگ بدر هم ملائکه آمدند و به پیامبر کمک کردند و این‌ها این موضوع را نمی‌فهمند.

بنابراین درگیری‌ها در همان شب آغاز شد. ما تصمیم گرفتیم که در شب به دلیل آسیب‌پذیری، دستور حمله را متوقف کنیم و منتظر شدیم تا صبح شود. ضمن این‌که این تصمیم موجب شد که برای طرح‌ریزی حمله، زمان بیشتری را در اختیار بگیریم. صبح که شد، به کمک مردم، ما ابتکار عمل را در دست گرفتیم. مردم واقعاً به ما کمک کردند. تئوری‌هایی که در بعضی از کشورها مثل کوبا یا انقلاب چین، جواب داده بود و کمونیست‌ها توانسته بودند در 24ساعت، موفق شوند، در کشور ما و در آمل به‌وسیله‌ی مردم در 24ساعت، طومارش بسته شد. اصلاً خود مردم این‌ها را می‌گرفتند و تحویل می‌دادند. یادم هست که دمِ در سپاه، سه نفر از حزب‌اللهی‌ها دو نفر از آن‌ها را گرفته و برای تحویل آورده بودند. پرسیدم چگونه آن‌ها را دستگیر کردید؟ گفت این‌قدر تیر زدند و ما این‌قدر سنگ زدیم تا تیرهای‌شان تمام شد و گرفتیم‌شان. جالب است که آن بنده‌ی خدا تا آن روز آرپی‌جی ندیده بود. می‌گفت این سلاحش هم که شکسته را بگیر! زن و مرد کمک می‌کردند؛ زنان در سنگرسازی و... یا موردی را دیدم که کسی در پشتش شن ریخته و عقب‌عقب راه می‌رفت، مثل یه سنگر که اگر تیر زدند به آن بخورد. البته از دیگر شهرها نیز وقتی مردم و نیروها قضیه را شنیدند، به سمت آمل حرکت کردند تا به ما کمک کنند. به‌خاطر همین جان‌فشانی‌ها بود که امام در وصیت‌نامه‌ی خویش، از حماسه‌ی مردم آمل یاد می‌کنند. من در 11استان کشور خدمت کرده‌ام. اما تا به امروز مردمی بانشاط‌تر از مردم آمل ندیده‌ام.

به همین دلیل آمل لقب شهر "هزارسنگر" را گرفته است؟بله؛ حضور مردم به حدی بود که همه‌جا تبدیل به سنگر شده بود. یادم می‌آید که خانمی که برای امرار معاش خانواده تخم‌مرغ می‌فروخت، کار خود را رها کرد و با چادر خود شن و ماسه می‌آورد. پس از این ماجرا، برای ارئه‌ی گزارش خدمت امام رسیدیم. نماینده‌ی آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت که آمل به یک‌باره به شهر "هزارسنگر" تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد.

- با خارج از ایران هم ارتباط داشتند؟در این زمینه نکات جالبی وجود دارد که تا به‌حال نشنیده‌اید. این اطلاعات، ارتباط آن‌ها را با خارج از کشور نیز نمایان می‌کند. یک‌بار در همان سال‌ها با آقای هاشمی رفسنجانی جلسه‌ای داشتیم که پس از آن، ایشان در خطبه‌های نمازجمعه جمله‌ای دارد. ایشان می‌گوید که "در حوادث آمل، اتفاقاتی افتاد که من فعلاً از گفتن آن به دلیل مسائل امنیتی خودداری می‌کنم." اما جریان از این قرار بود که سال 61 وپس از حادثه‌ی آمل، نیروهای امنیتی در ایستگاه راه‌آهن دامغان، به یک زن و مرد مشکوک شده و آن‌ها را هنگام فرار دستگیر می‌کنند. مرد با خوردن سیانور خودکشی می‌کند، اما آن زن پس از دستگیری، همکاری کرده و اقرار می‌کند که از رابطین جنگل است و نیز قرار ملاقاتی را لو می‌دهد. او می‌گوید سه روز دیگر و در هتلی در سمنان، با پاریس تماس خواهیم گرفت. به همین جهت، نیروهای سپاه نیز در آن محل مستقر می‌شوند.

در شنودها مشخص شد که از پاریس می‌گفتند برنامه‌تان چیست؟ رابطین می‌گفتند که ما آماده‌ایم و بازار خوب است. بازار خوب است یعنی ما آماده‌ی عملیاتیم. آن‌ها نیز گفتند که منتظر ابلاغ ما باشید. هنگامی‌که از هتل بیرون آمدند، دستگیرشان کردیم که در بازجویی‌ها خانه‌ای را در ساری و روبروی استانداری مازندران لو دادند. وقتی آن خانه را تصرف کردیم، سه نفر در محل بودند. نکنه‌ی جالب این‌که 11خط تلفن برای خط‌دهی به نیروها و کنترل اوضاع در آن‌جا بود. تلفن‌ها زنگ می‌زد و چون آن‌ها با رمز با هم صحبت می‌کردند، ما نمی‌توانستیم، جواب بدهیم. ضمن این‌که آن سه نفر نیز با ما همکاری نمی‌کردند. خلاصه از طریق کاغذهایی که آن‌جا بود، متوجه رمزها شده و به تلفن آن‌ها پاسخ می‌دادیم. به این ترتیب توانستیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. آن‌ها 95 نفر منافق و کمونیست بودند که در مناطق کوهستانی سوادکوه کمپ زده بودند. به‌تدریج توانستیم همه‌ی آن‌ها را از کوه پایین بیاوریم و دستگیر کنیم. در گیلان نیز همین طرح را پیاده کرده و تعدادی را دستگیر کردیم. نکته‌ی جالب این‌که هیچ‌کدام از آن‌ها متوجه فریب‌خوردن‌شان نشده بودند. وقتی در چالوس -مرکز فرماندهی سپاه- قضیه را فهمیدند، برای‌شان باورکردنی نبود.

نکته‌ی دیگر این‌که، بنی‌صدر پس از فرار نیز به آن‌ها خط‌دهی می‌کرد. او در پاریس و طی مصاحبه‌ای گفته بود که در فاصله‌ی زمانی اندکی، شما شاهد خواهید بود در شمال کشور، حوادثی به وقوع می‌پیوندد.

- چه زمانی شهر پاک‌سازی شد؟حدود ساعت 4 بود که بسیاری از آن‌ها، کشته، مجروح و اسیر شده بودند. آن‌ها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عب‌نشینی می‌کردند. احساس کردم که ممکن است در حال عقب‌نشینی به سمت دادگاه بروند و آن‌جا را بزنند و زندانی‌ها را آزاد کنند. در زندان 45، 46 نفر منافق مهم داشتیم که با صدای تیراندازی به ‌وجد آمده بودند. سوار ماشین شدم و به سمت دادگاه رفتم. وقتی آن‌جا رسیدم، تیراندازی خیلی شدید بود. خلاصه دادگاه را حفظ کردیم. اما بعد متوجه شدیم که آن‌ها می‌خواستند فرار کنند. سرانجام نیز از 95 نفری که به شهر حمله کردند، تقریباً 86، 87 نفر جنازه و اسیر و مجروح گرفتیم و 7 نفر از آن‌ها توانستند فرار کنند که البته حدود دو هفته‌ی بعد، دستگیر شدند.

۰

آتش زدن قرآن کریم و امامزادگان توسط اغتشاشگران + تصاویر

معروف نیوز

آتش زدن قرآن کریم و امامزادگان توسط اغتشاشگران + تصاویر

حجت‌الاسلام ابراهیم حیدری در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا درباره حمله اغتشاشگران به امامزادگان استان مازندران در شهرهای سوادکوه شمالی و قائمشهر اظهار کرد: در حمله این اغتشاشگران در ساعات اولیه سه‌شنبه دوازدهم دی ماه، امامزاده عبدالله (ع) در روستای کشکا، امامزاده سیدگل عمو و سیده سکینه معروف به دو سید در سوادکوه شمالی و امامزاده محمد (ع) در روستای کتی‌لته را به‌طور کامل آتش زدند.

وی افزود: با وجود اینکه اغتشاشگران در آخرین امامزاده یعنی امامزاده محمد (ع) کتی‌لته ناکام ماندند اما قرآنها و کتابهای ادعیه در این سه امامزاده سوخت.


مدیرکل اوقاف استان مازندران با اشاره به اینکه این بی‌حرمتی به قرآن مجید و کتب ادعیه هم از اقدامات ناپسند این آشوبگران بود، تصریح کرد: سه نفر در رابطه با این حملات با هوشیاری مردم و اقدامات نیروهای امنیتی و انتظامی دستگیر شدند.

حیدری با بیان اینکه حمله به مقدسات همه‌جا ناپسند است، خاطرنشان کرد: باید به‌صورت قاطع با عاملان هتک حرمت به این امامزادگان برخورد شود.

۰

راهپیمایی گسترده مردم انقلابی شهرهای مختلف در محکومیت اغتشاشات

معروف نیوز

راهپیمایی گسترده مردم انقلابی شهرهای مختلف در محکومیت اغتشاشات/بیعت دوباره مردم با انقلاب و ولایت‌فقیه +تصاویر

مراسم راهپیمایی پرشور مردمی علیه هنجارشکنان، اغتشاش‌گران و بی‌حرمتی‌ها و بیعت دوباره با انقلاب و ولایت فقیه در بسیاری از نقاط کشور در حال برگزاری است.

به گزارش  خبرگزاری تسنیم گروه استانها،  مراسم راهپیمایی  مردمی علیه هنجارشکنان، اغتشاش گران و بی‌حرمتی‌ها از صبح امروز  با حضور اقشار مختلف مردم در بسیاری از نقاط کشور  آغاز شده است.

در روزهای گذشته نیز مراجع عظام تقلید و سران قوا و  شخصیتهای سیاسی و فرهنگی کشور همچنین نهادها، احزاب  و تشکلها با محکومیت اقدامات اغتشاشگرها مردم را به حضور گسترده در راهپیمایی‌ ها فراخوانده بودند.

در این بین حضور نسل‌های مختلف انقلاب از نوزاد که در آغوش مادر است تا پیرمردی که می‌گوید از ابتدای انقلاب تا امروز در همه راهپیمایی‌ها شرکت کرده است قابل توجه است.

راهپیمایی مردمی علیه هنجارشکنان روزهای اخیر در استان کرمانشاه آغاز شد

به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمانشاه، راهپیمایی پرشور مردمی در محکومیت هنجارشکنان روزهای اخیر همزمان با تمام شهرستان‌های استان از لحظاتی قبل و از چهارراه مدرس تا میدان آزادی کرمانشاه امروز چهارشنبه 13 دی ماه در کرمانشاه آغاز شد.

این راهپیمایی در سایر شهرستان‌های استان نیز به صورت یکپارچه و با حضور اقشار مختلف مردم آغاز شد.

راهپیمایی شهرستان قصرشیرین از مقابل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی به سمت میدان المهدی(عج)، سرپل‌ذهاب در مجموعه ورزشی احرار، سنقر و کلیایی در میدان سپاه پاسداران، ثلاث‌باباجانی در میدان معلم، جوانرود در مسجد جامع جدید، صحنه در مسجد امام حسین(ع)، دالاهو در مقابل مسجد المهدی(عج)، کنگاور از مقابل میدان آزادی به سمت میدان حضرت امام خمینی(ره)، اسلام‌آباد غرب از میدان امام خمینی(ره) به سمت مسجد جامع، هرسین از میدان آزادی به سمت مسجد آیت‌الله حجتی(ره) و گیلانغرب از میدان 22 بهمن به سمت میدان توحید برگزار می‌شود.

رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی استان کرمانشاه گفت: همزمان با راهپیمایی عظیم مردم کرمانشاه در محکومیت اغتشاشگران محدودیت‌های ترافیکی در سطح شهر اعمال می‌شود.

سرهنگ فضل‌الله شیری در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در کرمانشاه، اظهار داشت: این محدودیت‌ها از همان ساعات اولیه صبح به خاطر امنیت ترافیکی و تسهیل در عبور و مرور همشریان به‌ویژه راهپیمایان در خیابان مدرس اعمال می‌شود.

رئیس پلیس راهور افزود: در این مدت خودروهای پارک شده در کنار خیابان‌ها نیز به منظور تسهیل در عبور و مرور راهپیمایان به خارج از محدوده منتقل می‌شوند از این رو شهروندان از پارک خودروهای خود در خیابان مذکور خودداری کنند.

شیری با بیان اینکه راهپیمایی مردمی در محکومیت اغتشاشات اخیر ساعت 10 صبح در محدوده چهار راه مدرس تا خیایان آزادی برگزاری می‌شود، گفت: در مدت راهپیمایی از تردد خودروها از حد فاصل چهار راه مدرس تا میدان آزادی جلوگیری به عمل می‌آید.

وی به رانندگان توصیه کرد که برای سفرهای درون شهری از خیابان‌های جایگزین از جمله خیابان گمرک و شهید اشک تلخ برای تردد خود استفاده کنند.
تظاهرات مردمی علیه اغتشاشات اخیر در گرگان برگزار شد

به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، مردم مومن و متعهد شهرستان گرگان برای دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی و به منظور نمایش وحدت، اقتدار و همدلی و دادن پاسخ دندان‌شکن به اغتشاشات خیابانی چند روز گذشته صبح امروز به خیابان آمدند و فریاد مرگ بر فتنه‌گر سر دادند.

در این راهپیمایی خودجوش مردمی، اقشار و مجموعه‌های مختلف و گروه‌های مردمی در شهرستان گرگان از ساعت 10 صبح امروز در میدان مازنداران گرگان تجمع کرده و سپس به سمت میدان وحدت (شهرداری) گرگان حرکت کردند.

در این راهپیمایی اقشار مختلف مردمی، خانواده‌های شهدا، ایثارگران، جانبازان، رزمندگان اسلام، روحانیون، جوانان و دانشگاهیان اساتید و آموزش پرورش، کسبه بازاریان استان گلستان حضور داشتند و شعارهای مرگ بر امریکا، مرگ بر فتنه گر، مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی و دشمنان اسلام و ایران زدند.

متاسفانه در چند روز گذشته تجمعاتی با محوریت مشکلات اقتصادی و مدیریت فتنه‌گران در شهرستان گرگان برگزار شده بود.

مردم استان گلستان بیش از 4 هزار شهید تقدیم انقلاب کرده اند و همیشه در صف مقدم مقابله با دشمنان انقلاب بوده‌اند.

حضور با شکوه مردم گلستان در محکومیت هنجارشکنان روزهای اخیر

به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، 9 دی ماه سال 88 مردم برای دفاع از عاشورا و عزت و سربلندی نظام که 8 ماه در آتش فتنه می‌سوخت به میدان آمدند و حضور گسترده مردم در میادین انقلاب اسلامی سبب شد که بساط فتنه‌گران برچیده شود.

در سالروز چنین حماسه‌ای بزرگ، دشمنان از نارضایتی‌ها نسبت به شرایط اقتصادی و برنامه بودجه 1397 سوء استفاده کردند و درصدد این بودند که این روز حماسی و تاریخی را با آشوب و فتنه خیابانی تیره و تار کنند.

پاره کردن پرچم جمهوری اسلامی، بنرهای مزین به عکس مقام معظم رهبری و آتش کیشدن حسینیه و کشتن چندین نفر از هموطنان در مناطق مختلف کشور سبب شد که احساسات مردم ولایتمدار گرگان جریحه‌دار شد و 13 را روز نحسن فتنه‌گران و یوم الله دیگری در تاریخ انقلاب اسلامی بسازند.

مراسم راهپیمایی مردمی علیه هنجارشکنان، اغتشاش گران و بی‌حرمتی‌ها از صبح امروز همزمان با بسیاری از نقاط کشور، با حضور اقشار مختلف مردم در شهرستان گرگان مرکز استان گلستان برگزار شد.

مردم مومن و متعهد شهرستان گرگان برای دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی و به منظور نمایش وحدت، اقتدار و همدلی و دادن پاسخ دندان‌شکن به اغتشاشات خیابانی چند روز گذشته صبح امروز به خیابان آمدند و فریاد مرگ بر فتنه‌گر سر دادند.

در این راهپیمایی خودجوش مردمی، اقشار و مجموعه‌های مختلف و گروه‌های مردمی در شهرستان گرگان از ساعت 10 صبح امروز در میدان مازنداران گرگان تجمع کرده و سپس به سمت میدان وحدت (شهرداری) گرگان حرکت کردند.

شعار "مرگ بر منافق فتنه‎گر" و " این همه لشکر آمد به عشق رهبر آمده" مرگ بر آمریکا، "مرگ بر اسرائیل" و مرگ بر آل سعود خبیث" و همچنین " با دست‌نویس‌های " نه اختلاس نه برجام مقاومت یک کلام" نشان دادند که پای آرمان‌های بلند انقلاب اسلامی و ولایت فقیه ایستادند.

مردم شهرستان گرگان امروز کفن‌پوش شدند و با این حرکت نشان دادند گرچه در روزهای گذشته در برابر داعش خبیث و گروه‌های تکفیری مدافع حرم بودند امروز مدافع حریم ولایت هستند و اجازه تخطی به هیچ فردی را نمی‌دهند.

مردم امروز در فتنه دشمنان با ایجاد مشکلات معیشتی و اقتصادی سربلند بیرون آمدند و نشان دادند که هیچ چیزی نمی‎تواند مانع صلابت و اقتدار انقلاب اسلامی شود و امروز مسئولان وظیفه دارند که در برابر این مردم فهیم با روحیه جهادی عمل کنند تا بار هزینه‎های معیشت مردم کمتر شود.
راهپیمایی مردم قم در واکنش به اغتشاشات اخیر برگزار شد

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، مراسم راهپیمایی مردم انقلابی قم در محکومیت اغتشاشات اخیر کشور و در حمایت از مطالبه‌های به‌حق مردم همزمان با سایر نقاط کشور صبح امروز از مصلی قدس برگزار شد.

مردم در این راهپیمایی با شعارهایی مانند "الله‌اکبر"، "مرگ بر آمریکا"، "مرگ بر اسرائیل"، "مرگ بر غارت‌گر بیت‌المال"، "مرگ بر فتنه‌گر" و غیره علاوه بر حمایت از مطالبه به‌حق مردم در موضوعات معیشتی، اشتغال و گرانی، اقدام برخی افراد در اغتشاشات اخیر، حمایت استکبار از این تجمعات و تخریب اماکن عمومی را محکوم کردند.

آیت‌الله سعیدی امام‌جمعه قم و تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س) در این مراسم، اقدام اغتشاشگران در آسیب رساندن به امنیت کشور را محکوم کرد.

خروش سرزمین آفتاب علیه اغتشاشات اخیر آشوبگران

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، مردم مومن و متعهد شهرستان اراک از ساعت 10 امروز و در دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی و به منظور نمایش وحدت، اقتدار و همدلی و دادن پاسخ دندان‌شکن به اغتشاشات خیابانی چند روز گذشته صبح امروز به خیابان آمدند و فریاد مرگ بر فتنه‌گر سر دادند.

در این راهپیمایی خودجوش مردمی، اقشارمختلف مردمی از پیر و جوان، زن و مرد، جوان و نوجوان در شهرستان اراک از ساعت 10 صبح امروز در میدان شهدای اراک  تجمع کردند.

حضور مردم در میدان شهدای اراک به حدی بالا است که سرریز جمعیت در خیابان مخابرات، خیابان شهید رجایی، خیابان شهید بهشتی و خیابان امیرکبیر و ابتدای پل خیبر حضور دارند و بارها از مردم درخواست شد به دلیل تراکم بالای جمعیتی قدری متراکم‌تر در میدان حضور یابند تا سایر مردمی که به خیل حاضران در این تجمع اضافه می‌شوند بتوانند در میدان مستقر شوند.

در این تجمع بزرگ علاوه بر مسئولان و اقشار مختلف مردم، قشرکارگری که بخش عمده جامعه استان مرکزی و شهر اراک را به سبب وجود کارخانجات بزرک و مادر در این سرزمین حضور پرشوری دارند این درحالیست که کارگرانی که تا ماه‌ها قبل ببه دلیل تاخیر و عدم پرداخت حقوق معوقه اعتراض داشتند و حتی اخباری درباره مشکلات کارخانجاتشان شنیده می‌شود امروز در میدان اصلی اراک در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی حضوری پررنگ دارند.

به طوریکه یکی از کارگران کارخانه هپکوی اراک که در این تجمع حضور داشت به خبرنگار تسنیم گفت: قشر کارگری با مشکلاتی روبرو است اما این مشکلات و مسائل مربوط به داخل کشور است و اجازه نمی دهیم خارج نشینان ضدانقلاب برای ما نسخه پیچی کنند و اجازه هیچ آشوب و رفتار آشوب‌گرانه ای به اغتشاش گران نمی دهیم.

وی عنوان کرد: همانطور که امروز صحنه نمایش حضور مردم در پشت سر ولایت و در دفاع از رهبری و انقلاب است قشر کارگری با حضور در این تجمع اعلام می کند حتی اگر مشکلات اقتصادی را برروس شانه خود تحمل ند اما هیچگاه یک قدم از آرمانهای انقلاب اسلامی و پیمان خود با ولایت عقب نخواهد نشست.

مردم در این تجمع با شعارهایی همچون "مرگ بر آمریکا"، "مرگ بر اسرائیل"، "این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده"، "ما همه با هم هستیم، مطیع رهبر هستیم"، "مرگ بر فتنه‌گر" و... علیه اغتشاش آشوب طلبان اعتراض کرده و آنها را محکوم کردند.

این درحالیست که هرلحظه بر تراکم جمعیت و حضور مردم و مسئولان در کنار مردم در این تجمع بزرگ مردمی افزوده می شود و میدان شهدای اراک و خیابان های اطراف مملو از جمعیت متراکم مردمی است.

آیت‌الله دری نجف‌آبادی امام‌جمعه اراک و عضو هیئت رئیسه خبرگان رهبری در این مراسم، اقدام اغتشاشگران در آسیب رساندن به امنیت کشور را محکوم کرد.
اعلام انزجار مردم نهاوند از اغتشاشگران حوادث اخیر

به گزارش خبرگزاری تسنیم از نهاوند، مردم مومن و همیشه در صحنه نهاوند صبح امروز با برگزاری راهپیمایی پرشور، تحرکات و اغتشاشات اخیر عده‌ای فریب خورده و عوامل پشت صحنه وقایع اخیر این شهرستان را محکوم و با رهبری انقلاب اسلامی و آرمان‌های امام راحل تجدید بیعت مجدد کردند.

مردم ولایتمدار نهاوند همزمان با بسیاری از شهرها سراسر کشور از میدان ابوذر تا میدان امام (ره) را پیموده و با بیان شعارهایی مانند" مرگ بر آمریکا"، "مرگ بر اسراییل" و" مرگ بر فتنه‌گر" از دشمنان نظام اسلامی اعلام انزجار کرده  و با سردادن  شعارهایی مانند "این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده"،" ای رهبر آزاده آماده‌‌ایم آماده" مهر تایید دیگری بر سند ولایتمداری و انقلابی‌گری خود زدند.

امام جمعه نهاوند نیز با حضور در این راهپیمایی با شکوه  ضمن قدردانی از بصیرت، آگاهی، غیرت و ولایتمداری مردم نهاوند و حضور گسترده آنها در این اجتماع عظیم اظهار داشت: از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون دشمنان ما با به راه انداختن فتنه‌های مختلف در کشور به دنبال آزمایش مردم در وفاداری به انقلاب اسلامی بوده‌اند.

حجت الاسلام مغیثی نیا با بیان اینکه اتفاقات رخ داده در کشور نشان می‌دهد که دشمنان فتنه جدیدی را دنبال می‌کنند، اظهار داشت: همه ما می‌دانیم طراحان این فتنه  همانند گذشته آمریکا، آل سعود، رژیم صهیونیستی  و بدخواهان ملت ایران هستند.

وی گفت: دشمنان نظام اسلامی ایران  به‌دنبال گرفتن انتقام از ملت ایران هستند چرا که حکومت اسلامی ما توانست ضمن نابودی داعش و حمایت از جبهه مقاومت، نفشه‌های آنها در منطقه را نقش بر آب کند.

مغیثی نیا با تاکید براینکه همه اقشار مختلف جامعه که دغدغه نسل جوانان را دارند باید این نسل را نسبت به دسیسه‌های دشمنان آگاه سازند تا تبدیل به ابزاری در دست دشمنان ملت نشوند ابراز کرد: نوجوانان و جوانان ما  باید بدانند برای حفظ انقلاب اسلامی ایران، 250 هزار شهید گلگلون کفن جان خود را فدا کرده‌اند.

امام جمعه نهاوند با اشاره به اینکه استقلال و عظمت ایران اسلامی با قیمت گزافی به دست آمده است تاکید کرد: کشور ایران توانسته   به برکت  انقلاب اسلامی ایران  به موفقیت‌های بسیاری در بخش موشکی، هسته‌ای، ماهواره‌ای و غیره دست یابد که لازم است این موفقیت‌های در جامعه بیان شود.

وی با بیان اینکه امروز فضای مجازی وجدان و بصیرت مردم ایران را هدف قرار داده است عنوان کرد: برای در امان ماندن از دسیسه‌های دشمنان در این عرصه پرخطر لازم است مردم هوشیاری خود را حفظ کنند.

 مغیثی‌نیا افزود: مسئولان  نظام بدانند خدمتگزار مردم بودن افتخار بزرگی برای آنها به شمار می‌آید  پس باید تا جایی که توان دارند در خدمت‌رسانی به مردم کوتاهی نکنند.

وی درباره اتفاقاتی که چند روز پیش  در استان رخ داد، گفت: عوامل فریب خورده‌ای که پرچم ایران اسلامی را آتش زدند  نه ایرانی هستند و نه مسلمان به همین دلیل از دستگاه قضایی می‌خواهیم آنها را به اشد مجازات برساند.

امام جمعه نهاوند با تاکید براینکه ولایتمداری مردم شهید پرور نهاوند در کشور زبانزد است  تصریح کرد: فتنه‌گرا ن یا مزدور هستند یا  توسط دشمنان فریب خورده‌اند.
بوشهری‌ها اعمال اغتشاش‌گران را محکوم کردند

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بوشهر، مردم همیشه در صحنه و ولایت‌مدار بوشهر صبح امروز در اقدامی خودجوش در حمایت از مقام معظم رهبری، ارزش‌های انقلاب اسلامی و  محکوم کردن اعمال آشوبگران به خیابان‌ها آمدند و خواستار برخورد قاطع با آشوب‌گران شدند.

این راهپیمایی که از  دبیرستان حجاب تا میدان امام(ره) بوشهر با حضور نماینده ولی فقیه در استان، نماینده مردم استان بوشهر در مجلس خبرگان رهبری، استاندار، خانواده معظم شهدا، دانشجویان، دانش‌آموزان و قشرهای مختلف برگزار شد مردم بوشهر در مسیر راهپیمایی شعارهای ملت ما بیدار است از فتنه‌گر بیزار است، قوه قضاییه اقدام انقلابی، راه امام و شهدا زنده است نهضت ما همیشه پاینده است، ما انقلابی هستیم پشت سر ولایت هستیم و مطالبات مردم هرگز نشه فراموش سر دادند.

ما همه با هم هستیم -  یار ولایت هستیم،  فتنه‌گران رسوایند- نوکر آمریکایند، مرگ بر فتنه‌گران خائن، سیلی زدیم به صورت آمریکا- با وحدت ملت آگاه ما، منافق منافق این آخرین پیام است - ملت انقلابی آماده قیام است، تا پای جان حامی انقلابیم - پیرو رهبر و خط امامیم، مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل از دیگر شعارهای راهپیمایان بوشهری بود.

راهپیمایان ضمن محکوم کردن اقدام‌های اغتشاش‌گران، اعلام کردند مانند همیشه حامی حریم ولایت هستند و اجازه نمی‌دهیم فتنه‌گران امنیت کشور را به خطر بیندازند.

آیت‌الله صفایی بوشهری: دشمنان دنبال ایجاد مسئله برای ملت ایران هستند

آیت‌الله غلامعلی صفایی بوشهری ظهر امروز در مراسم راهپیمایی میثاق با ولایت با بیان اینکه انقلاب اسلامی یک تحول و حرکت تاریخی در جهان ایجاد کرد اظهار داشت: انقلاب اسلامی یک تحول و حرکت تاریخی در جهان اسلام ایجاد کرد و به انسان کرامت انسانی داد.

نماینده ولی فقیه  در استان بوشهر با بیان اینکه دشمنان همواره در پی سقوط انقلاب اسلامی و نابودی آن هستند تصریح کرد: دشمنان نظام جمهوری اسلامی از اوائل انقلاب درصدد ضربه زدن به انقلاب بودند و همواره در تلاش هستند که انقلاب را دچار تخریب  و سقوط کنند.

امام جمعه بوشهر از ایجاد آشوب و تخریب در ایران اسلامی با ترفندهای دشمنان خبرداد و تاکید کرد: برای ایجاد فتنه‌های گوناگون دشمنان داخلی و خارجی  برنامه‌های گوناگون طراحی می‌کنند که با بصیرت و ولایت‌مداری ملت ایران خنثی می‌شود.

آیت‌الله صفایی بوشهری، جنگ تحمیلی و سایر توطئه‌های دیگر را نمونه‌ای از دسیسه دشمن و فتنه‌های آنان علیه ایران اسلامی دانست و تصریح کرد: مردم ایران هر گاه نیاز بود که ترفندهای دشمنان خنثی شود با حضور حماسی  و با اقتدار در صحنه یکی پس از دیگری ترفندها و فتنه‌های دشمنان را محکوم و خنثی کردند.

نماینده ولی فقیه  در استان بوشهر با بیان اینکه دشمن دنبال حل مسئله در ایران نیست تاکید کرد: استکبار جهانی از جمله آمریکا و ایادیش در منطقه  برای ملت و نظام اسلامی ایران به دنبال ایجاد مسئله است و در این شرایط مردم باید دشمن شناس باشند و حرکت‌های آنان را شناسایی کنند.

امام جمعه بوشهر با قدردانی از حضور حماسی مردم بوشهر در راهپیمایی میثاق  با ولایت افزود: مردم با حضور حماسی خود به دشمن نشان دادند که همیشه در صحنه هستند و هر روز 9 دی دیگری در ایران است و در صورت لزوم مردم همیشه در صحنه حضور دارند.
آیت‌الله حسینی بوشهری: ملت ایران چشم طمع برای برطرف کردن مشکلات به دشمنان ندوخته‌اند

آیت‌الله  سیدهاشم حسینی‌بوشهری ظهر امروز در مراسم راهپیمایی میثاق با ولایت در جمع خبرنگاران در بوشهر با قدردانی از حضور حماسی مردم بوشهر در راهپیمایی محکوم کردن اغتشاشات و ترفندهای دشمنان انقلاب اسلامی اظهار داشت:دشمنان سالهاست با  ملت ایران دشمنی دارند و استکبار جهانی و همپیمانانش از فضاهای گوناگون در ایران سوء استفاده و حمایت می‌کنند.

عضو مجلس خبرگان رهبری با تاکید بر تقویت همدلی و وحدت در جامعه افزود: اگر وحدت و همدلی بین مردم با مردم، مسئولان با مردم و مسئولان با مسئولان در فضای کشور وجود داشته باشد دشمن نمی‌تواند از فضاهای مختلف سوء استفاده و حمایت کند.

امام جمعه قم با تاکید بر این نکته که رهبر معظم انقلاب اسلامی همه امور را رصد می‌کنند تصریح کرد: باید گوش به فرمان ولایت فقیه رهبر معظم انقلاب اسلامی باشیم چراکه معظم‌‌له به عنوان رهبری بیدار و آگاه همه امور را رصد و هم دوستان و هم دشمنان انقلاب را به ما معرفی می‌کنند.

نماینده مردم استان بوشهر در مجلس خبرگان رهبری، حضور  این چنینی مردم در راهپیمایی را پاسخ دندان شکنی به دشمنان و فتنه‌گران  دانست و خاطرنشان کرد: پیام رسای این راهپیمایی این است که ملت به خدا متکی و وابسته است و هیچ اتکایی به دشمنان برای برطرف کردن مشکلات خود ندارد.

حسینی بوشهری با اشاره به وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی در جامعه بیان کرد: در جامعه مشکلات و نابسامانی معیشتی و اقتصادی وجود دارد ولی برای برطرف کردن این مشکلات ملت ایران، هیچگاه چشم طمع و حمایت به دشمن ندوخته و برای برطرف کردن مشکلات روی پای خودشان ایستاده‌اند.

معاون جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تاکید بر توجه مسئولان به حل مشکلات اقتصادی جامعه تصریح کرد: انتظار می‌رود مسئولان به مشکلات  معیشتی و مطالبات مردم رسیدگی کنند تا دشمن نتواند از این فضاها  اهداف خود را محقق کند.

حسینی‌بوشهری با بیان اینکه دشمن از هر سوژه‌ای علیه ملت برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند تاکید کرد: روزهای آغاز این حرکت‌ها با مطالبات به حق مردم شروع شد و دشمن از این فضا برای اجرای فتنه‌های خود استفاده و فضای کشور را مسموم کردند.

عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه نمی‌توان  مشکلات اقتصادی مردم را انکار کرد گفت: با توجه به وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی  و اینکه مردم راضی نیستند مشکلاتشان را با دشمن درمیان بگذارند باید حل این مطالبات مورد توجه قرار بگیرد.

امام جمعه قم با بیان اینکه دشمن در 38 سال گذشته به اهداف خود در تخریب نظام اسلامی دست نیافته است افزود:دشمنان از جمله استکبار جهانی، انگلیس، رژیم صهیونیستی و شیوخ منطقه کاری که در  38 سال گذشته نتوانستند انجام دهند با نفوذ در بدنه مردمی قصد دارند این اقدامات را انجام دهند.

حسینی بوشهری با بیان اینکه این حضور گرم و انقلابی مردم ترفندهای دشمنان را خنثی کرد افزود: ملت ایران نه تنها امروز بلکه اگر دهها بار دیگر نیاز باشد در صحنه حضور داشته باشند حماسه می‌آفریدند تا به ترامپ، اروپائیان و مرتجعین منطقه با فریاد رسا اعلام کنند ملت ما متکی به خدا و خودش است و مشکلات خودشان برطرف می‌کند و نیاز به حمایت هیچ کس نیست.
ثبت حماسه‌ ماندگار دیگری در کارنامه ولایتمداری مردم استان خوزستان

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، امروز 13 دی‌ماه بار دیگر مردم شهیدپرور و غیور خوزستانی همزمان با سراسر کشور با شرکت در راهپیمایی "شکوه وحدت" مهر تثبیتی بر کارنامه ولایتمداری خویش حک کردند و با اعلام برائت از اهانت‌کنندگان به غرور ملی کشورمان راه خود را از بیگانگان جدا ساختند.

چند روز گذشته اعتراض به حقی که شهروندان شاکی از عملکرد دولت برای رسیدن به مطالبات بر حق خود داشتند به دلیل عده‌ای سودجو از محوریت اصلی که همان دغدغه های معیشتی بود، خارج شد.

اغتشاشات و آشوب‌های سازمان یافته که توسط بیگانگان و رسانه‌های ضد انقلاب خط دهی می‌شد سبب شد که اعتراضات به جای رساندن دغدغه‌های مردم به گوش مسئولان، فقط آثار سوئی از جمله توهین به مقدسات اسلام و ایران و به آتش کشاندن نماد کشور همچنین بی احترامی به شهدای گرانقدر که غیر قابل جبران هستند را به جای بگذارد.

فتنه گران با فتنه‌های تکراری و سر دادن شعارهای استکباری و ضد اسلامی همچنین به آتش کشاندن و تخریب اموال عمومی در همان ساعات ابتدایی تجمعات، ماهیت اصلی خود را نشان دادند و این موضوع سبب شد که مردم معترض نسبت به وضعیت معیشتی نیز در همان لحظه از مسیر حرکت فتنه گران جدا و به صف ولایتمداران ولایی ملحق شوند.

خارج شدن مردم معترض به وضعیت معیشتی و اقتصادی خوزستان از صف آشوبگران حاکی از آن است که همچنان مردم این خطه از کشور همچون جهاد بی وقفه در هشت سال جنگ تحمیلی  ولایتمدار بوده و نسبت به دوست و دشمن و نوع ابراز همدردی هر یک از آنها هوشیار و آگاه هستند.

هوشیاری و آگاهی به موقع مردم ولایتمدار خوزستان و جدا کردن صف اعتراضشان از آشوب‌گران سبب شد فتنه‌های رنگارنگ و استکباری جهان غرب نه تنها نقش بر آب شود بلکه دروغ بودن اخبار مخابره شده از طریق رسانه‌های خارجی  که مانند طبل تو خالی فقط صدا داشته و هیچ کمکی به قشر مستضعف جامعه و حمایت از حقوق بشر ندارند را بیش از پیش آشکار سازد.

امروز نیز مردم شهید پرور، غیور و حماسی استان خوزستان در راستای سرکوب کردن فتنه‌های فتنه‌گران و اغتشاشات اخیر با حضور در راهپیمایی نشان دادند که نه تنها حامی و سرباز ولی فقیه هستند بلکه معتقدند باید با آشوبگران و مخلان امنیت به طور جد برخورد شود.

اهوازی‌ها کار اغتشاشگران را یکسره کردند

راهپیمایی «شکوه وحدت» امروز چهارشنبه 13 دی ماه سال 1396 با حضور ده‌ها هزار نفر از مردم ولایتمدار و همیشه در صحنه کلانشهر اهواز برگزار شد.

این راهپیمایی از میدان مولوی اهواز واقع در منطقه امانیه آغاز شد و همشهریان سردار سرلشکر شهید علی هاشمی، فرمانده قرارگاه سری نصرت و سپاه ششم امام جعفرصادق(ع) با حضور خود در این راهپیمایی حماسه دیگری را در تاریخ ثبت کردند.

پیر و جوان و مرد و زن و کودک و نوجوان اهوازی امروز همگام با آحاد ملت ایران به خیابان‌های شهر آمدند و مطالبات به حق خود را فریاد زدند.

فقر و فساد و تبعیض حزب‌الله به پا خیز، نه اختلاس نه ذلت این است ندای ملت، فتنه گر بی ریشه اهواز حلب نمی‌شه، فقر و فساد و تبعیض نابود باید گردد از جمله شعارهای عدالت محوری مردم اهواز در راهپیمایی «شکوه وحدت» امروز بود.

مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق، مرگ بر فتنه گر و مرگ بر آل سعود نیز از دیگر شعارهایی بود که امروز مردم غیور و متحد اهواز یک صدا فریاد زدند.

خانواده‌های معظم شهدای والامقام نیز پا به پای مردم اهواز به میدان آمدند و از دولت خواستند به وضعیت معیشت مردم رسیدگی کند.

خانواده شهدای مدافع حرم از جمله خانواده شهید محمود مراداسکندری، خانواده شهید حمیدرضا فاطمی‌اطهر، خانواده شهید رضا عادلی کردزنگنه، خانواده شهید عبدالکریم اصل غوابش نیز همگام با مردم غیور و انقلابی اهواز در راهپیمایی «شکوه وحدت» امروز حضور یافتند.

همچنین دوستان و همرزمان سردار شهید سید جاسم نوری، سردار شهید محمدرضا علیخانی، سردار شهید فرامرز رضازاده، سردار شهید هادی کجباف، شهید حبیب جنت‌مکان، شهید جبار عراقی، سردار شهید جانمحمد علی‌پور، سردار جاویدالاثر شهید روزبه هلیسایی، شهید محمد ظهیری و شهید رضا ملایی نیز با حضور در راهپیمایی «شکوه وحدت» اقدامات اغتشاشگران را محکوم کردند.

هزاران نفر از مردم اهواز قبل از آغاز رسمی راهپیمایی با حضور در میدان مولوی و خیابان‌های اطراف بر علیه اغتشاشگران شعارهایی سر دادند.

در این راهپیمایی مردم اهواز با گذشتن از پل سردار سرلشکر سید محمدحسین علم‌الهدی وارد خیابان سلمان فارسی شدند و پس از آن به سمت چهار راه آبادان حرکت کردند.

چهار راه سلمان فارسی اهواز نیز امروز مملو از جمعیتی بود که آمده بودند تا اقدامات اغتشاشگران و افراد فرصت طلب را محکوم کنند.

با گذشت 2 ساعت از راهپیمایی «شکوه وحدت» برخی از شرکت‌کنندگان هنوز در مسیر بودند تا خود را به چهار راه آبادان محل تجمع ده‌ها هزار نفری مردم اهواز برسانند.

دانشجویان، اساتید دانشگاه، دانش‌آموزان، معلمان، اصناف، بازیاریان، طلاب، روحانیون، اساتید حوزه علمیه، بسیجیان، رزمندگان اسلام، ایثارگران و مدافعان حرم نیز در این راهپیمایی حضور داشتند.

آیت‌الله سید محمدعلی موسوی‌جزایری نماینده ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز نیز در راهپیمایی «شکوه وحدت» امروز شرکت کرد و به سخنرانی پرداخت.

آیت‌الله سید علی شفیعی نماینده مردم استان خوزستان در مجلس خبرگان رهبری، آیت‌الله سید طیب موسوی از علمای استان خوزستان و تولیت حوزه علمیه امام جعفرصادق(ع) اهواز و آیت‌الله سید علی حسینی نیز در «شکوه وحدت» امروز حضور یافتند.

آیت‌الله محسن حیدری امام جمعه موقت اهواز و آیت‌الله عبدالکریم فرهانی نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبری نیز با حضور در راهپیمایی «شکوه وحدت» اقدامات اغتشاشگران را محکوم کردند.

نکته قابل ذکر راهپیمایی «شکوه وحدت» مردم اهواز حضور بی‌نظیر جوانان پرشور اهوازی بود که از ساعات نخست امروز خود را به میدان مولوی رساندند و تا پایان برنامه نیز حضور داشتند.

استاندار خوزستان، نمایندگان مردم اهواز، باوی، حمیدیه و کارون در مجلس شورای اسلامی، محمدجعفر فلسفی رئیس شورای اهواز و ناصر سودانی رئیس دانشگاه امیرالمومنین(ع) نیز در کنار مردم سلحشور در راهپیمایی «شکوه وحدت» شرکت کردند.

ورزشکاران و مدال‌آوران ورزش‌های مختلف از جمله ورزش‌های رزمی نیز در راهپیمایی «شکوه وحدت» حضور یافتند و با آرمان‌های انقلاب اسلامی پیمانی دوباره بستند.

نیروی انتظامی و بسیج نیز با اقتدار در راهپیمایی «شکوه وحدت» حضور یافتند و برقراری نظم و امنیت آن را تا پایان برنامه بر عهده داشتند.
خروش انقلابی مردم خراسان شمالی علیه فتنه 96

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بجنورد٬ مردم انقلابی و غیرت‌مند خراسان شمالی از صبح امروز با حضور در میادین اصلی و خیابان‌های شهرهای استان٬ در تظاهراتی گسترده و چندهزار نفری٬ اقدامات اغتشاش گران در حوادث اخیر را به شدت محکوم کردند.

هزاران نفر از مردم بجنورد٬ با حضور در راهپیمایی شکوه وحدت٬ از  مسجد امام‌خمینی این شهر تا مسجد انقلاب بجنورد را راهپیمایی کرده و با سردادن شعارهایی نظیر٬ «مرگ بر فتنه گر»٬ «مرگ بر منافق» و «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل»٬ عمق کینه و نفرت خود را از اقدامات ساختارشکنانه ضدانقلاب در حوادث اخیر بروز داده و این اقدامات  را محکوم کردند.

حضور گسترده مردم بجنورد و سایر شهرهای استان در این راهپیمایی٬ وصف ناپذیر و در تاریخ انقلاب اسلامی کم نظیر بود. بسیاری از شاهدان عینی معتقدند٬ این حضور و شکوه وحدت مردم استان خراسان شمالی٬ در تاریخ افتخارات مردم استان ثبت و ضبط خواهد شد.

گزارش خبرنگاران تسنیم از سایر شهرهای استان نیز حاکی است٬ مردم همیشه در صحنه شهرهای خراسان شمالی٬ با حضور آگاهانه خود٬ برگی از بیداری و شکوه این ملت بزرگ را در دفتر افتخارات خراسان شمالی ثبت کردند.
خروش مردم لرستان علیه آشوبگران؛ تجدید عهده دوباره مردم با ولایت و انقلاب

به گزارش تسنیم از خرم آباد، مردم استان لرستان همزمان با سایر نقاط کشور امروز چهارشنبه در یک راهپیمایی گسترده اغتشاشات اخیر را محکوم کردند.

 مردم استان لرستان در حالی که کمتر از یک ساعت با آغاز رسمی راهپیمایی مانده بود،در مسیرهای تعیین شده به جمعیت حاضر در راهپیمایی پیوستند.

راهپیمایان تصاویری از امام راحل، رهبر معظم انقلاب را در دست داشتند و پرچم جمهوری اسلامی ایران را در شهرهای مختلف استان لرستان با اهتزاز در آوردند و زیر سایه این پرچم شعار مرگ بر منافق سر دادند.

مردم لرستان همچنین در این راهپیمایی با شعارهایی از جمله مرگ بر اسرائیل، مرگ بر آمریکا، مرگ بر ضد ولایت فقیه انزجار خود را از جنایات رژیم صهیونیستی ابراز داشتند؛  زنان لرستان نیز در این راهپیمایی در حالی که برخی از آنها کودکان خردسال خود را در آغوش داشتند به جمعیت راهپیمایان پیوستند و انزجار خود را از اقدامات اغتشاش گران به نمایش گذاشتند.

مردم لرستان در خرم‌آباد از مصلی الغدیر به سمت خیابان انقلاب و میدان 22 بهمن و در بروجرد نیز از میدان قیام به سمت میدان شهدا و میدان تختی به راهپیمایی پرداختند.

همپنین این راهپیمایی از مسجد صاحب الزمان کوهدشت به سمت میدان امام و در میدان امام حسین دورود و از میدان بعثت نورآباد به سمت میدان امام برگزار شد.

راهپیمایان از میدان آزادی الیگودرز به سمت مصلی نماز جمعه از سمت میدان امام الشتر به سمت مصلی نماز جمعه از میدان شهید بهشتی پلدختر به سمت پل شهدای دولت و میدان بهشتی از میدان شهید صادقی ازنا به سمت میدان راه آهن و از مسجد صاحب الزمان به سمت شهرداری دوره چگنی و در رومشکان نیز از مصلی نماز جمعه به سمت میدان امام برگزار شد.

حضور نیروهای امنیتی و انتظامی در برقراری امنیت راهپیمایان در مسیرهای منتهی به راهپیمایی چشمگیر بود، حضور دانشگاهیان لرستان در طول مسیر راهپیمایی توزیع پلاکاردها و دست نوشته‌هایی با مضمون مرگ بر منافق در طول مسیر به چشم می‌خورد.

به گزارش تسنیم در این راهپیمایی ها مردم با سر دادن شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل از آشوب های اخیر اعلام برائت کرده و خواستار توجه دولت به مطالبات مردم شدند.

در جریان اغتشاشات اخیر در این شهرستان در روز اول اغتشاشات دو نفر کشته و شش نفر زخمی شدند همچنین یکی از ماشین‌های آتش نشانی که برای خاموش کردن حریق در بانک ملی رفته بود هنگام برگشت به آشیانه توسط اغتشاش گران به زور گرفته شده و روی پل وحدت رها می‌شود در این اقدام یک فرد میانسال و یک پسر نوجوان زیر این خودرو فوت می‌شوند.

همچنین معاون سیاسی امنیتی استاندار لرستان از دستگیری عوامل اغتشاش در سه شهر نورآباد، دورود و خرم‌آباد خبر داده و گفته است در حال حاضر فضای استان لرستان آرام بوده و در این اغتشاشات نیز تعدادی از اغتشاش گران توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدند.
مردم انقلابی ایلام خشم و انزجار خود از اغتشاشگران اعلام کردند

به گزارش خبر گزاری تسنیم از ایلام ، پس از آنکه درروزهای گذشته تعداد انگشت شماری از هنجارشکنان در ایلام اقدام به تجمع  و ساختار شکنی کردن امروز مردم خروشان ایلام آرامش بعد از طوفان را به مردم ایران و ایلام هدیه کردند و فریاد برآوردند با ولایت تا شهادت ایستاده ایم.

مردم ایلام نیز همانند دیگر هموطنان  کشور به میدان عمل دفاع از فتنه وارد شدند و امروز با اینکه کمتر از 24 ساعت هماهنگی لازم برای این راهپیمایی در ایلام رقم خورده بود، حضور گسترده‎ای را  از خود نشان دادند.

مردم ایلام با این حضور گفتند گرچه ما مشکلات معیشتی و اقتصادی داریم اما صف ما با فتنه‎گران جدا است و با این حضور خود سبب دلگرمی نیروهای انتظامی و امنیتی شهرستان شدند و در کنار یکدیگر برای دفاع از مکتب اسلام و انقلاب بیان کردند آماده‎اند تا جان دهند.

اغتشاشات اخیر دنباله فتنه‌های سال‌های گذشته دشمنان است

حجت السلام احمد امرایی در تجمع غرور افرین ووحدت بخش مردم ولایت مدار شهرستان چرداول اظهار داشت: وحدت رمزاقتدار ملت ایران است.

امام جمعه چرداول گفت: در اوایل انقلاب و دوران جنگ تحمیلی تمامی قدرت ها دنیا ایران اسلامی را تحریم کردند ولی مردم با رهبری ولایت فقیه به میدان آمدند ودست دشمنان را از اهدافشان ناکام گذاشتند.

وی اضافه کرد:به برکت وحدت 40 سال است که انقلاب اسلامی با کلیه توطئه دشمنان مبارزه کرده و سربلند از امتهان به پشتوانه مردم وولایت سخت ترین شرایط را طی کرده است   و توانسته است در جهان اقتدار خود را به اثبات برساند.

امرایی بیان داشت:امروزه جمهوری اسلامی ایران تنها ملتی است که قاطعانه دربرابرنقشه های  آمریکا وهمدستانش ایستاده ودر دوران جنگ تحمیلی به واسطه وحدت وهمدلی مردم حدود 40 قدرت بزرگ دنیا را شکست دادیم.

امام جمعه چرداول  حضور پر شور مردم ولایت مدار چرداول در صحنه های مختلف بخصوص خروش عظیم 13 دی را سپاس گفته و بیان داشت: تا انقلاب اسلامی مردمی همیشه در صحنه و پرشور و انقلابی دارد دشمنان آن باید در دام خود فرروند و بدانند مردم ایران در برنامه های آنان جایی ندارند.
۰

ویژه نامه حماسه 9 دی

معروف نیوز

ویژه نامه حماسه 9 دی

ویژه نامه حماسه 9 دی

از زمانی که جریان فتنه در روز قدس و ۱۳ آبان سال ۸۸ بر شعار "مرگ بر اسرائیل" و "مرگ بر آمریکا" ضربدر کشید و اقدام به سردادن شعارهای انحرافی کرد، تا هتک حرمت بزرگترین مقدسات مردم ایران خیلی طول نکشید. فتنه گران با هتاکی به امام راحل در ۱۶ آذر قلب ملت ایران را به درد آورد اما وقتی کار به جسارت به خیمه ابا عبدالله(ع) و هتاکی به روز مقدس عاشورا کشید، دیگر صبر ملت لبریز و شد آنچه شد.

با انتشار خبر هتک حرمت روز عاشورا در هیأت‌های مذهبی و مساجد، عزاداران حسینی به خیابانهای مرکزی تهران گسیل شدند و یبزهای ضددین را از خیابان ها فراری دادند.

در واقع شب شام غریبان درحالی که یاران باقی مانده در ویرانه‌های دشت کربلا اشک درچشمانشان حلقه زده بودو می گریستند، یاران امام راحل(ره) نیز از هتک حرمت به ائمه و دسته عزاداری سالار شهیدان، خون می گریستند و این بی‌احترامی مزید علتی بر اندوه جانگدازآنان شده بود.

به این دلیل بی حرمتی به عاشورا، حادثه ای معمولی نبود که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت.
پیش از آن نیز به عکس امام راحل(ره) توهین شده بود و سراسر کشورازاین جسارت به خروش آمده بود، اما حریم نگه‌نداشتن عاشورا آتشی بود بر باروتی که طی ۸ ماه دروجود مردم علاقه مند نظام و انقلاب متراکم شده بود.

نتیجه این انفجار خیره کننده، حماسه ۹ دی بود؛ حماسه ای که فقط ۳ روز پس از جسارت به عاشورا و عزای اباعبدالله سراسر ایران را فرا گرفت و یک باردیگر نشان داد که مردم ایران اسلامی فارغ از دسته بندی های سیاسی و مشکلات و کاستی ها، اما درپایبندی به اسلام، انقلاب و ولایت فقیه با هیچ کسی تعارف ندارند.

مردم با بصیرت و انقلابی کشورمان در حرکتی خودجوش با پخش اعلامیه هایی مبنی بر راهپیمایی در روز ۹دی جهت اعلام برائت از فتنه گران و حمایت از رهبری و آرمان های انقلاب و اسلام دست به تظاهراتی با شکوه و به یادماندنی زدند. در این روز بود که قریب به اتفاق تحلیلگران سیاسی و سران کشورهای غربی و فتنه گران شوکه شدند. آنان هرگز تصور نمی کردند که 9 دی روز تشییع جنازه فتنه باشد.

ادامه مطلب 

۰

آیت الله حائری شیرازی به دیار باقی شتافت

معروف نیوز

آیت الله حائری شیرازی به دیار باقی شتافت

به گزارش تسنیم، آیت‌الله حائری شیرازی امام جمعه سابق شیراز و از اعضای پیشین مجلس خبرگان رهبری از مدتی پیش به علت بیماری در بیمارستان امام علی ابن ابی طالب (ع) قم بستری شده بود.
دقایقی پیش آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی نماینده سابق شیراز در مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سابق این شهر، دعوت حق را لبیک گفت.
این عالم انقلابی در سال 1314 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. وی در محضر بزرگانی همچون آیت الله بروجردی، امام خمینی و آیت الله اراکی کسب فیض کرد. وی در دوران مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی بارها توسط عمال رژیم منحوس پهلوی بازداشت و شکنجه شد.

آیت الله حائری شیرازی پس از انقلاب اسلامی با حکم حضرت امام خمینی(به) به امامت جمعه شیراز منصوب شد.
وی که از چندی پیش، به علت بیماری در بیمارستان بستری بودند، ظهر امروز در 81 سالگی دعوت حق را لبیک گفتند.

از مردم قدرشناس ایران اسلامی بخصوص اهالی قم و فارس دعوت می‌شود در مراسم تشییع معظم له، فردا صبح ساعت 9.30 از مسجد امام حسن عسکری (ع) به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) حضور به هم رسانند.
۰

دست و پای شهروند سوری را چگونه قطع کردند؟

معروف نیوز

دست و پای شهروند سوری را چگونه قطع کردند؟

احمد الحمدوش، خبرنگار خبرگزاری تسنیم، دیرالزور: ابومحمد از ساکنان شهر المیادین در جنوب شرقی دیرالزور است، «ابومسلم الجزراوی» قاضی سعودی تروریست‌ها دستور قطع دست و پایش را صادر کرد، تنها گناهش این بوده است که به کودکانش از گندمی که داعش در شهر مصادره می‌کرد، داده است تا بخورند، داستان و روایت هولناک مملو از مصایب را ابومحمد برای خبرنگار تسنیم روایت می‌کند، این شما و این هم قصه پردرد این مرد سوری:
در ابتدا به شما سلام عرض می‌کنم، اینها خانواده‌ام، این همسرم و این دخترم هستند، کودکم هم آنجا نشسته است،‌ این تنها کودکی است که برایم باقی مانده است، کودک دیگری داشتم که داعش او را که تنها هفت سال داشت، به قتل رساند، او را با خودرو زیر گرفتند و جان باخت،‌ اگر امروز زنده بود،‌ یازده سالش بود.

ما را از زکات و غذا محروم کردند، در حالی که من کودکانی دارم که می‌خواهند غذا بخورند و زندگی کنند. داعشی‌ها تمام محصولات گندم را می‌گرفتند و در انبارهای خود مخفی می‌کردند، حتی یک دانه گندم هم به ما نمی‌دادند،‌ آنها همه شهروندان را از همه چیز محروم می‌کردند مگر کسانی که با آنها همکاری می‌کردند، که به اینها کیسه‌های بزرگی از گندم می‌دادند، کسانی که به‌عنوان جاسوس برای آنها کار می‌کردند و اخبار مربوط به همه چیز را به آنها می‌رساندند.

کودکانم گرسنه بودند، باید غذا می‌خوردند، روزی به مکانی که داعش، گندم‌ها را مخفی کرده بود، رفتم، با خودم ظرف و چاقویی بردم،‌ یکی از کیسه‌های گندم را با چاقو باز کردم و ظرف را از گندم پرکردم و آن را برای کودکانم آوردم، ما می‌خواستیم آن را برای خوردن فرزندانم آرد کنیم و نان بپزیم، که ناگهان سگ‌های داعشی به ما حمله کردند و به خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، هجوم آوردند، آنها مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و اهانت کردند، با سلاح‌های خود به من حمله کردند، می‌خواستند سرم را از تنم جدا کنند،‌ حتی می‌خواستند همسرم را هم سر ببرند.

آنها یک یا دو نفر نبودند، بلکه به‌صورت 10 یا 15 نفره یکباره حمله می‌کردند،‌ همانند سگ‌ها که شکار خود را می‌دیدند به ما هجوم می‌آوردند، آنها این‌گونه به ما یورش می‌آوردند. اولین بار که برای فرزندانم غذا آورده بودم، آنها مرا شلاق زدند، بار دوم هم همین کار را با من کردند، اما بار سوم مرا بازداشت کردند و هفت ماه در زندانشان تحت شکنجه بودم و دست‌هایم را با طناب به بالای سقف بسته بودند، دو روز، سه روز و چهار روز به همین وضع معلق بودم،‌ آنها فقط به من آب و نمک می‌دادند.

در ماه رمضان در حالی که ما روزه بودیم، کیسه‌های سیاه آوردند، آنها نه‌تنها سرهایمان را داخل یک کیسه قرار دادند، بلکه 10 کیسه را قرار دادند و آنها را محکم به‌دور گردن ما بستند، آن هم در حالی که ما روزه بودیم به‌حدی که نفس‌هایمان نزدیک بود قطع شود و خفه شویم،‌ ما با پاهایمان به زمین می‌زدیم، همانند زمانی که قربانی هنگام ذبح شدن پاهایش را به زمین می‌زند.

علاوه بر این اقدامات، ما را با شلاق می‌زدند، آن هم در زمانی که دست‌هایمان از پشت بسته بود،‌ به پشت ما می‌زدند،‌ به‌سمت راست و چپ و به سرهایمان شلاق می‌زدند، در حالی که چشمانمان بسته بود،‌ تمام کسانی که در مقرهایشان بودند، علیه ما اقدام می‌کردند، برخی از آنها خارجی و برخی هم از ساکنان همان روستایمان بودند،‌ کسانی که از اهالی روستا بودند، به صورتشان نقاب‌هایی زده بودند تا ما آنها را نشناسیم و به لهجه‌های مختلف همچون سعودی، تونسی‌، لیبیایی، کویتی، عراقی و مغربی حرف می‌زدند تا ما نتوانیم آنها را شناسایی کنیم.

در یکی از شب‌ها ساعت 2 بامداد ، یکی از قضات آنها نزد من آمد و من و برخی افراد دیگر را فراخواند و مرا تحویل قاضی دوم داد که سعودی‌الاصل بود و او را ابومسلم الجزراوی صدا می‌زدند، مرا در حالی که چشمانم را با یک پارچه و دستانم را از پشت بسته بودند، پیش او بردند، او بلافاصله شروع کرد به حرف زدن و گفت "خوش آمدی، زمان مناسبی آمدی، می‌خواهم سرت را از تنت جدا کنم".

به او گفتم: "می‌خواهی سرم را قطع کنی؟"، پاسخ داد:‌ "بله، من سرت را قطع خواهم کرد، به‌روی دو زانویت بنشین". او هرگز به من اجازه نداد حرف بزنم، به من گفت: "خفه شو،‌ حتی نمی‌خواهم یک کلمه از تو حرفی بشنوم، حکمی را که درباره‌ات صادر شد، گوش کن،‌ حکم کردم که دست راست و پای چپت قطع شود".

وقتی حرف‌هایش تمام شد، به من گفت "الآن حرفی داری بزنی؟"، به او گفتم "در مقابل تو و تمام کسانی که همراه تو در این مقر هستند، فقط می‌گویم که «حسبنا الله و نعم الوکیل منکم» خداوند در برابر شما، ما را کفایت می‌کند و او چه خوب حامی و یاور است".

در این لحظه شروع کردند به زدن من، از پشت با چوب و شلاق مرا می‌زدند، آنگاه مرا به‌روی زمین می‌کشیدند و در یک سلول انفرادی قرار دادند و تمام روزنه‌های آن را هم بستند به‌طوری که در وضعیت بسیار سخت و طاقت‌فرسایی قرار گرفتم.

آنها هر ساعت مرا برای شکنجه روی زمین می‌کشیدند،‌ حتی یک ساعت هم طعم خواب را نچشیدم، بعد از این‌همه شکنجه و بعد از گذشت هفت ماه، یک روز پیش از نماز جمعه، با خود پزشکی آوردند، آنها مرا از سلول انفرادی خارج کرده چشمانم را بستند و مرا از مقر خود به‌سمت خودرو بردند، در آن لحظه که سوار خودرو شدم، ظرف چوبی را دیدم که در داخل قرار داده بودند، از زیر پارچه‌ای که به چشمانم بسته بودند، تلاش کردم به آن نگاه کنم، دیدم پر از آب است و کنار آن، یک شمشیر و ساطور قرار دارد، یکی از آنها به من گفت "پارچه را روی سرت بنداز". به آنها گفتم "من چیزی نمی‌بینم". از یکی از آنها پرسیدم "شما مرا می‌برید تا سرم را جدا کنید، این طور نیست؟"، به من پاسخ داد "نه، تو را برای توبه خواهیم برد".
من به‌خوبی جاده را می‌شناختم،‌ حتی اگر نمی‌توانستم به‌خوبی آن را ببینم،‌ آنها مرا از شهر المیادین گرفتند و از پل المیادین عبور کردیم تا به روستایم رسیدیم، وقتی نماز تمام شد،‌ مردم را اعم از کوچک و بزرگ جمع کردند و پس از آن داعشی‌ها مانند سگ‌ها، در حالت سلاح به دست به‌روی بام مساجد و در کوچه‌ها و اطراف خودروها ایستاده بودند، یکی از آنها شروع کرد حکمی را از روی برگه‌ای که در دست داشت، بخواند،‌ پس از آن مرا روی یک صندلی نشاندند،‌ آنها دستانم را وقتی در ماشین بودم،‌ بی‌حس کرده بودند، دستانم را روی چوب قرار دادم، آنگاه یکی از آنها به آن ضربه زد، احساس دردی نداشتم، ولی آنها پاهایم را بی‌حس نکرده بودند، به‌طوری که خیلی عذاب کشیدم و درد زیادی تحمل کردم، یکی از آنها با ساطور پایم را قطع کرد،‌ با اولین ضربه پایم قطع نشد، برای بار دوم و سوم ضربه زد، باز هم پایم جدا نشد،‌ آنگاه یکی از داعشی‌ها دستور داد که پایم را محکم نگه دارند تا بتواند پایم را قطع کند، دیدم خون پایم تا فاصله دور فوران کرده است، آنگاه دست و پایم را در یک پارچه پیچیدند و مرا در خودرو قرار دادند، پس از آن از ساعت یک ظهر تا 10 شب در آنجا بودم تا اینکه از اتاق عملیات خارج شدم.

دیگر به شما چه بگویم،‌ آنها فرزندم را کشتند،‌ مرا شکنجه و به من اهانت کردند،‌ حالا چگونه می‌توانم لقمه نانی برای فرزندانم تهیه کنم؟ من مشکلی ندارم حتی اگر بمیرم، ولی همسرم و دو کودک و پسری که برایم باقی مانده، آنها چگونه زندگی کنند؟ به‌خداوند قسم می‌خورم، ما چیزهایی را دیدیم که هرگز کسی آنها را ندید، من فقط می‌گویم حسبنا الله و نعم الوکیل، آنها ما را تحقیر کردند، زنان و کودکان و حتی سالخوردگانی را حتی اگر عمرش یکصد سال بود، مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند،‌ چرا؟

حالا خداوند را شکر می‌کنیم، به‌یاری او، ارتش سوریه اینجا رسید و ما به بهترین وجه از آنها استقبال کردیم،‌ از خداوند می‌خواهم حافظ ارتش و آقای رئیس جمهور بشار اسد باشد و آنها را بر دشمنانشان این سگ‌ها (داعشی‌ها) پیروز گرداند.

۰

معرفی شخصیت حضرت محمد(ص) بزرگترین تبلیغ برای اسلام است

معروف نیوز

معرفی شخصیت حضرت محمد(ص) بزرگترین تبلیغ برای اسلام است

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «معرفی شخصیت پیامبر اسلام» را «بزرگترین تبلیغ برای اسلام» میدانند و همه مسلمانان از جمله نویسندگان و گویندگان و هنرمندان و اهالی فرهنگ را به تبلیغ و کار روی اخلاق، شخصیت و سیره رسول‌الله توصیه کرده‌اند. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره لزوم معرفی سیره و شخصیت رسول مکرم اسلام(ص) را منتشر میکند.

«ذکر نام مقدس نبی‌اکرم صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و شرح گوشه‌هایی از زندگی آن بزرگوار انصافاً کم است و چهره نورانی آن درّةالتاج آفرینش و آن گوهر یگانه عالم وجود برای بسیاری از افراد، آن‌چنان که شایسته است، روشن نیست؛ نه تاریخ زندگی آن بزرگوار، نه اخلاق آن بزرگوار، نه رفتار فردی و سیاسی آن بزرگوار.»
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ - ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* همه مسلمانان عالم روی شخصیت و زندگی پیامبر(ص) کار کنند
ابعاد شخصیت نبىّ اکرم را هیچ انسانی قادر نیست به نحو کامل بیان کند و تصویر نزدیک به واقعی از شخصیت آن بزرگوار ارایه نماید. آنچه ما از برگزیده‌ی پروردگار عالم و سرور پیامبرانِ سراسر تاریخ شناخته و دانسته‌ایم، سایه و شبحی از وجود معنوی و باطنی و حقیقی آن بزرگوار است؛ اما همین مقدار معرفت هم برای مسلمانان کافی است تا اولاً، حرکت آنها را به سمت کمال تضمین کند و قله‌ی انسانیت و اوج تکامل بشری را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانیاً، آنها را به وحدت اسلامی و تجمع حول آن محور تشویق کند. بنابراین، توصیه‌ی ما به همه‌ی مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، کار زیادی بشود.
بیانات در دیدار میهمانان شرکت‌کننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴

* تهاجم دنیای غرب به شخصیت حضرت محمد رسول الله(ص)
بعد از دوران قرون وسطی که در دنیای مغرب زمین، تهاجم تبلیغاتی وسیعی نسبت به شخصیت رسول اکرم(ص) انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخورده‌ی اسلام فهمیدند که یکی از راههای مبارزه با اسلام این است که چهره‌ی نبىّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) را مخدوش بکنند و کارهای زیادی هم در این زمینه انجام گرفت، تا امروز که دشمن به نحو مستمر و با شیوه‌های مختلف، روی امحای شخصیت پیامبر از ذهنهای آزادگان عالم کار کرده است، مردم بسیاری در دنیا هستند که اگر پیامبر اسلام را به همان اندازه‌یی که مسلمانها میشناسند یا حتّی کمتر از آن بشناسند - یعنی حقیقتاً فقط شبحی از آن چهره‌ی منوّر بر دلهای آنان آشکار بشود - عقیده و گرایش آنها نسبت به اسلام و معنویت اسلامی تضمین خواهد شد. ما باید روی این مسأله کار کنیم.
بیانات در دیدار میهمانان شرکت‌کننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴

* تبلیغ شخصیت پیامبر(ص) در دنیا با کار فرهنگی و هنری
بزرگترین تبلیغ برای اسلام، شاید همین باشد که ما چهره‌ی پیامبر اسلام را برای بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم و بسیار بجاست قبل از آن که دشمنان و مخالفان، با روشهای و شیوه‌های فرهنگی و هنری پیچیده‌ی خود، چهره‌ی آن بزرگوار را در اذهان مردمِ بیخبرِ عالم مخدوش کنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شیوه‌های گوناگون در عالم، با بیان و تبلیغ و تبیین راجع به آن شخصیت معظّم و مکرّم، کار علمی و فرهنگی و هنری و تبلیغی بکنند. اینها کارهای لازمی است. پس باید روی معرفی شخصیت رسول اکرم کار کنیم، و نه فقط شخصیت آن بزرگوار به معنای زندگی آن حضرت، بلکه ابعاد گوناگون وجود آن بزرگوار مثل: اخلاقیات و روش حکومت و مردمداری و عبادت و سیاست و جهاد و تعلیمات خاص را مورد توجه قرار دهیم. نه فقط هم کتاب بنویسیم، بلکه باید کار هنری و تبلیغی را با شیوه‌های جدید و با استفاده از تکنیکهای موجود شروع کنیم و نه فقط در جمهوری اسلامی، بلکه در همه‌ی انحای جهان اسلام، آن را انجام دهیم.
بیانات در دیدار میهمانان شرکت‌کننده در کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۶۸/۰۷/۲۴

* توصیه عملی به گویندگان و نویسندگان درباره معرفی خصوصیات اخلاقی پیامبر(ص)
تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود؛ که من بخشی از خصوصیات اخلاقی آن بزرگوار را بسیار مختصر عرض می‌کنم. اما واقعاً ساعتها وقت لازم است که انسان درباره خصوصیات اخلاقی پیامبر حرف بزند. من فقط برای عرض ارادت و برای این‌که به گویندگان و نویسندگان، عملاً عرض کرده باشم که نسبت به شخصیت پیامبر قدری بیشتر کار شود و ابعاد آن تبیین گردد - چون دریای عمیقی است - این چند دقیقه را به این مطالب صرف می‌کنم. البته در کتابهای فراوانی راجع به نبی‌اکرم و به‌طور متفرّق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبی هست. آنچه که من در این‌جا ذکر کردم، از مقاله یکی از علمای جدید - مرحوم آیةاللَّه حاج سیدابوالفضل موسوی زنجانی - است که مقاله‌ای در همین خصوص نوشته‌اند و من از نوشته ایشان - که جمع‌بندی شده و مختصر و خوب است - استفاده کردم.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* گنجینه‌ی عظیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله) راه قدرت امت اسلامی
در هر نقطه‌ی از دنیا که مسلمانی زندگی میکند که گوینده‌ی «لااله الا اللَّه» و «محمد رسول اللَّه» است، با یاد ولادت آن بنده‌ی برگزیده و سرآمد انسانها، در این ماه در خود احساس شعف میکند. عشق به نبی مکرم اسلام در دل یکایک مسلمانهاست؛ لذاست که شما میبینید امروز که جبهه‌ی استکبار جهانی درصدد تضعیف اسلام است، وجود مبارک پیامبر را هدف قرار میدهد. پیغمبر الهام‌بخش است برای امت اسلامی، چون این را میدانند؛ چون از بیداری امت اسلامی میترسند؛ چون از قدرت جامعه‌ی یک میلیارد و پانصد میلیونی مسلمان در سرتاسر عالم وحشت دارند، در مقابل پیغمبر صف‌آرائی میکنند. رحمة للعالمین را، منشأ عظیم‌ترین خیرات و برکات برای بشریت را در مطبوعاتشان، در زبان سیاستمدارانشان، در کتاب‌نوشتنهایشان، به وسیله‌ی مزدورانشان مورد اهانت قرار میدهند. این باید ما مسلمانها را بیدار کند؛ بفهمیم که در وجود پیامبر، در شخصیت پیامبر، در خاطرات زندگی پیامبر، در هجرت پیغمبر، در جهاد پیغمبر، در سیره‌ی پیغمبر، در درسهای قولی و عملی پیغمبر، چه گنجینه‌ی عظیمی برای مسلمانها نهفته است. ما از این گنجینه اگر استفاده کنیم، امت اسلامی به آنچنان موقعیتی خواهد رسید که نتوانند دیگر به او زور بگویند؛ نتوانند او را زیر فشار قرار بدهند؛ نتوانند او را تهدید کنند؛ این درس است برای ما.
‌بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ ۱۳۸۶/۱۲/۲۲

۰

حاشیه‌های بازدید امام خامنه‌ای از مناطق زلزله‌زده‌ غرب کشور

معروف نیوز رهبری انقلاب

حاشیه‌های بازدید امام خامنه‌ای از مناطق زلزله‌زده‌ غرب کشور

حاشیه‌های بازدید امام خامنه‌ای از مناطق زلزله‌زده‌ غرب کشور

روایتی از همراهی با رهبر انقلاب در بازدید از مناطق زلزله‌زده‌ی سرپل ذهاب و روستاهای اطرافش
مهدی قزلی
خبر کوتاه است: زلزله آمد. اتفاق هم کوتاه است؛ فقط چند ثانیه ولی تبعات زلزله زیاد است؛ بیش از یک کتاب، شاید یک کتابخانه؛ طولانی است، شاید به اندازه‌ی یک عمر یا عوض شدن یک نسل. دیگر از این به بعد در خاطرات و قصه‌های سرپل ذهاب، زلزله‌ی ۲۱ آبان همیشه یک جای پا خواهد داشت؛ مثل زلزله‌ی رودبار و بم و ورزقان و ...

یک نفر از دوستان KHAMENEI.IR زنگ زد و گفت: تهران هستی؟ هروقت این سؤال را می‌پرسد، می‌فهمم باید تهران باشم! کمی مکث کردم و خودم به تجربه فهمیدم قضیه چیست؛ پرسیدم: بازدید سرزده؟ جواب نداد. فقط گفت: پس اسمت را رد می‌کنم. گفتم: شاید نتوانم بیایم؛ گفت: اسمت قبلاً رد شده! و تماس قطع شد.

اولین بار در بم با پدیده‌ی زلزله رخ‌به‌رخ شدم؛ فردای زلزله با رفقا نشستیم به زنگ زدن و جمع کردن امکانات و دارو و لباس و بعد با اولین پرواز رفتیم بم. بارها را همانجا دادیم به هلال احمر و خودمان رفتیم که مثلاً کمک بکنیم به زلزله‌زده‌ها. آن روز فهمیدم از «امداد» هیچ نمی‌دانم و فقط باری هستم روی تلّ مشکلات امدادرسانان حرفه‌ای. همان شب با یک هواپیمای باری برگشتیم تهران و این تجربه‌ی سراسر شکست، چقدر تجربه‌ی گران‌بهایی شد.


* * *


یکشنبه صبح با هواپیمای آسمان پریدیم به سمت کرمانشاه. از بچه‌ها پرسیدم قیمت بلیط را؛ از ۹۰ تا ۱۱۰ هزار تومان بود. معلوم بود هرکس مسئول این کار است، تعداد پروازهای کرمانشاه و قیمت بلیطش را کنترل کرده. فردای زلزله، قیمت میلیونی را برای بلیط کرمانشاه دیدیم و بیشتر از این را هم شنیدیم. در هواپیما جستجوهای قبلی‌ام را نگاهی انداختم؛ آقا در امدادرسانی مناطق سیل‌زده و زلزله‌زده سابقه‌ی طولانی داشته‌اند. حدود پنجاه سال پیش در زلزله‌ی شهر فردوس و دشت بیاض یک گروه ۷۰ نفره تشکیل می‌دهند و با برپایی چادر اصلی امداد در میدان اصلی شهر فردوس و بعد فرستادن کمک‌ها به روستاهای اطراف و کمی بعدتر جورکردن پشم و نخ و دار قالی برای سرگرمی و اشتغال نسبتاً پایدار مردم، تجربه‌ای حرفه‌ای را در حدود ۳۰ سالگی از سر می‌گذرانند. درست ۱۰ سال بعد و در اوج پختگی و البته در دوره‌ی مبارزات انقلاب و تبعید، امداد در سیل ایرانشهر و زلزله‌ی طبس را تجربه می‌کنند. بعد از انقلاب هم در زلزله‌های رودبار و بم و ورزقان حضور مستقیم داشتند و پیگیری‌های مجدّانه. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد ایشان نسبت به مسئله‌ی بلایای طبیعی و تحمیلی، شناخت خوبی دارند. بعدتر در سخنرانی ایشان با مسئولین امداد و بازسازی کرمانشاه متوجه این شناخت شدم. شاید به همین خاطر هم هست که در حدود یک هفته بعد از زلزله‌ها، خودشان شخصاً برای سرکشی می‌روند و از منطقه بازدید می‌کنند. کسی که در زمان حکومت پهلوی با تمام توان در سیل و زلزله به مردم کمک می‌کرده، الان که مقدرات کشور را به دست دارد قطعاً نمی‌تواند بی‌تفاوت از کنار این حوادث بگذرد.

هواپیما نشست. بیرون سالن فرودگاه، جوانی آمد پیش ما دو سه نفر و پرسید: شما می‌دونید چطوری بروم سرپل ذهاب؟

شاید از حرف‌هایمان درباره‌ی زلزله، حس کرده بود راهمان به آن سمت است؛ گفتیم نمی‌دانیم و رفت. در انتظار آمدن ماشین، کنجکاوی‌ام گل کرد. رفتم سمت صف تاکسی‌های فرودگاه. زن جوانی داشت سؤالات کنجکاوی من را می‌پرسید. خلاصه اینکه تاکسی‌ها با ۱۰۰ هزار تومان می‌بردند تا سرپل ذهاب، و ترمینال شهر کرمانشاه حرکتی به سمت سرپل ندارد. زن جوان ترجیح داد برود تا دانشگاه علوم پزشکی. به نظرم پزشک آمد؛ از این پزشک‌هایی که داوطلبانه می‌خواهند بروند منطقه‌ی زلزله‌زده. هم پسر جوان و هم این زنی که به نظرم پزشک آمد، هر دو تنها بودند و معلوم نبود در یک سازماندهی قرار گرفته باشند. درست اشتباهی که ما در بم کردیم؛ وقتی رسیدیم آنجا هرکدام یک لباس فرم هلال‌احمر پوشیدیم و چون احساس گرسنگی می‌کردیم، اول نهار خوردیم و بعد با ماشینی رفتیم داخل شهر. اجساد هنوز کنار خیابان بودند؛ اجسادی که رویشان پتو کشیده شده بود. حال یکی دو تایمان به هم خورد. در یکی از جاهایی که خانه‌ها خراب شده بود، خیلی کور شروع کردیم به آواربرداری. بعد از یک ساعت فهمیدیم روی کوچه داریم آواربرداری می‌کنیم و اصلاً برای چه داشتیم آوار را حدود ۱۰ متر جابه‌جا می‌کردیم؟ دو ساعت که گذشت دست‌هایمان تاول زد و درد در پا و کمرمان پخش شد و خودمان تبدیل شدیم به کسانی که احتیاج به کمک و آب و... داشتند.
آدمی که می‌رود برای امداد باید بداند دقیقاً برای چه کاری می‌رود و در چه سازماندهی‌ای قرار است فعالیت کند. تازه آنجا فهمیدیم در چنین شرایطی بهترین جاها برای کمک، ستادهای نظامی‌هاست؛ چون منظم هستند، فرماندهی دارند، بیسیم و ارتباط دارند، برنامه‌ی مشخص دارند و...

آن موقع توی بم تلگرام وجود نداشت وَ اِلا ما هم بعد از آن دو سه ساعت اول تبدیل می‌شدیم به امدادگران بی‌تجربه‌ی این زلزله‌ی اخیر که وقتی مستأصل شدند، عکس و متن و صدای ناامیدکننده با لحن تضرّع گذاشتند و مردم را به هم ریختند. یکی از رفقای باتجربه‌ام بد و بیراه می‌گفت به این‌هایی که از این پیام‌ها فرستاده بودند؛ می‌گفت امدادگر حرفه‌ای مشکل را در صحنه حل می‌کند. زلزله‌زده روز اول زلزله سردش شده؛ خب یک پتو از زیر آوار دربیاور بینداز رویش، مسئله‌ی سرما را حل کن. چرا با اشک و آه، پیام در تلگرام می‌گذاری که مردم پتو بفرستید. گیریم مردم همان لحظه پتو بفرستند؛ یک روز طول می‌کشد لااقل تا پتو برسد. تکلیف چیست در این یک روز؟ زلزله‌زده‌ها تلف بشوند؟ از آن طرف هم مشکل جدید درست می‌شود که پتو زیاد می‌رسد و از اقلام دیگر غفلت می‌شود. این رفیق باتجربه‌ی ما می‌گفت در جاده‌ها باید ایست بازرسی بگذارند و بی‌تجربه‌ها را راه ندهند به منطقه. این‌ها مشکلات را بیشتر می‌کنند...

دور افتادم از ماجرا؛ قصه‌ی رفتن ما بود و آمدن آقا. در کرمانشاه، جایی جمع شدیم و منتظر خبر. من به رفقایی که رفته بودند زنگ زدم و احوال منطقه را جویا شدم. عملیات «نجات» که تمام شده بود و «امداد» هم به حد خوبی رسیده بود. شرایط تقریباً تحت کنترل درآمده بود. اصل خرابی و تلفات، در سرپل ذهاب بود و روستاهای اطرافش؛ حدود ۸۰ درصد (یا بیشتر) تلفات مال آنجا بود. هواشناسی را چک کردیم، باران محتمل بود. عکاس‌ها نگران عکاسی در هوای بارانی بودند و من به فکر فرو رفتم باران با مردم بی‌خانمان چه می‌کند و شاید از معدود دفعاتی که دعا کردم باران نیاید.

در هفته‌ی گذشته هم شرایط بدجور بهم ریخته بود. فرماندهان ارتش و سپاه و برخی وزرا و رئیس‌جمهور و رئیس مجلس رفته بودند و بازدیدهایی کرده بودند و برگشته بودند. و البته میدان را باید سپرد به کسی که تجربه‌ی چندتا زلزله و حادثه را از سرگذرانده و می‌داند که رسیدگی به زلزله‌زده یک تخصص است و ساعت به ساعت اولویتش عوض می‌شود. ساعت‌های اولیه، اولویت «نجات» است. چند ساعت بعد دیگر نجات بی‌معنی است و رسیدگی به بازماندگان اولویت دارد. مسئول میدان باید بداند که به بازمانده‌ی شوک‌زده باید آب و غذا و لباس زیر برساند و بعد از ۴۸ ساعت باید اولویت را عوض کند به اسکان موقت با چادر. بعد از هفته‌ی اول هم باید بچه‌ها را دریافت که از حادثه، چیزی نمی‌دانند و می‌خواهند بازی کنند.

«امداد» تخصص است و باید توسط متخصص انجام شود. جمع کردن کمک‌های مردمی توسط افراد و گروه‌های خودجوش خوب است ولی دیگر بردن و دادن و حضور در صحنه، کاری غیرحرفه‌ای‌ست. امداد زلزله باید زمان‌بندی داشته باشد. هیجانِ بعد از روز اول، مثل سمّ است؛ مثلاً این‌هایی که سگ‌های تربیت‌شده و زنده‌یاب دارند، خودشان با هم گروه دارند و هروقت جایی حادثه‌ای پیش می‌آید داوطلبانه و با بیشترین سرعتی که ممکن باشد، به محل حادثه می‌روند برای عملیات نجات و زنده‌یابی. آن‌قدر حرفه‌ای هستند که روز دوم، خودشان برمی‌گردند چون می‌دانند که دیگر کارایی ندارند. در جمع‌آوری و توزیع کمک باید به یک صدا اقتدا کرد وَالا هرج و مرج در شرایط غیرعادی بعد از زلزله، خودش پس‌لرزه‌ای بدتر از زلزله می‌تواند باشد. شاید به همین دلیل مسئول ستاد بحران کشور و رئیس هلال‌احمر را باید افرادی کاملاً غیرسیاسی و باتجربه انتخاب کرد که با عوض شدن دولت‌ها عوض نشوند.

این‌ها چیزهایی بود که از تجربه‌ی حضور در زلزله‌ی بم و گفتگو با آدم‌های باتجربه‌ی بعد از زلزله به دست آورده بودم؛ تجربه‌هایی که استفاده نشده بود، لااقل در حدی که باید استفاده نشده بود.

* * *

از کرمانشاه حدود ساعت ۳ عصر راه افتادیم به سمت سرپل ذهاب. سعی می‌کردیم بتوانیم برنامه را حدس بزنیم. روی نقشه، فاصله‌ها را چک کردیم؛ حدود ۱۶۰ کیلومتر تا سرپل راه داشتیم، تعجب کردیم. بعید بود درحالی‌که امکاناتی در سرپل ذهاب نبود، قرار باشد برویم آنجا. شهرها و مناطق اطراف را نگاه می‌کردیم ببینیم جایی هست که آقا بخواهد با هواپیما تا نزدیکی سرپل ذهاب بیاید یا نه؛ به نتیجه‌ای نرسیدیم. می‌دانستیم برنامه‌ی بازدید، فردا خواهد بود و می‌دانستیم آقا سر صبح نخواهد آمد که مردم هنوز خواب هستند و می‌دانستیم زیاد در منطقه نخواهند ماند که کارها مختل شود و می‌دانستیم با توجه به تجربه‌ی ورزقان، سر زدن به روستاها هم در برنامه خواهد بود. با این حدسیات نمی‌توانستیم سردربیاوریم برنامه چطور است. توی همین فکرها و حساب و کتاب‌ها، رسیدیم به شهری و در شهر به مدرسه‌ای؛ شهر سالم بود پس سرپل ذهاب نبود. پرسیدیم؛ گفتند کرند است، در حدود ۵۰ کیلومتری سرپل. آمده بودیم که راه صبح کوتاه شود. مدرسه کنار کوه‌های دیوارشکلی بود که بدون شیب سر بر آسمان گذاشته بودند. شهر، جان می‌داد برای لوکیشن فیلمی که در دهه‌ی شصت اتفاق می‌افتد؛ انگار در همان زمان مانده. خانه‌ها یک و دو طبقه، دیوارها آجری و بدون نما، انگار کوچه‌ی خودمان در زمان دبستان، سی سال پیش! شهر زنده بود ولی اینکه کرند غرب مثل سی سال پیشِ محله‌های پایین شهر تهران باشد، اصلاً چیز خوبی نبود، اصلاً.

وارد حیاط مدرسه شدیم. سرایدار درست در وسط حیاط مدرسه چادر زده بود و خانواده‌اش داخل آن بودند. معلوم بود مردم هنوز نگران زلزله هستند. ما البته وارد ساختمان مدرسه شدیم و در نمازخانه و کلاس‌ها جاگیر. دیوارها سالم بود و هیچ ترکی ندیدیم. قبل از اینکه همه‌جا تاریک بشود، گشتی اطراف مدرسه زدم. همه‌چیز سالم بود. زلزله از خود شهر کرند گویا تلفاتی نگرفته بود ولی همه جا همه درباره‌ی زلزله حرف می‌زدند: نانوایی، سوپرمارکت، حتی زن‌ها جلوی خانه‌ها؛ زنی که خانه‌اش کنار مدرسه بود گفت: آمدید کمک؟ هلال احمر که نیستید... هر چه هستید خدا به همراهتان. هر چه خواستید به من بگویید، بدهم؛ فرش، پتو، بخاری. مثل همه‌ی مردم ایران بود؛ گرم و با احساسِ مسئولیت و بسیار معتمد به ما که معلوم نبود که بودیم ولی حس کرده بود برای کمک می‌رویم سرپل.

اگر مردم و مسئولین فقط برای یک نعمت بخواهند شکرگزاری کنند باید برای نعمت همدلی مردم ایران و ملت بودنمان شکر کنند. بگذریم.

صبح که داشتم از خانه می‌آمدم، فاطمه و نرگس -دخترهایم- پرسیدند کجا می‌روی؟ گفتم می‌روم کرمانشاه پیش زلزله‌زده‌ها. رفتند و در اتاقشان جلسه‌ای گذاشتند و با یک کیسه برگشتند. دو تا دفتر، یک بسته ماژیک رنگی، یک جامدادی پر از مداد رنگی، یک کیف کوچک دخترانه که داخلش یک ماشین کوچک بود و دو سه تا کتاب و یک دفترچه و یک سوت خروسی؛ آورده بودند که ببرم برای یکی از بچه‌های زلزله‌زده. خوب است مردم برای ارسال کمک از بچه‌هایشان در سنین مختلف سؤال کنند؛ گاهی بچه‌ها بهتر از ما مسائل را می‌فهمند. کیسه‌ی هدیه دخترها را کنار دستم گذاشتم و در مدرسه‌ی هاجر کرند غرب، در کلاس خانم سلطانی دراز کشیدم. دیدم روی تخته‌ی کلاس، موضوع انشاء نوشته‌اند: «در زمان زلزله کجا بودید و چه...!» و چه شد؟ یا چه کسی را از دست دادید؟ یا چه بر سرتان آمد؟... آن سه نقطه‌ی آخر موضوع، خوب بود. زلزله پایانش باز است؛ باز می‌ماند، بسته نمی‌شود. باید بلازده باشی تا معنی این سه نقطه را بفهمی.

* * *

ساعت سه و نیم صبح از خواب بلند شدیم. موبایل‌ها را که نگاه کردیم شوک‌زده شدیم. همه‌ی کانال‌های خبری پر بود از خبر بازدید سرزده و شبانه‌ی آقا از مناطق زلزله‌زده. خودمان هم نمی‌دانستیم خبر راست است یا دروغ. برای راستی‌آزمایی هم راهی نداشتیم. بعضی‌ها در تلگرام حتی قسم می‌خوردند که خودشان آقا را دیده‌اند و با ایشان گفتگو کردند! تا بخواهیم ته و توی ماجرا را دربیاوریم مجبور شدیم وسایل و موبایل‌ها را تحویل بدهیم و حرکت کنیم. نم‌نم باران می‌آمد، هوا سرد نبود آن‌چنان؛ مثل تهران، مثل پاییز تهران. جاده خلوت بود. ساعت حدود پنج و نیم بود که رسیدیم سرپل ذهاب. اطراف بلوار اصلی پر بود از چادر؛ حتی جاهایی وسط بلوار. بعضی چادرها روشن بودند و بیشترشان خاموش. عجیب بود؛ شهر خراب شده بود و لابه‌لای ساختمان‌های کاملاً تخریب‌شده و درست کنارشان، بعضی ساختمان‌ها کاملاً سالم بودند! ماشین‌ها و موتورها کنار خیابان اصلی شهر یا لابه‌لای چادرها پارک بودند. دیدن این‌همه چادر خاموش، حال آدم را بد می‌کرد. این مردم چند سال باید با مسئله‌ی زلزله دست و پنجه نرم کنند تا دوباره زندگی‌شان به حالت عادی برگردد؟

ماشین پلیس بی‌صدا در بلوار اصلی می‌رفت و می‌آمد؛ لابد برای اینکه مردم احساس امنیت کنند. در ورودی شهر هم پلیس مستقر بود.

خوبی چادرها این بود که همه یک‌شکل بودند؛ لااقل بیشترشان. در بم یکی از مشکلات همین تفاوت چادرها بود و دعواهایی که سر نحوه‌ی توزیع پیش آمده بود. اینجا فقیر و غنی یک حال پیدا کرده بودند. خانه‌ها‌ یا کامل خراب شده بود یا ایمنی سکونت نداشت. به خاطر همین، مردم در نزدیک‌ترین جا به خانه‌هایشان چادر زده بودند.

هوا ابری بود. نماز خواندیم و صبحانه خوردیم و مطمئن شدیم پیام‌های نصفه‌شب درباره‌ی بازدید آقا درست نبوده. ساعت حدود هشت صبح یک ماشین که رویش بلندگو نصب بود در شهر می‌چرخید و اعلام می‌کرد: مردم قهرمان سرپل ذهاب! مقام معظم رهبری تا دقایقی دیگر در کنار اداره‌ی برق سخنرانی می‌کند. معلوممان شد دیگر همه خبر دارند و به تجربه فهمیدیم آقا حدود ساعت ۹ تا ۱۰ خواهند آمد. ما آماده شدیم و مثل برنامه‌ی سفر سنندج و قم پشت وانت سوار شدیم. داخل وانت خبرنگارها و فیلم‌بردارها می‌نشستند و جلوی ماشین رهبر حرکت می‌کردند که بتوانند فیلم و عکس بگیرند. تجربه‌ی وانت‌سواری خبرنگارانه تجربه‌ی پردردی است. راننده باید خودش را با ازدحام و فرمان مسئول محافظین هماهنگ کند و ما هم پشت وانت باید خودمان را با قوانین استاتیکی و دینامیکی نیوتن هماهنگ کنیم!

ما زودتر سر خیابانی ایستاده و شاهد بیدار شدن مردم بودیم. به نظر نمی‌آمد مردم نسبت به اطلاعیه‌ای که از بلندگوی سیار پخش می‌شد، عکس‌العملی نشان می‌دهند. بیشترشان داشتند با چادرهایشان ور می‌رفتند که معلوم می‌کرد هنوز کامل به آن خو نگرفته‌اند. و چطور می‌شود به جایی کوچک و سرد و ناپایدار به این زودی خو گرفت. این اولین برنامه و سفر غم بود که با آقا می‌آمدم. تمام برنامه‌های قبلی برنامه‌ی دیدار و شادی و شور بود: کردستان، چالوس، بندرعباس، خوزستان، قم، خراسان شمالی و... در آن برنامه‌ها می‌دانستیم مردم خواهند آمد، لااقل به کنجکاوی. اینجا ولی مردم همه لااقل درد داشتند، حتی اگر داغ نداشتند.

جوان‌ها از کنار وانت ما رد می‌شدند و نگاهمان می‌کردند. یکی دو نفر جلو آمدند و سر گفتگو را باز کردند. زلزله هم مثل همه‌ی اتفاقات شبیه خودش، باب اغراق و افسانه‌سازی را باز می‌کرد. جوانی می‌گفت کنار سرپل ذهاب روستایی که ۱۷۰ سکنه داشته با خاک یکسان شده و همه‌ی ساکنینش مرده‌اند؛ درحالی‌که بیشترین آمار تلفات روستایی را که از قبل از یکی از دوستان امدادگرم گرفته بودم، مربوط به کوئیک‌های چهارگانه بود با حدود ۸۰ کشته؛ می‌گفتند چند لحظه قبل از زلزله‌ی اصلی، لرزشی پیش آمده و مردم هوشیار شدند. به همین دلیل با اینکه بعضی جاها تخریب زیاد بوده ولی آمار تلفات هماهنگ با تخریب نیست.

تعداد کسانی که لباس سربازی و نظامی داشتند در شهر کم نبود. شنیده بودم امداد و بازسازی سرپل ذهاب به ارتش، و روستاها به سپاه محول شده. به همین خاطر نظامی‌ها زیاد بودند. روی در و دیوار شهر هم کم نبود بنر‌های «ارتش در خدمت مردم است» از طرف ارتشی‌ها و دیوارنوشته‌های «ارتش، سپاه، هلال‌احمر متشکریم»ِ مردم. شاید یکی از دلایل واگذاری امداد به نظامی‌ها شرایط منطقه بود؛ مرزی بودن و خطر ضدانقلاب و داعش.

یک جوان تپل و رفیقش دست در گردن هم انداختند و جلوی بچه‌های عکاس ایستادند. تپل گفت: چندتا عکس از ما بگیرید دستتان گرم بشود.
اهل خوزستان بودند، رامهرمز و دزفول؛ می‌گفتند از وقتی زلزله شده موکب‌هایشان را که برای اربعین زده بودند جمع کردند و آوردند اینجا. می‌گفتند ۱۲ روستا را تحت پوشش دارند. گفتم: الان در شهر چه کار می‌کنید؟ گفت: شما چه کار می‌کنید؟ و خندید. گفت بچه‌هایی که توی شهر بودند زنگ زدند و خبر دادند که آقا دارد می‌آید. گفتیم خب بروید سمت جایگاه. گفت: توی کتاب داستان سیستان خواندم هر کجا خبرنگارها باشند، آقا قرار است بیاید همانجا. همه‌ی بچه‌های عکاس و فیلم‌بردار برگشتند به من نگاه کردند که یعنی: هر چه می‌کشیم از دست شما می‌کشیم و دهان و قلم لقی‌تان. گفتم به من چه، رضا امیرخانی نوشته!
از پسر تپل پرسیدم: در کمک کردن بین شیعه و سنی و اهل حق اولویت‌بندی وجود داشت؟
تپل که از اول لبخند روی لبش بود جدی شد و گفت: بیشتر روستاها یا اهل‌سنت هستند یا اهل‌حق، ولی ما از هیچ‌کس نپرسیدیم شیعه است یا غیرشیعه؛ نپرسیدیم وقتی برای استقلال اقلیم کردستان همه‌پرسی شد، شما شادی کردید یا نه؛ از جوانمردی دور است این کار. ما همان کارهایی که برای زائران امام حسین علیه‌السلام می‌کردیم برای این‌ها انجام می‌دهیم. خدا شاهده این‌قدر غذای گرم دادیم که دیگر ازمان می‌پرسند غذا چیه؟ گاهی انتخاب می‌کنند.

دوست امدادگرم هم همین حرف را می‌زد؛ می‌گفت مردم جیره‌های خشک را کمتر استفاده کرده‌اند، چون غذا بهشان می‌رسد. توزیع امکانات را هم از روستاها شروع کرده‌اند. دوستم چیز دیگری هم می‌گفت؛ می‌گفت کمک‌های مردمی هم خیلی زیاد بوده، این‌قدر که بعضی از کمک‌های مردمی و دولتی دیگر احتیاج نشده و در جایی دپو کردیم برای روزهای آینده.

پسر تپل گفت: آقا حالا که این‌قدر رفیق شدیم بگذارید ما هم بیاییم روی وانت، آقا رو سیر ببینیم خستگیمون در بره. خودش می‌دانست نخواهیم گذاشت بیاید روی وانت؛ مخصوصاً که داستان سیستان را خوانده بود.

وانت راه افتاد سمت انتهای شهر. راننده را جو گرفت و دست‌انداز و هوا رفتن و پایین آمدن و فستیوال داد و بیداد ما. انتهای شهر کنار ساختمان‌های مسکن مهر ایستادیم؛ ساختمان‌هایی که بهانه‌ی تسویه حساب شده بود. ساختمان‌ها سرپا بودند، دیوارها نماریخته بود و شیشه‌ها شکسته. داشتیم همه‌ی دعواها و استدلال‌های قضیه‌ی مسکن مهر را مرور می‌کردیم که وانت باز با همان سرعت حرکت کرد و برگشتیم سر جای اولمان. شهر بزرگ نبود ولی خرابی زیاد بود. مردم داشتند آرام آرام می‌رفتند سمت جایی که اطلاع داده شده بود. بیشترشان دمپایی به پا داشتند. بیشتر مردم موبایل داشتند. وضعیت خنده‌داری بود: ما موبایل نداشتیم و همه‌ی مردم داشتند! این اولین سفری بود که برای موبایل‌های مردم هیچ برنامه‌ای وجود نداشت.

ساعت هنوز ۱۰ نشده بود که ماشین آقا رسید. به نظرم مردم از روی رفتارشناسی عمومی ماها فهمیدند آقا آمده‌اند، چون نفهمیدیم چه شد که یک‌دفعه شلوغ شد؛ همه‌چیز به هم ریخت. وانت راه افتاد و ماشین آقا پشت سر وانت. جوانی پرید جلو و دو سه بار محکم کوبید به شیشه‌ی ماشین، همان سمتی که آقا نشسته بود و چیزهایی می‌گفت با صدای بلند که ما نفهمیدیم. محافظی که با ما روی وانت بود نگران شد. جوان بعد از آن دست کوبیدن‌ها سرش را جلو آورد و شیشه را بوسید. محافظ خیالش راحت شد.
 
تیم همراه هنوز آرایش خودشان را پیدا نکرده بودند و دور ماشین مردم بودند فقط. وانت ما پیچید توی محله‌ی فولادی که بیشترین خسارت را دیده بود. کوچه‌های محله‌ی فولادی درست شبیه خرمشهری شده بود که در عکس‌ها و فیلم‌های مستند جنگ دیده بودیم. در پیاده‌رو‌ها آجر و نخاله ریخته بود. مردم اطراف ماشین آقا می‌آمدند و نمی‌آمدند. بعضی موبایل به دست روی تلّ آوار ایستاده بودند. گاهی محافظ‌ها برای کنترل آن‌هایی که روی بلندی ایستاده بودند و فیلم می‌گرفتند تلاش می‌کردند ولی مگر می‌شد از تلّ آوار بالا رفت؟ شیشه و کلوخ و میلگرد و... جایی ماشین آقا ایستاد، شاید پانزده ثانیه. امکان نداشت راننده و محافظ‌ها ۱۵ ثانیه ماشین حامل ایشان را جایی نگه دارند مگر اینکه خود آقا بخواهند. مردم فرصت کردند جمع شوند. شعارها قر و قاطی شده بود؛ یکی می‌گفت جانم فدای رهبر، یکی می‌گفت نوکرتم، یک عده هم هول شده بودند و می‌گفتند صل علی محمد یاور رهبر آمد! کمی طول کشید که هم‌صدا شوند: دسته‌گل محمدی به شهر ما خوش آمدی... و کدام شهر!؟... درِ ماشین باز شد؛ آقا که توی آن شرایط، کمربند ایمنی بسته بود، با آرامش کمربند را باز کرد و پیاده شد. از روی وانت پایین پریدم و رفتم سمت ماشین. مردم ریختند جلو. دست بلند می‌کردند که سلام و علیک کنند. آقا با لبخند قدم برمی‌داشتند. عبای عسلی و قبای کرم قهوه‌ای و کفش سیاهی که تا خاکی و گلی شدن فاصله‌ای نداشت. ازدحام اطراف ایشان زیاد شد. اولین باری بود که مدیریت میدان را از دست خارج شده می‌دیدم. تکان جمعیت، آقا را تکان می‌داد و نمی‌شد مستقیم رفت. محافظ‌ها کم‌کم به خودشان آمدند و آرایشی گرفتند. جوانی زور می‌زد خودش را به آقا برساند، یکی از محافظ‌ها کنارش زد. آقا توی آن شلوغی ایستاد و به او اشاره کرد؛ محافظ‌ها مجبور شدند بیاورندش. جوان جلو آمد و چند ثانیه‌ای صحبت شد و دوباره راه افتادند. خیلی‌ها با صدای بلند سلام می‌کردند. جوانی بلند گفت: دمت گرم. زنی صدایش از بقیه متمایز بود؛ می‌گفت: جانم فدای رهبر. خیلی دوست داشتم زن را در آرامش ببینم و بپرسم زلزله با زندگیش چه کرده و اوضاعش چطور است که یک هفته بعد از آن حادثه می‌گوید جانم فدای رهبر. آقا با یک دست عصا و عبا را نگه داشته بودند و دست دیگر را برای مردم تکان می‌دادند. خاک بلند شده بود از شلوغی مردم. چند دقیقه‌ای به همین شلوغی گذشت که محافظ‌ها ماشین را جلو آوردند و آقا را سوار کردند. ما هم پریدیم پشت وانت.
 
ماشین دور دیگری در محله‌ی فولادی زد و وارد محوطه‌ای شد که جایگاه، جلوی در آن بود. پشت جایگاه همه پیاده شدیم. آقای خامنه‌ای از پله‌ها بالا رفت و صدای مردم بلند شد. خواستم از جایگاه بالا بروم که محافظی نگذاشت؛ گفت: تو کجا می‌روی؟ گفتم: پیک‌نیک... عکاس‌ها و فیلم‌بردارها کجا می‌روند؟ نگاهی به دست و بالم کرد و فقط خودکار و کاغذ دید. گفت: تو که دوربین نداری. یکی دیگر از محافظ‌ها گفت: بگذار بره، هماهنگه. بعد در گوشم گفت: باز هم کتاب‌های خوب بنویس! از میله‌های داربست گرفتم و گفتم: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این قلم را!»
 
مردم پایین جایگاه موج می‌خوردند. من از نوشتن عقب افتاده بودم. یک عده ایستاده بودند روی تلّ آوار. بعضی‌ها هم روی مقواهای کارتن‌های کمک‌های مردمی و بسته‌های هلال‌احمر شعار نوشته بودند و روی دست بلند کرده بودند. بین جمعیت، سپاهی‌ها و ارتشی‌های امدادگر هم بودند، همین‌طور طلبه‌هایی که آمده بودند برای کمک به مردم سرپل. از دورتر هم مردم همچنان می‌آمدند. بعضی سلانه سلانه و بعضی به دو.

آقا سلام کردند و مردم بلندبلند جواب سلامشان را دادند. آقا این‌طور شروع کردند که: خیلی مایل بودیم که در وقتی به شهر شما بیاییم که دل‌های شما شاد باشد، زندگی شما خرم باشد؛ دوست نداشتیم در شرایطی به این شهر عزیز و میان شما مردم مهربان و باوفا بیاییم که دچار غم و حادثه و بلا و مصیبت شده‌اید، برای ما خیلی تلخ است. ما با یکایک دل‌های داغدار -چه در این شهر، چه در شهرهای دیگر، چه در روستاهایی که در سرتاسر استان آسیب‌‌‌دیده‌اند- و با غم شما همدردیم؛ برای ما دل‌های پُر از غم و فکرهای گرفتار به وجود می‌آید.
 
آقا از ایستادگی و پهلوانی مردم این دیار در زمان جنگ گفتند و توصیه‌شان کردند به استقامت در این اتفاق. از حرکت همدلانه‌ی مردم و مسئولین در مواجهه با زلزله‌ی کرمانشاه قدردانی کردند.

وسط همین صحبت‌ها بود که به فیلم‌برداری که جلوی دیدشان را گرفته بود، گفتند: کنار بایستید من این جمعیت را ببینم. بعضی از شنیدن این حرف حال کردند و صلوات فرستادند. آن بخشی از جمعیت که با کنار رفتن فیلم‌بردار در دید آقا قرار گرفتند، برایشان دست تکان دادند. به گمانم خطاب این جمله‌ی رهبر می‌تواند فقط این فیلم‌بردار نباشد؛ هر کسی است که در جمهوری اسلامی ایران بین مردم و رهبری قرار می‌گیرد!

صحبت‌ها طولانی نشد؛ اقتضای آن وضعیت هم بیشتر از این نبود. یک نفر نوزادی را در آغوش، بین جمعیت با زحمت جلو می‌برد سمت آقا که در ازدحام گیر کرد. روی جایگاه، پسرهای آقا را هم دیدم که گوشه و کنار ایستاده بودند. غیر از پسر ارشد، سه پسر دیگرشان بودند.

آقا از پله‌ها که پایین می‌آمدند یک نفر در هیئت یکی از بزرگان اهل‌سنت جلو رفت؛ خیلی برایم آشنا بود. از یک نفر پرسیدم کیست؟ گفت: ملّاقادر قادری. یادم آمد؛ ملّاقادر اهل پاوه بود. هم او که در زمان محاصره‌ی پاوه با آقا دیدار کرده بود؛ در سفر آقا به کردستان هم دیده بودمش. بعداً متوجه شدم از ابتدای زلزله آمده بوده کمک؛ آقا تنگ و گرم در آغوشش گرفت.

جلوتر، دخترکی با روسری سبزرنگ جلو رفت چیزی گفت و به گریه افتاد. آقا دست به سر دخترک گذاشتند و دخترک صورتش را در عبای آقا پنهان کرد. دخترک، پدر و مادرش مجروح شده بودند و بستگانش را در زلزله از دست داده بود. داغ دیده بود و وقتی دیدمش یاد بچه‌هایی افتادم که چندروزی است یتیم شده‌اند و انگار حالا به آغوش رهبر پناه آورده‌اند: الم یجدک یتیما فاوی؟ آقا ایستاد تا خود دخترک سرش را از عبا بردارد. یکی از عکاس‌ها به من تذکر داد که می‌خواهیم حرکت کنیم، جا نمانی! دویدیم سمت ماشین و راه افتادیم.
 
* * *

ماشین آقا از محوطه در آمد و از بلوار اصلی شهر رد شد. مردم دست تکان می‌دادند و آقا جواب می‌داد. از شهر درآمدیم و رفتیم توی دشت. می‌رفتیم سمت روستاها. چند کیلومتر جلوتر پیچیدیم داخل یکی از روستاهای چهارگانه‌ی کوئیک: کوئیک مجید. مردم روستا نمی‌دانستند چه خبر است که شلوغ شده. امداد روستاها دست سپاه بود. توی روستاها سپاهی‌ها و بسیجی‌ها هم بودند. آن‌ها که فهمیدند آقا آمده از مردم جلوتر افتادند. ماشین آقا جایی ایستاد. آقا از دیوارهای خراب‌شده‌ی خانه‌ای رد و وارد محوطه‌ی خانه شدند. به یکی دو چادری که در حیاط بود سر زدند و احوالپرسی کردند؛ داخل چادرها نرفتند چون مرد داخلشان نبود. مردم روستا جمع شدند و ناباورانه آقا را به هم نشان می‌دادند. جوانی روی دیوار نیمه‌مخروبه ایستاده بود و با موبایل فیلم می‌گرفت. بلندگوی دستی آوردند. چند نفر گفتند بنشینید بنشینید. نشسته و ننشسته، آقا چند کلامی صحبت کردند. همین موقع زنی از جلویم رد شد؛ غرغر می‌کرد. گفتم: چی شده خانم؛ گفت: این‌ها همه‌اش شلوغی بیخود است، هیچ‌کس به درد ما نمی‌رسد. گفتم: مشکلتان چیه؟ بغض کرد و گفت: شوهرم مریضه، داروش را پیدا نمی‌کنم. اسم دارو و شماره تلفنش را در دفترم نوشتم و گفتم: نگران دارو نباش، از زیر سنگ هم که شده پیدا می‌کنیم. زن خوشحال شد و کُردی دعایم کرد. آن موقع نمی‌دانستم چه خواهم کرد ولی مطمئن بودم کسی را پیدا می‌کنم که خواسته‌ی زن را انجام دهد. (*)

بعد از صحبت آقا، حرکت کردیم. از آنجا رفتیم کوئیک حسن؛ در روستای دوم مردم هوشیارتر بودند. معلوم بود با موبایل خبردار شده‌اند. در این روستا ریش‌سفیدی جلوی ماشین دوید و گفت: رهبر عزیز وایس! البته نمی‌شد به‌راحتی ایستاد. ماشین در محوطه‌ی بازتری ایستاد. خانه‌های زیادی ویران شده بود. تیرک‌های چوبی از میان آوار بیرون زده بود. تک‌وتوک خانه‌ها و اتاق‌هایی که اسکلت داشتند سرپا بودند. مردم در محوطه‌ی خانه‌هایشان چادر زده بودند؛ چادرهای هلال‌احمر و البته چادرهایی که با نِی، خودشان سرپا کرده بودند. آقا در میان ازدحام مردمی که جمع شده بودند، رفتند سمت یکی از چادرها؛ جلوی چادر به زنی که آنجا بودند گفتند: مردت کجاست؟ زن جواب داد: بیمارستان. موج جمعیت من را عقب راند و نشد حرف‌ها را بشنوم. در چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است، زندگی‌مان از بین نرود. بچه‌های امدادگر سپاه که در روستا کمک می‌کردند و جمع شده بودند آقا را ببینند، حلقه زدند دور چادر مرد و فشار جمعیت را نگه داشتند تا وسایل و چادر روستایی، زیر دست و پا نماند. یکی از این بسیجی‌ها گریه می‌کرد؛ پشتش را کرده بود به جمعیت و فریاد میزد: دمت گرم آقا، دمت گرم.
 
* * *

گمانم در کوئیک سوم بود که لابلای جمعیت جوانی را دیدم که کاپشن قرمز پوشیده بود و دست و پا زد و خودش را به آقا نزدیک کرد و دست آقا را گرفت. می‌خواست حرف بزند آقا اشاره کردند که صبر کند تا اول خانمی که سن و سال هم داشت حرف بزند. وسط آن جمعیت زیاد و ازدحام سرسام‌آور، پیرزن به آقا نزدیک شد و گفت: خیلی خوش آمدی، محل سکونت نیاز داریم آقاجان، دستمان به دامنت به خانه نیاز داریم، اینجا شهید زیاد دادیم، بچه هامان، برادرزاده‌ام، خواهرزاده‌ام، شوهرم... دستتان درد نکند، خیلی زحمت کشیدید آمدید... آقا پاسخ دادند که خدا دل‌های شما را آرام کند. جمعیت زن را جابجا کرد.

آقا متوجه شد جوان کاپشن قرمز را محافظها دارند دور می‌کنند. اشاره کرد به جوان و گفت: آن لباس قرمز را بیاورید ببینم چه می‌خواست بگوید. جوان جلو آمد. تا رسید شروع کرد: چند سال جنگ زده بودیم، بعد از این زلزله به خداوندی خدا حالا وضعمان از آن موقع بدتره، اول امیدمان به خدا بعد به شماست. آقا گفت: شما زمان جنگ یادته؟ جوان گفت: یادم نیست ولی چیزهایی شنیدم. آقا گفت: من آن زمان جنگ هم اینجا بودم. جوان ادامه داد: افتخاره برای دهستان ما که تشریف آوردید، از خدا می‌خواستیم یک وقت دیگر می‌آمدید جلوی پایتان قربانی می‌کردیم... فقط به خدا مردم ما زیر خط فقر هستند، همه بیکار داریم، جوان تحصیل کرده بیکار. توی این مجتمع کوئیک کلی کشته از زیر آوار بیرون کشیدیم... حالا تنها خواسته‌مان از شما به عنوان رهبر معظم انقلاب اینه که هرجا رفتید خیر و برکت داشتید، امیدواریم برای مجتمع کوئیکها هم خیر و برکت داشته باشید. آقا گفتند: ان شاالله؛ و دست کشیدند بر سر و صورت جوان. جوان هم مثل بقیه هم روستایی‌هایش که نشسته بودند منتظر صحبتهای آقا، نشست.
 
آقا صحبت کوتاهی کردند و کوئیک سوم هم مثل قبلی‌ها بازدید شد و بعد رفتیم روستای قلعه بهادری. توی راه صدای بیسیم مسئول وانت درآمد؛ محافظ آقا از پشت بیسیم می‌گفت روستای قبلی بعضی از عکاس‌ها با کفش رفتند داخل چادر مردم، تذکر بدهید که مراعات کنند. مسئول وانت بلند گفت ماجرا را. پشت بیسیم باز هم محافظ آقا گفت: این تأکید آقاست.

وارد روستای قلعه بهادری شدیم. جلوی یکی از خانه‌ها ایستادیم. آقا وارد حیاط خانه شد. وقتی آقا وارد حیاط شد، هنوز مردم روستا جمع نشده بودند. زن مسنّی از سر و صدا بیرون آمد. تا آقا را دید دست‌هایش را باز کرد و آمد سمت آقا. جوری آمد که می‌خواست آقا را بغل کند! آقا کمی خودشان را جمع کردند. زن فهمید که هیجانش را باید کنترل کند؛ یک قدمی آقا که رسید کوتاه آمد و عبای آقا را بوسید.

من رفتم جلوتر. توی یکی از چادرها مردی بود؛ اجازه گرفتم، کفشم را درآوردم و داخل شدم. حدس زدم چون مرد داخل چادر هست آقا وارد آنجا می‌شوند. اسم مرد را پرسیدم، کیومرث قوچانی بود. دو زن جوان هم داخل چادر بودند و زنی سن‌دار. چادر را خودشان علم کرده بودند، با نِی و نایلون. حدسم درست بود: آقا جلوی چادر ایستاد. به کیومرث گفتم: برو جلو تعارف کن. کیومرث دستپاچه بود، بچه را داد بغل یکی از زن‌های جوان و رفت جلوی ورودی چادر. کیومرث دست دراز کرد و دست داد. آقا دستش را نگه داشت و داخل شدند؛ سلام و علیک کردند. کیومرث گفت: نور آوردید. آقا با همه احوالپرسی کردند و بعد به نی‌ها اشاره کردند و چادر و پرسیدند: این‌ها را خودتان ساختید؟ زن‌ها جواب مثبت دادند. آقا دعایشان کردند؛ یک قدم جلوتر رفتند و با نوک انگشت‌ها لپ بچه‌ای که بغل یکی از زن‌ها بود را گرفتند و بعد همان نوک انگشتانشان را بوسیدند. خیلی زود هم از چادر خارج شدند. همراه آقا پسرشان هم داخل آمدند. وقت بیرون رفتن شنیدم که یکی از زن‌ها به دیگری گفت: چه شانسی داشتیم، بزرگترین افتخار نصیبمان شد.
 
کفش‌هایم را پوشیدم و بیرون آمدم. همان موقع فهمیدم یکی از لنگه‌های کفشم عوض شده. با توجه به کسانی که داخل آن چادر بودند دیگر از مصادیق پا در کفش بزرگان محسوب می‌شدم، حالا اگر نه دو پا، حداقل یک پا!

آقا با بلندگوی دستی برای مردم این روستا هم صحبت کردند: ...خدا لطف خودش را در عوض این مصیبتی که برایتان به وجود آمده شامل حالتان کند... خدا به ما هم توفیق بدهد وظیفه‌مان را به بهترین شکل انجام بدهیم...

* * *

روستای آخری که رفتیم اسمش سراب ذهاب بود. مردم روستا اهل‌حق بودند. مردها سبیل بلند داشتند. خانه‌ها با خاک یکسان شده بود. ماشین آقا درست وسط روستا ایستاد. آقا پیاده شد، درست وسط مردم. با آن‌هایی که دست به سمتش دراز می‌کردند، دست داد. بلندگوی دستی که رسید آقا صحبت کرد، چشم در چشمشان: خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. از خدای متعال متضرعانه درخواست می‌کنیم رحمت و فضل خودش را شامل حالتان کند... امیدوارم روزی در شادی‌هایتان شرکت کنم...
 
جوانی وقتی دید دارم توی دفترچه یادداشت می‌نویسم با لهجه‌ی کُردی گفت: داری نامه می‌نویسی؟ مادر من دیالیزی است؛ اسم من را هم بنویس، محسن احمدی هستم. گفتم نامه نمی‌نویسم ولی اسمت را می‌نویسم.

آقا مردم را دعا کرد و باز هم گروه راه افتاد. بازدیدها دیگر تمام شد. پرسیدم و فهمیدم داریم می‌رویم اردوگاه شهدای بازی‌دراز. در مسیرهایی که بین روستاها می‌رفتیم و حتی در خود روستاها می‌دیدیم که جاهایی لباس‌های ارسالی مردم روی زمین ریخته. هم معلوم می‌شد که لباس زیاد فرستاده شده، هم اینکه ارسال لباس بدون هماهنگی لازم باعث شده تا لباس‌های نامتناسب با نیاز زلزله‌زده‌ها بلااستفاده بماند؛ لباس‌هایی که می‌توانست برای کسانی در زمان و مکانی دیگر به کار بیاید.

* * *

در نمازخانه‌ی اردوگاه شهدای بازی‌دراز جمع شدیم. آقا روی صندلی گوشه‌ی سالن نشسته بودند و بقیه در صف نماز. منتظر اذان بودیم. ما حسابی خسته شده بودیم؛ حتما آقا هم این خستگی را درک کرده بودند.
آقا ساعتی را که با زنجیر به قبایشان متصل بود از جیب درآوردند و نگاه کردند. همه ساکت بودند. آقا به ملّاقادر قادری که در صف اول نشسته بود گفتند: یاد آن نماز سال ۶۰ در مسجد شما به خیر. بعد، از ملّاقادر راجع به خسارت و تلفات محلشان پرس‌وجو کردند. دوباره سکوت شد، این بار طولانی‌تر. سکوت آقا عجیب بود، جنسش غم بود. آقا سر تکان دادند، نفس بلندی کشیدند و خیلی آرام گفتند: خیلی کار داره، روستاها خیلی کار داره... با خاک یکسان شده بودند.

صدای اذان بلند شد. صف‌ها مرتب شد و ایستادیم به نماز. بعد از نماز، ترکیب نشستن کمی عوض شد؛ صندلی آقا را گذاشتند کنار پرچم ایران و عکس امام(ره). فرمانده‌ها جلو نشستند و بقیه به‌شکل نیم‌حلقه. بغل‌دستی‌ام بخشدار مرکزی سرپل ذهاب بود؛ قبل از اینکه آقا شروع به صحبت کند کمی سؤال‌پیچش کردم. می‌گفت امکان دارد آمار تلفات بیشتر شود، چون مردم -مخصوصاً در روستاها- کشته‌شده‌ها را بدون اطلاع پزشکی قانونی دفن کردند. فرمانده ارتش و سپاه هم بودند. همین‌طور رئیس بنیاد مسکن و استاندار. آقا شروع کردند به صحبت کردن:
زلزله از آیات الهی است. زلزله‌های دنیایی که ما در برابرشان احساس عجز می‌کنیم، در برابر زلزله‌ی روز قیامت هیچ است. این زلزله باید ما را یاد آن بیندازد. اگر بخواهیم از حالت دهشتی که همه‌ی انسان‌ها در آن روز دارند نجات پیدا کنیم، امروز باید به بندگان خدا رحم کنیم. با نگاه عزت‌مندانه... ما چون مبتلا نیستیم ابتلا را نمی‌فهمیم... الان همه‌ی زندگی‌ها جمع شده توی یک چادر، این که زندگی نیست... من در گروه‌های امداد سیل و زلزله حضور داشتم؛ دو چیز لازم است: نجات و امداد... ستاد بحران همیشه باید آماده باشد. حوادث طبیعی که خبر نمی‌کند. ستاد بحران مثل مرزبانی همیشه باید آماده باشد... حالا کار نجات که تمام شده ولی امداد را بدانید یک کار تمام‌شدنی نیست... از همه‌چیز مهم‌تر، مسئله‌ی مسکن است، تخلیه‌ی نخاله‌ها و بازسازی. در این کار باید سرعت هم به خرج داده بشود. از خانمی در چادری پرسیدم پلاستیک داده‌اند؟ گفت بله. بعد خودم از سؤالی که کردم شرمنده شدم، مگر پلاستیک معجزه می‌کند؟ سرمای هوا در این فصل در شب! چطور باید گرمای لازم تأمین بشود؟ باید یک مرکزیتی وجود داشته باشد. در تقسیم امکانات بین زلزله‌زدگان هم یک مرکزیتی لازم است... از یک‌جا کارها باید مدیریت بشود... تأمین مسکن و بازسازی، یک مدیریت واحد لازم دارد؛ سرعت عمل لازم دارد. دولت باید همه‌ی پشتیبانی‌های لازم را در این زمینه بکند... دستگاه‌های نظامی و غیرنظامی هرکدام به‌قدر توان خودشان مسئولیت بپذیرند و انجام دهند... کار را جهادی باید دنبال کنید... یکی از خصوصیت‌های جمهوری اسلامی باید کار جهادی باشد...
 
صحبت‌های آقا که تمام شد جمع صلوات فرستاد و آقا بلند شدند که از در بیرون بروند. جوانی از کنارم رد شد و به آقا گفت: آقا چفیه تان را بدهید به من. آقا به محافظ کنارشان اشاره کرد چفیه را بدهند به آن جوان. جوان دو سه ردیف عقب‌تر بود. آقا با انگشت نشانش داد. چفیه که از دور شانه آقا بیرون آمد، یک نفر دیگر گوشه‌اش را گرفت و کشید سمت خودش. آقا می خواستند راهشان را ادامه بدهند که متوجه شدند چفیه به آن جوان نرسیده و مانده بالای سر جمعیت بین یکی دو دست دیگر. ایستادند، برگشتند، نگاه کردند ببیند چفیه به دست جوان می‌رسد یا نه. آنهایی که چفیه را گرفته بودند، شرمنده رهایش کردند و محافظ آن را داد به همان جوانی که آقا گفته بود. آقا رفتند و ما هم کم‌کم از پی ایشان رفتیم.

در اتاق بزرگی کنار نمازخانه سه ردیف سفره انداخته بودند. آقا سر یکی از این سفره‌ها نشسته بودند؛ بقیه هم جاگیر شدند. مثل همه‌ی برنامه‌های نهار و شام، دیگران می‌آمدند پیش آقا و با ایشان طرح مسئله می‌کردند. من قیمه‌پلو را نیم‌خورده رها کردم و آرام خزیدم کنار صندلی آقا که ببینم چه حرف‌هایی رد و بدل می‌شود.

یک نفر داشت می‌گفت: آواربرداری و تخلیه‌ی نخاله‌ها مشکل است؛ به این زودی‌ها تمام نمی‌شود ولی به اندازه‌ای که در هر خانه یک کانکس بگذاریم انجام می‌دهیم.

آقا قاشقشان را پایین گذاشتند و گفتند: به من بگویید همین مقدار آواربرداری به اندازه‌ی کانکس و استقرار کانکس تا کی انجام میشه؟
کسی جواب نداد. یک نفر گفت: قرارداد ساخت کانکس‌ها با کارخانه بسته شده. آقا پرسید: کدام کارخانه؟ جواب دادند: کارخانه‌های مختلف. سردار جعفری گفت: من دو هزار کانکس آماده دارم، می‌گویم بیاورند. یک نفر گفت: هرکدام از آن کانکس‌ها یک کفی تریلی می‌خواهد؛ آوردن دو هزار تا خیلی طول می‌کشد اما ۵ تا کانکس پیش‌ساخته با یک تریلی ۱۰ تن جابه‌جا می‌شود و با سرعت هم نصب می‌شود. فرمانده ارتش گفت: این کار برای خانه‌های ویلایی و روستایی قابل انجام است ولی برای آپارتمان‌ها نمی‌شود. ما برای آپارتمان‌ها زمین‌هایی را مسطح می‌کنیم و به هر کدام از اهالی هر محله یک کانکس در محوطه می‌دهیم.

آقا که داشتند به حرفشان گوش می‌دادند باز گفتند: به من نگفتید تحویل این کانکس‌ها تا کی انجام میشود؟
یک نفرشان دل را به دریا زد و گفت: تا دو ماه. آقا آرام تکرار کردند: دو ماه!

همین موقع ملّاقادر قادری جلو آمد. دو دستش را گذاشت روی درجه‌های دو نفر از نظامی‌هایی که دور آقا نشسته بودند و گفت: آقا قربانت بشم، من مثل این عزیزان درجه روی شانه ندارم ولی روی ما به‌عنوان سرباز همیشه حساب کنید.

آقا لبخند زدند و از جا بلند شدند و با ملّاقادر باز هم روبوسی کردند. بعد هم یکی دیگر از علمای اهل‌سنت برای خداحافظی آمد. فرمانده‌های نظامی آرام با هم صحبت کردند و رفتند گوشه‌ی اتاق برای ادامه‌ی جلسه‌ی خودشان. جلسه مثل جلسات زمان جنگ بود، آن‌طور که در عکس‌ها و فیلم‌های مستند دیده‌ایم؛ گرد نشستند روی زمین و بحث درباره‌ی حل مسئله‌ی اسکان، دوباره داغ شد. آقا هم از اتاق بیرون رفتند و ماجرای ما با بازدید ایشان تمام شد.

من ذهنم درگیر لحن سؤال آقا بود: به من بگویید تا کی؟

*) پی نوشت: الان که دارم این متن را تمام می‌کنم، یکی از رفقایم پیام داد که: دارویی که برای آن زن روستایی در کوئیک خواسته بودی به دستش رسید. داروی او زودتر از گزارش من به سرمنزل مقصود رسید.
۰

پاسخ رهبر انقلاب به نامه سرلشکر قاسم سلیمانی درباره پایان سیطره داعش

معروف نیوز رهبری انقلاب

پاسخ رهبر انقلاب به نامه سرلشکر قاسم سلیمانی درباره پایان سیطره داعش

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به نامه‌‌ی سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره‌‌ی پایان سیطره‌ی شجره‌ی خبیثه‌‌ی داعش تأکید کردند: شما با متلاشی ساختن توده‌ی سرطانی و مهلک داعش نه‌فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه‌ی ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید.

متن کامل پاسخ رهبر انقلاب اسلامی به نامه‌ی سردار سلیمانی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار پر افتخار اسلام و مجاهد فی سبیل‌الله آقای سرلشکر حاج قاسم سلیمانی دام توفیقه
خدای بزرگ را با همه‌ی وجود سپاسگزارم که به مجاهدات فداکارانه‌ی شما و خیل عظیم همکارانتان در سطوح مختلف، برکت عطا فرمود و شجره‌ی خبیثه‌ئی را که به دست طواغیت جهان غرس شده بود، به دست شما بندگان صالح در کشور سوریه و عراق ریشه‌کن کرد. این تنها ضربه به گروه ستمگر و روسیاه داعش نبود، ضربه‌ی سخت‌تر به سیاست خباثت‌آلودی بود که ایجاد جنگ داخلی در منطقه و نابودی مقاومت ضدّ صهیونیستی و تضعیف دولتهای مستقل را به وسیله رؤسای شقیّ این گروه گمراه هدف گرفته بود. ضربه بود به دولتهای قبلی و کنونی آمریکا و رژیمهای وابسته به آن در این منطقه که این گروه را به وجود آوردند و همه‌گونه پشتیبانی کردند تا سلطه‌ی نحس خود را در منطقه‌ی غرب آسیا بگسترانند و رژیم غاصب صهیونیست را بر آن مسلط سازند. شما با متلاشی ساختن این توده‌ی سرطانی و مهلک نه فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه‌ی ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید. این نصرتی الهی و مصداق: و ما رمیتَ اذ رمیت و لکن الله رمی بود که به‌خاطر مجاهدت شبانه‌روزی شما و همرزمانتان به شما پاداش داده شد.
اینجانب صمیمانه به شما تبریک میگویم و با این حال تأکید میکنم که از کید دشمن غفلت نشود.
آنهائی که با سرمایه‌گذاری سنگین این توطئه‌ی شوم را تدارک دیده بودند آرام نخواهند نشست، سعی خواهند کرد آن را در بخشی دیگر از این منطقه و یا به شکلی دیگر دوباره به جریان افکنند. حفظ انگیزه، حفظ هوشیاری، حفظ وحدت، زدودن هر پسماند خطرناک، کار فرهنگی بصیرت‌افزا و خلاصه، آمادگی‌های همه‌جانبه نباید فراموش شود. شما را و همه‌ی برادران مجاهد از کشورهای عراق و سوریه و دیگران را به خدای بزرگ می‌سپارم و به همه‌ی شما سلام و دعا میکنم.
والسلام علیکم و رحمةالله
۳۰ آبانماه ۱۳۹۶    
سید علی خامنه‌ای

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)