نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت
۰

گوهر عفت

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر خاطرات مدرسه

گوهر عفت

باغبان بوستان دانش، خستگی نمی شناسد و چون جان شیرین، از گلها مراقبت می کند ، در برابر هجوم تندبادها سپر محافظشان می گردد و هر آفتی که به گلها برسد، گویی خاری در دل او می خلد . او نسبت به چشمان و دستان بی رحم و نامحرم گل چینان، حساس است و نمی گذارد که هیچ تعرضی به آنها بشود.
گلهای بوستان دانش ، دانش آموزانند و باغبان این بوستان، معلم. یک معلم متعهد، از وجود و حضور آفتهای مختلف که گریبانگیر جامعه می شود و گلهای او را تهدید کرده، در معرض نابودی قرار می دهد ، افسرده می گردد و در قبال آن، احساس مسئولیت می کند. مگر نه اینکه معلمان باید چشمان بیدار جامعه باشند و چشم دانش آموزان را نیز بر روی واقعیتها ، آفت ها و خطرات بگشایند .
چند هفته ای از شروع سال تحصیلی گذشته بود و بچه ها از نظر درسی و رفتاری، تقریباً شناخته می شدند. یکی از دانش آموزانم چهره ای بسیار معصوم و نگاهی گیرا داشت ، از نظر درسی، همیشه آماده و در وضعیت خوبی بود ، در هر جلسه، داوطلب پاسخ گویی بود و از نظر اخلاقی، ساکت ، مرتب و محبوب .
روزها سپری می شد تا اینکه کم کم متوجه تغییراتی در رفتار او شدم . مدتی بود که او با مقنعه ای پس رفته و مو ی بیرون زده از جلوی سر، در کلاس حاضر می شد تا اینکه یکی از روزهای سال تحصیلی، مثل هر روز دیگر، به کلاس رفتم و پس از تدریس، شروع به بررسی تکالیف دانش آموزان نمودم. هر یک از دانش آموزان را که صدا می زدم، می آمد و دفترش بررسی می شد . نوبت او که رسید، با همان قیافه، نزدیک آمد و صفحه ای از دفترش مقابلم گشود تا تکالیفش را بررسی کنم. بعد از اینکه اشکالات نوشته هایش را بر طرف کردم و دفتر را به طرفش دراز کردم، از لا به لای برگهای آن، عکسهای کوچک و بزرگی روی میزم ریخت . برق اشک شرم و خجالت را در چشمانش دیدم و قبل از اینکه بقیة دانش آموزان بفهمند، عکسها را لای دفتر نمره پنهان کردم . با اشارة من نشست و نفر بعدی را صدا زدم ... .
زنگ خورد ، بچه ها خارج شدند، او را دیدم که نگران و مضطرب، مقابلم ایستاده تا عکس العمل مرا ببیند . گفتم: بهاره ! ... از تو توقّع نداشتم . دفتر نمره را باز کردم، عکسهای کوچک و بزرگ از هنرپیشه­­ ها در حالتهای مختلف بود گفتم: اینها را از کجا آورده ای ؟ گفت : یکی از بچه ها داده . خانم! به خدا من نمی خواستم بگیرم، ولی عکسهای قشنگی است، وسوسه شدم و آنها را گرفتم . بعد گفت : خانم! اینها خیلی خوشبخت هستند و بعد از کمی مکث، گفت : خانم شما را به خدا اینها را به دفتر نشان ندهید . صدایش التماس آمیز و حاکی از هراس نگران کننده بود . و باز گفت : خانم! به نظر من اینها خیلی خوشبختند . ببینید چه لباس و چه خانه هایی ؟ ! و منتظر ماند گفتم : نگران نباش، فعلاً این عکسها پیش خودم می ماند، و از کلاس خارج شدم .
دو روز بعد، با همان کلاس درس انشا داشتم، ولی اتفاق آن روز، هنوز یادم بود و اینکه با دیدن آن عکسها فهمیدم این دختر محجوب و ساده، چطور تحت تأثیر آن قیافه های گریم کرده و صحنه های تجملی قرار گرفته و تغییر رفتار داده، تا حدی که روی درس و رفتار او اثر گذاشته و کاملاً محسوس است و این را کم و بیش، نه تنها در بچه های آن کلاس، بلکه در رفتار اکثر نوجوانان این سن در کوچه و خیابان می شود به وضوح مشاهده کرد .
موضوع انشا را روی تخته نوشتم :
1. به نظر شما خوشبختی چیست و خوشبخت کیست ؟
2. اگر مقابل یک دوربین مخفی قرار بگیرید، چه عکس العملی دارید ؟
گفتم : بچه ها! راجع به یکی از این دو موضوع انشایی بنویسید و برگه های خود را تا آخر ساعت تحویل دهید .
زنگ خورد، برگه ها را جمع و مرور کردم . بچه هایی که موضوع اول را انتخاب کرده بودند، هر یک، خوشبختی را به گونه ای معنی کرده بودند و آنها که موضوع دوم را انتخاب و درباره اش نوشته بودند ، عنوان کرده بودند که : اگر قبلاًمتوجه دوربین مخفی شویم، درست عمل می کنیم و اگر متوجه نباشیم، عکس العمل ما باعث خنده یا گریه می شود.
هفته بعد، در حالی که برگه های انشا را در دست داشتم به کلاس رفتم . بعد از سلام، گفتم: بچه ها! همه انشاها را خواندم، همه خوب نوشته بودید . حالا کمی فکر کنید! به نظر شما می شود این دو موضوع را به هم ربط داد؟ گفتند : نه، جواب دادم : چرا ! گوش کنید . . . و شروع کردم :
تمام این دنیا با همه بزرگی، صحنه کوچک یک نمایش است : نمایشی که هر یک از ما در آن، نقشی کوتاه یا بلند داریم و همه این صحنه، مقابل لنز یک دوربین مخفی است . دوربینی که هر یک از ما ممکن است به آن فکر نکنیم و یا اصلاً وجودش را احساس نکنیم . ولی روزی خواهد رسید که کسی به ما خواهد گفت: شما مقابل دوربین مخفی هستید . آن وقت که فیلم به عقب برگردد، باید ببینید کدام یک خندان و چه کسی گریان خواهد بود . اگر برای مدتی که در صحنة زندگی بازیگریم، الگوی درستی داشته باشیم، نقش خوبی ایفا خواهیم کرد وگر نه . . .
وقتی فیلمنامة زندگی، مشخص و شروع و انتهای آن، معلوم است، وقتی انتخاب شخصیتها به عهدة خود شماست، مسلماً شخصیتهای مثبت را انتخاب می کنید تا هم مورد تأیید تماشاگران باشید و هم وجدان خود را راضی کرده باشید . شخصیتهای مثبت این صحنه، امامان، اولیا و برای ما زنان و دختران مسلمان، حضرت فاطمه (س) است . چه لزومی دارد یک زن یا دختر که وقار و متانت، زیور اصلی و حجاب، سپر محافظ اوست، تحت تأثیر این زیبایی کاذب فریبنده و عروسکی قرار بگیرد ؟
حال به موضوع بعدی می رسیم، برای پاسخ باید ببینیم ارزشها چیست و ملاک واقعی ارزش برای ما کدام است ؟
باید بدانیم کسی که به خاطر عافیت دنیا و آخرتش، همیشه خدا را ناظر بر احوال خود می بیند، به خوشبختی خود رسیده است. اینکه زن یا دختری، زیبایی خود را به نمایش بگذارد و چشمان حریص سود جویان و فرصت طلبان را به خود جلب کند، در واقع، تمام وقار و متانت خود را به حراج گذاشته و دیگر شخصیت او دارای ارزش نیست.
مگر نه این است که هر شیء گرانبها را پیچیده و پوشیده نگه می دارند و محافظت می کنند؟ پس چرا ما گوهر عفّت خود را ارزان و رایگان می شماریم و با این کار، هم متانت و شخصیت واقعی خود را زیر سؤال می بریم و هم برای ارتکاب این گناه باید حساب پس دهیم؟
حرفم را که تمام کردم، کلاس در سکوت محض فرو رفته بود . من هم ساکت ماندم تا تأثیر حرفهای خود را در بچه ها ببینم . هفتة بعد که وارد کلاس شدم، متوجه تغییر ظاهری بچه ها شدم . لبخند رضایت و احساس شادی خود را نمی توانستم بروز ندهم. جلوتر که رفتم، روی میزم پاکت بزرگی دیدم که روی آن نوشته شده بود :
‹‹ خانم متشکریم ! این تحویل شما. ››
پاکت را باز کردم، تعداد زیادی عکس پاره شده از هنرپیشه های مختلف، داخل آن بود. نتوانستم چهرة پر از لبخندم را از آنها پنهان کنم و به آنها گفتم: بیایید حرمت این سبزی را پاس بداریم و برای سبز ماندن، از خدا بخواهیم که دستمان را آنی از دامن معرفت آموختگان عالم عشق جدا نسازد ! بیایید قبول کنیم که :

با محبت شاید گرهی بگشاییم
با خشونت هرگز

منبع:سایت ستاداحیای امربه معروف ونهی از منکرخراسان رضوی

۰

نرم افزارصوتی رسول ترک 2 ( توبه کنندگان وعنایت حسینی )

نرم افزارهای مذهبی امربه معروف نهی ازمنکر زندگی درمکتب اهل بیت ع

نرم افزارصوتی رسول ترک 2 ( توبه کنندگان وعنایت حسینی )

نرم افزارصوتی رسول ترک 2 ( توبه کنندگان وعنایت حسینی )





بهای دریافت نرم افزار یک صلوات برای فرج امام عصرعج

برای اجرا شدن نرم افزارصوتی رسول ترک 2 
 باید نرم افزارفلش پلیر درسیستم تان نصب شده باشد 

منبع:سایت شهدای نیاک

۰

نرم افزارجشن تکلیف

حجاب احکام نرم افزارهای مذهبی

نرم افزارجشن تکلیف

نرم افزارجشن تکلیف









نرم افزارجشن تکلیف شامل:
تکلیف چیست؟
چراباید جشن بگیریم؟
شرایط تکلیف
دانستنیهای اعتقادی
دانستنیهای اخلاقی
دانستنیهای عملی
نوای قرآن (چهارده سوره ی جزء 30 قرآن کریم )
محرم ونامحرم
نوای دیجیتال محرم
بازی پازل محرم
بازی پازل جشن تکلیف


بهای دریافت این نرم افزار هدیه 5صلوات برای سلامتی امام زمان عج
منبع:سایت شهدای نیاک

۰

حسین(ع) میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین(ع) براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

بانک تصاویر زندگی درمکتب اهل بیت ع

حسین(ع) میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین(ع) براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

حسین(ع) میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین(ع) براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست

منبع:سایت گروه اینترنتی رهروان ولایت

۰

میوه صبر

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر خاطرات مدرسه

میوه صبر


سال 76 بود و من در پایه چهارم ابتدایی دبستان شهید بحرانی خدمت می کردم . دانش آموزان کلاسم 34 نفر بودند . در قبال وضع درسی، روحی، عاطفی و تربیتی آنان احساس مسئولیت می کردم، چون معتقد بودم که معلم خوب، کسی است که بچه ها را عاشقانه دوست داشته باشد و از برخورد با آنها لذت ببرد. او باید به تفاوتهای فردی توجه کند و اطلاع کافی از اختلالات رفتاری و تربیتی کودکان داشته باشد و در صدد رفع آنها بر آید.
یکی از شاگردانم اکرم – م ، دختری 10 ساله، بسیار جذاب و دوست داشتنی با قیافه ای معصوم، اما دارای اختلالات رفتاری و عاطفی و تربیتی بود که در همان روز اول ورود به کلاس، تمامی دانش آموزان بلند شدند و به من خیر مقدم گفتند، اما او بی توجه به من، روی میز نشسته بود و با خودش شعر می خواند و به میز می زد. به او نگاهی کردم و لبخندی زدم. پرسیدم: عزیزم! اسمت چیست؟ دهنش را کج کرد و رویش را برگرداند. بچه هایی که سال قبل با او بودند، هر کدام چیزی گفتند: خانم! اکرم بی تربیت است، همیشه نظم کلاس را بر هم می زند، دفتر دوستانش را پاره می کند، دروغ می گوید، با خودکار پهلوی دیگران را سوراخ می کند و ... .
بچه ها را ساکت کردم، جلو رفتم و به او گفتم: عزیزم! اینجا که تو را نمی بینند، لطفاً بیا و روی میز من بنشین؛ چون واقعاً قشنگ آهنگ می زنی و خیلی هم خوب می خوانی. کم کم خودش را پایین کشید و نگاهی تلخ به من انداخت و روی نیمکت قرار گرفت. در حالی که بچه ها می خندیدند، از آنها خواستم تک تک، خود را معرفی کنند تا با آنها آشنا شوم.
تصمیم گرفتم علت رفتار ناهنجار اکرم را بیابم و در پی چاره جویی باشم. به مدت دو هفته، رفتار او را در کلاس و حیاط مدرسه زیر نظر داشتم و مواردی را هم یادداشت می کردم.
روز شنبه: در حیاط مدرسه، جلوی یکی از دانش آموزان، پایش را دراز کرده و او را به زمین زده بود. روز سه شنبه: دفتر دوستش را پاره کرده و زبانش را برای او در آورده بود. روز چهارشنبه: به دوستش دروغ گفته بود و باعث دعوای دوستانش شده بود. روز شنبه بعد: با تخته پاک کن، گچها را به صورت بچه ها پاشیده بود و بدون اجازه من از کلاس خارج شده بود .
هر بار، او را نصیحت می کردم و از او قول می گرفتم که این کارها را انجام ندهد ، اما او همیشه منتظر تنبیه من بود و هر باری که اشتباه می کرد، لذت عکس العمل دیگران باعث ارضای او می شد. ولی من در تمامی سالهای خدمتم، هرگز شخصی را تنبیه بدنی نکرده بودم؛ زیرا معتقدم علاوه بر گناه ، تنبیه می تواند به صورت یک عادت بد متجلی شود و الگوی بدی را برای فرد به ارمغان آورد.
برای شناسایی علت، شروع به جمع آوری اطلاعات کردم. پرسشنامه هایی تهیه نمودم و در اختیار معلمهای سال قبل او، مراقب بهداشت، معلم پرورشی و معاون و مدیر مدرسه قرار دادم. در تعبیر و تفسیر آنها دریافتم که آنها، او را دیوانه می دانند و عقیده دارند که او هرگز درست شدنی نیست و بهتر است در مدارس استثنایی ادامه تحصیل دهد، مراقب بهداشت، از سلامت جسم او گزارشاتی تهیه کرده بود و معتقد بود که اکرم از سلامت کامل برخوردار است.
معلم پرورشی می­گفت: اکرم قیافه ای معصومانه دارد، اما زیاد دروغ می گوید و نظم کلاس قرآن را بر هم می زند. در ملاقات با مادرش، مطلع شدم که ایشان سه دختر و یک پسر دارد. شوهرش کارمند است و نسبتاً خانواده مرفهی هستند. سال قبل به علت عدم سازش اکرم با خواهران و برادرش و آزار و اذیت دیگران و شکایت معلمها ، او را به مرکز مشاوره برده اند، اما نیتجه ای نگرفته اند . مادر اکرم می گفت: باور کنید او هیچ گونه کمبودی ندارد، اما روز به روز بدتر می شود. لطفاً هر طور که صلاح می دانید، او را تربیت کنید.
با بررسی میانگین نمرات درسی اکرم در سه سال قبل، متوجه شدم که او بهره هوشی نسبتاً متوسطی دارد و با استناد به گفته های خانواده اش و نتایج مرکز مشاوره در سالهای قبل، باید علت اصلی مشکل او را در مدرسه و نحوه برخورد همسالان و مربیان ایشان نسبت به او جستجو می کردم؛ لذا در پی یافتن چاره ای برای حل مشکلش برآمدم.
نخست، برای اینکه بتوانم در قلب کوچک اکرم رسوخ کنم و نظر او را به خود جلب نمایم، از راههای زیر وارد عمل شدم.
مهر و علاقه خود را به روشنی به او نشان دادم.
به سخنانش با دقت گوش می دادم و او را کاملاً درک می کردم.
در قبال رفتارهای شایسته او پاداشی تعیین می کردم.
مسئولیت پذیری او را افزایش دادم تا خود را باور کند.
نظم و ترتیب را از طریق غیر مستقیم به او آموختم.
حس اعتماد به نفس او را تقویت کردم تا ارتباطی سازنده با دیگران داشته باشد.
اضطراب و نگرانی را در او کاهش دادم.
جهت درمان دروغگویی او از شیوه صحیح نصیحت و تذکر استفاده نمودم.
آموزش غیر مستقیم را عملاً مورد توجه قرار دادم .
اجرای کامل اهداف مورد نظر، نیاز به زمان طولانی داشت. هدایت صحیح و ارج نهادن به شخصیت افراد و تقویت حس اعتماد در آنان، باعث شکوفایی استعدادها و رسیدن به کمال و بازیابی خود واقعی آنها می گردد. من در مورد اکرم به تدریج رفتارهای مثبت را جایگزین رفتارهای ناهنجار می کردم.
1 . اکرم را به عنوان سرگروه تعیین کردم و مسئولیت چند دانش آموز را به او دادم تا تکالیفشان را بررسی کند و تاریخ همان روز را یادداشت نماید. او از انجام این مسئولیت، احساس رضایت می کرد و تلاش می نمود که این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. برای رشد احساس مسئولیت در او، مهلت تعیین کردم و با نظارت خودم، از اتمام کار مطمئن شدم و به خاطر انجام درست و کامل وظایفش از او تمجید به عمل آوردم تا به رشد اعتماد به نفس او کمک کرده باشم.
2 . با مشاهده آزار و اذیت اکرم نسبت به دوستانش، از او خواستم تا در زمان غیبت من، اسامی کسانی را که باعث اختلال در کلاس می شوند، در دفتر مخصوص ثبت نماید و غیر مستقیم، مراقب رفتارهای او بودم که چگونه دیگران را به نظم و ترتیب در کلاس تشویق می کرد.
3 . به خاطر عملکرد خوب اکرم در گروه، از دوستانش خواستم تا با برنامه ریزی قبلی، جوایزی را به او اهدا کنند و از این طریق، ارتباط سازنده ای بین آنها برقرار شود تا از آزار و اذیت دیگران دست بردارد و محبت، جایگزین خشونت شود. چون بر این باور بودم که اگر عملکرد رفتاری اکرم در یک گروه موفق می شد، حتماً رفتارش نسبت به بقیه نیز تغییر می کرد .
4 . سعی می کردم نحوه برخورد و رفتارم با کلیه دانش آموزان، متعادل و به دور از هر گونه تبعیض و تمایزی باشد و همه را به یک نسبت مورد مهر قرار دهم و باید به آنها نشان می دادم که به آنان و آنچه برایشان اتفاق می افتد، توجه کامل دارم. گاهی اوقات که اکرم مرتکب اشتباهی می شد، نشان می دادم با آنکه عملش غلط و غیر قابل قبول است، اما خودش مورد پذیرش و توجه می باشد . اما هدایت دانش آموزی مانند او، کاری دشوار بود و من باید کاملاً صبور و شکیبا می بودم تا رفتارهای ناپسند او را تغییر دهم.
روزی دوستش اعتراض کرد که خانم! اکرم ورقهای دفترش را زیر میز ریخته و آنها را بر نمی دارد. نگاهی به او کردم و بدون اینکه حرفی بزنم، خم شدم و ورقها را از روی زمین برداشتم . ناگهان خم شد و روی دستم را نوازش کرد و فوراً بقیه کاغذها را جمع کرد و آنها را داخل سطل ریخت. البته این عمل را در مورد بقیه بچه ها نیز انجام می دادم. روز بعد، از مربی بهداشت خواستم که او را به عنوان بهداشتیار کلاس تعیین کند.
5 . تا حدودی در اصلاح رفتارهای ناشایست اکرم موفق شده بودم. اما باید راه درمانی برای دروغگویی او پیدا می کردم . دروغگویی، بیماری خطرناکی است که ممکن است از دوران کودکی بروز کند و فرد تا پایان عمر به آن مبتلا باشد. فرد دروغگو چنان با این خوی ناپسند انس می گیرد که از دروغ گفتن لذت می برد و از اینکه با گفته های نادرست، دیگران را جذب کند، مسرور می شود.

تحقیقاتی جامع از سالهای قبل او در خانه و مدرسه به عمل آوردم و متوجه شدم که مهمترین عوامل دروغگویی در او عبارتند از: احساس کمبود، سرزنشهای بیجا، بی مورد و نادرست، تحقیر در حضور دیگران، ترس از تنبیه، رفتار مربی و ولی دانش آموز، سختگیری، آرزوها و رؤیاهای او، تهدید کردن، آموزشهای نادرست، تنبیه راستگویی، اعتراف گرفتن از او، جلب توجه و ... که باید هر کدام را با سعه صدر حل نمایم.

6 . برای درمان او در درجة اول، از اضطراب و نگرانیهای او کاستم و با سؤالاتی ساده و پاسخهای کوتاه از دروس ، اعتماد به نفس او را بالا بردم.
7 . به او توجه داشتم و نیازهای بنیادین او را ارضا می کردم؛ از جمله: نوازش کردن، بوسیدن و ... البته به­جا و حساب شده، به طوری که لوس و مغرور نشود.
8 . به والدینش توصیه کردم که او را از همنشینان بد و ناسالم دور نگه دارند.
9 . به افکار و عقایدش احترام می گذاشتم و با واگذاری مسئولیتها، اعتماد به نفس او را بالا بردم.
10 . زمانی که خطایی مرتکب می شد، بطورغیر مستقیم تذکر می دادم و می گفتم: کسانی که مرتکب خطایی می شوند، در آخر پشیمان هستند و بهتر است که گناه نکنیم؛ چون گناه نکردن، از توبه کردن آسانتر است.
11 . به موقع و در برابر رفتارهای شایسته، از او تمجید به عمل می آوردم و با دادن هدیه ای کوچک، کار مثبت او را ارج می نهادم.
12 . طی ملاقاتهایی با والدینش، شیوة صحیح نصیحت را به آنها آموزش دادم و از آنها خواستم که در حضور او از اختلافات خانوادگی پرهیز نمایند؛ چون اختلافات آنها باعث ناامیدی و ضعف و ناراحتی در او می شود و آرامش روحی او را بر هم می زند. لذا نمی تواند در برابر مشکلات زندگی مقاوم باشد. از آنها خواستم به هیچ وجه او را کتک نزنند، لیکن تأدیب اشکالی ندارد و زمانی که خلافی از او سر زد، فقط برای چند ساعت با او حرف نزنند، اما نباید این عمل طول بکشد. از آنها خواستم که از اکرم بخواهند تا سر وقت نماز بخواند و با دست خود به فقرا کمک کند تا لذت ایثار را بچشد.
13 . در ساعات اولیه صبح و زنگهای تفریح، با برنامه ریزی قبلی، دروس مشکل را با او کار می کردم و از اکرم خواستم که مانند من، با گروهش کار کند.
اکنون میزان سودمندی و نتایج حاصل از انتخاب راه حلهای اشاره شده را می توان چنین بر شمرد:
- تابع مقررات مدرسه و کلاس است.
- به دیگران احترام می گذارد و مسئولیت پذیر است.
- در کارهایش نظم و ترتیب دارد.
- خصلت پسندیدة راستگویی، جایگزین صفت پست دروغگویی شده است.
- اضطراب و نگرانیهای او کاسته شده است.
- احساس کمبود و ترس و پوچی در او وجود ندارد.
- کسی را اذیت نمی کند و دیگران او را دیوانه نمی پندارند.
- رفتارهای ناسازگار او کاملاً بر طرف شده است و تبدیل به یک دانش آموز سازگار شده است.
- با دیگران مهربان است و از ضعیفان دفاع می کند.
- به خاطر حسن خلق و رفتارهای پسندیده، در اواخر سال، مورد تمجید و تشویق مدیر مدرسه و دیگران قرار گرفته است.
والدین اکرم برای قدردانی و تشکر از زحمات من در اصلاح رفتار دخترشان به مدرسه آمدند و از من خواستند که سال پنجم نیز معلم او باشم. آنها معتقد بودند که ای کاش تمامی معلمهای گرامی ابتدا با اصول مشاوره و راههای صحیح تعلیم و تربیت آشنایی داشتند و آموزشهایی را هم جهت خانواده ها می داشتند تا همراه آنها با اجرای درست و صحیح راهکارهای مفید، شاهد باروری و رشد استعدادهای عزیزانشان باشند و با تربیت صحیح، وظیفة الهی خود را به نحو احسن به انجام برسانند.


منبع:سایت ستاداحیای امربه معروف ونهی از منکرخراسان رضوی

۰

قوانین ورود بچه‌ها به دنیای دیجیتال

قوانین ورود بچه‌ها به دنیای دیجیتال

این روزها زندگی در دنیای مجازی بخش وسیعی از روزمرگی‌های کوچک و بزرگ را در بر گرفته و در دنیایی که بازی با برنامه های تلفن همراه و تبلت و لپ تاپ جای خود را به گرگم به هوا و یک قل دو قل داده است، می‌توان دورهمی های کودکانه در دنیای دیجیتال را یکی از دغدغه های اصلی پدر و مادرها دانست.
با این حال به عقیده روان‌شناسان و متخصصان حوزه علوم آموزشی نمی‌توان میان دنیای دیجیتال و کودکانه های کوچک‌ترها خط قرمز کشید و باید این مسئله را پذیرفت که اگرچه زندگی در عصر فناوری و علاقه‌مندی کودکان به بازی‌های رایانه ای، گاهی اوقات برای بزرگ‌ترها دردسر آفرین می‌شود، اما باید قبول کرد که در دنیای جدید، خریدن یک دستگاه رایانه یا تبلت با توجه و نیازها و قابلیت‌های فرزندتان و نظارت بر فعالیت‌های کودکان به نفع او خواهد بود.
کافی است با اجرای این قوانین ساده با فرزندانتان در دنیای فناوری هم گام شوید و آن‌ها را راهنمایی کنید. تا ورود فرزندتان به پیش دبستانی منتظر بمانید اگر از آن دسته پدر و مادرهایی هستید که در خانه فرزند کنجکاو کوچک‌تر از سه سال دارید، بهتر است دور خرید تبلت یا لپ تاپ را خط بکشید.

کودکان در دو سال اول زندگی، جهان اطرافشان را فقط با درک واقعیت‌ها تجربه می‌کنند و هر یک دقیقه ای که وقت آن‌ها برای دیدن برنامه های تلویزیونی یا بازی‌های رایانه ای هدر می‌رود، از شناخت دنیای اطراف باز می‌مانند، از طرف دیگر نباید فراموش کنید، فرزند شما پیش از سن سه سالگی با کمک چشم، گوش، زبان و دست و پا دنیای اطرافش را می‌شناسد و با استفاده از مهارت‌های حرکتی و فعالیت رشد می‌کند، بنابراین رایانه وسیله مناسبی برای رشد و پیشرفت مهارت‌های کودکان در سه سال اول زندگی نیست.

3253_family.jpg

در واقع راه رفتن، صحبت کردن و بازی با گروه های همسال به رشد کودک در این سنین کمک می‌کند. بنابراین بهتر است خرید تبلت را به پس از برگزار کردن جشن تولد سه یا چهار سالگی اش موکول کنید چرا که با ورود کودک به دوره پیش دبستانی، می‌توانید از نرم افزارهای آموزشی برای کمک به رشد ذهنی فرزندتان و یادگیری بهتر کمک بگیرید و با کمک برنامه‌ها و سایت‌های مفید، کاربرد استفاده صحیح از کامپیوتر را از همان سال‌های اولیه زندگی به کودک خود آموزش دهید.

به او کمک کنید تا از طریق سایت‌های مختلف آموزشی مهارت زبان آموزی یا ارتباطات اجتماعی را بهتر بیاموزد ساعت کار با رایانه را محدود کنید فراموش نکنید مدیریت استفاده از رایانه بر عهده والدین است.بنابراین استفاده از بازی یا برنامه های کامپیوتری را به گونه ای برنامه ریزی کنید که در حضور دیگر اعضای خانواده انجام بگیرد.
در روز ساعت مشخصی را برای استفاده از برنامه‌ها یا جستجو در سایت‌های اینترنتی را در نظر بگیرید و در کنار آن انجام فعالیت‌هایی مانند کتاب‌خوانی یا گشت و گذار در موزه و پارک و ارتباط با دنیای واقعی را از یاد نبرید چرا که کودک با انجام این گونه فعالیت‌ها است که به تقویت مهارت‌های اجتماعی، زبان آموزی و رشد شناختی آن‌ها کمک می‌کند.
فراموش نکنید پدر و مادر و بزرگ‌ترهای خانه برای کوچک‌ترها الگو به حساب می‌آیند و باید ابعاد مفید استفاده از رایانه را به فرزندشان معرفی کنند.

استفاده صحیح از رایانه باعث می‌شود تا فرزند شما در یادگیری مهارت‌های غیر کلامی پیشرفت کند، و همچنین روش‌های حل مسئله را به خوبی خواهد آموخت و خلاقیت در او شکوفا می‌شود. محققان روان شناسی معتقدند، برای کودکان سه تا پنج سال کار با رایانه نباید بیش‌تر از نیم ساعت در روز به طول بینجامد و این مدت زمان برای پنج تا هفت ساله‌ها یک ساعت در روز توصیه می‌شود.

نوجوان‌ها هم بهتر است، بیش‌تر از دو ساعت وقت خود را صرف کار با رایانه نکنند. با این حال فراموش نکنید که ارتباط کودکان و نوجوانان با دنیای مجازی و کار با نرم افزارهای مختلف همان اندازه که مفید است می‌تواند آسیب زا باشد، بنابراین با تعیین محدوده زمانی و مشخص کردن سایت‌های مجاز برای فرزندتان آن‌ها را تحت نظارت خود قرار دهید.
به خاطر داشته باشید استفاده طولانی مدت از این نوع سیستم‌ها می‌تواند بر نحوه تعامل کودک با دنیای اطرافش تأثیر بگذارد و او را از برقرار کردن روابط عاطفی موثر با اعضای خانواده محروم سازد.
 

منبع: روزنامه ایران

۰

زندگی به سبک شهدا/ حتی یک کلمه/شهیدمهدی باکری

سبک زندگی اسلامی امربه معروف نهی ازمنکر زندگی به سبک شهدا

زندگی به سبک شهدا/ حتی یک کلمه/شهیدمهدی باکری

می‌خواست از خونه بره بیرون. بهش گفتم: وقتی برمی‌گردی، بی زحمت یه خورده کاهو و سبزی بخر.
گفت: من سرم خیلی شلوغه، می‌ترسم یادم بره. روی یک تیکه کاغذ هرچی می‌خواهی بنویس بهم بده.
همان موقع داشت جیب لباسشو خالی می‌کرد. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار درآورد گذاشت زمین.
خودکار و کاغذها را  برداشتم تا چیزهایی را که لازم داشتم، برایش بنویسم.

یکه دفعه بهم گفت:ننویسی‌ها!
خیلی جا خوردم. نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود! گفتم: مگه چی شده؟
گفت: اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله...
گفتم: من که نمی‌خوام باهاش کتاب بنویسم! دو سه تا کلمه بیشتر نیست.
گفت: نه! حتی یک کلمه.
 

3275_sunnah.jpg

____________________________________________________________
خاطره ای از شهید مهدی باکری به نقل از همسر شهید
 

منبع:سایت سبک زندگی اسلامی

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)