جستجو
بایگانی
- آذر ۱۴۰۳ (۵)
- آبان ۱۴۰۳ (۷)
- مهر ۱۴۰۳ (۹)
- شهریور ۱۴۰۳ (۸)
- مرداد ۱۴۰۳ (۴)
- تیر ۱۴۰۳ (۱۴)
- خرداد ۱۴۰۳ (۲۰)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۲۴)
- اسفند ۱۴۰۲ (۳۰)
- بهمن ۱۴۰۲ (۲۵)
- دی ۱۴۰۲ (۲۶)
- آذر ۱۴۰۲ (۸)
- آبان ۱۴۰۲ (۱۴)
- مهر ۱۴۰۲ (۹)
- شهریور ۱۴۰۲ (۲)
- مرداد ۱۴۰۲ (۷)
- تیر ۱۴۰۲ (۴)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱۶)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۱۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱۴)
- اسفند ۱۴۰۱ (۱۷)
- بهمن ۱۴۰۱ (۲۰)
- دی ۱۴۰۱ (۲۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۱۶)
- آبان ۱۴۰۱ (۱۷)
- مهر ۱۴۰۱ (۱۵)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱۷)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۰)
- تیر ۱۴۰۱ (۱۱)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۹)
- فروردين ۱۴۰۱ (۹)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱۰)
- دی ۱۴۰۰ (۱۱)
- آذر ۱۴۰۰ (۸)
- آبان ۱۴۰۰ (۱۰)
- مهر ۱۴۰۰ (۱۲)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱۰)
- مرداد ۱۴۰۰ (۹)
- تیر ۱۴۰۰ (۸)
- خرداد ۱۴۰۰ (۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۹)
- فروردين ۱۴۰۰ (۹)
- اسفند ۱۳۹۹ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۹ (۲۴)
- دی ۱۳۹۹ (۱۷)
- آذر ۱۳۹۹ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۹ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۹ (۱۶)
- شهریور ۱۳۹۹ (۱۴)
- مرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۹ (۹)
- خرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۱۴)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱۶)
- اسفند ۱۳۹۸ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۹)
- دی ۱۳۹۸ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۸ (۱۴)
- آبان ۱۳۹۸ (۱۴)
- مهر ۱۳۹۸ (۱۱)
- شهریور ۱۳۹۸ (۱۷)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۸ (۲)
- خرداد ۱۳۹۸ (۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱۵)
- فروردين ۱۳۹۸ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۲)
- دی ۱۳۹۷ (۲۱)
- آذر ۱۳۹۷ (۶)
- آبان ۱۳۹۷ (۳)
- مهر ۱۳۹۷ (۵)
- شهریور ۱۳۹۷ (۳)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱۵)
- خرداد ۱۳۹۷ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۳)
- فروردين ۱۳۹۷ (۹)
- اسفند ۱۳۹۶ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۶ (۲۳)
- دی ۱۳۹۶ (۷)
- آذر ۱۳۹۶ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۶ (۱۶)
- مهر ۱۳۹۶ (۵)
- شهریور ۱۳۹۶ (۱۵)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱۶)
- تیر ۱۳۹۶ (۳۰)
- خرداد ۱۳۹۶ (۳۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۲۶)
- فروردين ۱۳۹۶ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۶۰)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵۱)
- دی ۱۳۹۵ (۵۸)
- آذر ۱۳۹۵ (۴۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۵۹)
- مهر ۱۳۹۵ (۹۳)
- شهریور ۱۳۹۵ (۷۴)
- مرداد ۱۳۹۵ (۷۵)
- تیر ۱۳۹۵ (۷۰)
- خرداد ۱۳۹۵ (۵۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۸۸)
- فروردين ۱۳۹۵ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۴ (۴۹)
- بهمن ۱۳۹۴ (۷۳)
- دی ۱۳۹۴ (۱۰)
- آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- شهریور ۱۳۹۴ (۴)
- مرداد ۱۳۹۴ (۶)
- تیر ۱۳۹۴ (۱۲)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲۸)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲۸)
- دی ۱۳۹۳ (۱۱)
- آذر ۱۳۹۳ (۵۶)
نويسندگان
- سرباز ولایت (2407)
پربحث ترين ها
-
-
کاریکاتور:: حجاب یا بی حجاب؟
۹۳/۰۹/۱۰ -
-
نـامـه ای بـرای خـواهـرم !
۹۵/۰۱/۱۶ -
لطفا قیمت این تصاویر را مشخص کنید
۹۵/۰۱/۲۴ -
-
عملی لذت بخش اما دردناک!
۹۵/۰۱/۱۴ -
-
-
آخرين نظرات
پيوندها
۲۴۰۷ مطلب توسط «سرباز ولایت» ثبت شده است
چشم چرانی بیماری است / اینفوگرافی
چشم چرانی بیماری است / اینفوگرافی
از نظر روانشناسان و عالمان اخلاقی، چشم چرانی هنگامی که به صورت یک عادت مزمن در می آید؛ یک بیماری روانی تلقی می شود. در واقع این بیماری چشم در مقابل غض بصر و چشم پوشی، به معنای نگاه خیره و شهوت آلود به نامحرم است که با انگیزه لذت طلبی جنسی انجام می شود.یکی از مهمترین عوامل چشم چرانی بی تقوایی است که با وجود آن عوامل دیگر مانند خودنمایی و پوشش نامناسب زنان رنگ می بازند.این بیماری دارای عواقب بسیاری است عواقبی مانند غفلت وفراموشی یاد خداوند، به خطر افتادن امنیت و سلامت جامعه،ایجاد نگرانی و اضطراب و… است.بزرگان دینی راه هایی برای درمان این بیماری معرفی کرده اند راه هایی که استمداد از خداوند در راس آن ها قرار دارد استمدادی که سبب نجات حضرت یوسف (ع)از دام شیطان شد.غض بصر و به مقدار ضرورت در نگاه اکتفا کردن و ناموس دیگری را همانند ناموس خود دانستن نیز از عواملی است که به دور شدن از این بیماری کمک بسیار میکند.
برای بزرگ نمایی روی تصویرکلیک کنید
محبوبه دختری خاص، اما ناشناخته برای نسل امروز
حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر زندگی به سبک شهدا
محبوبه دختری خاص، اما ناشناخته برای نسل امروز
محبوبه دانشآشتیانی روز دوم بهمن ماه سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او دانش آموز باهوش و پرتلاشی بود که در کنار تحصیل فعالیت های اجتماعی و مبارزاتی را دنبال می کرد. او در نظر هر کس که او را می شناخت دختری شگرف بود که دیگران را به تحسین وادار کرده بود.
دکتر زهرا آیت اللهی، دوست نزدیک محبوبه که تا آخرین لحظات زندگی او همراهش بوده است محبوبه را اینطور توصیف می کند:
انگار همین دیروز بود و مدرسه راهنمایی رفاه و جمع چند نفره ما دخترها به رهبری محبوبه دانش آشتیانی. محبوبه کلاس دوم راهنمایی بود و ما برخی دوم و بعضی هم سوم راهنمایی، سال ۱۳۵۳ بود.
چگونه دختری محجبه تربیت کنیم؟
حجاب سبک زندگی اسلامی تربیت ازدیدگاه اسلام
چگونه دختری محجبه تربیت کنیم؟
مادران که ارتباط و مسئولیت بیشتری در تربیت دختران دارند، در رابطه با مسأله حجاب نقش مهمی دارند، اگر آنها از حجاب کامل مثل چادر در مواجهه با نامحرم استفاده کنند، دخترانشان از همان کودکی با حجاب اسلامی آشنا میشوند.
به گزارش فرهنگ نیوز ، پوشش زن و مرد از آغاز تاریخ و با تولد حضرت آدم و حوا(ع) همراه بوده است. برخی از آیات قرآن کریم به این حقیقت اشاره دارد.[۱] از سکهها، تندیسها، نقاشیها و دیگر آثار به جا مانده از دورههای قبل، معلوم میشود که همه اقوام و ملل گذشته پوشش نسبتاً کاملی داشتهاند.[۲] از کتاب مقدس فهمیده میشود که در عهد حضرت سلیمان نبی(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، صورت را نیز با روبند میپوشانیدند.[۳] در زمان حضرت ابراهیم پیامبر(ع) هم این سنت رایج بوده است.[۴] لباس و پوشش جدای از حفظ بدن و آراستگی آن دارای آثار مثبت و فراوان، هم برای خود زنان و هم برای جامعه است. لذا مذاهب مختلف در نوع لباس مردم نقش مؤثری داشتهاند و در اسلام نیز بر لزوم پوشیدگی و حجاب به ویژه برای زنان تأکید شده است.[۵] متأسفانه در غرب با گسترش تفکر لیبرالیسم جنسی و رواج کامیابی نامشروع، «برهنگی» فراگیر شده که امروزه شاهد پیامدهای منفی آن هستند. حال با توجه به قدمت دیرینه و آثار مثبت حجاب، چه راهکارهایی برای آموزش و ترویج حجاب در کشور پهناور اسلامی ما وجود دارد؟ وظیفه نهادها و اقشار مختلف مردم در راستای عملیسازی این آموزه دینی در جامعه چیست؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در یادداشتی اینچنین پاسخ میدهد:
برای آموزش، ترویج، گسترش و نهادینهسازی فرهنگ حجاب و عفاف، به بهرهگیری از همه تواناییها و امکانات موجود در نهادهای مختلف کشور نیازمندیم. نهاد آموزش و پرورش، خانواده، حوزهها، دانشگاهها، نهادهای اقتصادی و فرهنگی و حتی بهداشتی کشور در رسیدن به هدف مورد نظر نقش بسزایی دارند. حجاب و پوشش اسلامی را میتوان به کمک نهادی گوناگون و اقشار مختلف مردم از راههای آگاهیبخشی، الگودهی، تشویق، فعالیتهای علمی، فرهنگی و هنری و احیای فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر ترویج و گسترش داد.
*مقدمه
تقریباً در همه فرهنگها، همیشه پوشش زنان به صورت یک اصل پسندیده مطرح بوده و کمتر قوم و ملتی بوده است که زنان آنان پوشش مناسبی نداشته باشند. البته چگونگی و حدود آن متفاوت بوده است. اسلام نیز حجاب را بر زنان واجب کرده است زیرا حجاب بهترین وسیلهای است که زن را از خطر آسیبهای اجتماعی حفظ میکند. زن بیحجاب همچون میوه درختی است که شاخه آن از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هر رهگذری ممکن است در آن طمع کند یا مانند گلی است که هرکس به چیدن آن تمایل دارد.[۶]
انسان در پناه محافظ، احساس آرامش میکند. پوشش اسلامی نیز نگهبان زن است و به او امنیت و آرامش میبخشد. پس هرچه این پوشش کاملتر شود، درصد امنیت و حفاظت زنان بالاتر میرود. زحمت حجاب، حق بیمهای است که زن برای تأمین سلامت خود میپردازد؛ زیرا حجاب، مانع جریان یافتن هوای نفس و نگاههای آلوده و فسادآمیز، به حریم پاک زنان میشود. پوشش، سدّی بزرگ در برابر تهاجم فرهنگ غرب است.[۷]
*راهکارهای ترویج حجاب
۱. آگاهیبخشی
۱-۱. خانوادهها خصوصاً مادران که ارتباط و مسئولیت بیشتری در تربیت دختران دارند:
اولاً: از حجاب کامل مثل چادر در مواجهه با نامحرم استفاده کنند، تا از این طریق فرزندان دختر نیز از همان کودکی با حجاب اسلامی آشنا شوند و از همان کودکی به آن عادت کنند. امروزه همه کارشناسان مسایل تربیتی به نقش فراوان و شگرف تمرین و عادت در تربیت فرزندان اذعان دارند.
ثانیاً: ابعاد مختلف مربوط به حجاب را برای فرزندان خویش تبیین کرده آنان را در جهت رعایت پوشش کامل اسلامی تشویق و ترغیب کنند.
ثالثاً: ترتیبی اتّخاذ کنند تا دخترانشان با کسانی دوست شده و ارتباط برقرار کنند که مقید به حفظ ظواهر شرعی در عین آراستگی ظاهری هستند.
۱-۲. مراکز آموزشی مانند آموزش و پرورش، در دورههای مختلف تحصیلی (ابتدایی، راهنمایی، متوسطه) در قالب کتابهای درسی، به طور سلسلهوار مباحث مختلف حجاب را به شکل ترتیب دورههای تحصیلی برای دانشآموزان دختر مطرح کنند تا از همان سنین خردسالی دختران جامعه نسبت به فلسفه حجاب، آثار مثبت حجاب و آثار منفی بدحجابی، آگاه شده و اعتقاد عمیق و راسخ پیدا کنند.
۱-۳. در مراکز آموزش عالی و دانشگاهها که مقدار آگاهی افراد نسبت به این مسایل بیشتر است، در مورد شبهاتی که دختران و پسران دانشجو و اساتید، پیرامون اهمیت و ضرورت حجاب، آثار آن، کیفیت حجاب کامل و برتر اسلامی دارند، میتوان جلسات پرسش و پاسخ و سخنرانی برگزار کرد.
۱-۴. مراکز فرهنگی و رسانههای جمعی مثل مطبوعات، با نگارش آثار و مقالات علمی و استدلالی به تبیین مسائل مهم و اساسی حجاب بپردازند و از درج مقالات و آثاری که به نوعی در تضعیف حجاب کامل اسلامی بانوان خدشه کرده و اثر منفی دارد اجتناب کنند.
۱-۵. صداوسیما به عنوان گستردهترین وسیله ارتباط جمعی نقش مهمی در تبیین مسائل مختلف مربوط به حجاب دارد. ضمن آنکه رعایت پوشش اسلامی خانمها در فیلمها نقش خاصی در ارائه الگوی صحیح حجاب به مخاطبین و خصوصاً نسل جوان دارد.
۲. معرفی الگوهای شایسته
یکی دیگر از راهکارهای ترویج فرهنگ حجاب، الگودهی است. انسان فطرتا الگوگزین و اسوهپذیر است و دوست دارد ارزشهای باورمند خود را در چهرههای مجسم دیده و همانندسازی کند. الگوها و نمونههای اخلاقی، همیشه نیروی محرکه جامعه بودهاند و کاروان بشریت را به هدفهای متعالی سوق دادهاند. با معرفی الگوهای شایسته از صدر اسلام و ایجاد تنوع در پوشش اسلامی، میتوان تا حدود زیادی به نیازهای بانوان پاسخ داد.
مراکز آموزشی نظیر وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم و حتی دیگر مراکزی که زنان به عنوان معلم و استاد شاغل هستند و نقش الگویی برای افراد جامعه خصوصاً دختران و بانوان را دارند، آراسته بودن آنها به حجاب کامل اسلامی میتواند تأثیر فراوانی بر مخاطبان و دختران داشته باشد.
۳. تشویق
این اصل در تربیت انسان کاربرد فراوان دارد. ماهیت تشویقها متفاوت است و میتواند بار عاطفی، مالی، تشریفاتی، شغلی، سیاسی، عملی و امثال آن داشته باشد که در ترویج فرهنگ حجاب مورد استفاده قرار خواهد گرفت. اگر فردی نیازمند نوعی تشویق نباشد، باید از نوع دیگر بهره بگیریم. احترام لازم و محسوس مردم به بانوان باحیا و با حجاب جامعه سبب ترویج فرهنگ حجاب خواهد شد. همان طور که برخورد منفی با زنان بیحجاب نیز میتواند عاملی بازدارنده به حساب آید؛ با این شرط که حد و اندازه آن را باید رعایت کرد تا به لجاجت نینجامد.
۴. فعالیتهای علمی، فرهنگی و هنری
انتشار نشریه و کتاب، تشکیل میزگردهای ادبی، فراخوانی مقاله، تعیین موضوع حجاب برای انشا و پرسش، بهکارگیری هنرهای تصویری، مسابقات فرهنگی، پخش آیات، روایات و کلمات حکمت آمیز و تصاویر الهام بخش درباره حجاب در محیطهای عمومی، تابلوهای شهری و محیطهای مناسب دیگر و … آثار مثبتی دارند. تولید برنامهها و فیلمهای مفید و آموزشی نیز در رادیو و تلویزیون اثری فراگیر دارد. رعایت کامل پوشش دینی بانوانی که در فیلم های سینمایی و تلویزیونی بازی می کنند یا عکسی که با پوشش اسلامی در صفحات مطبوعات به چاپ میرسد، آثار مثبتی دارد.
۵. احیای امر به معروف و نهی از منکر
پس از تقویت ریشههای حجاب، شناخت معروف و اجرای امر به معروف و نهی از منکر تأثیر به سزایی در ترویج فرهنگ حجاب دارد. امر و نهی دینی، تکلیف عمومی است. زن، ناموس جامعه اسلامی است و همه باید در حفظ این گوهر الهی بکوشند. جامعه دینی، هیچگونه تساهل و تسامحی را در این راستا برنمیتابد. بیاعتنایی در این راه پسندیده نیست ولی وسواس و بدگمانی هم کارساز نخواهد بود.[۸]
پینوشتها:
[۱]. اعراف، آیات ۲۰، ۲۲، ۲۶ و ۲۷, طه، آیه ۱۲۱.
[۲]. کاکس روت تریزویل، تاریخ لباس، ص۱۱.
[۳]. عهد قدیم، سفر غزل، غزل های سلیمان، باب۵.
[۴]. عهد قدیم، سفر تکوین، باب ۱۴.
[۵]. نور، آیه ۳۱؛ احزاب آیه ۵۹-۶۰.
[۶]. معصومه جهانی، نگاهی به فرهنگ حجاب و عفاف در نظام اسلامی، مجله پیام زن، شهریور ۱۳۸۷، شماره ۱۹۸، ص۵۴.
[۷]. سیدحسین اسحاقی، بایستههای پوشش و عوامل بیحجابی، مجله پیام زن، دی ۱۳۸۸، شماره ۲۱۴، ص۳۰.
[۸]. اقتباس و تصرف از مجله پیام زن، بایستهها و راهکارهای ترویج فرهنگ حجاب، - مرداد و شهریور ۱۳۸۹ - شماره های ۲۲۱ و ۲۲۲، ص۴.
به خاطر پدرم
به خاطر پدرم
از دوران دبیرستان آنقدر به خانواده ام وابسته بودم که معمولا بدون نظرشان کاری نمی کردم. در نوع پوششم هم همین طور بود. در خانوادمون هیچ وقت محدودیت نبود ولی آزادی مطلق هم نبود.
از طرفی در دوران دبیرستان چون نماینده کلاس بودم احساس مسئولیت بیشتری داشتم. دوست داشتم یک سری کارهای بچه های دیگه رو انجام بدم ولی به خودم این اجازه رو نمی دادم. مثلا دوست داشتم نوع پوششم رو خودم انتخاب کنم یا مدل موهامو مثل اونا درست کنم ولی این اجازه رو به خودم نمی دادم.
مهر۸۹ در رشته زبان وارد دانشگاه آزاد شدم. دانشجوهای این رشته نسبت به سایر رشته ها ظاهر متفاوت تری داشتند تا حدی که تعداد محجبه های دانشکده انگشت شمار بود.
از دوران دبیرستان عطشی در وجودم بود که دوست داشتم مثل بقیه باشم. وقتی وارد دانشگاه شدم احساس کردم در مقابل دریایی هستم که می تونم خودمو سیراب کنم. به خاطر همین اگه یک روز با لاک یا مقنعه کوتاه و یا بدون ساق دست می رفتم دانشگاه به خودم خرده نمی گرفتم. چون احساس می کردم مثل بقیه هستم و دیده نمیشم.
دو ماه گذشت و من احساس کردم همون فاطمه ایی که باید باشم نیستم. من یک سری مسئولیت ها داشتم و خیلی ها روی من حساب می کردند، ولی با این نوع پوششی که داشتم انتخاب می کردم و هنوزم توش متزلزل بودم نمی تونستم به اون شخصیتی که قبلا داشتم برگردم.
ترم یک با همه این تفاسیر گذشت و با وجود همه این تغییرات هیچ تذکری از طرف خانواده به من داده نشد. چرا که احساس می کردن خودم می تونم مسیرم رو پیدا کنم.
من به روال قبل پیش می رفتم ولی احساس غرور و آزادی و اعتماد به نفسی که قبلا داشتم رو نمی کردم. تا اینکه در دانشگاه وقتی از کنار خانم های محجبه رد می شدم احساس می کردم که چقدر با غرور راه میرن و چقدر اعتماد به نفس دارن. هیچ کس جرأت نمی کرد بد نگاهشون کنه.
کم کم متوجه شدم که دارم به سمتی میرم که ممکنه دیگه هیچ وقت نتونم فاطمه قبل باشم. در واقع دریایی که برای رفع عطشم سراغش رفته بودم لحظه به لحظه تشنه ترم می کرد. به همین دلیل رفتار افرادی که دور و برم بودند را می سنجیدم. اواسط ترم دوم بود که درباره این موضوع با خانوادم صحبت کردم. مادرم گفت که اگه قراره روزی چادری بشی باید حرمتش رو نگهداری. پدرم هم خیلی خوشحال شد. همیشه دوست داشت که من چادری باشم. قبل ها به من گفته بود که فاطمه با چادر زیباتر و رشید تری. چقدر چادر بهت میاد اما من فکر می کردم که اگه به خاطر حرف های پدرم چادر سر کنم ممکنه زود پشیمون بشم.
وقتی برای اولین بار چادر سر کردم پدرم گفت تو الگوی خواهراتی. در واقع من از طرف خانواده حمایت می شدم اما ترسی وجودم رو گرفته بود که نگاه ها به من عوض می شه. از طرف دوستام طرد می شم و اصلا می تونم این چادری که به عنوان پوشش انتخاب کردم نگه دارم یا نه. تا اینکه پدرم فوت کرد. تا چهلم اصلا تو حال خودم نبودم اما بعد از دو ماه با خودم فکر کردم که اگه پدرم پیش ما بود شاید این چادر و میذاشتم کنار و اتفاقی هم نمی افتاد اما الان هر روز صبح که چادرمو سر می کنم به این فکر می کنم که روح پدرم از این پوشش من شاد میشه. شاید زمانی که پدرم بود من نتوستم قدردان زحمتاش باشم ولی الان می تونم یک جوری براش حسنه بفرستم و روحش رو شاد کنم.
ماجده میگوید : چرا حجاب ؟ + فیلم
ماجده میگوید : چرا حجاب ؟ + فیلم
ماجده دختری است که برای دیگران علت انتخاب حجاب خود را توضیح می دهد .
داستانی تکان دهنده از دختر ثروتمند امریکایی که شیعه شد
حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر تربیت ازدیدگاه اسلام
داستانی تکان دهنده از دختر ثروتمند امریکایی که شیعه شد
به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) ،سرنوشت یک دختر آمریکایى را از زبان دخترى ایرانىالاصل مى خوانید. «فاطمه فلاحتى» که ۱۶ سال دارد در شهر سنخوزه آمریکا زندگى مى کند و با تعالیم اسلام آشناست. وى سرگذشت خود و دوستش را براى خانم «نیره شکرانى» مبلّغ و مدرس دانشگاه که براى تبلیغ به شهر سنخوزه رفته بود، ایمیل کرده و ایشان نیز جهت استفاده دختران جوان از این ماجرا، آن را در اختیار دفتر مجله قرار داده است.
با هم نامه خلاصه شده فاطمه را مىخوانیم با این امید که نور ایمان بیش از گذشته در دل دختران جوان ایرانى و غیر ایرانى جویاى حقیقت بتابد.
«… یک سال پیش در مهمانى دخترانهاى، ناخواسته توجه دخترى را به خود جلب کردم، دخترى که از حقیقت دور بود و ناآگاهانه تشنه فساد و فحشا. وى که ۲۰ سال بیشتر نداشت همجنسبازى را آزاد مىدانست و از عواقب آن بیمى نداشت.
بغض گلویم را گرفته بود. دلم مىخواست ناپدید شوم. نمىتوانستم باور کنم که چطور با وجود حجابى که داشتم نتوانسته بودم ارزش واقعى خودم را نشان دهم.
کریستینا در خانوادهاى بسیار ثروتمند و مذهبى به دنیا آمده بود، اما بر خلاف خانوادهاش توجهى به دین مسیحیت نداشت. وى با نیت پلید خود هر روز در مدرسه تعقیبم مىکرد و مرا با حرفها و حرکاتش آزار مىداد. تا اینکه یک روز به شدت گریه کردم و از خدا کمک خواستم. گریهام نه تنها براى خودم و ناراحتى روحىام و رفت و آمد او بود، بلکه به حال جامعه آمریکا و جوانان افسوس مىخوردم.
از کودکى شعرى مىدانستم با این آهنگ که:
قرآن که کلام آسمانیست
روشنگر راه زندگانیست
قرآن که نشان دهد ره راست
برنامه زندگانى ماست
دو رکعتى نماز خواندم. مىدانستم همان طور که در نماز من با خدا حرف مىزنم، در قرآن نیز او با من سخن مىگوید پس به قرآن رجوع کردم. آیه قرآن مرا بر آن داشت که به آن دختر کمک کنم. آیه دستور هدایت به دیگران را مىداد. من که همیشه مىترسیدم مبادا فسادهاى آمریکا مرا در خود غرق کند، از خدا خواستم که بتوانم با فهم اندک خودم به کریستینا کمک کنم طورى که او نتواند بر من تأثیرى بگذارد.
ابتدا از طریق ایمیل شروع به ایجاد ارتباط با وى کردم اما او نه تنها حاضر نبود حرفهایم را گوش کند بلکه به دین نیز ناسزا مىگفت طورى که مرا هم ناامیدتر از همیشه مىکرد. اما چون قبلاً در جایى خوانده بودم «هر چند شخصى گناهکار باشد، در قلبش روزنهاى از پاکى وجود دارد. بایستى آن را پیدا کرد و رشدش داد تا میوه دهد» پس روزها و روزها سعى کردم تا با آسانترین نصیحتها بتوانم قلب کریستینا را روشن کنم. پس از سه و ماه و اندى که از طریق ایمیل با کریستینا در ارتباط بودم شاهد تغییراتى کوچک در وى شدم و فهمیدم که همه و همه حاصل دعاهاى من و کمک پروردگار بوده است. آن شعله کوچک در اعماق دل تاریک او داشت روشن و روشنتر مىشد.
براى کریستینا داستان اسکندر مقدونى را تعریف کرده بودم. شخصى که سعى داشت دنیا را به سلطه خود در بیاورد. قصه این بود که روزى اسکندر[؟!] در بیابانى به ارتش خود دستور توقف داد و گفت هر کس سنگهاى بیابان را بردارد پشیمان مىشود و هر کس هم که برندارد باز پشیمان مىشود. عدهاى کمى سنگ برداشتند و عدهاى برنداشتند. از صحرا که خارج شدند سنگها طلا شد. آنها که سنگ برداشته بودند پشیمان بودند که چرا بیشتر برنداشتهاند و آنهایى که سنگ نداشتند پشیمان بودند که چرا سنگها را جمع نکردهاند که اسکندر گفت دنیا همین است هر چه سود کنى کم کرده اى و اگر هیچ نکنى پشیمان مىشوى.
گویا این قصه خیلى روى کریستینا تأثیر گذاشته بود طورى که روز بعدش در مدرسه سخت متعجب و خوشحال شدم چون او گفت متوجه کارهاى بدش شده و تصمیم دارد آنها را کنار بگذارد و من باید کمکش کنم که الکل را هم ترک کند. من هم گفتم کسى نیستم جز بنده خدا و او باید از پروردگار کمک بخواهد.
چند روز بعد ایمیلى از او به دستم رسید که خانوادهاش از تغییر رفتار او بسیار خوشحال هستند و هر چند ترک آن اعمال برایش بسیار سخت و دشوار و کشنده است ولى او تصمیمش را گرفته است. من که خود شاهد رنج و تلاش کریستینا در ترک مواد مخدر بودم به او گفتم شعرى از زبان خدا هست که:
اگر عمرى گنه کردى مشو نومید از رحمت
تو نامه توبه را بنویس امضا کردنش با من
به کریستینا گفتم من به وسیله اطلاعاتم از قرآن و زندگى ائمه اطهار(ع) و کتابهاى دینى کم کم توانستم به او کمک کنم. حتى سؤالهایى هم براى خودم پیش مىآمد که با مطالعه آنها را برطرف مىکردم.
حرفهاى کریستینا هم هرگز از یادم نمىرود که مىگفت:
«اسلام منطق است، قرآن منطق است، براى همین قابل قبول و قابل فهم بود …»
هر روز به وسیله ایمیل و با کلى تحقیق به سؤالات وى جواب مىدادم، حتى وقتى دیدم علاقه مند به خواندن قرآن است برایش قرآنى با ترجمه انگلیسى گرفتم. او در آن زمان مشروب را هم ترک کرده بود. تا اینکه روزى او به من گفت: «مىخواهم مسلمان شوم. فاطمه کمکم کن.» باورش غیر ممکن بود. اشکهایم سرازیر بود. طوفانى از عشق به اسلام بدنم را سرد کرده بود و مرا مىلرزاند. سرگیجه داشتم. انگار در دنیا نبودم. احساس مىکردم تمام سلولهاى بدنم گریه مىکنند؛ گریهاى از عشق، از زیبایى ایمان. تمام سختىهاى آن چند ماه برایم خاطرهاى زیبا شد. در آن لحظه یکى از زیباترین و بزرگترین هدیه ها را از خداوند گرفته بودم، خبر مسلمان شدن کریستینا. او که از گذشتهاش خجالت مىکشید مخفیانه توسط یک روحانى قرآن خواندن را یاد گرفت تا کسى از گذشتهاش مطلع نشود. دوستى ما طورى بود که ابتدا حتى در مدرسه و خانواده کسى نمىدانست ما با هم دوست شدهایم. وقتى کریستینا مسلمان شد، بستنى دلخواهش را همراه با یک کارتپستال و کتاب «چرا و چگونه نماز مىخوانیم» به زبان انگلیسى، به او هدیه دادم و براى اولین بار همدیگر را در آغوش گرفتیم. این در نظر من یک معجزه بود. او از نمازش غافل نمىشد و روز به روز آرامتر و نورانىتر مىشد.
یک روز در کتابخانه مدرسه با هم نماز خواندیم و او به من گفت در ظلمات بودم و به نور دعوت شدم.
پس از مدتى شروع به صحبت در مورد امامان کردم. از پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) برایش گفتم و از دیگر امامان. به او گفتم حضرت فاطمه باید الگوى ما مسلمانان باشد و او قبول کرد. حتى بعدها به من گفت که با شنیدن داستان ائمه آنها را باور مىکند ولى نمىداند چرا دیگران مثل او با این داستانهاى دینى و ائمه، ایمان نمىآورند.
بعد از مدتى کریستینا براى اولین بار با روسرى و لباس پوشیده به دیدنم آمد. او حجاب را برگزیده بود. به خودش مىبالید و همین امر مرا هم خوشحال مىکرد. چون که بالاخره فهمیدم حجاب من توانسته روى او تأثیر بگذارد. او درک کرده بود که هیچ خوشى لذتبخشتر از عشق به خدا نیست و بقیه عشقها کاذب و فانى است. او هم قبول داشت که ما کاسه هاى کوچک خود را زیر آبشار الهى مىگیریم ولى چون این آبشار بسیار قوى است و ما ناتوان از پر کردن کاسههایمان، لذا ائمه(ع) نعمت را در خود جمع مىکنند و ما از آب آن آبشار توسط آنها که واسطه بین ما و خدا هستند سیراب مىشویم.
… کریستینا به واسطه علاقه اى که به فاطمه زهرا(س) پیدا کرده بود گفت که مىخواهد اسمش را عوض کند. از من پرسید معنى اسمم چیست و من گفتم: «بریده از آتش» و او که شدیداً منقلب شده بود گفت مىخواهد اسمش را بگذارد فاطمه. آن روز از خوشحالى دست مادرم را بوسیدم که چنین اسم زیبایى را برایم انتخاب کرده بود هر چند لایقش نبودم. کریستینا حتى در شناسنامه هم اسمش را به فاطمه تغییر داد و به من ثابت شد که دانه دل او میوه داده است.
تقریباً یک سالى از اول آشنایى ما مىگذشت که کریستینا خبر بدى به من داد. او مدتها مبتلا به سرطان خون بود ولى خودش نمىدانست. یک دکتر و پرستار خصوصى در خانه از او مراقبت مىکردند ولى مىگفتند وى چند ماه بیشتر زنده نمىماند. خانواده فاطمه از اینکه دخترشان به واسطه من مسلمان شده بود روى خوشى به من نشان نمىدادند و من نمىتوانستم او را ببینم تا اینکه روز اول ماه محرم خبر دادند که فاطمه مرد. هر چند نمىدانم او را کجا دفن کردهاند اما خاطرهاش براى من زنده است.
فاطمه نه تنها خودش رشد کرد بلکه باعث رشد من هم شد تا اینکه بعد از مدتى یک ایمیل از برادر سى و چند سالهاش به اسم مایک به دستم رسید.
«… دلیل اینکه تصمیم گرفتم براى شما ایمیل بفرستم به خاطر خواهرم است. ابتدا از رفتار بد مادرم از شما معذرت مىخواهم. از وقتى خواهرم مرده، او حال خوبى ندارد. شما کى هستید؟ از کجا آمدهاید؟ ائمه چه کسانى هستند؟ آنان فرشته هستند و یا انسان، شاید هم هر چیزى دیگر. در باره خانم فاطمه به من بگویید. او چه کسى است؟ من دارم گریه مىکنم تا نشان دهم چقدر خوشحال هستم. خواهرم را به عنوان یک مسلمان در جایى که نمىخواست کسى از آن مطلع شود دفن کردیم. او مىگفت فاطمه، فرشته نجات من است از طرف خدا. دیشب خوابش را دیدم. خوشحال بود. من صدایش کردم کریستینا و او گفت: «نام من فاطمه است، همان خانمى که دست مرا گرفت.» او به من گفت شما روز قیامت از ائمه پاداش مىگیرید و استحقاق نام خانم فاطمه زهرا را دارید. خواهرم گفت که ایمان بیاورم. وقتى بیدار شدم مىلرزیدم ولى احساس خوبى داشتم.
وقتى زنده بود به من مىگفت شما فرشته هستید هر چند شما به او التماس مىکنید که به شما فرشته نگوید چون فرد کاملى نیستید و ناراحت مىشوید.
… تصمیم گرفتهام که به میشیگان بروم و در آنجا دور از خانوادهام مسلمان شوم. شما یک نسل را تغییر دادید چون بعد از من همسر و بچه هایم حتماً مسلمان مىشوند و نوه هایم مسلمانزاده به دنیا مىآیند و پاداش اینها همه به شما خواهد رسید …» پس بیایید همه با آجرهایى که خداوند به ما داده قصرى براى دنیا نسازیم بلکه پلکانى بسازیم به سوى او. بیایید همه دست به دست هم بدهیم و به سهم خود در نجات دنیا تلاش کنیم …»
http://www.shareh.com/
مصاحبه با فوتبالیست محجبه دانمارکی
حجاب سبک زندگی اسلامی تربیت ازدیدگاه اسلام
مصاحبه با فوتبالیست محجبه دانمارکی
رهروان ولایت ـ بازیکن محجبه تیم فوتبال بانوان دانمارک معتقد است که نوع پوشش وی به هنگام بازی خلل و مانعی برایش ایجاد نمی کند. پایگاه مجازی تبیان به نقل از دویچه وله در این باره نوشت: زینب الخطیب بازیکن محجبه تیم فوتبال دانمارک به همراه یازده بازیکن تیم زیر شانزده سال این کشور در حال تمرین کردن برای بازیهای تابستانی هستند.
یازده دختر نوجوان، لباسهای قرمز رنگ یک دست تیم ملی دانمارک را به تن دارند به جز بازیکن شماره دوازده تیم که روی پیراهنش نام "الخطیب" نوشته شده اما چیزی که در این میان جلب توجه می کند نام عربی اش نیست بلکه سربند مشکی رنگی است که موهایش را پوشانده و با گره ای در پشت گردنش محکم شده است .
این تنها تفاوت "زینب" با هم تیمی هایش نیست بلکه جوراب شلواری مشکی که زیر شلوارک ورزشی اش پوشیده و دستهایی که آن ها را ساق های مشکی رنگی از نگاههای دیگران پنهان کرده باعث شده تا از بقیه بازیکنان تیم متمایز شود.
وی معتقداست که با این پوشش هیچ فرقی بین کارایی اش و دیگر هم تیمی هایش وجود ندارد. زینب پانزده سال دارد و در دانمارک متولد شده است اما خانواده اش اهل فلسطین هستند.
این فوتبالیست در خانواده ایی فوتبال دوست رشد کرده و از بین اعضای فوتبالی خانواده تنها زینب است که دو ماه پیش به تیم ملی دعوت شده و تا به حال هم دوبار با پیراهن دانمارک به میدان رفته است.
زینب در مورد دعوتش به تیم ملی گفت: اولش خیلی خوشحال بودم که برای تیم ملی انتخاب شدم اما در عین حال مضطرب هم بودم از اینکه دیگران چه عکس العملی نسبت به روسری من نشان می دهند. اما خوب هیچ کس چیزی نگفت.
سابقه فوتبال وی به زمانی برمی گردد که دختر بچه ای بیش نبوده و با تعریف، تشویق و توصیه دیگران به باشگاه پیوسته و در حال جاضر در باشگاه فیورداجر در شهر "اودنزه" توپ می زند.
وی از حمایت و پشتیبانی جدی خانواده برخوردار است و این حمایت به حدی است که ترولز مانزا، مربی باشگاهی زینب آن را در رسیدن وی به این سطح مهم و تاثیرگذا ر می داند. پوشش او باعث نشد که وقتی قدم به باشگاه می گذارد احساس تنهایی کند، او از نظر رفتاری نیز بسیار مثبت عمل می کند و هم تیمی های او هیچگاه دلیل انتخاب این نوع پوشش مذهبی را از وی جویا نشدند چون برای آن ها مهم این است که زینب فوتبال بازی کند."
مربی وی در خصوص پوشش او در بازی می گوید:هیچ مشکلی برای زینب وجود ندارد و خوب بازی می کند تنها مشکلی که وجود دارد روزهای گرم تابستان است اما با روحیه ایی که از وی سراغ دارم فکر می کنم که برای این مساله هم آمادگی دارد، فقط باید آب بیشتری بخورد تا وقتی که هوا گرم است مشکلی به لحاظ بدنی برای وی ایجاد نشود. در دیدار تیم فوتبال زنان برلین در مقابل ایران زینب حضور داشت.
البته همه با دید مثبت به این قضیه نگاه نمی کنند ، حزب مردمی دانمارک که تا حدی مخالف خارجیان است از چند ماه پیش خواستار وضع قانون ممنوعیت استفاده از روسری در این کشور شده است . آن ها درهمین رابطه فعالیت های تبلیغاتی نیز انجام داده اند و حتی در مورد دیگر پارلمان دانمارک به قاضی ها و کارکنان زن دادگاه ابلاغ کرد که اجازه سر کردن روسری در محیط کار را ندارند.
سخنگوی فدراسیون فوتبال دانمارک و مسئول روابط عمومی در خصوص انتخاب زینب الخطیب می گوید: ما بازیکنی جوان را برای بازی در تیم ملی کشورمان انتخاب کردیم که به دلایل شخصی موهای خود را می پوشاند. اما تنها فدراسیون فوتبال دانمارک نیست که تصمیم گیرنده اصلی به شمار می آید، بلکه در جایگاه بالاتر فیفا قرار دارد که زننده حرف آخر است . طبق قوانین فیفا داشتن هر گونه سمبل مذهبی در زمین ممنوع است و همه بازیکنان یک تیم باید لباس های متحدالشکل به تن داشته باشند. برنت توجیهی هم برای این قانون دارد و می گوید: ما مطمئنیم که یک هد بند یا جوراب شلواری جزو لباس فرم به حساب می آیند. مثلا رونالدینیو همیشه یک هد بند بسیار بسیار بزرگ دارد، بازیکنان دیگری هم هستند که گاهی شلوارهایی زیر شورت ورزشی شان به پا می کنند که نشان می دهد داورها هیچ مشکلی با این قضیه ندارند و آن را می پذیرند. فدراسیون فوتبال دانمارک گفتگوهایی را با فیفا داشته اما تا به امروز جواب قطعی ای مبنی بر بازی نکردن زینب الخطیب در فوتبال این کشور اعلام نشده است .
ترولز مانزا مربی زینب نسبت به آینده نگاه مثبتی دارد و خوشبین است و معتقد است ، فوتبال ورزش است و ورزش باید برای همه باشد، فرقی نمی کند که موهای سبز داشته باشید یا قرمز،البته تا وقتی که نوع پوششتان برای بازیکنان دیگر خطری را ایجاد نکند.
اما به دور از همه این بحث ها زینب همچنان سه روز در هفته تمرین می کند تا با آمادگی در بازیهای تابستانی تیم ملی به میدان برود.
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا میارزد و گرنه به خاک هم نمیارزد
حجاب سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر تربیت ازدیدگاه اسلام
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا میارزد و گرنه به خاک هم نمیارزد
فلسفهی وجودی لباس و حجاب:
حقیقت آن است که ما به نوعی از فلسفهی وجودی لباس انحراف پیدا کردهایم.
ابتدا باید دید که لباس چه نیازی از ما را باید تامین کند؟!
لباس برای پوشاندن بدن و محافظت از سرما و گرما و حفظ آبرو، و آراستگی بکار میرود. امّا با نگرشهای غلط از پوشیدگی و حجاب معنای دیگری به خود گرفته است.
برخی از انسانها گاهی با نوع پوشش خود معنا و فلسفه پوشش را زیر سوال برده و معنای دیگری را مد نظر دارند. چون حجاب باید به عنوان اصلیترین حق یک زن و تضمین کننده آرامش و امنیت باشد، بر همین اساس روایات ما با نظر دقیق به مسئله حجاب میپردازد
در روایات ما از ائمه معصومین اینگونه وارد شده که: پیامبر میفرمایند: «شرف مقنعهای که زن بر سر دارد از دنیا و آنچه در آن است ارزندهتر میباشد.»[۱].
امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرماید: «اگر زن عفت داشته باشد به دنیا میارزد و گرنه به خاک هم نمیارزد». [۲].
یحیی مازنی میگوید: من مدّت زیادی همسایه حضرت علی (ع) بودم و منزل ما نزدیک خانهای بود که حضرت زینب در آن ساکن بود. به خدا قسم در این مدت نه من زینب را (بیرون) دیدم، و نه صدایش را (از داخل خانه) شنیدم. و هر وقت میخواست به زیارت قبر شریف جدّش رسول خدا (ص) مشرف شود، شبانه از منزل خارج میشد در حالی که امام حسن (ع) در طرف راست او و امام حسین (ع) در طرف چپش و امیرالمؤمنین (ع) در جلو او حرکت میکردند. و هنگامی که حضرت زینب به قبر شریف رسول خدا (ص) نزدیک میشد حضرت علی (ع) جلوتر میرفت و نور چراغی را که بالای سر پیامبر (ص) بود کمتر مینمود. یک مرتبه امام حسن (ع) علت این کار را از آن حضرت سؤال نمود، حضرت علی (ع) در جواب فرمود: میترسم کسی زیارت آمده باشد و به خواهرت زینب نگاه کند.[۳]
سخنان و رویّه اهلبیت ما اینگونه بوده است، ولی با فاصله گرفتن از این فرهنگ ناب اسلامی، امروزه برخی از جوانان معتقدند که برهنگی و خودنمایی کاری بس پسندیده است و زیبا.
متاسفانه تفکر و اندیشه به روز بودنِ برخی از جوانان جامعه ما، در انتخاب لباس اینگونه شده که هر چه لباس برهنهتر و تو چشم بروتر باشد شکیلتر و بهتر خواهد بود. و ملاکهایی از قبیل حفظ آبرو و عفّت و حیا فراموش شده است. اینگونه لباس تبدیل به وسیلهای برای تفاخر و تجمّل و ارزش شده است.
مهم نیست، مباح و پاک باشد، بلکه کیفیت و قیمت و وابستگی به یک تولید کننده خاص، حرف اول و آخر را میزند حتی اگر رنگ و جلوهای زننده و سبکی داشته باشد.
دیگر آراستگی و شکیل بودن در گرو سادگی و راحتی نیست، لباسی تنگ و چسبان و با هزاران اسباب زینتی و آزار دهنده آویزان شده به آن، به تن میکنند، چرا که جلوهای زیبا دارد و در عرض اندام کمک شایانی میکند.
گویی دیگر مهم نیست که رنگ لباس چه باشد و چه تاثیری بر عافیت و سلامت جسمی و روانی فرد و افراد جامعه داشته باشد؛ برخی با وقاحت هر چه تمامتر با پوشش لباسهایی با رنگهای بسیار زننده و تحریکآمیز، موجبات فشارهای روانی بخصوص جنسیّتی فراهم میآورند و غیر از خود برای دیگران هم سبب درگیریهای ذهنی بیشماری میشوند.
_______________________________________________
[۱]. محمد مهدی اشتهاردی، پوشش زن در اسلام، ص ۱۰۴
[۲]. همان
[۳]. زینب کبری سلام الله علیها ص ۲۸ ، علامه نقدی
حتی هنگام شهادت هم نگران افتادن چادرش بود
حجاب زندگی به سبک شهدا تربیت ازدیدگاه اسلام
حتی هنگام شهادت هم نگران افتادن چادرش بود
در متن زیر گفت و گویی با خانم فاطمه فرهانیان، خواهرشهید مریم فرهانیان شده است که ایشان درطول جنگ ازهم رزمان نزدیک شهید بوده و لحظات فراموش نشدنی را درکنار ایشان سپری کرده است. شهید مریم فرهانیان امدادگر زمان جنگ و دوران افتخارآفرین هشت سال دفاع مقدس هستند که زندگی کوتاه اما پر برکتشان مخصوصاً از شروع انقلاب تا زمان شهادت -سال ۶۳- سراسرعشق و ایمان و مجاهدت درراه خداست. فردی که خدمات بسیار ارزنده ای در ابعاد گوناگون و درحد توان خودش تقدیم کرد و نهایتاً هم به فیض شهادت نائل آمد. این مصاحبه را به مناسبت سالگرد شهادت ایشان به اختصار در زیر بیان می کنیم.
از کودکی مریم و تفاوت های او با دیگران بگوئید؟
من یک بار از مادرم درباره مریم پرسیدم او این طورگفت: مریم حتی دردوران کودکی خیلی دختر قانعی بود و اهل زیاده طلبی و ریخت و پاش نبود. باتوجه به شرایط آن زمان هوای مرا زیاد داشت و می دیدم که دوست دارد مرا خوشحال کند وخوشحال ببیند اما آن چیزی که من ازدوران کودکی مریم یادم می آید گذشت او درمسائل مختلفی بود که پیش می آمد.
تفاوت و شباهت خواهر شهیدتان با جوان های حالا چیست؟
فکرمی کنم هرانسانی درهرمقطعی از زمان تفاوت ها و شباهت هایی با دیگران دارد. به نظرم توی جوان های این دوره هم خیلی هاشون شبیه مریم هستند با وجود این که انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و خیلی اتفاقات مهم دیگه رو ندیدند. البته بعضی هاشون هم اصلاً شباهتی به مریم ندارند. اما تفاوت مهم در نوع فکر کردن و به دنبال آن نوع عملکرد است. مریم خیلی اهل فکر بود. اهل تحقیق بود همان موقع هم بحث ها زیاد بود، جریانات زیاد بود اما با اون سن کم هم مطالعه می کرد هم تحقیق و هم از اهل فن سوال می کرد تا مبادا به اشتباه بیافتد. حتما اگر مریم زنده بود می گفت؛ آی جوانا همتون رو می گم دشمن از همه جا و همه کس ناامید شده، نکنه شما حواستون پرت بشه دشمن رو امیدوار کنید، حواستون جمع باشه.
جوان هایی رادیدم که خیلی شبیه مریم هستند. تحرک و پویایی شون، تلاششون، تعهدشون، عشقشون به دین و راه درست و حتی حجابشون و خیلی چیزهای دیگه ….
ازخودسازی معنوی شهید برایمان بگوئید؟
مریم از جهت مسائل عرفانی، معنوی، اخلاقی، علمی و خودسازی روی خودش کار می کرد. درکمال آرامش و دور از چشم دیگران و تنها در محضرخدا خودش رو می ساخت و انگاربرای رفتن آماده می شد. مسئله خودسازی، برای مریم هم مانند بعضی از جوان های دیگر خیلی مهم بود. چیزی که امروزه شاید کمتر به آن توجه می شود.
وقتی جنگ شروع شد، مریم فقط ۱۶ سال و ۸ ماه سن داشت اما باتوجه به اهمیت و ارزش خاصی که برای تزکیه نفس وخودسازی قائل بود و هم چنین گذرانقلاب از او انسانی دیگر ساخته بود و همین امر باعث شده بود تا بعضی اوقات مسئولیت ها و کارهای مهمی به او محول بشود.
او بسیار تزکیه نفس می کرده است. او همیشه می گفت: «ماازاسلام چی فهمیدیم؟ هیچی! فقط ادای مسلمان ها رو در می یاریم.» تازه این قدر که خودسازی می کرد و مراقبت از نفس خودش و اخلاق و رفتارش می کرد هنوز ناراضی بود.
ازنظم و آراستگی ظاهریش بگوئید؟
او هم مثل خیلی از جوان های حالا که ظاهرشون برایشان خیلی مهم است؛ دقت کافی رو داشت اما کاری نمی کرد که توجه دیگران را به خودش جلب کند. ما در شرایط سختی کارمی کردیم. در یک محیط کاملا مردانه. سر و کار ما هم که تماماً با رزمنده ها و زخمی ها و گاهی اسرا بود. هیچ وقت یادم نمی رود همان موقع ها هم هر وقت صحبت حجاب و عفاف می شد می گفت باید طوری بپوشیم و در محیط حاضر بشویم که دیگران بدانند ما با حفظ حریم خودمان، حجابمان و عفتمان فقط برای کمک و در راه اسلام کار می کنیم. توی بیمارستان که بودیم برق نبود؛ روزهای اول جنگ و ماه های اول خیلی شرایط سختی بود. برای آب هم مشکل داشتیم. اون موقع ما با مقتنعه های بلند و مانتوهای بلند کار امدادگری می کردیم. یک باردیدم مقنعش را شسته است. بارها آن را تکاند و بعد برای چند دقیقه از دو طرف مقنعه را می کشید و دستش را ثابت نگه داشته بود. وقتی علت را پرسیدم، گفت: حالا که شرایط اتو کردن رو نداریم باید چند دقیقه باهمان حالت که مقنعه هنوز نم دارد اون رو نگه دارم تا وقتی خشک شد؛ چروک نباشد. این طوری انگار آن را اتوکردی. خیلی مواظب تمیزی و آراستگی ظاهریش بود. البته در چارچوب دین. حجاب و پوشیدگی اش همیشه برای همه نمونه بود.
فکرمی کنید چرا مریم به عنوان اسوه شهادت و مجاهدت زن ایرانی معرفی شد؟
چرا هم چین جوانی الگو نباشد؟ جوان های ما دنبال چی هستند. دنبال چی می گردند والله بیایند بگویند ما هستیم الان هم جنگه، بدتر از جنگی که زمان شهید مریم فرهانیان بود. مهم تر و حساس تر از اون موقع، هر جوانی الان بیاد بگه خدا من هستم با هر چه دارم، مطمئن باشد کم از شهید فرهانیان ها نیست. برای این که الان سخت تر دشمن دارد تلاش می کند، خرجش فقط به قول آقا و رهبرمان یک بصیرت و بعد هم یک انتخاب آگاهانه که همه جوان های ایران اسلامی نشان دادند پای کارند و دشمن را ناامید کنند.
گویا تا آخرین لحظه شهادت نگران حجاب خود بود؟
بله همین طور است که شما می گوئید و این نگرانی در طول زندگی مریم هم وجود داشت. خیلی از حجاب و قبل از آن عفاف و پاکدامنی مراقبت می کرد. عکس های متعددی از جنازه شهید گرفتند. در تمامی این عکس ها شدت و همت مریم در نگهداشت مقنعه و حفظ آن رو با دستی که به خون بدنش آغشته است، می بینیم. من می شناسم مریم را، می دانم حتی در آن لحظه بیشتر از جونش مراقب بوده است که مبادا چادرش بیفتد یا مقنعه اش کنار برود.
نحوه شهادتش چگونه بود؟
مادرشهیدی بنام شهید مرزوق ابراهیمی که مریم و همکارانش مرتب به او سرکشی می کردند، از او و دوستانش می خواهد که بعد از مرگش حداقل سالگردهای شهید را که ۱۳ مرداد هرسال بود، بر سرمزار پسرش حاضر شده و خاطره او را زنده نگه دارند. مریم و همراهانش هم قول می دهند که هر ساله این وصیت مادر پیر شهید را انجام دهند. روز موعود فرا می رسد. سیزده مرداد سال ۱۳۶۳، در حالی که مهیای رفتن به گلزارشهدای آبادان بودند تا وصیت مادر شهید را عملی کنند، مورد اصابت ترکش خمپاره قرارمی گیرند که در این انفجار، مریم فرهانیان با ترکش بسیار کوچکی به قلبش شهید می شود.
منبع:سایت باحجاب
روایت یک مادر آمریکایی از باحجاب شدن دخترش
روایت یک مادر آمریکایی از باحجاب شدن دخترش
مامان برام روسری بخر!
نُه سال پیش، در اتاق نشیمن خانه ام در «کارولینای شمالی»، دختر شیرخوارم را با موسیقی کودکانه ای می رقصاندم که در دهه ۷۰ رایج بود و من در دوران کودکی همه اشعارش را که درباره مدارا با دیگران و تساوی زن و مرد بود، حفظ کرده بودم. همسر لیبیایی تبارم اسماعیل، او را در آغوش می گرفت و ساعت ها در ایوان خانه با صدای غژ و غژ صندلی راحتی آهنی تکانش می داد و برایش آوازهای قدیمی عربی می خواند.
او هم چنین دخترمان را پیش شیخی مسلمان برد تا در گوش های نرم و کوچولویش اذان و اقامه بخواند. چشمان قهوه ای و مژه های ناز و مشکی دخترم به پدرش رفته بود و پوست شیرقهوه ای اش در آفتاب تابستان خیلی زود به تیرگی می زد. اسم دخترمان را «عالیه» گذاشتیم ـ که در عربی به معنای «بلندمرتبه» است ـ و با هم توافق کردیم که وقتی بزرگ شد، از بین فرهنگ های کاملاً متضاد ما، هر کدام را که خودش خواست، انتخاب کند.
خیالم از این تصمیم راحت بود و شک نداشتم که دخترم زندگی مرفه آمریکایی من را به فرهنگ اسلامی و لباس های پوشیده سرزمین پدرش ترجیح خواهد داد. پدر و مادر اسماعیل در خانه سنگی محقری در کوچه ای کثیف و پر پیچ و خم در حومه طرابلس زندگی می کنند. بر دیوارهای این خانه، به جز آیاتی از قرآن که بر روی چوب حک شده، هیچ نقش و نگاری وجود ندارد. فرش اتاق ها هم فقط تشکچه هایی است که شب ها تایشان می زنند و به عنوان تخت خواب استفاده می کنند.
اما پدر و مادر من در خانه ای مجلل در «سانتافه»، مرکز ایالت «نیومکزیکو»، زندگی می کنند که سه پارکینگ، تلویزیونی صفحه تخت با صدها کانال، یخچالی پر از غذاهای سالم و طبیعی و یک کمد پر از اسباب بازی برای نوه ها دارند. تصور می کردم که عالیه هم مثل خودم اهل خرید از فروشگاه های زنجیره ای معروف باشد و از انبوه هدایای زیر درخت کریسمس خوشش بیاید، ولی در عین حال لحن آهنگین زبان عربی، باقلواهای عسلی که اسماعیل با دست خالی درست می کند، و حنابندی پاهای خاله اش را که هنگام سفر به لیبی دیده بودم، تحسین می کردم. هیچ وقت فکر نمی کردم که عالیه فریب حجاب دختران مسلمان را بخورد!
تابستان سال قبل در جشن عید فطر شرکت کردیم که در پارکینگ پشت مسجد، نزدیک خانه مان برگزار شده بود. بچه ها روی وسایل بازی جست و خیز می کردند و ما پدر و مادرها هم زیر سایبانی پلاستیکی نشسته بودیم و مگس ها را از روی بشقاب های مرغ سوخاری، برنج و باقلوا می پراندیم.
من و عالیه داشتیم در نمایشگاهی دور می زدیم که به مناسبت عید بر پا شده بود و چیزهایی مثل سجاده، حنا و لباس های اسلامی عرضه می کرد. به قسمت روسری ها که رسیدیم، عالیه رو به من کرد و با خواهش بسیار گفت: «مامان! یکی برام بخر.»
دخترم شروع کرد به برانداز کردن روسری ها که مرتب روی هم چیده شده بودند و فروشنده که خانمی سیاه پوست و سر تا پا مشکی پوش بود، به عالیه لبخندی زد. مدتی بود که عالیه به دختران مسلمان هم سن و سالش با دیده تحسین و احترام می نگریست. دلم به حالشان می سوخت که حتی در گرم ترین روزهای تابستان دامن های بلند و لباس های آستین دار می پوشیدند، چون بهترین خاطرات دوران کودکی ام مربوط به زمانی می شد که با پوشیدن لباس های برهنه، می گذاشتم پوستم آفتاب بخورد… ولی عالیه به حال آن دختران مسلمان غبطه می خورد و از من خواسته بود برایش مثل لباس های آنها بخرم. حالا دلش روسری هم می خواست!
پیشتر بهانه می آوردم که در بازارچه نزدیک خانه از آن روسری ها گیر نمی آید، ولی حالا روسری ها جلوی چشم عالیه بودند و او می خواست با ۱۰دلار از پول توجیبی خودش روسری سبز سیری را بخرد که محکم در دست گرفته بود. سرم را به علامت مخالفت کامل تکان دادم، ولی ناگهان یاد قراری افتادم که با اسماعیل گذاشته بودیم. بنابراین دندان هایم را از خشم به هم فشردم و روسری را خریدم، به این خیال که عالیه خیلی زود آن را کنار می گذارد.
یک زوج ناهمگون
یک روز بعدازظهر که برای خرید از خانه بیرون می رفتم، صدای عالیه از اتاقش بلند شد که می خواهد با من بیاید. چند لحظه بعد، سر و کله اش ـ یا بهتر بگویم، نصف سر و کله اش ـ بالای پله ها پیدا شد. او از کمر به پایین، دخترم بود؛ با همان کفش های اسپرت، جوراب های رنگ روشن و شلوار جینی که سر زانوهایش کمی نخ نما شده بود. اما از کمر به بالا، دختری غریبه بود. صورت گرد و روشنش که در یک خیمه پارچه ای تیره محصور شده بود، شبیه به ماهی در آسمان بی ستاره بود. پرسیدم: «با همین سر و وضع می خواهی بیایی؟» با همان لحنی که از چندی پیش با من به کار می برد، آرام جواب داد: «بله.»
در راه مغازه، از آینه ماشین او را دزدکی می پاییدم. ساکت و سرد و بی اعتنا نشسته بود و از پنجره بیرون را تماشا می کرد. انگار یک مقام بلندپایه مسلمان داشت از شهر کوچک ما در جنوب آمریکا دیدن می کرد و من فقط راننده اش بودم. لبم را گزیدم. می خواستم از او بخواهم قبل از پیاده شدن روسری اش را در آورد، ولی نتوانستم حتی یک دلیل منطقی برای این کار پیدا کنم جز این که با دیدن آن صحنه فشار خونم بالا می زد. من همیشه تشویقش کرده بودم که استقلال شخصیتش را ابراز کند و در برابر فشار هم سن و سال هایش بایستد، ولی حالا احساس ترس و نگرانی می کردم، انگار که آن روسری را خودم به سر کرده باشم.
در پارکینگ عمومی تمام بدنم غرق در هوای گرم شد و موهای عرق گرفته ام را دم اسبی بستم، ولی انگار هوای گرم اصلاً عالیه را اذیت نمی کرد. لابد مردم ما را مثل یک زوج ناهمگون می دیدند؛ زنی قد بلند و مو بور با شلوار جین و تاپ تنگ که دست مسلمانی یک متر و بیست سانتی را گرفته است. دخترم را به خودم نزدیک تر کردم و وارد مغازه شدیم. هم چنان که در میان قفسه های فروشگاه با چرخ دستی مان جولان می دادیم، مشتری ها چنان خیره خیره نگاهمان می کردند که انگار با معمایی حل نشدنی رو به رو شده اند و وقتی چشممان به چشم هم می افتاد، بی درنگ نگاهشان را پایین می انداختند.
من در دهه ۷۰ در جنوب کالیفرنیا با این فکر بزرگ شده بودم که آزادی زنان مساوی با برهنگی بیشتر است و زنان می توانند هر کاری را انجام دهند. کشف آزادی جسمی برای من بخش مهمی از روند کشف شخصیتم بوده است، اما این تجربه ارزان به دست نیامده است. ساعت های متمادی را جلوی آینه، سرگرم تحقیق درباره تصویر خودم بودم؛ از شکل و قیافه خودم تعریف می کردم؛ گاه از آن بدم می آمد؛ گاه با خودم فکر می کردم دیگران چه نظری درباره قیافه ام دارند. و گاهی فکر می کردم که اگر همین دقت نظر را در زمینه دیگری به کار می بستم، فکرم چقدر باز شده بود، یا می توانستم رمانی بنویسم، یا حداقل سبزی کاری را یاد گرفته بودم!
حالا عالیه در این مرحله از زندگی خود، همه حواسش به دنیای پیرامونش است، نه تصویر خودش در آینه. عالیه کلاس چهارم دبستان است و دختران همکلاسی اش محبوبیت را با طرز لباس پوشیدن مرتبط می دانند. چند هفته پیش عالیه با عصبانیت تعریف می کرد که یکی از همکلاسی هایش همه دختران کلاس را بر اساس شیک پوشی شان درجه بندی کرده است. آنجا بود که فهمیدم با این که برهنگی به من در مواردی آزادی می دهد، اما عالیه توانسته است با انتخاب حجاب و پوشیدگی، آزادی دیگری را کشف کند.
نمی دانم علاقه عالیه به پوشش اسلامی تا کی ادامه خواهد یافت. اگر تصمیم بگیرد مسلمان شود، مطمئنم که اسلام برایش مدارا، تواضع و عدالت خواهی را به ارمغان خواهد آورد. چنان که برای پدرش هم به ارمغان آورده است. و چون می خواهم سرسختانه پشتیبان و مراقبش باشم، نگرانم که نکند این انتخاب، زندگی را برایش در کشور خودش سخت کند.
او به تازگی سوره حمد را حفظ کرده است و به اصرار از پدرش می خواهد که به او هم عربی یاد بدهد. عالیه تنها ولی با هدف راه می رود. بسیار متفاوت با رفتاری که من در سن و سال او داشتم، و من یک بار دیگر فهمیدم که هنوز چقدر تا شناخت دخترم فاصله دارم. این فاصله نه فقط به خاطر آن روسری، بلکه از آن رو بود که او اصلاً به واکنش دیگران اهمیت نمی دهد؛ ترجیح می دهد به جای شیرجه زدن در دریا، توی کتاب فرو برود و آن قدر غرق مطالعه می شود که صدای من را از اتاق بغلی نمی شنود.
به این فکر می کنم که روسری می تواند با قدرت جادویی خود، تخیل نامحدود، دریافت های زیرکانه و معصومیت فطری عالیه را حفظ کند.
تصور می کنم که وقتی به اتاق آینه فروشگاه های لباس برود، مثل نوجوانان دیگر، در دام آن زرق و برق نخواهد افتاد و حجاب، او را مانند صدفی در میان خواهد گرفت. فکر می کردم که حجاب، دخترم را از احساس فراگیر نارضایتی در عین ناز و نعمت خلاص خواهد کرد و در پرواز او به سوی آینده ای که برایم کاملاً نامعلوم است، زیر پر و بال خواهد گرفت.
منبع:سایت باحجاب
لینک های تصویری
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه اسلامی (۸۶)
- بانک تصاویر (۲۴۸)
- علمای دین (۱۰۳)
- قرآن وحدیث (۹۸)
- حجاب (۳۶۴)
- احکام (۸۳)
- نرم افزارهای مذهبی (۴۴)
- بازی های مذهبی (۲)
- قرآن (۲)
- بانک فیلم (۴۱۷)
- سبک زندگی اسلامی (۴۸۶)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۱۶۱)
- پرسش وپاسخ (۶۹)
- زندگی به سبک شهدا (۱۹۹)
- من حضرت محمد (صلی الله علیه و آل (۱۴)
- خاطرات مدرسه (۱۶)
- زندگی درمکتب اهل بیت ع (۲۴۴)
- معروف نیوز (۸۸۴)
- رهبری انقلاب (۸۳۶)
- استکبار ستیزی از منظر رهبری انقلاب (۳۵)
- نماز (۳۱)
- بشقاب های توخالی (۲۹)
- فضای مجازی (۳۴)
- تربیت ازدیدگاه اسلام (۶۶)
- نرم افزاراندرویدی (۱۲)
- قرآن (۲)
- ویژه نامه مذهبی (۱۶۲)
- ماه مبارک رمضان (۳۲)
- ماه محرم (۲۶)
- ماه شعبان (۱۲)
- ماه صفر (۸)
- ماه رجب (۹)
- ماه ذی الحجه (۳)
- بسیج (۲۸)
- بانک صوت (۱۰۰)
- سخن نگاشت (۴۱)
- محرم وامام حسین ع (۱۰۵)
- حاج محمودکریمی (۲۷)
- حاج منصورارضی (۱۴)
- نزار قطری (۲)
- دهه فاطمیه (۷۰)
- سرِّ قَدر (۶)
- آموزش (۱۵)
- معرفی سایت های مذهبی (۸)
- سبک زندگی غربی (۳۸)
- حکایت خوبان (۴۱)
- مدافعان حرم (۴۴)
- نیاک از نگاه دوربین (۸)
- داستان های صوتی (۱۰)
- درمسیر بهشت (۳)
- ازدواج (۲۲)
- دانستنی های حقوقی وقضایی (۲)
- گناه (۶)
- مجموعه دروس عرفان دروادی عمل (۲۲)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- رسالة الولایة (۲)
- لغت موران شیخ اشراق (۲)
- اسرارنماز (۴)
- اشارات بوعلی(نمط8) (۲)
- دهه فاطمیه (۱۰)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- نمآهنگ (۱۰۷)
- کودکانه (۷)
- سیاسی (۲۶)
- ماه مبارک رمضان (۸)
- غدیرخم (۶)
- حدیث (۲)
- معرفی سایت (۳)
- امام خمینی ره (۲۰)
- جنگ ودفاع مقدس (۴۰)
- شهیدسلیمانی (۲۱)
کلمات کلیدی
يادداشت ویژه
-
ایران همدل (پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین ولبنان)
يكشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ایران همدل (پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین ولبنان)
ایران همدل
حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند و فلسطین را به مسلمانها، به صاحبان اصلیاش برگردانند. و کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب آنان را یاری کنند.
رهبر انقلاب اسلامی | ۱۴۰۳/۷/۷ و ۱۴۰۳/۷/۴
آخرين مطالب
-
امام خامنه ای:مخالفت باتحول حوزه علمیه،مخالفت باپیشرفت دین درکشوراست
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
-
-
-
-
آیات فتح و دعای نصر؛ توصیه رهبر انقلاب برای پیروزی جبهه مقاومت
سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ -
ایران همدل (پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین ولبنان)
يكشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ -
-
حضرت فاطمه (س) بهترین الگوی زن مسلمان در سبک زندگی اسلامی
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ -
نماهنگ | وداع با ودیعه پیغمبر (ص)
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
بانک فیلم
-
نماهنگ | وداع با ودیعه پیغمبر (ص)
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مثل خورشید
يكشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مقاومت فلسطین پیروز است؛ حزبالله پیروز است
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | صد جوان امروز صد مدیر فردا
يكشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ -
نماهنگ | بر عمق هوش مصنوعی مسلط شوید
يكشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پرچمدار نجات منطقه
سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ -
مقام معظم رهبری:اول افزایش مشارکت،بعدانتخاب خوب
يكشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ -
اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر رئیسجمهور شهید و همراهان گرامی ایشان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پیام رهبر انقلاب در پی شهادت رئیسجمهور و همراهان گرامی ایشان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ -
نماهنگ | ایران، ایران امام رضاست
دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ | کربلای ری
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
فرمانده معظم کل قوا: نیروهای مسلح چهرهای ستودنی از قدرت ملت ایران به نمایش گذاشتند
يكشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ خصوصیات حکومتی امیرالمؤمنین (ع)
دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۳ -
-
گفتوگوی قرآنی رهبر انقلاب با دو دختر خردسال حافظ کل قرآن برنامه محفل
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای افتتاح
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای سحر
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ مناجات اگر چه در بدر کوچه ی خطا شده ام/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ عبدگنه کارت دلش بی قراره/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
نرم افزارهای مذهبی موبایل
-
نرم افزار خواص بی خواص/محرم 1399
پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ -
مسابقه فرهنگی بچه های عاشورا
شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۷ -
نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷ -
نرم افزارختم جزءسی قرآن مجید همراه با زندگینامه سرداران دفاع مقدس وشهدای نیاک
شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ -
ویژه نامه شورعشق
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
ویژه نامه خون خدا
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
نرم افزارتقویم سرداران دفاع مقدس1396
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶ -
نرم افزارتحت وب خط امام خمینی(ره)
يكشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ -
مجموعه چندرسانهای «عبد صالح
جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ -
کلیدسعادت
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
ویژه نامه ماه مبارک رمضان (نرم افزارتحت وب)
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارادعیه های ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارصوتی تصویری دعای روزهای ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزار جامع راهیان نور رونمایی شد +لینک دانلود
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ -
بازی محرم ونامحرم(احکام ویژه پسران)
يكشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی زیارت عاشورا
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی کاروان عشق 3 ( حاج محمودکریمی )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارکاروان عشق 2 ( ویژه محرم )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای تحت وب خون خدا(ویژه محرم)
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای غدیرخم
يكشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵