نرم افزارهای برگزیده

احیاگر معروف

سرباز کوچک ولایت ،آمرمعروف وناهی منکر

سایت های ویژه کودک ونوجوان

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

آخرين نظرات

پيوندها

سرداران دفاع مقدس

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

تبلیغات سایت

آرشیو سایت
۰

کرمانشاه را فراموش نکنیم! مستند “قاب خاکی”

رهبری انقلاب

کرمانشاه را فراموش نکنیم! مستند “قاب خاکی”

کرمانشاه را فراموش نکنیم! مستند “قاب خاکی”

شامگاه ۲۱ آبان ۱۳۹۶، زلزله ای به قدرت ۷.۳ ریشتر، شهر سرپل ذهاب و صدها روستا و شهرستان دیگر استان کرمانشاه را لرزاند و باعث تخریب شدید و از دست رفتن جمع زیادی از هموطنان عزیزمان شد. اکنون پس از گذشت نزدیک به سه ماه از این حادثه، با وجود تلاش مسئولان کشور، نیروهی مسلح و گروه های مردمی، برخی از مردم مناطق زلزله همچنان روزها و شب‌های سختی را در سرمای شدید غرب کشور در چادرها و کانکس‌ها میگذرانند.
مستند «قاب خاکی» بهانه‌ایست برای یادآوری مجدد شرایط هموطنان کرمانشاهی‌مان و وظیفه سنگینی که روی دوش مسئولان برای رسیدگی بیشتر و بهتر به آنهاست.

۰

حضور رهبری انقلاب در مرقد مطهر امام راحل و گلزار شهدای بهشت زهرا

معروف نیوز رهبری انقلاب

حضور رهبری انقلاب در مرقد مطهر امام راحل و گلزار شهدای بهشت زهرا

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سحرگاه امروز و‌ در آستانه‌ی ایام‌الله دهه‌‌ی فجر، در مرقد مطهر بنیانگذار انقلاب اسلامی و گلزار شهدای بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها حضور یافتند.
تصاویر این گزارش به‌مرور تکمیل خواهد شد.







۰

دختران تازه مسلمان شده بلاروسی: حجاب رفتارهای اجتماعی اطراف ما را تغییر داده

حجاب سبک زندگی اسلامی

دختران تازه مسلمان شده بلاروسی: حجاب رفتارهای اجتماعی اطراف ما را تغییر داده

دختران تازه مسلمان شده بلاروسی: حجاب رفتارهای اجتماعی اطراف ما را تغییر داده

به عقیده دختران بلاروسی که به اسلام گرویده‌اند، حجاب رفتارهای اجتماعی اطراف آنان را تغییر داده و مذهب مفهوم زندگی را برایشان تغییر داده است.
به گزارش ایسنا از توت بای، “آنیا” دختر ۲۲ ساله از پدر و مادری بلاروسی است که برای تحصیل در دانشگاه از شهر برست به مینسک پایتخت بلاروس آمده است. وی پس از ورود به دانشگاه تحقیق در مورد اسلام را آغاز کرد.
آنیا
آنیا می‌گوید که والدینش هرگز وی را در این راه اذیت نکرده‌اند، او پس از مدتی با مسجد مسلمانان در پایتخت بلاروس آشنا می‌شود.
به گفته آنیا مسئولین مسجد با روی گشاده و سعه صدر به سوالات مراجعه کنندگان پاسخ می‌دهند و روزانه ده‌ها دختر به مسجد مراجعه می‌کنند تا با اسلام آشنا شوند.
آنیا ازدواج نکرده و شخصا حجاب را برای خود برگزیده است. به گفته وی داشتن حجاب به امنیت و حفظ حریم زنانه‌اش کمک می‌کند.
“سویتلانا” دیگر دختران مسلمان بلاروسی است. وی براین نظر است که بهترین اتفاق زندگی‌اش پذیرش اسلام است.
او مدیر یک فروشگاه است و دارای فرزندی خردسال است که قبل از مسلمان شدنش به دنیا آمده است.
سویتلانا
این دختر جوان که بیش از ۵ سال از مسلمان شدنش می‌گذرد، می‌گوید: روزانه مراجعه کنندگان از من می‌پرسند شوهرت مسلمان است؟ تو ریشه مسلمان (تاتار) داری؟ که پاسخ همه این سوالات نه است. می‌پرسند پس چرا مسلمان شدی؟ پاسخ این سوال واضح است این انتخاب من است، من فکر می‌کنم اگر کسی اسلام واقعی را بشناسد و درک کند که آن چقدر زیبا است هرگز دین دیگری را انتخاب نمی‌کند.
به عقیده این دختر جوان، اسلام هرگز حق زنان را ضایع نمی‌کند و برعکس به آنان امنیت و آرامش در زندگی می‌دهد.
“یولیا” دختر جوان دیگر بلاروسی است که هفت سال از مسلمان شدنش می‌گذرد.
بعد از پایان تحصیلات دانشگاه، دکتر روانشاسی شده که با مراجعه کنندگان مسلمان و غیر مسلمان کار می‌کند.
یولیا
وی می‌گوید تشرف به اسلام را مدیون جستجوی خود برای پاسخ به سوالات مبهم در معنای زندگی است: قبل از پذیرفتن اسلام من مسیحی کاتالویک بودم، به وضوح متوجه شدم که تنها اسلام پاسخ سوالات من را می‌دهد، با مطالعه قرآن متوجه می‌شوید که متن آن فراتر از مطالبی است که مردی به تنهایی بتواند آن را نگارش کند، قرآن سخن مطلق خداست.
این دختر مسلمان می‌گوید: تشرف به اسلام بسیار سهل و آسان است و اصلا پیچیده نیست، برای تبدیل شدن به یک مسلمان، باید بگوییم و اعتقاد داشته باشیم که هیچ خدایی جز «الله» وجود ندارد و آخرین پیامبر خدا بر روی زمین حضرت محمد (ص) است و پس از آن توجه به اخلاق و قانون اخلاقی اسلام در زندگی است.
وی معتقد است: مُد یک پدیده نظری است اما فضیلت مهم برای یک زن مسلمان، عرفان است. زیبایی درونی، مهربانی و احترام به دیگران زیبایی زن را دو چندان می‌کند.
یولیا اکنون مشغول خواندن زبان عربی به صورت تخصصی است تا معانی آیات و سخنان خداوند را در قرآن با درک بیشتری مطالعه کند.

منبع:سایت باحجاب

۰

جوانان مذهبی و ابراز علاقه به همسران _ قسمت اول

حجاب سبک زندگی اسلامی

جوانان مذهبی و ابراز علاقه به همسران _ قسمت اول

جوانان مذهبی و ابراز علاقه به همسران _ قسمت اول

خیلی نمی گذرد از زمانی که این سخن بر زبان ها جاری بود ” زن با لباس سفید به خانه شوهر می روند و با لباس سفید آن را ترک می‌کند” بین زنان شایع بود که می‌گفتند باید با هر شرایطی سوخت و ساخت ولی این روزها کار به جایی کشیده شده که با کوچکترین اختلاف سلیقه زن و شوهر به سوی روند طلاق حرکت می کند.

طلاق عاطفی و خلاء آموزش

در کنار این بحث موضوع دیگری هم در میان زنان و شوهران رایج شده که هم از حیث اجتماعی و هم اخلاقی و دینی به شدت خطرناک است و آن رایج شدن طلاق عاطفی میان همسران است که باعث می شود به مرور زمان زن و شوهر نسبت به هم سرد شده و در راستای ارضای عاطفی خود اگر اهل تقوا و کف نفس نباشند، از خط قرمز هنجارهای روابط اجتماعی عبورمی کنند و یا در بین خانواده‌های مذهبی به خاطر تقید و کف نفس، طرفین تحت فشار روانی و عاطفی آسیب های جدی می بینند. جای اینکه طبق کلام قرآن خانواده و زن و شوهر برای هم مرکز مودت و محبت باشند به سوهان روح هم تبدیل می شوند.

در این میان خلأ یادگیری نوع برقراری روابط عاطفی و همچنین همسرداری پس از روزهای نخستین ازدواج و گذر زمان شور و هیجان، در میان جوانان مذهبی باید مورد توجه قرار بگیرد و گاهاً به یک ضرورت تبدیل می‌شود به نحوی که باید از روند عادی شدن برای یکدیگر جلوگیری کرد به ویژه با فضای اخلاقی و رفتاری و ظاهری این روزهای جامعه این امر، اهمیت آن نموده بسیاری پیدا می‌کند، در حقیقت باید جوانان به ویژه قشر مذهبی را از حیث آیین همسرداری با آموزش‌های مداوم و اطلاعات رسانی پشتیبانی معنوی کرد.

هدف اصلی در این یادداشت تکیه بر امر مهم ابراز علاقه بین همسران و روش های آن طبق آیات و روایات است تا بار عاطفی خانواده به ویژه اهل دینداری سنگین باشد که هم سلامت جامعه تامین شده و از طرفی کاهش فساد در ارتباطات اجتماعی برون خانوادگی نمایان شود.

قطعا ابراز علاقه و محبت و یادگیری این مهارت ها سبب آرامش و نشاط روح و جسم زن و شوهر می‌شود و در نهایت به برقراری سبک زندگی اسلامی و جلب رحمت الهی منجر شده و گامی مهم در راستای اجرای دستورات الهی برداشته می‌شود. برخی از این مهارتها را می‌توان در موارد زیر دسته بندی کرد:

مهارتهای ابراز علاقه بین زن وشوهر:

مهارت‌ها در چند دسته طبقه بندی می شود:
۱_مهارتهای کلامی
۲_ مهارتهای عملی و رفتاری
۳_مهارت های زیبایی شناسی و خلاقانه
۴_مهارت های ارتباطات زناشوئی

در این مقاله نخست به مهمترین شیوه یعنی شیوه کلامی خواهیم پرداخت که همان بهره‌مندی از سخن و زبان و بیان کردن محبت به شیوه های کلامی است و در مقالات بعدی به بررسی دیگر نکات خواهیم پرداخت.

گام اول : هم صحبتی با عشق و درک متقابل

زبان و کلام همراه با عشق و درک و فهم، سبب تلطیف فضای روانی بین همسران شده و منتقل کننده ی انرژی مثبت و برطرف کننده ی تنش ها و درگیری های رایج و عادی بین افراد شده و سبب انتقال احساس رضایت مندی به طرف مقابل می شود. از نظر روانشناسان گیرایی کلام و جذابیت های بیانی زن و شوهر آنچنان میتواند وجود یکدیگر را از لحاظ عاطفی سیراب کنند که فرد را نسبت به عشوه گری ها و جذابیت های نامحرمان چه برای مرد و چه برای زن مصون و ایمن کننده باشد بنابراین مجهز شدن به فن بیان و استفاده از دایره لغات و قدرت بیان نقش مهمی در این ارتباط دارد.

گام دوم : اعتقاد به اصل بیان محبت و عشق

حضرت رسول صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند : “مرد اگر به همسر خود بگوید دوستت دارم ، این سخن هرگز از قلب زن بیرون نمی رود. “به این ترتیب همین ابراز علاقه کلامی آرامش و همراهی با شوهر را در هر حال به روح و جسم زن القا می کند. در شیوه ی عملی علما این شیوه گفتاری دیده می شود، چنان که استاد تمام اخلاق و عرفان امام خمینی رحمه لله در نامه های معروف خود به همسرشان از واژه ها تصدقت شوم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است و …… دیدخ می شود.

در طرف مقابل هم امام صادق علیه السلام از ویژگی‌های زن خوب را ابراز و بیان علاقه و محبت به همسر می‌دانند؛ امری که متاسفانه این روزها تحت عنوان روی زیاد دادن به همسر یا ترشش می‌کنه یا جنبه اش را نداره، از روابط بین همسران حذف شده است.

گام سوم: یادآوری نکات مثبت همسر

همانطور که خداوند در آیه ۱۱ سوره ی ضحی می‌فرماید:“نعمت های خدا را یاد کنید و آنها را اظهار نمایید.” قطعاً بیان نعمت از جمله ویژگی‌های خوب همسر در کلام و نزد همسر خود نوعی شکر نعمت و باعث ترویج محبت بین همسران می‌شود به این بیان که گفته می شود: “عاشق فلان کارت هستند یا فلان شیوه ی شما را دوست دارم.”

گام چهارم: صدا کردن با نام های زیبا

امام علی علیه السلام فرمودند: “در خطاب کردن و صدا کردن زیبا و نیک صدا کنید تا جواب زیبا بشنویم.” پس نه تنها کلام زیبا بلکه آهنگ کلام و نحوه ی صدا کردن می تواند بار مثبت عاطفی برای همسر داشته باشد که در سیره کلامی حضرت امیر(ع ) و حضرت زهرا (س ) تحت عناوین سیدتی، سیدی و مولاتی به نفسی انت دیده می شود.

گام پنجم: ارزش قائل شدن و پاسخ به محبت همسر

از همه واجب تر و نتیجه ی نهایی بحث در حوزه کلام این است که حتما همسران به محبت طرف مقابل پاسخ مثبت دهند. زن و شوهر هر دو با آگاهی از این مسئله باید برای هم از لحاظ کلامی خرج کرده و این محبت کردن نباید به کاری یک طرفه و یک سویه تبدیل نشود. به هر حال استفاده از کلمات به صورت مناسب و در جای خود کاری سخت و دشوار است و باید موقعیت سنجی کرد و از طرفی برخی تعصبات را کنار گذاشت .

درادامه نوعی از پرسش و پاسخ هایی که می توانند گره گشای تنش‌ها باشد و از یک تنش لحظه ای به فرصتی برای ابراز علاقه تبدیل شود را به عنوان نمونه و مثال جمع آوری کرده و در اختیار شما قرار می دهیم و در یادداشت بعدی به زبان رفتار و عمل خواهیم پرداخت.
برخی پاسخ های خلاقانه که برطرف کننده تنش هستند و یا به عبارتی نمونه هایی از طنازی های کلامی محسوب می شوند:


۱)خانم : خواستگاران زیادی داشتم !
آقا : پس من آدم خوشبختی هستم که تورو به چنگ آوردم!

۲)خانم : خسته شدم از بس تواین خونه کار کردم!
آقا : فدای اون دستای ظریف و قشنگت که خسته شدن!

۳)خانم : دلم گرفت توی این خونه !
آقا : در اولین فرصت رودوشم سوارت می کنم تو آسمونا می گردونمت تا دل قشنگت واشه!

۴) خانم : توخیلی زبون بازی !
آقا : آخه زبون ترجمان دله!

۵)خانم : من از خانواده ات خوشم نمی یاد!
آقا : من که به خانواده ات احترام می ذارم !

۶) خانم : توخسیسی!
آقا : منظورت اینه که حسابگرم ؟!

۷) خانم : من حوصله ندارم غذا درست کنم ! از رستوران بیار!
آقا: یعنی من از غذاهای خوشمزه تو محروم بشم ؟!

۸ ) خانم : از قیافه ات خوشم نمیاد !
آقا : عوضش تو خیلی خوشگلی !

۹) خانم : بچه هات منو خیلی خسته کردن !
آقا : بهت حق می دم ! تو خیلی صبوری ! ازت متشکرم ! انشاالله بزرگ می شن جبران می کنن!

۱۰)خانم : تو منو دوست نداری !
آقا : به اندازه دنیا دوستت دارم !

۱۱) خانم : من بدبختم که با تو ازدواج کردم !
آقا: عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم!

۱۲)خانم : تو خیلی بدی!
آقا : عوضش تو خیلی خوبی !

۱۳) خانم : به روت خندیدم پرروشدی !
آقا : فدات بشم ! اخم نکن، زشت می شی !

۱۴) خانم : باهات قهرم !
آقا : قهرت هم مثل مهرت قشنگه !

۱۵) خانم : با من حرف نزن !
آقا : اون وقت دلم از غصه آب می شه !

۱۶) خانم : مادرو خواهرت اصلاً منو دوست ندارند !
آقا : مهم اینه که من تو رودوست دارم !

۱۷) خانم : من می رم خونه بابام !
آقا : دلت میاد منو تنها بذاری!

۱۸) خانم : من اصلاً تو رو نمی خوام !
آقا : من فقط تورو دارم!

۱۹)خانم : می خوام باهات حرف بزنم !
آقا : سراپا گوشم ! امیدوارم سنگ صبورت باشم !

۲۰) خانم : بخت من سیاه بود که زن تو شدم !
آقا : عوضش بخت با من یار بود که تو روبه من بخشید!

۲۱) خانم : تو خیلی زشتی !
آقا : عوضش تو خیلی ناز و قشنگی !

۲۲) خانم : بهت می گم زشتی !
آقا : زیبایی مرد درعقل اونه !

۲۳) خانم : از ته دل منو دوست نداری !
آقا : هزاربار می گم : دوست دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، … !

۲۴) خانم : تو غیر از من دیگران را هم دوست داری !
آقا : عشق من از ازل به نام تو ثبت شده ! باور نمی کنی دلمو بشکاف تا خودت ببینی !


۲۵) خانم : تو فقط از پولت برای من هزینه می کنی ، نه از عشقت !
آقا : دل من اسیر توست ! این چه حرفیه می زنی !

۲۶) خانم : من همینم ! عوض بشو نیستم !
آقا : تو کریستال منی ! همین طوری قشنگی ! لازم نیست عوض بشی !

۲۷) خانم : تو دل منو شکستی !
آقا : خدا نکنه ! به خدا قصد بدی نداشتم ! من فدای دل شکسته تو !

۲۸) خانم : تو به من ایمان نداری !
آقا : با همه وجود قبولت دارم !

۲۹) خانم : تو به من شک داری !
آقا : تو پاک ترین گل وجودی ! اما هرزه چشمان کم نیستند !

۳۰) خانم : تو منو درک نمی کنی !
آقا : امیدوارم به کمک خودت بتونم درکت کنم !

۳۱) خانم : تو تکیه گاه خوبی برام نیستی !
آقا : به من اعتماد کن ! امیدوارم شایسته اعتمادت باشم !

۳۲) خانم : تو خیلی سختگیری !
آقا : حق با توست ! مثل این که خیلی زیاده روی کرده ام !

۳۳)خانم : من که برات زیبا نیستم ! اینو خودم می دونم !
آقا : تو گل خوشبوی منی ! امیدوارم هیچ وقت پژمرده نشی !

۳۴) خانم : من مثل تو نمی شم ! من همینم که هستم !
آقا : من که راضیم ! از این بهتر نمی شه ! خودتو اذیت نکن !

۳۵) خانم : با من بحث نکن ! حوصله ندارم !
آقا : منو ببخش ! مثل این که زیاد حرف زدم !

۳۶)خانم : تو همش از من ایراد می گیری !
آقا : آخه این قدر خوبی که نمی خوام کوچک ترین عیبی داشته باشی !

۳۷) خانم : سر به سرم نگذار!
آقا : می خوامت ! دوستت دارم !

۳۸ ) خانم : زبونت نیش داره ! آقا : گازش می گیرم تا دیگه هوس نکنه تو رو آزار بده !

۳۹) خانم : مسخره ام می کنی ؟!
آقا : غلط بکنم !

۴۰) خانم: من طلاق می خوام! آقا : بسیار خوب ! اول با بزرگ ترها و یک مشاور مشورت می کنیم !

۱)آقا : با تو کسی ازدواج نمی کرد ! فقط من بودم که با تو ازدواج کردم !
خانم : پس من باید خیلی از تو ممنون باشم !

۲) آقا : دوستت ندارم !
خانم : عوضش من به تو افتخار می کنم !

۳) آقا : خانم فلانی از تو بهتره !
خانم : اما تو از همه برای من بهتری !

۴) آقا : من زیر دست تو نیستم !
خانم : همین طوره ! تو آقای منی ! اقتدار و غرورت برام زیباست !

۵) آقا : این قیافست که من دارم ؟ !
خانم : زیبایی شخصیت و عقلت فوق العاده است !


۶) آقا : خیلی اسراف می کنی !
خانم : از توجهت متشکرم !

۷) آقا : برای من ناز نکن !
خانم : ناز نکنم چکار کنم !


۸) آقا : ثروت باباتو به رخم نکش !
خانم : پول و ثروت چرک دسته !

۹) آقا : تو متکبری!
خانم :منو ببخش ! شاید زیادی ناز کردم ؟!

۱۰) آقا : برام دلبری ، فریبای و طناری کن !
خانم : ای به چشم !

۱۱) آقا : تو خیلی احساساتی هستی !
خانم :برای همین عاشق توام !

۱۲) آقا : توخیلی به خودت می رسی !
خانم : برای این که عاشقم بشی !

۱۳) آقا : لجبازی نکن که از چشمم می افتی !
خانم :خدا اون روز رو نیاره !


۱۴) آقا : تو آشپزی بلد نیستی !
خانم :امیدوارم با راهنمایی های شما یاد بگیرم !

۱۵ ) آقا : نمی خوام رانندگی یاد بگیری !
خانم : مهم نیست ! عوضش سازندگی رو یاد می گیرم !


۱۶ ) آقا : چرا آرایش نکردی ؟!
خانم :منو ببخش ! الان خودمو برات خوشگل می کنم !

۱۹) آقا : دهنت بو می ده !
خانم : الان مسواک می کنم تا خوشبو بشه!

۲۰) آقا : چقدر توی خواب خورو پف می کنی !
خانم :کاش بیدار می کردی !منو ببخش !

۲۱ ) آقا:موها تو کوتاه نکن ! دوست ندارم !
خانم :هر جور تو بخوای !

۲۲ ) آقا: چرا اخم می کنی ، طلب باباتو داری ؟!
خانم :معلومه لبخند منو خیلی دوست داری ؟! دیگه اخم نمی کنم !

۲۳) آقا:چرا ناراحتی ، کشتی هات غرق شدن ؟!
خانم :عشق تورنجورم کرده ؟!

۲۴ ) آقا:حوصله توروندارم !
خانم :منم غیر از توکسی روندارم !

۲۵ ) آقا: از خانوادت خوشم نیماد!
خانم :عوضش من خانواده تو رو دوست دارم !

۲۶) آقا:از دست تو خیلی عصبانیم !
خانم :منو ببخش که عصبانیت کردم !

۲۷ ) آقا:تو مادر منو دوست نداری!
خانم :خدا سایه بزرگ ترها رو برسرما نگه داره!

۲۸ ) آقا:می خوای به من دستور بدی!
خانم :می خوام خواهش کنم !

۲۹) آقا:این قدر کارم سخت ، سنگینه !
خانم :خسته نباشی !خدا بهت قوت بده که به خاطر من خود تو خسته می کنی !

۳۰) آقا:تو آبروی منو می بری !
خانم :خدا اون روز نیاره ! انشاالله تو دنیا و آخرت روسفید باشه !

۳۱) آقا:کاری نداری ؟! من رفتم !
خانم :فدات بشم ! چشم براهت می مونم ! خدا نگهدارت باشه !

۳۲) آقا:تو بی عرضه ای !
خانم :عوضش مربی فهمیده ای مثل تو دارم !


۳۳) آقا:چرا این لباس من اتو نداره ؟!
خانم :شرمنده صبر و حوصله توام ! الان مثل برق برات اتو می کنم !


۳۴) آقا:چقدر شلی ؟!
خانم :عشقت من از پا انداخته !

۳۵) آقا:دیر به هم بجنبی ، رفتم !
خانم :فدات بشم ! آقایی کن ! یک کم مهلت بهده !


۳۶) آقا:چقدر حرف می زنی ؟! سرم رفت !
خانم :شنونده خوبی مثل تو آدمو به ذوق میاره !

۳۷) آقا:خیال کردی کی هستی ؟!
خانم :عاشق و معشوق تو !


۳۹) آقا:می خوام طلاقت بدم !
خانم :دل مهربونت نمی ذاره !

منبع:سایت باحجاب

۰

کارنامه ۲۰ ساله محبوب‌ترین فرمانده سپاه

کارنامه ۲۰ ساله محبوب‌ترین فرمانده سپاه

کارنامه ۲۰ ساله محبوب‌ترین فرمانده سپاه

به گزارش عمارنامه،  20 سال قبل، در چنین روزهایی سردار قاسم سلیمانی به تهران فراخوانده و مسئولیت فرماندهی یکی از مهمترین نیروهای سپاه پاسداران برعهده او گذاشته شد؛ مسئولیتی که تاثیرات آن نه تنها در داخل، که بیشتر در بیرون از مرزها و در گستره‌ای به اندازه جهان اسلام قابل مشاهده است.
قاسم سلیمانی، بنازاده‌ کرمانی، 61 سال پیش در اسفند ماه سال 1335 در شهرستان «رابُر» متولد شد و با شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
او در ابتدای جنگ فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت تا اینکه با پیشنهاد شفاهی سردار شهید حسن باقری، تیپ جدیدی از نیروهای کرمان را تشکیل داد که اندکی بعد در زمستان سال 61 به لشکر 41 ثارالله ارتقا یافت که شامل نیروهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان می‌شد.
 

 
لشکر 41 ثارالله را باید جزو لشکرهای خط شکن سپاه در سال‌های دفاع مقدس نامید که نیروهای آن نقش بسزایی در عملیات‌های بزرگی مثل والفجر8، کربلای5 و... داشتند.
اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان سال 67 به پایان رسید، ولی برای او آغاز دوران جدیدی در میادین نبرد بود.
او که پس از دفاع مقدس همچنان فرماندهی لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت، مامور مقابله با اشرار و قاچاقچیان این مناطق شد و چون خودش فرزند کویر بود و با منطقه اشنایی کامل داشت، به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کرد.
 

 
* فرماندهی بر شاخه برون مرزی سپاه
اما مهمترین دوران زندگی قاسم سلیمانی از سال 1376 آغاز شد.
در این سال، با تغییر فرماندهی کل سپاه و انتصاب سردار سرلشکر سید یحیی صفوی به فرماندهی کل سپاه (به جای سرلشکر محسن رضایی)، فرماندهان نیروهای مختلف نیز تغییر کردند.
طی این تغییرات سردار قاسم سلیمانی که از کرمان به پایتخت فراخوانده شده بود، به عنوان فرمانده «نیروی قدس» جایگزین سردار احمد وحیدی شد.
نیروی قدس، یکی از نیروهای پنج‌گانه سپاه است که در افکار عمومی (لااقل تا چند سال قبل) کمتر نامی از آن برده می‌شد و مسئولیت عملیات‌های برون مرزی سپاه را بر عهده داشت. قاسم سلیمانی هم تا سال‌های بعد همچنان چهره‌ای ناشناخته برای عموم مردم بود.
 

 
انتصاب سردار قاسم سلیمانی به فرماندهی نیروی قدس، همزمان بود با درگیری‌های طالبان در افغانستان و به همین دلیل برخی این انتصاب را به آشنایی سردار سلیمانی با مناطق شرق کشور مرتبط می دانستند؛ آشنایی که میزان موفقیت آن را چند سال قبل در مقطع فرماندهی بر لشکر 41 ثارالله بخوبی نشان داده بود.
ازجمله نقاط درخشان فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزب‌الله لبنان و گروه‌های مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی ازجمله جنگ 33روزه حزب‌الله لبنان و رژیم صهیونیستی و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ 22 روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل دیدیم.
در واقع قاسم سلیمانی توانسته بود استراتژی جمهوری اسلامی یعنی کمک به گروه های مبارز علیه اسرائیل را به خوبی دنبال کرده و هر روز در این مسیر گام های دیگری بردارد.
 

 

اما این پایان ماجرا نبود. با توطئه جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی، که به شکل‌گیری گروهک‌های تروریستی تکفیری اعم از داعش و جبهه‌النصرة در منطقه انجامید، قاسم سلیمانی ماموریتی تازه یافت و آن هم مقابله با این تهدیدات در دو کشور عراق و سوریه بود.
سلیمانی در عراق «حشد الشعبی» و در سوریه «بسیج مردمی» (قوات دفاع وطنی) را شکل داد و با کمک آنها و هدایت و مشاوره نیروی قدس سپاه، طی 6 سال، بساط تروریست‌ها در این دو کشور تقریبا جمع شد.
در واقع باید این طور گفت که او و نیروهایش که با درخواست رسمی دولت‌های سوریه و عراق، به این دو کشور رفتند، مانع سقوط دمشق و بغداد شدند و هم او بود که با سفر به مسکو، نقش بسزایی در همراه کردن روسیه و پوتین برای ورود به میدان نبرد سوریه داشت.
برای حاج قاسم -به گفته خودش- فرقی میان مسلمانان نیست و باید به همه آنها در برابر ظالمان و دشمنان یاری رساند.
او در اوج مبارزه با تروریست‌ها در سوریه و عراق، اعلام کرد که برای نظام اسلامی، کمک به شیعه و سنی تفاوتی ندارد و برای نمونه به مردم فلسطین اشاره کرد که اگرچه اکثر قریب به اتفاق آنها از اهل تسنن هستند، ولی جمهوری اسلامی ایران بیشترین دفاع و حمایت را از آنها داشته است.
 

 
این موضوع نیز در تاریخ ثبت شد که وقتی دامنه جنایات داعش به کردستان عراق کشید، این قاسم سلیمانی بود که به کمک آنها رفت و مانع از سقوط اربیل شد.
* حلقه مقاومت شکل می‌گیرد
شاید یکی از اهداف اصلی دشمنان برای سقوط سوریه، قطع کردن ارتباط ایران و حزب‌الله لبنان بود ولی با شکست داعش و نقش آفرینی نیروی قدس در سوریه و عراق، یک حلقه مستحکم به نام حلقه مقاومت تشکیل شد و زنجیره ایران، عراق، سوریه و لبنان و فلسطین را به هم متصل کرد.
جای تردید نیست که این موضوع خلاف خواست آمریکا و اسرائیل است ولی با فرماندهی «قاسم سلیمانی» در عمق میدان و تشکیل بسیج مردمی در سوریه و عراق این موضوع به واقعیت بدل گشت و اتحادی از جنس پاسداران، فاطمیون، زینبیون، حیدریون و... ایجاد کرد.
نقش بی‌بدیل سردار سلیمانی در مدیریت منطقه و مقابله با دشمنان، القابی چون «شبح فرمانده»، «قدرتمندترین فرد خاورمیانه» و «کابوس اسرائیل» را از سوی آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها، برای او به دنبال داشته است.
 

 
«مایک پمپئو» رئیس سازمان سیا اخیرا در سخنانی در همایش سالیانه امنیت ملی ریگان در کالیفرنیا، اظهار داشت که نامه‌ای را برای سردار قاسم سلیمانی ارسال و نگرانی خود را نسبت به اقداماتی که او آن را رفتار تهدیدآمیز ایران در عراق خواند، ابراز کرده است.
پمپئو گفت: «من این نامه را پس از آن ارسال کردم که فرمانده ارشد نظامی ایران نشان داده بود که نیروهای تحت کنترلش شاید به نیروهای آمریکایی در عراق حمله کنند.»
رئیس سازمان سیا به زمان ارسال این نامه اشاره‌ای نکرد اما تصریح کرد: «چیزی که در نامه قصد منتقل کردن آن را به او داشتیم این بود که ما او و ایران را به خاطر هرگونه حمله‌ای به منافع آمریکا در عراق توسط نیروهای تحت کنترلش، پاسخگو خواهیم کرد. می خواهیم مطمئن شویم که او  به طور شفاف این مساله را درک کرده است.»
رئیس سازمان سیا گفت: «البته سلیمانی حاضر به بازکردن نامه نشده است.»
بی‌شک اگر کمک‌های مستشاری نیروی قدس و فرماندهی قاسم سلیمانی نبود شاید شرایط منطقه به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد اما با رشادت‌های رزمندگان ایرانی در کنار دیگر رزمندگان مسلمان شاهد پیروزی جبهه مقاومت بودیم.
حال پس از گذشت 20 سال از فرماندهی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی بر نیروی قدس سپاه، به گفته فرماندهان عالیرتبه نظامی، تهدیدات از مرزهای کشورمان به سواحل غربی مدیترانه رفته و در آنجا با دشمنان مقابله می‌کنیم و این بی‌شک موفقیتی بزرگ در مواجهه انقلاب اسلامی با غرب است.
قاسم سلیمانی در سال 1389 با حکم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نائل آمد اما هنوز هم در افکار عمومی همه او را «حاج قاسم» می‌خوانند.
آنچه خواندید مروری بود گذرا بر برخی نقاط درخشان در کارنامه دو دهه فرماندهی قاسم سلیمانی بر نیروی قدس؛ نقاطی که هرکدام از آنها دنیایی از حوادث را در دل خود دارند که شاید تا سال‌های سال مکتوم و ناشناخته بماند.
منبع: فارس

۰

پیام رهبری انقلاب به پنجاه‌ودومین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا

رهبری انقلاب

پیام رهبری انقلاب به پنجاه‌ودومین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا تأکید کردند: جوان دانشجو باید زمان کنونی و تحولات آن را بشناسد و خود را آماده سازد.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی که صبح امروز حجت‌الاسلام جواد اژه‌ای آن را در مرکز اسلامی امام علی(ع) در وین قرائت کرد، به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جوانان عزیز دانشجو
زمان کنونی و تحوّلات آن، انتظاراتی از جوانان را تعریف می‌کند که در دوران‌های گذشته وجود نداشت یا شناخته نبود. جوان دانشجو باید آن تحولات و این انتظارات را به درستی بشناسد و خود را آماده سازد. انجمن‌های اسلامی و فضای دینی در آن، می‌تواند در این آمادگی، شما را یاری دهد. نقطه‌ی اصلی آن است که کار را برای خدا و به شوق انجام وظیفه بکنید. اگر این توفیق را یافتید هدایت الهی هم به کمک شما خواهد آمد انشاءالله.
سعادت همه‌ی شما را از خداوند متعال خواهانم.
سیّدعلی خامنه‌ای
۴ بهمن‌ماه ۱۳۹۶

۰

نماهنگ خلاصه پهلوی

بانک فیلم رهبری انقلاب نمآهنگ

نماهنگ خلاصه پهلوی

نماهنگ خلاصه پهلوی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان با اشاره به فرمان‌پذیری و اطاعت فرماندهان ارتش پهلوی از ژنرال هایزر آمریکایی در ماجرای کشتار مردم در هشتم بهمن ۵۷، این اطاعت‌پذیری را نشانی از وابستگی حکومت پهلوی به آمریکا دانسته و این ماجرا را خلاصه و ماحصلی از حکومت پهلوی در ایران می‌دانند.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز وقوع این کشتار بی‌رحمانه، نماهنگ «خلاصه‌ی پهلوی» را درباره‌ی مأموریت رابرت هایزر، ژنرال آمریکایی در ترغیب افسران ارتش شاه به کشتار مردم و انجام کودتا برای نجات رژیم پهلوی در واپسین روزهای حیات این رژیم منتشر می‌کند.

بیانات رهبر انقلاب که در این نماهنگ می‌بینید:
«قبل از انقلاب، در دوران حرکت عظیم مردمی -حالا ماجراهای هفدهم شهریور و کشتار مردم و این مسائل که خب همه به‌وسیله‌ی دولت دست‌نشانده‌ی آمریکا انجام گرفت، به جای خود- در هشتم بهمن، یعنی چند روز قبل از ورود امام به داخل کشور، در همین خیابانهای تهران، همین خیابان انقلاب، مردم اجتماع کرده بودند؛ ژنرال هایزر که فرستاده‌ی آمریکا بود و به ایران آمد برای اینکه شاید بتواند یک‌جوری از دست انقلاب رژیم را نجات بدهد و حفظ بکند، او در خاطرات خودش مینویسد -اینها اسناد تاریخی است- و میگوید من به ژنرال قره‌باغی گفتم که در مواجهه‌ی با مردم لوله‌ی تفنگهایتان را پایین بیاورید؛ یعنی مردم را بکُشید، تیر هوایی بیخودی در نکنید، مردم را قتل‌عام کنید. اینها هم همین کار را کردند، لوله‌ی تفنگها را پایین آوردند، عدّه‌ای جوان و نوجوان کشته شدند ولی جمعیّت عقب نرفت. هایزر میگوید؛ قره‌باغی بعد آمد به من گفت که این تدبیر تو فایده‌ای نکرد، مردم عقب نرفتند، آن‌وقت هایزر میگوید من دیدم این ژنرال‌های شاه چقدر کودکانه فکر میکنند؛ یعنی باید ادامه میدادند، باید مرتّب میکُشتند. ببینید این رژیمِ دست‌نشانده بود. ژنرال آمریکایی دستور قتل‌عام هم‌وطنان را به ارتشبد ایرانی میدهد و این به دستور او و به توصیه‌ی او عمل میکند و چون فایده‌ای ندارد، میرود به او میگوید فایده‌ای ندارد؛ او هم میگوید اینها بچّه‌اند، اینها کودکانه فکر میکنند. این، ماحصل و خلاصه‌ی حکومت پهلوی در ایران است.» ۱۳۹۴/۰۸/۱۲
۰

ناگفته‌های حادثه 6بهمن آمل از زبان سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال1360

معروف نیوز

ناگفته‌های حادثه 6بهمن آمل از زبان سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال1360

ناگفته‌های حادثه 6بهمن آمل از زبان سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل در سال1360

شما در زمان واقعه‌ی شش بهمن سال 60 آمل، فرمانده‌ی سپاه آمل بودید. ابتدا از فضای سیاسی- اجتماعی که این حادثه رخ داد، توضیح دهید.پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک صف‌بندی ملموسی بین گروه‌های سیاسی - که قصد سهم‌خواهی داشتند - به‌وجود آمد. در این بستر که تا حدودی ناشی از فضای اول انقلاب بود، گروه‌های سیاسی با گرایشات مختلف نظیر منافقین، کمونیست‌ها، لیبرال‌ها و... سعی داشتند تا سهم بیشتری از قدرت را تصاحب کنند. یکی از این جریان‌های چپ، - که عامل اصلی حوادث آمل بود- "اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران" بود که اعضای آن از لحاظ فکری، وامدار تفکر مائویستی بودند. مشی این گروه قبل از انقلاب، صرفا‍ً مشی سیاسی و فرهنگی بود که فعالیت‌های‌شان نیز بر این مبنا تعریف می‌شد. اما پس از انقلاب و به‌خصوص پس از عزل بنی‌صدر سران این اتحادیه در اهداف و روش‌های خود تغییر ساختاری دادند و مشی مبارزات مخفی و مسلحانه را در پیش گرفتند. شاخصه‌ی مبارزاتی این اتحادیه - که در ابتدا متشکل از 53 نفر بود- مبارزات فیدل کاسترو و چه‌گوارا در آمریکای لاتین بود. اما برای همراه کردن مردم، روش مائو در چین را برگزیده بودند.

به چه دلیل، شمال کشور را برای فعالیت‌های شورش‌گرانه‌ی خود انتخاب کردند؟ پس از علنی شدن مشی مسلحانه‌ی ضدانقلاب، منافقین، اتحادیه‌ی کمونیست‌ها و... آن‌ها برنامه‌ها و طراحی مبارزاتی خود را در خانه‌های تیمی و مخفیانه انجام می‌دادند و به‌اصطلاح، از روی زمین به زیر زمین رفتند. پس از حادثه‌ی 30 تیر و فرار بنی‌صدر و افزایش ترورها، طرحی به‌نام مالک و مستأجر از سوی نظام اسلامی اجرا شد که در پی آن، هر مالکی موظف بود که هویت مستأجر خود را با ارائه‌ی شناسنامه نشان دهد. اجرای این طرح باعث لو رفتن و شناسایی آن‌ها شد. از طرفی هم پس از خروج رجوی و بنی‌صدر از کشور، هنوز خط خروج برای آن‌ها آماده نبود. بنابراین بهترین مکان برای آن‌ها جنگل‌های شمال کشور بود.

دلیل دیگر، تشکیل جبهه‌ سوم بر ضد جمهوری اسلامی بود. ناصر میرریاحی از رهبران اتحادیه‌ی کمونیست‌ها مبدع این تز بود. او معتقد بود که عراق در جنگ تحمیلی، بخش عمده‌ای از امکانات و نیروی نظامی ایران را در جبهه‌ی اول به خود مشغول کرده است. مبارزات کردها در کردستان، جبهه‌ی دوم علیه نظام اسلامی می‌باشد. بنابراین با ایجاد جبهه‌ی سوم، "اتحادیه کمونیست‌ها" می‌تواند در یک جنگ بدون مقاومت، نظام نوپای سیاسی را به ورطه‌ی سقوط بکشاند. به همین خاطر رهبران شورش‌گر اتحادیه‌ی کمونیست ها، جنگل‌های منطقه‌ی عمومی جنوب غربی شهر آمل را انتخاب کرده و به جولان در آن پرداختند.
- انتخاب شهرستان آمل و جنگل‌های آن، دلیل خاصی داشت؟مهم‌ترین نکته بحث ظرفیت‌های جغرافیایی این منطقه بود که دارای شاخص مهم بود: 1. آمل برای فعالیت آن‌ها دارای عمق استراتژیک بود و آمل به دلیل این‌که از کوه‌های جنگلی تا لب دریا فاصله و عمق قابل توجهی بود که برای برای جنگ و گریز خوب بود. 2. شاخص مهم دیگر این بود که باید منطقه‌ی انتخابی به مرز نزدیک باشد. 3. نکته‌ی دیگر قرمز بودن مناطق مشابه آمل بود. یعنی در مناطق مشابه نظیر سیاهکل و لاهیجان، قبلاً سابقه‌ی درگیری وجود داشته و در آن‌جا پاسگاه دایر کرده بودند. 4. وجود جاده‌ی هراز. یکی از این عناصر اتحادیه به‌نام بهمن شیردل می‌گفت که دلیل انتخاب آمل، وجود جاده‌ی هراز بود. می‌گفت که اگر ما می‌توانستیم نیم‌ساعت جاده را ببندیم و اعلامیه پخش کنیم، چون‌که رادیو این این‌گونه مسائل را پخش می‌کرد، همه‌ی ایران را متوجه خود می‌کردیم. ضمن این‌که جاده‌ی هراز، جاده‌ی استراتژیکی است که شمال را به مرکز، و مرکز را به مشهد متصل می‌کرد.

5. آن‌ها تمایل داشتند که مکان استقرار، قابلیت تقسیم شدن را از مرکز داشته باشد و آمل به دلیل وجود سلسله‌کوه‌های البرز، دارای این ویژگی بود. 6. یکی از مهم‌ترین دلایل آن‌ها برای انتخاب آمل این بود که آن‌ها تصور می‌کردند که در این شهر زمینه‌های مردمی برای همراهی با آن‌ها وجود دارد که البته بزرگ‌ترین اشتباه‌شان نیز همین مسأله بود. ضمن این‌که جنگل هم آب داشت و هم بعضی از درخت‌ها میوه‌های خوردنی داشتند. جنگل محل استتار و اختفای مناسبی بود که آن‌ها در آن محدودیتی نداشتند.بود.

این استنباط غلط از جامعه‌ی آمل، ناشی از چه عواملی بود؟پاسخ این سؤال را با نقل خاطره‌ای بیان می‌کنم. سال 59 در سپاه گرگان درگیری شد و بچه‌های اداره‌ی اطلاعات سپاه گرگان را در مقر سپاه کشته بودند. به من ابلاغ کردند که باید برای فرماندهی سپاه به گرگان بروی و اوضاع را سر و سامانی بدهی. در راه گرگان بودیم که شب به آمل رسیدیم. چون شهر را نمی‌شناختیم، تصمیم گرفتیم که به مقر سپاه رفته و در آن‌جا نماز بخوانیم.در بدو ورود متوجه شدیم که بین کادر سپاه آمل و فرمانده‌ی آن درگیری شدید وجود دارد. بچه‌های حزب‌اللهی، بسیجی‌ها یک طرف هستند و فرمانده‌ی سپاه طرف دیگر. یک روحانی هم بود که بعد متوجه شدم که ایشان امام‌جمعه‌ی آمل حضرت علامه حسن‌زاده‌‌آملی هستند. وقتی فهمیدند که ما از تهران آمدیم، به سمت ما آمدند و با اعتراض گفتند که باید فرمانده‌ی سپاه را عوض کنید؛ چراکه او دارای اندیشه‌های التقاطی بود. در اصطلاح آن زمان او یک "امتی" بود و در صبحگاه، برای پرسنل ":امّت" می‌خواند.

من به آن‌ها گفتم که یک ماشین در اختیار من بگذارند تا در سطح شهر، گشتی بزنم. یکی از بچه‌های آمل گفت که شما نمی‌توانید بروید. گفتم چرا؟ گفت چون‌که ریش داری! از این حرف او خیلی تعجب کردم. خلاصه سوار ماشین شدیم. اولین محله‌ای که سر زدیم، "اسپی‌کلا" بود. دیدیم کمونیست‌ها در آن‌جا ایست بازرسی گذاشته‌اند. با تعجب گفتم پس شما این‌جا چه کاره‌اید؟ گفت این محله مال آن‌هاست. رفتیم به منطقه‌ای به‌نام "چاکسر". تکیه‌ا‌ی در آن‌جا بود معروف به "تکیه شهدا" وجه تسمیه‌ی آن را پرسیدم، در جواب گفتند که ما این تکیه را با شهادت سه نفر از بچه‌ها گرفتیم. گفتم این چه وضع شهر شماست؟ سپاه باشد و این منطقه مال کمونیست‌ها؟! این منطقه مال منافقین؟! پس شما چه کار می‌کنید؟ یکی‌دو جای دیگر هم رفتیم که اوضاع همانی بود که دیده بودم. احساس کردم که جای خوبی برای کار کردن است و با هماهنگی دیگر به گرگان نرفتم و در آمل ماندم.

این موارد موجب شده بود که سران اتحادیه‌ی کمونیست‌ها ظرفیت‌های دینی مردم را نبینند. وجود این‌همه امام‌زاده در این منطقه نشان می‌دهد که از قدیم‌الایام مردم این منطقه ارادت به اهل‌بیت(ع) داشته و شیعه بوده‌اند. ضمن این‌که جز آل‌بویه که کنترل این منطقه برعهده داشت، حکومت‌های دیگر نداشتند و یا نمی‌خواستند هم درگیر شوند. به‌علاوه‌ی این موارد سابقه‌ی مبارزاتی نظیر قیام جنگل میرزا کوچک‌خان هم در تاریخ این منطقه ثبت شده بود.

- برنامه‌ی خاصی هم برای مردم طراحی کرده بودند؟بله؛ همراه کردن مردم طبق طرح آن‌ها، شبیه مدل مائو در چین بود. آن‌ها معتقد بودند که دشمنان اصلی ما در شهرها هستند. ما به‌وسیله‌ی تسلط بر روستاها و اتصال آن‌ها به یکدیگر شهرها را تهدید کرده و به‌تدریج فتح کرده و به سمت مرکز حرکت کنند. همان کاری که مائو در چین انجام داد و با اتصال روستاهای دهقانی به هم و پی‌ریزی یک راه‌پیمایی بزرگ، پکن را فتح کرد. ضمن این‌که در روستاهای آمل به دلیل ییلاق و قشلاق کردن مردم آمل، در زمان سرما هم که روستاها خالی از سکنه بود، مواد غذایی در خانه‌ها موجود بود که آن‌ها می‌توانستند با همکاری چند نفر از بومی‌ها، وارد روستا شده از این امکانات استفاده کنند.

البته گفتم که اشتباه‌شان نیز همین تصور غلط بود که مردم با آن‌ها همراهی می‌کنند، غافل از این‌که اصلاً مردم آن ظرفیتی را که آن‌ها فکر می‌کردند، برای‌شان فراهم نکردند. هرچند اسم‌شان هم فدایی خلق بود و تصورشان هم این بود که می‌خواهند خلق را از زیر یوغ حکومت دربیاورند، اما تحلیل‌ها و اخبار آن‌ها از مردم آمل غلط بود. در روز شش بهمن‌ماه سال 60 به‌گونه‌ای شد که مردم خودشان آن‌ها را می‌گرفتند و تحویل ما می‌دادند. یادم می‌آید فردی که آماده‌ی اعدام شدن بود، گفت که ما اصلاً مردم را نشناختیم و اصلاً اشتباه کردیم وارد شمال شدیم.

یعنی خیلی از اعضای اتحادیه اهل شمال نبودند؟همین‌طور است. اساس تشکیل این اتحادیه به این شکل بود که در سال 48، زمانی‌که قیمت نفت بالا رفت، شاه در خوزستان به کارمندان صنعت‌نفت امتیازات رفاهی و... می‌دهد. یکی از آن امتیازات، بورسیه‌ی تحصیلی خارج از کشور برای فرزندان آن‌ها بود. من از زبان دو نفر از همین آدم‌ها نقل می‌کنم که می‌گفتند ما برای تحصیل به برکلی آمریکا رفتیم. وقتی فضای ایران انقلابی شد، ما نیز تحت‌تأثیر این فضا به کمونیسم گرایش پیدا کردیم و عضو کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور با گرایشات کمونیستی می‌شوند. جالب است که یکی از آن‌ها در جواب سؤال من که پرسیدم آن‌جا چه کسی با شما ارتباط داشت؟ گفت سه آمریکایی که بعدها فهمیدیم یکی از آن‌ها عضو CIA است، در خط‌دهی به ما نقش داشتند. می‌گفت نزدیک انقلاب ایران که شد، به ما گفتند که دیگر به کشورتان بروید - چه فارغ‌التحصیل بودیم یا نه- و مبارزه کنید تا در انقلاب سهمی داشته باشید.

از 97 نفری که دستگیر کردیم، 46 نفر از افرادی بودند که پدران‌شان صنعت‌نفتی بودند. مابقی هم اغلب خوزستانی بودند که سازمان با فراخوانی نیروهایش از سراسر کشور به منطقه‌ی شمال، در واقع در جنگل‌های شمال، سه کمپ در سه نقطه دایر می‌کنند و آموزش‌های مخصوص چریکی را آن‌جا به نیروها آموزش می‌دادند. جالب است که چند نفر از آن‌ها در لبنان و در مبارزات "جرج حبش" شرکت کرده بودند.

- از لحاظ مالی چگونه تأمین می‌شدند؟این‌ها یک شبکه‌ی شهری داشتند، یک شبکه‌ی جنگل و یک شبکه‌ی تهران که در بازار تهران کسانی به این‌ها کمک می‌کردند. مثلاً می‌گفتند که ما یک کیسه برنج را که دوهزار تومان بود، سه‌هزار تومان می‌دادیم و بقیه‌اش را هم پس نمی‌گرفتیم؛ چون می‌خواستیم با پول نیرو جذب کنیم.

راه دیگر هم دزدی از بانک‌ها بود. یک روز در مقر سپاه بودیم. خبر آوردند از یک بانک سرقت شده است. دم صبح وقتی که پول بانک را با ماشین آوردند، با همکاری یکی از کارمندان بانک، دو نفر با اسلحه تهدید کرده و حدود 280هزار تومان پول را می‌برند. البته یکی از آن‌ها فرار کرد که بعدها در درگیری‌ها کشته شد و دیگری را هم مردم گرفتند و تحویل دادند.

- تسلیحات نظامی خود را از چه طریقی تأمین می‌کردند؟از همان طریق. خودشان هم می‌گفتند که کمک‌های ریالی خیلی مهم نبود، بلکه تسلیحاتی که به آن‌ها داده می‌شد، مهم‌تر بود. مثلاً می‌گفتند که برای ما سه پارتی سلاح آوردند. این‌ها را که با چندهزار تومان نمی‌شود خرید.

- بنابراین با نیروهای کاملاً آماده مواجه بودید؟بله؛ هم تسلیحات داشتند و هم از نظر بدنی و آموزش‌های نظامی آماده بودند. یادم می‌آید که در همان اوایل که ما در منطقه‌ی امام‌زاده عبدلله، عملیات کردیم، 11شهید دادیم. خیلی سخت بود. نیروهای ما قصد داشتند از ارتفاع صعود کنند و مکان مورد نظر را بگیرند. وقتی از بچه‌ها پشت بی‌سیم خبر می‌گرفتیم، هِن‌هِن می‌کردند و می‌گفتند، از شرجی بودن هوا نمی‌توانیم نفس بکشیم. اما در آن‌طرف میدان، دختری را می‌دیدیم که پشت دوشکا نشسته و هلی‌کوپتر را هدف قرار داده است؛ یک دختر کمونیست! این‌ها را که می‌گویم از مشاهدات خودم است. تمامی نیروهای آن‌ها ورزیده بودند. واقعیت این بود که ما ضعیف بودیم و به دلیل نداشتن تجربه و جوانی، بلد نبودیم. حتی در داخل شهر می‌آمدند، ترور می‌کردند و از شهر خارج می‌شدند. از مردم عادی نظیر دو جوانی که از نظام‌آباد تهران بودند تا افرادی که به ظاهر حزب‌اللهی بودند. یا دست به تخریب، انفجار، گروگان‌گیری، سرقت بانک و... می‌زدند.

- با این اوصاف، دربرابر ضدانقلاب چه‌کار کردید؟به‌تدریج، ما قدرت پیدا کردیم و نیروها نسبت به گذشته وضع بهتری را پیدا کردند. اما ورق از زمانی به نفع ما برگشت که به تدبیر و پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی نیروهای ما وارد جنگل شدند. رفتن ما آنها را تجزیه کرد. ماجرا از این قرار بود که ایشان به سپاه آمل آمدند. درباره‌ی آن‌ها از من سؤالاتی کردند. من هم به‌وسیله‌ی نقشه، به‌طور کامل حرکات، اهداف و مواضع اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران را در گزنه‌سرا، مَنگُل‌درّه و... برای ایشان توضیح دادم و گفتم که حزب‌اللهی‌ها به‌خاطر ترورها، وحشت دارند که سر کارشان بروند. خیلی وضع بدی است. ایشان گفتند که تدبیرتان چیست؟ گفتم که می‌خواهیم در سطح وسیعی در شهر از نیروهای مسلح استفاده کنیم؛ به‌طوری‌که زیر تیر هر چراغ‌برق، یک بسیجی باشد. ایشان در جواب من گفتند مگر نمی‌گویید که این‌ها در جنگل هستند و از آن‌جا می‌آ‌‌یند و محیط را ناامن می‌کنند. چرا شما می‌خواهید شهر را امن کنید؟ شما هم بروید محیط آن‌ها را ناامن کنید. شما هم بروید در جنگل. من همین جمله را از ایشان شنیدم و بعدازظهر به چالوس و مرکز فرماندهی آمدم. پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی را ارائه کردم و مورد قبول واقع شد.

ما نیروهای‌مان را به جنگل بردیم و در آن‌جا پایگاه زدیم. در شیارها، تپه‌ها و به هر ترتیب توانستیم آن‌ها را در جنگل تجزیه کنیم. به یکی از آن‌ها گفتم که چرا شما به شهر حمله کردید؟ گفت که ما اگر می‌خواستیم برای خرید به روستا برویم، سرود‌خوان وارد روستا می‌شدیم، اما حالا شما آمدید بالای تپه پایگاه زدید، کنار رودخانه پایگاه زدید، خیلی‌جاها نیرو گذاشتید. اصلاً دیگر امنیت نبود. بنابراین یا ما باید به‌دلیل سرما به شهرهای‌مان برمی‌گشتیم که ریسک بود یا باید حمله به شهر می‌کردیم. شما ما را مجبور کردید.

- بنابراین دلیل انتخاب شش بهمن توسط آن‌ها اجباری بود؟بله؛ البته آن‌ها حدود یک‌ماه قبل از آن نیز قصد حمله داشتند، اما به‌طور اتفاقی برادری به‌نام شهید کارگر که از بچه‌های سپاه بود و اسلحه نیز همراهش بود، آن‌ها را دیده، با آن‌ها درگیر و شهید می‌شود. آن‌ها فکر می‌کنند که عملیات لو رفته و به جنگل برمی‌گردند.

اما از طرفی شش بهمن سال‌روز انقلاب سفید شاه نیز بود. به یکی از آن‌ها گفتم که چرا شش بهمن که این مناسبت را دارد شما به شهر حمله کردید؟ بعدها فهمیدیم که آن‌هایی که پول آن‌ها را تأمین می‌کردند، انتخاب‌شان این روز بوده تا که آن واقعه را زنده کنند. آن‌ها در واقع مائویست‌های وابسته به سلطنت‌طلب‌ها بودند، درحالی‌که خودشان نمی‌دانستند؛ واقعاً نمی‌دانستند.

- اگر موافق باشید به ششم بهمن‌ماه سال 60 برویم. برنامه‌ی آن‌ها برای حمله به چه بود؟برنامه‌ی آن‌ها برای حمله، تسخیر سه نهاد بود؛ یک‌جا ساختمان بسیج بود که از لحظ استراتژیک در محل خوبی بود. ضمن این‌که ساختمان بسیج از لحاظ استقامت ساختمان محکمی بود. مکان دوم فرمانداری و مکان سوم، سپاه.

- تعداد نیروهای‌شان چند نفر بود؟95 نفر

- زمانی که وارد شهر می‌شدند، کسی مشکوک نشده بود؟نه؛ به این دلیل که آن‌ها با لباس فرم سپاه وارد شهر شده بودند. بنی‌صدر در زمان ریاست جمهوری خود، به یکی از کارخانه‌های آمل که لباس فرم سپاه را تولید می‌کرد، دستور کتبی داد تا 400 یا 4000 لباس به دارنده‌ی این نامه بدهند که البته کنار امضای بنی‌صدر، یک امضای دیگر هم بود که من این دست‌خط را دیده‌ام. یک ماشین گشت ما گزارش داد که ما آن‌ها را دیدیم اما فکر می‌کردیم که سپاهی هستند. حادثه‌ای قبل از حمله به آمل اتفاق افتاد. این‌ها آمدند و جاده‌ی هراز را بستند که اعلامیه پخش کنند.


یک روحانی به‌نام آقای شریعتی از گرگان با پسر و عروسش به آن‌جا می‌رسد. از این روحانی کارت شناسایی می‌خواهند و او نیز به سبب پوشش آن‌ها کارتش را به آن‌ها نشان می‌دهد. من از قول عروسش می‌گویم که آن‌ها به روحانی گفتند که به‌به! ما در آسمان‌ها دنبال شما می‌گشتیم و او را از ماشین پیاده کرده و جلوی چشم خانواده‌اش به شهادت می‌رسانند. یعنی با لباس سپاه این کار را کردند. راه‌بندان هم کرده بودند. مردم هم که می‌دیدند، اما به واسطه‌ی لباس سپاه به آن‌ها اعتماد کردند. بنابراین کسی نمی‌توانست به آن‌ها شک کند. در حادثه‌ی دیگری چون زمان حمله به دهه‌ی فجر نزدیک بود، یکی از معلمان با دانش‌آموزان، مشغول رنگ‌آمیزی و شعارنویسی بر روی دیوار بودند که آن‌ها با لباس سپاهی به آن‌ها می‌گویند که من سپاهی هستم و بچه‌ها هم می‌گویند که ما بسیجی هستیم. تا این حرف را می‌زنند، آن‌ها را به رگبار می‌بندند و از آن دانش‌آموزان تنها یک نفر زنده می‌ماند. البته دو روز قبل از عملیات اصلی؛ خانه‌ای را روبروی سپاه اجاره کردند و می‌خواستند با انفجار دیوار زندان، زندانی‌ها را آزاد کنند که به‌صورت اتفاقی رهگذری آن‌ها را دیده و مشکوک می‌شود. وقتی که قصد پرس‌وجو را از آن‌ها دارد، آن‌ها فرار می‌کنند.

- تا این‌جا رسیدیم که وارد شهر شدند.بله؛ البته آن‌ها در عصر 5 بهمن حرکت کردند و در دو محله‌ی "اسپی‌کلا" و "رضوانیه" در خانه‌هایی که برای‌شان تدارک دیده بودند، مستقر شدند. در اعترافات‌شان می‌گفتند، فرض ما این بود که جایی را بگیریم که از آن‌جا نگذاریم کمکی از آن‌طرف پل به نیروهای انقلاب برسد. بعد هم حمله می‌کنیم و منطقه را از دست آن‌ها می‌گیریم. حدود یک‌ربع به یازده شب شش بهمن بود که من در سپاه بودم. ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم. آن‌ها حمله را شروع کردند درحالی‌که بسیاری از نیروهای ما در جنگل بودند. مثلاً در ساختمان بسیج، تنها 7 نفر بودند. نکته‌ی جالبی را بگویم که نقل آن خالی از لطف نیست. در جیب یکی از دستگیرشده‌ها کاغذی را پیدا کردیم. در آن نوشته بود که از شیشه‌های ساختمان بسیج -حدود سی‌وسه پنجره- آن‌قدر به ما تیراندازی می‌شد که نمی‌توانستیم وارد ساختمان بسیج شویم.

اما همان‌طور که گفتم در آن ساختمان تنها هفت نفر بودند. این موضوع را بعدها با علامه حسن‌زاده‌آملی در میان گذاشتم که ایشان ضمن خواندن آیه‌ی: " أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ" (انفال؛ آیه‌ی 9) گفتند که در جنگ بدر هم ملائکه آمدند و به پیامبر کمک کردند و این‌ها این موضوع را نمی‌فهمند.

بنابراین درگیری‌ها در همان شب آغاز شد. ما تصمیم گرفتیم که در شب به دلیل آسیب‌پذیری، دستور حمله را متوقف کنیم و منتظر شدیم تا صبح شود. ضمن این‌که این تصمیم موجب شد که برای طرح‌ریزی حمله، زمان بیشتری را در اختیار بگیریم. صبح که شد، به کمک مردم، ما ابتکار عمل را در دست گرفتیم. مردم واقعاً به ما کمک کردند. تئوری‌هایی که در بعضی از کشورها مثل کوبا یا انقلاب چین، جواب داده بود و کمونیست‌ها توانسته بودند در 24ساعت، موفق شوند، در کشور ما و در آمل به‌وسیله‌ی مردم در 24ساعت، طومارش بسته شد. اصلاً خود مردم این‌ها را می‌گرفتند و تحویل می‌دادند. یادم هست که دمِ در سپاه، سه نفر از حزب‌اللهی‌ها دو نفر از آن‌ها را گرفته و برای تحویل آورده بودند. پرسیدم چگونه آن‌ها را دستگیر کردید؟ گفت این‌قدر تیر زدند و ما این‌قدر سنگ زدیم تا تیرهای‌شان تمام شد و گرفتیم‌شان. جالب است که آن بنده‌ی خدا تا آن روز آرپی‌جی ندیده بود. می‌گفت این سلاحش هم که شکسته را بگیر! زن و مرد کمک می‌کردند؛ زنان در سنگرسازی و... یا موردی را دیدم که کسی در پشتش شن ریخته و عقب‌عقب راه می‌رفت، مثل یه سنگر که اگر تیر زدند به آن بخورد. البته از دیگر شهرها نیز وقتی مردم و نیروها قضیه را شنیدند، به سمت آمل حرکت کردند تا به ما کمک کنند. به‌خاطر همین جان‌فشانی‌ها بود که امام در وصیت‌نامه‌ی خویش، از حماسه‌ی مردم آمل یاد می‌کنند. من در 11استان کشور خدمت کرده‌ام. اما تا به امروز مردمی بانشاط‌تر از مردم آمل ندیده‌ام.

به همین دلیل آمل لقب شهر "هزارسنگر" را گرفته است؟بله؛ حضور مردم به حدی بود که همه‌جا تبدیل به سنگر شده بود. یادم می‌آید که خانمی که برای امرار معاش خانواده تخم‌مرغ می‌فروخت، کار خود را رها کرد و با چادر خود شن و ماسه می‌آورد. پس از این ماجرا، برای ارئه‌ی گزارش خدمت امام رسیدیم. نماینده‌ی آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت که آمل به یک‌باره به شهر "هزارسنگر" تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد.

- با خارج از ایران هم ارتباط داشتند؟در این زمینه نکات جالبی وجود دارد که تا به‌حال نشنیده‌اید. این اطلاعات، ارتباط آن‌ها را با خارج از کشور نیز نمایان می‌کند. یک‌بار در همان سال‌ها با آقای هاشمی رفسنجانی جلسه‌ای داشتیم که پس از آن، ایشان در خطبه‌های نمازجمعه جمله‌ای دارد. ایشان می‌گوید که "در حوادث آمل، اتفاقاتی افتاد که من فعلاً از گفتن آن به دلیل مسائل امنیتی خودداری می‌کنم." اما جریان از این قرار بود که سال 61 وپس از حادثه‌ی آمل، نیروهای امنیتی در ایستگاه راه‌آهن دامغان، به یک زن و مرد مشکوک شده و آن‌ها را هنگام فرار دستگیر می‌کنند. مرد با خوردن سیانور خودکشی می‌کند، اما آن زن پس از دستگیری، همکاری کرده و اقرار می‌کند که از رابطین جنگل است و نیز قرار ملاقاتی را لو می‌دهد. او می‌گوید سه روز دیگر و در هتلی در سمنان، با پاریس تماس خواهیم گرفت. به همین جهت، نیروهای سپاه نیز در آن محل مستقر می‌شوند.

در شنودها مشخص شد که از پاریس می‌گفتند برنامه‌تان چیست؟ رابطین می‌گفتند که ما آماده‌ایم و بازار خوب است. بازار خوب است یعنی ما آماده‌ی عملیاتیم. آن‌ها نیز گفتند که منتظر ابلاغ ما باشید. هنگامی‌که از هتل بیرون آمدند، دستگیرشان کردیم که در بازجویی‌ها خانه‌ای را در ساری و روبروی استانداری مازندران لو دادند. وقتی آن خانه را تصرف کردیم، سه نفر در محل بودند. نکنه‌ی جالب این‌که 11خط تلفن برای خط‌دهی به نیروها و کنترل اوضاع در آن‌جا بود. تلفن‌ها زنگ می‌زد و چون آن‌ها با رمز با هم صحبت می‌کردند، ما نمی‌توانستیم، جواب بدهیم. ضمن این‌که آن سه نفر نیز با ما همکاری نمی‌کردند. خلاصه از طریق کاغذهایی که آن‌جا بود، متوجه رمزها شده و به تلفن آن‌ها پاسخ می‌دادیم. به این ترتیب توانستیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. آن‌ها 95 نفر منافق و کمونیست بودند که در مناطق کوهستانی سوادکوه کمپ زده بودند. به‌تدریج توانستیم همه‌ی آن‌ها را از کوه پایین بیاوریم و دستگیر کنیم. در گیلان نیز همین طرح را پیاده کرده و تعدادی را دستگیر کردیم. نکته‌ی جالب این‌که هیچ‌کدام از آن‌ها متوجه فریب‌خوردن‌شان نشده بودند. وقتی در چالوس -مرکز فرماندهی سپاه- قضیه را فهمیدند، برای‌شان باورکردنی نبود.

نکته‌ی دیگر این‌که، بنی‌صدر پس از فرار نیز به آن‌ها خط‌دهی می‌کرد. او در پاریس و طی مصاحبه‌ای گفته بود که در فاصله‌ی زمانی اندکی، شما شاهد خواهید بود در شمال کشور، حوادثی به وقوع می‌پیوندد.

- چه زمانی شهر پاک‌سازی شد؟حدود ساعت 4 بود که بسیاری از آن‌ها، کشته، مجروح و اسیر شده بودند. آن‌ها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عب‌نشینی می‌کردند. احساس کردم که ممکن است در حال عقب‌نشینی به سمت دادگاه بروند و آن‌جا را بزنند و زندانی‌ها را آزاد کنند. در زندان 45، 46 نفر منافق مهم داشتیم که با صدای تیراندازی به ‌وجد آمده بودند. سوار ماشین شدم و به سمت دادگاه رفتم. وقتی آن‌جا رسیدم، تیراندازی خیلی شدید بود. خلاصه دادگاه را حفظ کردیم. اما بعد متوجه شدیم که آن‌ها می‌خواستند فرار کنند. سرانجام نیز از 95 نفری که به شهر حمله کردند، تقریباً 86، 87 نفر جنازه و اسیر و مجروح گرفتیم و 7 نفر از آن‌ها توانستند فرار کنند که البته حدود دو هفته‌ی بعد، دستگیر شدند.

بانک فیلم

نرم افزارهای مذهبی موبایل

تصاویربرگزیده

سبک زندگی اسلامی (لطفا برای نمایش تصاویرباکیفیت برروی تصویرموردنظرکلیک کرده وتصویررا در رایانه تان ذخیره کنید)