جستجو
بایگانی
- مهر ۱۴۰۳ (۹)
- شهریور ۱۴۰۳ (۸)
- مرداد ۱۴۰۳ (۴)
- تیر ۱۴۰۳ (۱۴)
- خرداد ۱۴۰۳ (۲۰)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۲۴)
- اسفند ۱۴۰۲ (۳۰)
- بهمن ۱۴۰۲ (۲۵)
- دی ۱۴۰۲ (۲۶)
- آذر ۱۴۰۲ (۸)
- آبان ۱۴۰۲ (۱۴)
- مهر ۱۴۰۲ (۹)
- شهریور ۱۴۰۲ (۲)
- مرداد ۱۴۰۲ (۷)
- تیر ۱۴۰۲ (۴)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱۶)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۱۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱۴)
- اسفند ۱۴۰۱ (۱۷)
- بهمن ۱۴۰۱ (۲۰)
- دی ۱۴۰۱ (۲۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۱۶)
- آبان ۱۴۰۱ (۱۷)
- مهر ۱۴۰۱ (۱۵)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱۷)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۰)
- تیر ۱۴۰۱ (۱۱)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۹)
- فروردين ۱۴۰۱ (۹)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱۰)
- دی ۱۴۰۰ (۱۱)
- آذر ۱۴۰۰ (۸)
- آبان ۱۴۰۰ (۱۰)
- مهر ۱۴۰۰ (۱۲)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱۰)
- مرداد ۱۴۰۰ (۹)
- تیر ۱۴۰۰ (۸)
- خرداد ۱۴۰۰ (۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۹)
- فروردين ۱۴۰۰ (۹)
- اسفند ۱۳۹۹ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۹ (۲۴)
- دی ۱۳۹۹ (۱۷)
- آذر ۱۳۹۹ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۹ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۹ (۱۶)
- شهریور ۱۳۹۹ (۱۴)
- مرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۹ (۹)
- خرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۱۴)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱۶)
- اسفند ۱۳۹۸ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۹)
- دی ۱۳۹۸ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۸ (۱۴)
- آبان ۱۳۹۸ (۱۴)
- مهر ۱۳۹۸ (۱۱)
- شهریور ۱۳۹۸ (۱۷)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۸ (۲)
- خرداد ۱۳۹۸ (۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱۵)
- فروردين ۱۳۹۸ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۲)
- دی ۱۳۹۷ (۲۱)
- آذر ۱۳۹۷ (۶)
- آبان ۱۳۹۷ (۳)
- مهر ۱۳۹۷ (۵)
- شهریور ۱۳۹۷ (۳)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱۵)
- خرداد ۱۳۹۷ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۳)
- فروردين ۱۳۹۷ (۹)
- اسفند ۱۳۹۶ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۶ (۲۳)
- دی ۱۳۹۶ (۷)
- آذر ۱۳۹۶ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۶ (۱۶)
- مهر ۱۳۹۶ (۵)
- شهریور ۱۳۹۶ (۱۵)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱۶)
- تیر ۱۳۹۶ (۳۰)
- خرداد ۱۳۹۶ (۳۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۲۶)
- فروردين ۱۳۹۶ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۶۰)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵۱)
- دی ۱۳۹۵ (۵۸)
- آذر ۱۳۹۵ (۴۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۵۹)
- مهر ۱۳۹۵ (۹۳)
- شهریور ۱۳۹۵ (۷۴)
- مرداد ۱۳۹۵ (۷۵)
- تیر ۱۳۹۵ (۷۰)
- خرداد ۱۳۹۵ (۵۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۸۸)
- فروردين ۱۳۹۵ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۴ (۴۹)
- بهمن ۱۳۹۴ (۷۳)
- دی ۱۳۹۴ (۱۰)
- آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- شهریور ۱۳۹۴ (۴)
- مرداد ۱۳۹۴ (۶)
- تیر ۱۳۹۴ (۱۲)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲۸)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲۸)
- دی ۱۳۹۳ (۱۱)
- آذر ۱۳۹۳ (۵۶)
نويسندگان
- سرباز ولایت (2395)
پربحث ترين ها
-
-
کاریکاتور:: حجاب یا بی حجاب؟
۹۳/۰۹/۱۰ -
-
نـامـه ای بـرای خـواهـرم !
۹۵/۰۱/۱۶ -
-
لطفا قیمت این تصاویر را مشخص کنید
۹۵/۰۱/۲۴ -
عملی لذت بخش اما دردناک!
۹۵/۰۱/۱۴ -
-
-
آخرين نظرات
پيوندها
جای خالی شهید «طهرانیمقدم» در طوفانالاقصی
جای خالی شهید «طهرانیمقدم» در طوفانالاقصی
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، آینده را خوب میدید، خیلی امیدوار بود؛ بیادعا، خلاق و مصمم. روحیه نوآوری داشت و همیشه میگفت که اگر امروز ما موفق شدیم، این موفقیت «به اذنالله» است. اعتقاد داشت که ما باید توانمند باشیم و دستاورد جدیدی را کشف کنیم. وقتی میخواست مأموریتی را به سرانجام برساند، میگفت که من این مأموریت و این دستور را میخواهم انجام دهم، حتی اگر تکهتکه شوم.
ظهر روز ۲۱ آبان سال ۱۳۹۰، انفجاری مهیب منطقه «ملارد» استان تهران را لرزاند؛ صدا و موج انفجار در حدی بود که در اکثر مناطق استان البرز و حتی تهران هم شنیده شد. از آن روز بود که دیگر آن مرد گمنام در بین ما نبود و مردم وقتی آن مرد را شناختند که تازه فهمیدند چهکسی را از دست دادهاند.
قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) تهران، پر از چهرههای درخشانی است که جان خود را در راه دفاع از آب و خاک کشور خود و انقلاب اسلامی، فدا کردهاند؛ از شهید «مصطفی چمران» که سنگ مزار او با پرچم سهرنگ ایران مزیّن شده است، گرفته تا شهیدان نامآشنایی همچون «حسن باقری»، «رضا چراغی»، «جواد فکوری» و...؛ منزل آخر او هم، همینجاست؛ سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» را میگویم، همان سردار که روی سنگ مزار او نوشته شده است: «اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند».
دوستان و همرزمان وی، از اخلاق و رفتار خاص او، هم در زندگی شخصی و هم در محیط کاریاش میگویند؛ اینکه چگونه، شخصی با این رتبه و جایگاه با همکاران خود، از سرباز وظیفه و نیروی خدماتی گرفته تا محققان و نخبگانی که در صنعت موشکی، زیر دست او فعالیت میکردند، خاکیوار و بدون کِبر و غرور رفتار میکرد. با شنیدن خصوصیات اخلاقی و رفتاری او، یاد آن جمله معروف سردار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» میافتم که گفته بود: «تا کسی شهید نبود، شهید نمیشود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
اینروزها با شهادت «پدر موشکی ایران»، صنعت موشکی کشور تعطیل نشده است؛ بلکه طهرانیمقدمهای زیادی هستند که ادامهدهنده راه او هستند تا خواب را بر چشم مستکبران و دشمنان این مرز و بوم حرام کنند. همان یاران در گهواره امام خمینی (ره) و امام خامنهای (مد ظلهالعالی) که امروز بهعنوان دانشمندان و محققان گمنام صنعت موشکی کشور شناخته میشوند. یکی از این افراد که سالها در کنار شهید «طهرانی مقدم» بوده و بهدلیل مسائل حفاظتی و امنیتی، نامی از وی برده نمیشود، درباره خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام میگوید:
وقتی میآمد، انگار «طوفان» را با خود میآورد
«روحیه باز و جذابی داشت و همگی از اینکه داریم با وی کار میکنیم، احساس خوبی داشتیم. وقتی میآمد، انگار «طوفان» را با خود میآورد؛ «طوفان روابط»، «طوفان علائق». وقتی در کار بودیم، مانند اینکه در زمین فوتبال قرار داشتیم و «بچهها، بچهها...» گفتن، تکهکلام او بود. آنقدر فضایی خاص و صمیمی را ایجاد میکرد، که افراد احساس میکردند، فاصلهای بین آنها و شهید «طهرانی مقدم» نیست.
بهشدت به زندگی افراد دقت داشت؛ مثلا هدایایی را میگرفت و به افرادی که ازدواج میکردند یا صاحب فرزند میشدند، تقدیم میکرد، برای اینکه آنها ترغیب شوند و کار را با کیفیت بهتری دنبال کنند. به خانوادهها توجه میکرد؛ بهنحوی که به خانه افراد هم سرکشی میکرد و برای آنها هدیه میبرد تا خانوادهها را هم با مسائل کاری، هماهنگ کند».
سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» سهسال پایانی زندگی خود را در پادگان «شهید مدرس» بهسر برد؛ همانجایی که حتی برخی شبها را هم در آنجا صبح کرد، همانجایی که مبدأ پر کشیدن او بود. حالا امروز این پادگان محلی متروکه است؛ البته نه! چرا متروکه، اینجا جایی است که قدم زدن در آن، برای همراهان شهید خاطرهانگیز است، همانهایی که به «بچههای سردار» معروفند، مخصوصاً آن قسمتی از پادگان که یادمانی بهیاد شهید «طهرانی مقدم» و شهدای همراه او بنا کردهاند. یکی از این افراد درباره شهید «طهرانی مقدم» میگوید: هر امکاناتی هست، باید برای همه باشد.
«وقتی میخواست وارد مجموعه شود، به اولین قسمتی که میرسید، پیاده میشد و شروع میکرد به احوالپرسی؛ دانه به دانه، تک به تک، نفر به نفر، به هر قسمتی هم میرفت و در آخر به اتاق خودش مراجعه کرده و لباس کار خود را میپوشید و مانند یک کارگر کار میکرد، از ۸ صبح تا گاهی اوقات بهصورت شبانهروزی، تا جایی که ما همیشه میگفتیم، اگر لباس کار به تن حاجی برود، همه ما ایجا ماندگار هستیم.
یکبار برای وی دوچرخه گرفتند و گفتند که «حاج آقا میخواهید در پادگان تردد کنید، پیاده نروید»؛ اما گفت که من سوار نمیشوم تا برای همه قسمتها دوچرخه بخرید و معتقد بود که هر امکاناتی هست، باید برای همه باشد، نه فقط برای من. حتی یکبار بابت ماه مبارک رمضان جیرهای داده بودند؛ اما به نیروی روزمزد که یک کارگر بود، چیزی نداده بودند؛ حاجی تا فهمید ناراحت شد و گفت که «بروید مانند همین را تهیه کنید و به آن کارگر روزمزد بدهید، ما اینجا بین کسی فرق نمیگذاریم»؛ و این را هم بگویم که حاجی هیچکس را به فامیلی صدا نمیکرد، بلکه همه را با نام کوچک صدا میزد، حتی نفر جدیدی که وارد مجموعه میشد.
«پشت میز نشین» نبود/ همیشه نفر اول بود
یکیدوبار محافظان به او گفته بودند که وقتی در محوطه تردد میکنید، ما باید حواسمان به شما باشد؛ اما حاجی گفته بود که اینجا خانه من است و این افرادی هم که اینجا هستند، همه بچههای من هستند؛ اینجا من محافظی نمیخواهم. آدم در خانه خودش که محافظ لازم ندارد! اینها خیلی به من نزدیک هستند و من هم دِینی دارم به اینها، هیچموقع نگذارید فاصله من با اینها زیاد شود. وقتی هم که حاجی به شهادت رسید، بهدلیل این بود که به بچهها نزدیک بود، کنار بچهها بود و «پشت میز نشین» نبود. همیشه او نفر اول بود و بعد ما نفر دوم و سوم، پشت سرش بودیم.
الان هم درست است که در ظاهر نیست؛ اما وقتی در محوطه پادگان «شهید مدرس» قدم میزنیم، حضور او را حس میکنیم؛ چراکه حتی درختهای این پادگان هم حاضرند شهادت دهند که تکتک آنها را سرکشی کرده و همه اینجا قدم زده است. همیشه نماز اول وقت را در نمازخانه همراه با بچهها میخواند، موقع غذا خوردن، در سالن غذاخوری با بچهها غذا میخورد».
قدمهای او، تمام راهها و جادههای پادگان «شهید مدرس» را پشت سر گذاشته است؛ همانند علوم موشکی، همانند معنویت. کسی چهمیداند که چه ایدههایی در سر میپروراند؟ اما هرچه که بود، میخواست اسرائیل را نابود کند و برای رسیدن به اهداف خود، همانند جادههای پادگان «شهید مدرس»، سریعتر و سریعتر میدوید و هیچگاه آرام نمیگرفت. شاید در آن سهسالی که در «شهید مدرس» بود، میدانست که دیگر فرصتی ندارد. یکی دیگر از افرادی که به «بچههای سردار» معروف شده، گفته است:
خیلی راحت خندید و رفت
روزهای اولی که پادگان آمدم، حفاظت فیزیکی دژبان بودم؛ ولی حسنآقا را ندیده بودم. داشتم گشت میزدم که پشت بیسیم اعلام کردند؛ به سولهها بروید و به پیمانکاران بگویید تا بیایند بیرون، گفتم پیمانکارها را نمیشناسم، گفتند هرکسی که لباس شخصی است را بیرون کنید. رفتم دیدم یک نفر با لباس شخصی، خیلی خاکی دارد میآید، من هم فکر کردم که پیمانکار است؛ دست روی سینهاش گذاشتم و گفتم که بفرمایید بیرون؛ حالا نگو که خود شهید «طهرانی مقدم» بود. یکلحظه دیدم که یکنفر از عقب داد میزند که فلانی حسن آقا را چهکار داری! گذشت... غروب که شد، وقتی خودروی حاجی مقابل در دژبانی رسید، رفتم و گفتم «حاجآقا ببخشید، بیادبی شد»، حاجی گفت: «تازه آمدی؟»، گفتم «بله»، نگاهی کرد و خندهای کرد و گفت: «میدانی چه کار مهمی داری؟ پای کار باشی ها!». دست تکان داد و گفت: «در این راه موفق باشی»، بعد هم خیلی راحت خندید و رفت.
یک روز صبح بود، تا بیدار شوم و خودم را برسانم به پادگان، وقتی رسیدم که همکاران کار را آغاز کرده بودند. با همه احوالپرسی کردم و حاجی هم یک گوشه چشمی نگاه کرد و احوالپرسی کرد و بعد هم رفتم سر کارم. حین کار بودم که شهید «کنگرانی» آمد و گفت که «چرا دیر رسیدی؟»، گفتم: «واقعیت، دیشب دیر رفتم و صبح هم ماشین هم نداشتم و...». گذشت تا اینکه در غذاخوری، دژبان آمد و گفت که شهید «کنگرانی» با شما کار دارد. وقتی رفتم به اتاقش، گفت که بیا این برگه را امضا کن. اول فکر کردم که توبیخ یا جریمه شدم؛ اما دیدم نامه وام است. وقتی علت آن را سوال کردم، گفت: دیروز که گفتی ماشین ندارم، حسن آقا گفت که به ایشان وام بدهید که دیگر دغدغهای برای رفت و آمد نداشته باشد. آنجا بود که در یک حال و هوای دیگر، برایم عجیب بود که حاجی چگونه نیروها و زیردستهای خود را میسنجد که دغدغه و مشکلات آنها چیست؟ چراکه میخواست پیشرفت کار را بالا ببرد».
هنوز که هنوز است، صدای حاجحسن در میان بادی که در پادگان «شهید مدرس» میوزد، به گوش میرسد، صدایی آشنا برای «بچههای سردار» که به حرفهای خود، به آنها روحیه میداد؛ اما افسوس که دیگر بچههایش باید در «شهید مدرس» بنشینند و به آن یادمان فیروزهای بنگرند و به صدای باد گوش فرا دهند. باز هم یکی دیگر از «بچههای سردار» از او میگوید:
دشمن دارد کار میکند، پس بچهشیعه هم باید کار کند
«از طرح تکتک نیروها استفاده میکرد؛ هرکس حق داشت ایده دهد، حتی خلاقیتها را تشویق هم میکرد. هرکسی را در هر عرصهای مانند جوشکاری، آهنگری، رانندگی و... پرورش میداد. در میان کار همه بچهها را جمع کرده و شروع میکرد به توجیه کردن آنها، میگفت هدف ما چیست؟ میخواهیم به کدام سمت برویم؟ دشمن دارد کار میکند، پس بچهشیعه هم باید کار کند...؛ خیلی انرژی عجیبی میداد. مینشست آرمانها را دوباره مرور میکرد و تأکید میکرد «اگرچه دنیای شما باید تأمین شود؛ اما کار جدی است و شب و روز باید کار کنیم».
یک آزمایشی داشتیم که مدتها روی پروژه آن کار کرده بودیم، چندین ماه آمدیم پای آزمایش پروژه، اما با خطا مواجه میشدیم؛ یکبار که با خطا مواجه شدیم، حاج آقا رسید و گفت: «چه شده؟ چرا ناراحتید؟» دستها را گرفت و همه را بلند کرد و شروع کرد به تشریح آوردهها و دستاوردهای این آزمایشی که با خطا همراه بود. وقتی هم که آزمایشها موفقیتآمیز میشد، میگفت همانجا سجده شکر بهجای آورید.
انرژی و توجه خود را کامل منتقل میکرد، بهصورتی که همه خود را در سنگر مبارزه و مسئول نتیجه کار میدیدند و همه زندگی خود را برای کار میگذاشتند؛ بهدلیل آن انرژی که از حاجآقا میدیدند؛ چراکه خودش میآمد و پای کار میایستاد و از خود آبرو و همت میگذاشت.
روز آخر، قرار بود از جمعهاش همه بیاییم سر کار، هم حاجآقا و هم بچهها تا حدود یازده شب کار کردند، صبح که بیدار شدم، فکر کردم که هنوز خیلی زود است؛ اما دیدم که حاجآقا از دو سه ساعت قبل از بیدار شدن ما دارد با دوچرخه در پادگان میگردد. از قبل گفته بود که فردا عظیمترین روز ماست و دو تا کار عظیم داریم».
«جهان» جوانی است که از میدان کارگری برای انجام کارهای خدماتی به پادگان «شهید مدرس» آمد، جوانی که همچون همه «بچههای سردار» بعد از آن روز تلخ، گویی پدر خود را از دست داد. «جهان» جهانی از خاطرات را از آن روزهای «شهید مدرس» به یاد دارد؛ روزهایی که میشد صفا و صمیمیت را در آنجا دید. «جهان» نیز میگوید:
حاجحسن نگذاشت که من مستاجری بکشم
«هر موقع که پیشانی من را میبوسید و دست روی سرم میکشید، تمام خستگیهایم از تنم بیرون میرفت. روز دوشنبه بود، به شهید «مهدی نواب» گفتم که «میخواهم کمی زود بروم»، گفت: «چرا؟ حاجی شام میماند!»، گفتم: «میخواهم بروم خانه اجاره کنم»، گفت: «چقدر پول داری؟»، گفتم: «یک مقدار پول دارم، یک مقدار هم طلا دارم»، گفت: «طلاها را بفروش، هرچقدر که پول شد، به من بگو، فعلا هم از اجازه خانه صرف نظر کن». هرچه طلا داشتم فروختم و سهمیلیون هم به من وام دادند؛ اما من تا زمانی که حاجی زنده بود، نفهمیدم که نزدیک به هفت یا هشت میلیون تومان به من کمک کرده بود. سه نفر را فرستاد تا برگردند و خانهای خوب برای من پیدا کنند، تا اینکه یک خانه ۶۰ متری پیدا کرده و قولنامه هم کرده بودند، کلید خانه را گرفته و متر کرده و آن را موکت هم کرده بودند و حتی فرش هم خریده بودند؛ اینگونه شد که حاجحسن نگذاشت که من مستاجری بکشم».
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
لینک های تصویری
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه اسلامی (۸۶)
- بانک تصاویر (۲۴۸)
- علمای دین (۱۰۳)
- قرآن وحدیث (۹۸)
- حجاب (۳۶۴)
- احکام (۸۳)
- نرم افزارهای مذهبی (۴۴)
- بازی های مذهبی (۲)
- قرآن (۲)
- بانک فیلم (۴۱۶)
- سبک زندگی اسلامی (۴۸۴)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۱۶۱)
- پرسش وپاسخ (۶۹)
- زندگی به سبک شهدا (۱۹۹)
- من حضرت محمد (صلی الله علیه و آل (۱۴)
- خاطرات مدرسه (۱۶)
- زندگی درمکتب اهل بیت ع (۲۳۶)
- معروف نیوز (۸۷۲)
- رهبری انقلاب (۸۲۵)
- استکبار ستیزی از منظر رهبری انقلاب (۳۵)
- نماز (۳۱)
- بشقاب های توخالی (۲۹)
- فضای مجازی (۳۴)
- تربیت ازدیدگاه اسلام (۶۶)
- نرم افزاراندرویدی (۱۲)
- قرآن (۲)
- ویژه نامه مذهبی (۱۶۲)
- ماه مبارک رمضان (۳۲)
- ماه محرم (۲۶)
- ماه شعبان (۱۲)
- ماه صفر (۸)
- ماه رجب (۹)
- ماه ذی الحجه (۳)
- بسیج (۲۸)
- بانک صوت (۱۰۰)
- سخن نگاشت (۴۱)
- محرم وامام حسین ع (۱۰۵)
- حاج محمودکریمی (۲۷)
- حاج منصورارضی (۱۴)
- نزار قطری (۲)
- دهه فاطمیه (۶۲)
- آموزش (۱۵)
- معرفی سایت های مذهبی (۸)
- سبک زندگی غربی (۳۸)
- حکایت خوبان (۴۱)
- مدافعان حرم (۴۴)
- نیاک از نگاه دوربین (۸)
- داستان های صوتی (۱۰)
- درمسیر بهشت (۳)
- ازدواج (۲۲)
- دانستنی های حقوقی وقضایی (۲)
- گناه (۶)
- مجموعه دروس عرفان دروادی عمل (۲۲)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- رسالة الولایة (۲)
- لغت موران شیخ اشراق (۲)
- اسرارنماز (۴)
- اشارات بوعلی(نمط8) (۲)
- دهه فاطمیه (۱۰)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- نمآهنگ (۱۰۶)
- کودکانه (۷)
- سیاسی (۲۶)
- ماه مبارک رمضان (۸)
- غدیرخم (۶)
- حدیث (۲)
- معرفی سایت (۳)
- امام خمینی ره (۲۰)
- جنگ ودفاع مقدس (۴۰)
- شهیدسلیمانی (۲۱)
کلمات کلیدی
يادداشت ویژه
-
اسماعیل هنیه به شهادت رسید
چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳اسماعیل هنیه به شهادت رسید
روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همین رابطه و در اطلاعیهای اعلام کرد: آقای دکتر اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرار گرفتن محل اقامت آنان در تهران به شهادت رسیدند.
متن اطلاعیه به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با عرض تسلیت به ملت قهرمان فلسطین و امت اسلامی و رزمندگان جبهه مقاومت و ملت شریف ایران، بامداد امروز (چهارشنبه) محل اقامت جناب آقای دکتر اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی مقاومت اسلامی حماس ، در تهران مورد اصابت قرار گرفته و در پی این حادثه ایشان و یک نفر از محافظین وی به شهادت رسیدند.
علت و ابعاد این حادثه در حال بررسی و نتایج آن متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.
آخرين مطالب
-
امام خامنهای: در آینده نزدیک درباره مسائل لبنان و شهید نصرالله صحبت میکنم
چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳ -
سرلشکر باقری: ۳ پایگاه نظامی اصلی اسرائیل هدف قرار گرفت
چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مثل خورشید
يكشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ -
-
۳۲ سال رهبری «نصرالله» در حزبالله؛ از نصر تا شهادت
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
حزب الله از شهادت سید حسن نصرالله خبر داد
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مقاومت فلسطین پیروز است؛ حزبالله پیروز است
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
امام خامنهای: سرنوشت منطقه را حزبالله رقم خواهد زد
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
خط حزبالله ۴۶۳ | حزبالله پیروز است
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
بانک فیلم
-
نماهنگ | مثل خورشید
يكشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | مقاومت فلسطین پیروز است؛ حزبالله پیروز است
شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | صد جوان امروز صد مدیر فردا
يكشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ -
نماهنگ | بر عمق هوش مصنوعی مسلط شوید
يكشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پرچمدار نجات منطقه
سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ -
مقام معظم رهبری:اول افزایش مشارکت،بعدانتخاب خوب
يكشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ -
اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر رئیسجمهور شهید و همراهان گرامی ایشان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پیام رهبر انقلاب در پی شهادت رئیسجمهور و همراهان گرامی ایشان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ -
نماهنگ | ایران، ایران امام رضاست
دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ | کربلای ری
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
فرمانده معظم کل قوا: نیروهای مسلح چهرهای ستودنی از قدرت ملت ایران به نمایش گذاشتند
يكشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ خصوصیات حکومتی امیرالمؤمنین (ع)
دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۳ -
-
گفتوگوی قرآنی رهبر انقلاب با دو دختر خردسال حافظ کل قرآن برنامه محفل
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای افتتاح
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای سحر
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ مناجات اگر چه در بدر کوچه ی خطا شده ام/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ عبدگنه کارت دلش بی قراره/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ یاخیرالناظرین/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
نرم افزارهای مذهبی موبایل
-
نرم افزار خواص بی خواص/محرم 1399
پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ -
مسابقه فرهنگی بچه های عاشورا
شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۷ -
نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷ -
نرم افزارختم جزءسی قرآن مجید همراه با زندگینامه سرداران دفاع مقدس وشهدای نیاک
شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ -
ویژه نامه شورعشق
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
ویژه نامه خون خدا
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
نرم افزارتقویم سرداران دفاع مقدس1396
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶ -
نرم افزارتحت وب خط امام خمینی(ره)
يكشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ -
مجموعه چندرسانهای «عبد صالح
جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ -
کلیدسعادت
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
ویژه نامه ماه مبارک رمضان (نرم افزارتحت وب)
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارادعیه های ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارصوتی تصویری دعای روزهای ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزار جامع راهیان نور رونمایی شد +لینک دانلود
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ -
بازی محرم ونامحرم(احکام ویژه پسران)
يكشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی زیارت عاشورا
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی کاروان عشق 3 ( حاج محمودکریمی )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارکاروان عشق 2 ( ویژه محرم )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای تحت وب خون خدا(ویژه محرم)
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای غدیرخم
يكشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵