جستجو
بایگانی
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۱۹)
- فروردين ۱۴۰۳ (۲۴)
- اسفند ۱۴۰۲ (۳۰)
- بهمن ۱۴۰۲ (۲۵)
- دی ۱۴۰۲ (۲۶)
- آذر ۱۴۰۲ (۸)
- آبان ۱۴۰۲ (۱۴)
- مهر ۱۴۰۲ (۹)
- شهریور ۱۴۰۲ (۲)
- مرداد ۱۴۰۲ (۷)
- تیر ۱۴۰۲ (۴)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱۶)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۱۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۱۴)
- اسفند ۱۴۰۱ (۱۷)
- بهمن ۱۴۰۱ (۲۰)
- دی ۱۴۰۱ (۲۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۱۶)
- آبان ۱۴۰۱ (۱۷)
- مهر ۱۴۰۱ (۱۵)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱۷)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۰)
- تیر ۱۴۰۱ (۱۱)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱۹)
- فروردين ۱۴۰۱ (۹)
- اسفند ۱۴۰۰ (۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱۰)
- دی ۱۴۰۰ (۱۱)
- آذر ۱۴۰۰ (۸)
- آبان ۱۴۰۰ (۱۰)
- مهر ۱۴۰۰ (۱۲)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱۰)
- مرداد ۱۴۰۰ (۹)
- تیر ۱۴۰۰ (۸)
- خرداد ۱۴۰۰ (۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۹)
- فروردين ۱۴۰۰ (۹)
- اسفند ۱۳۹۹ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۹ (۲۴)
- دی ۱۳۹۹ (۱۷)
- آذر ۱۳۹۹ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۹ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۹ (۱۶)
- شهریور ۱۳۹۹ (۱۴)
- مرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۹ (۹)
- خرداد ۱۳۹۹ (۱۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۱۴)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱۶)
- اسفند ۱۳۹۸ (۱۷)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۹)
- دی ۱۳۹۸ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۸ (۱۴)
- آبان ۱۳۹۸ (۱۴)
- مهر ۱۳۹۸ (۱۱)
- شهریور ۱۳۹۸ (۱۷)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۸ (۲)
- خرداد ۱۳۹۸ (۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱۵)
- فروردين ۱۳۹۸ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۲)
- دی ۱۳۹۷ (۲۱)
- آذر ۱۳۹۷ (۶)
- آبان ۱۳۹۷ (۳)
- مهر ۱۳۹۷ (۵)
- شهریور ۱۳۹۷ (۳)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱۵)
- خرداد ۱۳۹۷ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۳)
- فروردين ۱۳۹۷ (۹)
- اسفند ۱۳۹۶ (۱۰)
- بهمن ۱۳۹۶ (۲۳)
- دی ۱۳۹۶ (۷)
- آذر ۱۳۹۶ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۶ (۱۶)
- مهر ۱۳۹۶ (۵)
- شهریور ۱۳۹۶ (۱۵)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱۶)
- تیر ۱۳۹۶ (۳۰)
- خرداد ۱۳۹۶ (۳۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۲۶)
- فروردين ۱۳۹۶ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۶۰)
- بهمن ۱۳۹۵ (۵۱)
- دی ۱۳۹۵ (۵۸)
- آذر ۱۳۹۵ (۴۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۵۹)
- مهر ۱۳۹۵ (۹۳)
- شهریور ۱۳۹۵ (۷۴)
- مرداد ۱۳۹۵ (۷۵)
- تیر ۱۳۹۵ (۷۰)
- خرداد ۱۳۹۵ (۵۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۸۸)
- فروردين ۱۳۹۵ (۴۳)
- اسفند ۱۳۹۴ (۴۹)
- بهمن ۱۳۹۴ (۷۳)
- دی ۱۳۹۴ (۱۰)
- آذر ۱۳۹۴ (۲۴)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- شهریور ۱۳۹۴ (۴)
- مرداد ۱۳۹۴ (۶)
- تیر ۱۳۹۴ (۱۲)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱۲)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲۸)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲۸)
- دی ۱۳۹۳ (۱۱)
- آذر ۱۳۹۳ (۵۶)
نويسندگان
- سرباز ولایت (2337)
پربحث ترين ها
-
-
کاریکاتور:: حجاب یا بی حجاب؟
۹۳/۰۹/۱۰ -
-
نـامـه ای بـرای خـواهـرم !
۹۵/۰۱/۱۶ -
-
لطفا قیمت این تصاویر را مشخص کنید
۹۵/۰۱/۲۴ -
عملی لذت بخش اما دردناک!
۹۵/۰۱/۱۴ -
-
-
آخرين نظرات
پيوندها
۷۷۶ مطلب با کلمهی کلیدی «رهبری انقلاب» ثبت شده است
رونمایی از یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب داستانی «تَن تَن و سندباد»
کتابخانه اسلامی سبک زندگی اسلامی معروف نیوز رهبری انقلاب
رونمایی از یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب داستانی «تَن تَن و سندباد»
در مراسم دومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی که صبح امروز (دوشنبه) در مؤسسهی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد، از یادداشت حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب داستانی «تَن تَن و سندباد» نوشتهی آقای محمد میرکیانی رونمایی شد.
در این مراسم که از سوی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای و با عنوان «نشست تخصصی ادبیات کودک و نوجوان از منظر رهبر انقلاب اسلامی» برگزار شد، جمعی از شخصیتهای فرهنگی و ادبی حضور داشتند.
حضرت آیتالله خامنهای در این یادداشت که در آبان ماه ۱۳۷۳ به نگارش درآمده مرقوم داشتهاند:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
ـ من هم همین قصّه را همیشه تعریف میکردم! حیف که خیلیها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن تن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخهی این کتاب را به همهی بچهها بدهم . .
*****************************************************************
گفتوگو با محمد میرکیانی، نویسنده کتاب «تنتن و سندباد»
خانوادهها باید فرزندان را هوشیار بار بیاورند
«من هم همین قصه را همیشه تعریف می کردم! حیف که خیلی ها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید!» این بخشی از یادداشت کوتاهی است که رهبر انقلاب بعد از خواندن کتاب «تنتن و سندباد» در وصف این اثر نوشتهاند. تنتن و سندباد کتابی داستانی برای مخاطب نوجوان است که در ابتدای دههی هفتاد با موضوع «تهاجم فرهنگی» نگاشته شد. محتوای ارزشمند، پیرنگ داستانی قوی و زبان استعاری از ویژگیهای ممتاز این اثر ارزشمند است. در آستانهی رونمایی از یادداشت رهبرانقلاب بر این کتاب، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR گفتوگویی با نویسندهی کتاب، آقای محمد میرکیانی تریتب داده است. نویسندهای که در کارنامهی ادبی خود کتابهایی همچون «قصهی ما مثل شد»، «پهلوان حیدر» و «قند و پند» را نیز دارد.
* چه شد که شما به حوزهی داستان کودک و نوجوان علاقه پیدا کردید و به این حوزه وارد شدید؟
ادبیات کودک و نوجوان، ادبیات پایهای و ریشهای است. من تقریباً از اوایل جوانی علاقهی وافری به نوشتن داشتم، بهدلیل اینکه در ایام نوجوانی، کارگر چاپخانه بودم. قدیمها کارگر چاپخانه، بعد از نویسنده یا مترجم، اولین کسی بود که متن را میخواند. از همینجا به ادبیات علاقهمند شدم. البته کار اصلیام برای نوشتن را بعد از انقلاب شروع کردم. مسجدی بود به اسم مسجد نبوی که در آنجا کار تئاتر را شروع کردم. یکی دو سال بعد، شروع به نوشتن قصه کردم. تقریباً اسفندماه سال ۱۳۶۰ بود که داستانی نوشتم به اسم «قلعهی شاه مال منه». این داستان مبنای ورودم به صداوسیما شد. اولین برنامهای هم که شروع کردم، برنامهی «قصهی ظهر جمعه» بود. در آن دوران با آقای رهگذر آشنا شدم و همان آشنایی مبنایی شد برای نوشتن در عرصهی ادبیات کودک و نوجوان.
در رابطه با اینکه چرا برای این گروه سنی مینویسم، باید بگویم معمولاً هنرمندان و نویسندگان این حوزه هرکدام بهدلایلی وارد آن میشوند. اولین و مهمترین دلیلش این است که با این گروه میتوانند ارتباط برقرار کنند؛ یعنی بهراحتی میتوانند وارد فضا یا دنیای ذهنی مخاطب شوند. وقتی توانستند وارد دنیای ذهنی مخاطب شوند، میتوانند با آن حرف بزنند و ارتباط برقرار کنند و زندگی، هستی، معارف و اندیشه را برایشان تعریف کنند. علت اصلی فعالیت من در عرصهی ادبیات کودک و نوجوان هم همین بود؛ یعنی گروهی بود که میشناختمشان و میتوانستم با آنها ارتباط برقرار کنم. علاوه بر این، حوادث و ماجراهای دوران کودکی و نوجوانیام را خوب به یاد داشتم و اینها برای کار بهتر، به من کمک میکرد.
* نکتهی حائز اهمیت این است که ادبیات نوجوان یکی از مهمترین عرصههای ادبی است که میتواند بر هویت نسل آینده تأثیرگذار باشد. در مورد اهمیت این موضوع توضیح دهید و اینکه چرا در ایران این موضوع ضعیف است؟
دورهی نوجوانی، دورهی تفکر و یافتن فلسفهی زندگی است. دورهی بایدها و نبایدهاست. دورهی اندیشه است. دورهای است که نوجوان به من وجودی خودش و به چراها خیلی فکر میکند. زندگی چرا اینگونه است، من در آینده چرا باید آنگونه شوم، چرا اینطور فکر کنم، چرا این لباسها را بپوشم، چرا این غذاها را بخورم و... برای همین، سرمایهگذاری اصلی در دنیا، روی گروه سنی نوجوان انجام میگیرد.
فضای کار برای دوران کودکی، دورهی آموزشی است؛ یعنی در حقیقت، مخاطب شما تحتتأثیر پیامهای آموزشی مستقیم، راحتتر قرار میگیرد. روشنتر عرض کنم، خردسال و کودک راحتتر حرف نویسنده را میفهمند. دوران نوجوانی اما اینگونه نیست. دورهی نوجوانی دورهی چندوچون است. برای همین، نوشتن برای نوجوانان، بهمراتب دشوارتر از نوشتن برای کودکان است. البته من برای همهی ردههای سنی نوشتهام؛ هم برای کودک و هم برای نوجوان. منتها چون دورهی نوجوانی دورهی منطق و اندیشه و فلسفه است، فرد بهسادگی تحتتأثیر پیام یا اندیشهی نویسنده قرار نمیگیرد. به همین علت، تعداد نویسندگان نوجوان کمتر است.
* در سالهای اخیر، رهبر انقلاب تأکید داشتند که تولید محصولات فرهنگیمان، مخصوصاً برای کودک و نوجوان، باید افزایش پیدا کند؛ چراکه محصولات غربی در این حوزه زیاد است، اما محصولات بومی خیلی کم هستند. رفتار مسئولان را در زمینهی تولید محصولات فرهنگی برای این ردهی سنی، چگونه ارزیانی میکنید؟ چرا محصولات فرهنگی ما نسبتبه دههی شصت و هفتاد، کاهش پیدا کرده است؟
دلایل مختلفی دارد. اولاً در دههی شصت، ما در فضای تولید محصول فرهنگی، رقیب نداشتیم. شبکههای مجازی، ماهوارهها، اینترنت و... نبود. مسئولین کشور هم بهدلیل اینکه هنوز نظام تثبیت نشده بود، دائم دغدغهی فعالیتهای فرهنگی داشتند و فکر میکردند بهترین راه تثبیت نظام، تولید کالای فرهنگی است. با گذشت زمان و تصور اینکه دیگر تهدیدات فرهنگی تمام شده است، سطح تولید محصولات فرهنگی کودک و نوجوان هم کاهش یافت و در نهایت به فراموشی سپرده شد.
ثانیاً مدیریت فرهنگی ما قوی نیست. در دنیا دورهای بود که تولید محصول فرهنگی یک کار شخصی محسوب میشد، مثلاً یک نفر تابلویی برای خودش میکشید یا یک نفر برای خودش کتابی مینوشت یا شعری میگفت، ولی با گذشت زمان، برای اینکه محصول فرهنگی به دست مخاطب برسد و تکثیر شود، نیاز به مدیریت فرهنگی به وجود آمد. امروزه در دنیا، پشت هر کتاب یا فیلم خوبی که تولید میشود، یک مدیر توانمند وجود دارد. موجهای سنگین تبلیغاتی برای محصولشان ایجاد میکنند و با آدمهای مختلف راجعبه آن اثر گفتوگو میکنند و به این ترتیب، اثرشان بهعنوان یک محصول فرهنگی مطرح میشود. متأسفانه در سالهای اخیر، مدیریت فرهنگی ما ضعیف بوده است.
* شما در ابتدای دههی هفتاد، کتاب «تنتن و سندباد» را نوشتید. ماجرای نوشتن آن چه بود و چرا احساس کردید باید چنین کتابی با این مضمون نوشته شود؟
من از سال ۶۱ تا ۷۲ سردبیر و نویسندهی قصهی ظهر جمعهی رادیو بودم. خیلی از داستانها را در آن زمان من مینوشتم یا بازنویسی و تنظیم رادیویی میکردم. یکی از کارهایی که مجبور بودم برای رادیو انجام بدهم، این بود که هر هفته یک قصه بنویسم. برای این کار به متون کهن فارسی مراجعه میکردم. دربارهی فضاها، آدمها، قهرمانها، سرزمینهای دور و نزدیک و مخصوصاً فضاهای خاصی که در ادبیات کهن و عامیانهی ما راجعبه جادهی ابریشم بود، مطالعه میکردم. در اوایل دههی هفتاد که رهبر انقلاب بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردند، کتاب «تنتن و سندباد» را نوشتم که فکر میکنم اولین رمانی بود که راجعبه تهاجم فرهنگی نوشته شده است.
البته در این داستان همهی شخصیتها یکسان نیستند. مثلاً شخصیت تنتن که او را یک جهانگرد میشناسند (که البته از نظر من جهانگیر است، نه جهانگرد) و بچهها هم دوستش دارند و طرفدار هم زیاد دارد، نماد یکی از قدرتهای غرب است. تنتن نماد یک نوجوان آمریکایی شیرین و باهوش است. یا کاپیتان هالوک نماد قدرت نظامی آنهاست. پرفسور نماد اندیشه و فکر و فناوری آنها و سگ پشمالو نماد سبک زندگی آنهاست. ما که در زندگیمان سگ نداریم که وارد زندگیمان شود. اینها شخصیتهایی هستند که همهجای دنیا میروند. من تصور کردم که در مقابل این شخصیتها، باید شخصیتهای داستانی را قرار بدهیم که آنهم بتواند همهجای دنیا برود. دیدم شخصیتی که ما داریم، سندباد داستان «هزارویک شب» است. البته این سندباد با آن کارتونی که ژاپنیها درست کردهاند، تفاوت دارد. سندباد سفرش را از ۳۵سالگی شروع میکند، نه از نوجوانی.
* بعد از نوشتن کتاب، چه حاشیههایی به وجود آمد؟
خیلی از همکاران بنده خوششان نیامد. به نظرشان میآمد این کار، کتابسازی است. خیلی وقتها که میخواهند بگویند کاری ارزش فرهنگی ندارد، میگویند کتابسازی شده است. میگفتند میرکیانی کتابسازی کرده است و این شخصیتها را داخل داستان قرار داده است تا جذابیت ایجاد کند، درحالیکه من واقعاً نیازی به این موضوع نداشتم. هدف اصلیام این بود که تهدید فرهنگی که احساس میکردم وجود دارد، به مخاطب و جامعه منتقل کنم.
* گویا سالها گذشت تا این دوستان متوجه موضوع تهاجم فرهنگی شدند.
بله، این ما هستیم که باید هوشیار باشیم. یکی از کارهایی که غربیها برای تسلط بر دنیا انجام میدهند، «یکسانسازی فرهنگی» است. برای اینکه این کار انجام شود، باید مابقی مردم دنیا مثل آنها فکر و زندگی کنند تا از این طریق، آنها بتوانند محصولات خودشان را بفروشند. در حقیقت راه تسلط اقتصادی، تسلط فرهنگی است. تا فکر یک جامعه را تغییر ندهند، نمیتوانند محصول خود را بفروشند. این یک واقعیت است. مثلاً اینترنت که میآید، بخشی از آن، توسعهی محصولات آنهاست و بخشی دیگر، تبلیغ و ترویج فکر و اندیشهی آنها. ما هم میتوانیم از این امکان استفاده کنیم، بهشرطی که واقعیت را درک کنیم. واقعیت این است که تهاجم فرهنگی را باور کنیم. تهاجم فرهنگی وجود دارد. از قبل هم وجود داشته، منتها حالا چندلایه و پیچیده شده است.
یک زمان آنها علیه اسلام محصول تولید میکردند، بعد علیه انقلاب محصول تولید کردند و حالا علیه ایران هم فیلم میسازند، مثل فیلم «سیصد». برای اینکه فهمیدهاند اندیشهای در مقابل اندیشهی آنها وجود دارد. بنابراین ما هم باید در مقابل آنها برنامهریزی کنیم و نقاط قوت و ضعف خودمان را بهدرستی بشناسیم. همین حوزهی ادبیات کهن که بنده در آن کار میکنم، یکی از نقاط قوت فرهنگی ماست که مانع از یکسانسازی فرهنگی و تبلیغ فرهنگ غرب میشود. غرب بهشدت بهدنبال از بین بردن خردهفرهنگهاست، چون این خردهفرهنگها هستند که موجب پایداری فرهنگ و هویت میشوند. «تنتن و سندباد» هم در حقیقت برآمده از همین خردهفرهنگ شرقی و ادبیات عامه و کهن خودمان است.
ایران از آن جهت برای غرب اهمیت دارد که در چهارراه جادهی ابریشم قرار داشته و نقطهی طلایی تمدنهای بزرگ جهان است. بنابراین آنها سعی دارند بر آن تسلط پیدا کنند، چون اگر بر ایران تسلط پیدا کنند، بر کل منطقه دست پیدا میکنند. از منظر اقتصادی و سیاسی نیز اهمیت ایران قابل ملاحظه است. واضح است که همواره نمیتوانند با لشکرکشی به اهداف خود دست پیدا کنند و ایران را تحت سلطه قرار دهند. بنابراین از طریق فرهنگ این کار را انجام میدهند. محصول فرهنگی تولید میکنند و از این راه هم درآمد کسب میکنند، هم فرهنگ و فکر خود را تبلیغ میکنند و هم موجب از بین بردن فرهنگ ملی ما میشوند.
* در اوایل دههی هفتاد، در بدو ورود پدیدهای به نام ماهواره، گویا شما خیلی زودتر از برخی مدیران فرهنگی متوجه تهدید فرهنگی علیه ما شدید و شروع به نگارش کتاب «تنتن و سندباد» کردید. اگر بخواهید توصیهای برای این روزها داشته باشید، چه میگویید؟
بهترینش به نظر من، همان بصیرت است. بصیرت برای نوجوانان و خانوادههای ما حرف اول را میزند. اولاً خانوادهها باید فرزندان ما را هوشیار بار بیاورند. در سرمایهداری غرب، هیچکاری بدون هدف انجام نمیشود. به قول خودشان، برای سنتسنتشان برنامهریزی میکنند. بنابراین تولید فکر و فرهنگ، تولید فیلم و سریال و پویانمایی، راهاندازی شبکههای ماهوارهای، برگزاری جشنوارههای هنری و علمی بینالمللی، همه و همه با قصد و هدفی انجام میشود. بهترین راه مقابله آن است که ما در برابر آن هوشیار باشیم و بصیرت داشته باشیم.
دوم آنکه براساس اولویتها و نیازهای کشور و جامعه، تولید کنیم. باید قدمهایمان را حسابشده برداریم؛ یعنی اگر از ما پرسیدند که این داستان، این فیلم یا این سریال برای چه ساخته شده است، باید دلیل و هدف قانعکنندهای داشته باشیم. البته متأسفانه در حال حاضر اینگونه نیست. هر محصولی بهصرف اینکه محصولی فرهنگی است، قابل ارائه نیست. کمااینکه هر غذایی بهصرف اینکه اسمش غذاست، قابل خوردن نیست. برای غذای جسم کودکانمان تا چهاندازه اهمیت قائل هستیم، اما به غذای روح آنها اهمیت نمیدهیم. خانوادهها باید قبل از اینکه اتفاقی بیفتد، متوجه خطر فرهنگی موجود بشوند.
سوم آنکه باید به تاریخ خودمان (تاریخ ملی و تاریخ اسلامیمان)، ادبیات کهن و عامهمان و همچنین شناخت عناصر فرهنگیمان، توجه بیشتری داشته باشیم. مثلاً ما در فرهنگ ملیمان چیزی به نام «ضربالمثل» داریم. این ضربالمثلها در حقیقت امربهمعروف و نهیازمنکرند. همان سبک زندگی اسلامی-ایرانیاند. در آنها امانتداری و منظم بودن، دستدرازی نکردن به اموال غیر، آداب معاشرت درست با دیگران، رعایت حقالناس و... وجود دارد. همهی اینها امربهمعروف و نهیازمنکر هستند. گسترش همین فرهنگ و ادبیات عامه و قدیمی، موجب پایداری فرهنگی کشور میشود. متأسفانه در فیلمها و سریالهای خودمان، از این تلمیحات و اشارات خیلی کم بهره میبریم و برعکس، از تلمیحات وارداتی استفاده میکنیم. مثلاً در فلان سریال، یکی از شخصیتها به دیگری میگوید «تو فکر کردی سوپرمنی». تلمیحات در حقیقت نمک یک زبان و فرهنگ محسوب میشوند. اینها را نباید از فرهنگهای دیگر گرفت.
در غرب، گاهی هزینه و زمان زیادی صرف میکنند تا یک اصطلاح جا بیفتد. مثلاً شکسپیر در نمایشنامهی «هملت» مینویسد: «بودن یا نبودن، مسئله این است.» چقدر این جمله را در آثار فرهنگی و هنری خودشان تکرار کردند تا آن را در فکر جامعه جا بیندازند. حالا دیگر ما هم این جمله را میدانیم. در ادبیات ملی ما، کلی از این عبارات حکمتآمیز و پندآموز و جملات نغز وجود دارد، خیلی بیشتر و بهتر و حکیمانهتر از جملات تمدن غرب. مثلاً «خدایا از تو میخواهم که چیزی نخواهم.» اما متأسفانه اینها در تولیدات فرهنگی ما اصلاً وجود ندارد، درحالیکه منبع اصلی تولید فکر و فرهنگ، ادبیات است. ما اگر با ادبیات غنی خودمان آشنا نباشیم، نمیتوانیم حرف بزنیم. کسی که مطالعه نداشته باشد، از دایرهی واژگانی کمی برخوردار است و بنابراین نمیتواند بهخوبی حرف بزند. حتی مدیران فرهنگی ما را هم میتوانید اینگونه امتحان کنید. مدیران فرهنگی زیادی را دیدهام که موقع سخنرانی، متنی را مثل انشای بچهدبستانیها، جلوی چشمشان میگیرند و از روی آن میخوانند. معلوم است این مدیر فرهنگی، نه از ادبیات چیز خاصی میداند و نه اینکه مطالعهی چندانی داشته است. واضح است که اساساً این فرد توانایی تأثیرگذاری بر فلان هنرمند را نخواهد داشت.
بنابراین آن چیزی که من در این کتاب دنبال آن بودهام، هوشیاری نسبتبه زندگی، ایران و اتفاقات جاری در دنیاست تا بچهها بتوانند با خواندن این کتاب، متوجه یک مسیر تاریخی درست شوند. مثلاً در جایی از این کتاب، گفتوگویی بین رستم و تارزان وجود دارد. تارزان به رستم میگوید «غریبه تو اینجا چهکار میکنی؟» رستم میگوید «آن زمانی که در مغربزمین اصلاً خبری نبود، من اینجا داشتم گورخر شکار میکردم.» هدفم این بود که با این گفتوگو نشان بدهم که تمدن ماست که پیشینهای تاریخی دارد، وگرنه از کشف آمریکا فقط سیصد سال میگذرد. نوجوان ما باید این را بداند. باید بداند که در دنیا، ما حرف برای گفتن داریم و حالا که حرف برای گفتن داریم، نباید خیلی راحت تحتتأثیر حرف دیگران قرار بگیرد. البته ما هیچگاه ستیزهجو نبودهایم. آنها همیشه ستیزهجو بودهاند و جنگها را همیشه آنها راه انداختهاند، مخصوصاً در صد سال اخیر. ما فقط در مقابل تهاجمات آنها، ایستادگی کردهایم.
* سؤال آخر اینکه کار بعدی که در دست دارید، چیست؟
مدتهاست که موضوعی برای نوشتن، ذهن من را مشغول کرده و آنهم نگارش رمانی جذاب دربارهی انقلاب اسلامی است. رمانی که جذاب باشد و مخاطبش هم کودکان باشند، کار خیلی سختی است. دوست دارم رمانی بنویسم که بچهها با آن ارتباط برقرار کنند و آن را بخوانند. دربارهی دفاع مقدس الحمدالله کارهای خوبی شده است که البته کافی نیست، اما بههرحال کارهای خوبی انجام شده، اما دربارهی انقلاب اسلامی هنوز این اتفاق نیفتاده است. انشاءالله خدا کمک کند و بتوانم این کار را انجام بدهم.
نماهنگی از دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهیدان اعلمی
بانک فیلم زندگی به سبک شهدا رهبری انقلاب
نماهنگی از دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهیدان اعلمی
حضرت آیتالله خامنهای: «من بدون تعارف، نشستن پهلوی والدین شهدا و روی فرش آنها و زیر سقف آنها را برای خود سعادت میدانم، برای خود مفید میدانم. ما از شماها کسب روحیه و معنویت میکنیم، الحمدلله رب العالمین.»
همزمان با فرا رسیدن میلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR نماهنگی از حضور رهبر انقلاب در منزل خانوادهی شهیدان اعلمی، در دیماه سال ۹۴ را منتشر مینماید.
نماهنگی از دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهیدان اعلمی
عنوان کلیپ : شهیدان اعلمی
منبع:سایت شهدای نیاک
توصیهای به دختران عزیزم!
حجاب سبک زندگی اسلامی رهبری انقلاب
توصیهای به دختران عزیزم!
امروز، بحمداللَّه، در همه کشور، دانشگاه و حوزه علمیه وجود دارد و دختران جوان، در بخشهای مختلف این دو نهاد و مرکز علمی، آگاهی کسب میکنند و به علمآموزی میپردازند. تا وقتی این روحهای جوان، پرشور، دارای آگاهی، با اراده وبا محبّت، در جامعه ما بحمداللَّه فراوان است، استکبار، امریکا و دشمنان ریز و درشت این ملت، هیچ غلطی نسبت به این کشور نمیتوانند بکنند. توصیه من به خواهران و دختران عزیزم این است که معلومات و آگاهیهایتان را بیشتر کنید. مطالعه، دقّت، تحقیق، درس، ورود به مسائل مورد ابتلای روز و اهتمام به کارهای دینی، جزو وظایف حتمی و مسلّمی است که امروز زنان کشور باید مثل مردان، خود را موظّف به انجام آنها بدانند. شما هستید که فرزندان صالح میپرورید و همسران خود را برای ورود به میدانهای مثبت، تشجیع میکنید. بسیاری از زنان، شوهرانِ خودشان را بهشتی میکنند و آنها را از مشکلات دنیا و آخرت نجات میدهند. کار و تلاش زن و آگاهی و موضعگیری او، چنین ارزشی دارد.
رهبر انقلاب؛ ۷۵/۶/۲۸
سخنان صریح ارزشمند حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در مورد دختران به اصطلاح بد حجاب
سخنان صریح ارزشمند حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در مورد دختران به اصطلاح بد حجاب
برگرفته شده از بیانات امام خامنه ای (مدظله العالی) در مورد حجاب
منبع"سایت انصارکلیپ
نماهنگ گوهری درصدف
نماهنگ گوهری درصدف
برگرفته شده از بیانات امام خامنه ای (مدظله العالی) در مورد حجاب / کاری از سایت انصار کلیپ
پوشش دختر در مقابل خواستگار چگونه باید باشد؟
حجاب احکام پرسش وپاسخ رهبری انقلاب
پوشش دختر در مقابل خواستگار چگونه باید باشد؟
مطابق با فتاوای آیتالله العظمی خامنهای؛ توسط حجتالاسلام والمسلمین فلاحزاده
دختری که هنوز عقدش با پسری که به خواستگاری او آمده خوانده نشده -ولو انگشتر هم آورده باشند- بنا بر حکم اولی نامحرم هستند و حدود و ثغور شرعی در رابطه با حجاب، نگاه و حتی صحبت باید رعایت شود، اما یک استثنائی وجود دارد؛ زمانی که خواستگار آمده، همهی صحبتها شده و توافق صورت گرفته، فقط مانده که پسر نامزدش را خوب ببیند که آیا کاملاً مورد پسند است یا خیر؛ گفتهاند یک نگاه به مو و اینها اشکالی ندارد آن هم احتیاط این است که لباس توری داشته باشد و از روی آن ببیند اما این بدان معنا نیست که هر روز خواست صبح و شب راه بیفتد دخترها را ببیند بعد راجع به شرایط صحبت بکند.
گوشهای از مکاشفات عالم ربانی آیتالله بهاءالدینی و آیت الله العظمی بهجت
علمای دین سبک زندگی اسلامی پرسش وپاسخ رهبری انقلاب حکایت خوبان
گوشهای از مکاشفات عالم ربانی آیتالله بهاءالدینی و آیت الله العظمی بهجت
حجتالاسلام کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران در آستانه پانزدهمین سالگرد رحلت آیتالله بهاءالدینی ماجراهای مختلفی از مکاشفات این عالم ربانی و آیت الله العظمی بهجت بیان کرد.
به گزارش جهان به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام، در آستانه پانزدهمین سالگرد رحلت عالم ربانی و عارف پارسا، حضرت آیتالله سیدرضا بهاءالدینی، فرصت را مغتنم دانستیم تا خدمت حجتالاسلام والمسلمین صدیقی برسیم و از زبان ایشان شمهای از حالات و کمالات آن سالک الی الله را بشنویم.
در این گفتوگوی صمیمی، صحبتهای شنیدنی و نکات جالبی هم درخصوص آیت الله بهجت، امام خمینی و رهبر معظم انقلاب مطرح شد که دریچههای جدیدی را در شناخت این بزرگواران به روی مخاطب میگشاید.
*سؤال اولمان این است که از چه زمانی با آیتالله بهاءالدینی آشنا شدید؟
ـ خیلی دقیق یادم نیست. من بچه طلبه بودم در یک مجلسی که ایشان بودند، روضه خواندم و آقای بهاءالدینی خیلی مرا تحویل گرفت. این حرفهایی که الان به برکت امام و انقلاب مطرح است، آن موقع اصلاً کسی در این وادیها نبود، ولی خب امثال آنها را دوست داشتم. اینها هم ما را دوست میداشتند و خیلی عادی تفقد و نوازش میکردند، ولی رفت و آمد اصلی ما با مرحوم آیتالله بهاءالدینی از اواخر دوره حضرت امام بود که رسماً گاهی به منزلشان میرفتیم. ایشان هم سراغ ما را میگرفت. قهراً هم آدم یک احساس خاص و جدیدی پیدا میکند. کرامتهای ایشان را میشنیدیم و دیگر با این دید به ایشان نگاه میکردیم. آن وقتها این جوری نبود. نماز آقای بهجت میرفتیم، روضه آقای بهجت میرفتیم و حالیمان نبود که آقای بهجت از اولیاءالله است، اشرافی دارد، چشم بازی دارد. اینها حالیمان نبود، ولی دوست داشتیم. آقای بهاءالدینی هم همین جور بود. بعد از انقلاب، امام افق را عوض کرد و خیلی از ناگفتنیها را دریافتیم و فهمیدیم که اینجاها هم خبرهایی هست.
ما معمولاً خدمت آیتالله بهاءالدینی میرفتیم و معمولاً هم ایشان نوازش خاصی داشت و گاهی ما را برای ناهار نگه میداشت. صبح که میرفتیم، میپرسید صبحانه خوردی یا نه و به ما صبحانه میداد. یک بار تهران آمدند، منزل ما و شب ماندند. تنها شبی که خدمت ایشان بودم، همان شبی بود که ایشان تهران بود. دلم میخواست بدانم شب را ایشان چگونه میگذراند؟ و آن شب را نخوابیدم. ایشان بعد از نیمه شب بلند شد. میدانستیم که چای باید کنارشان باشد، چایشان آماده بود. قبل از وضو، بلند شدند، نشستند مدتی در عالم خودشان بودند و داشتند نگاه میکردند، بعد رفتند وضو گرفتند و آمدند و نماز شب مختصری خواندند. شاید نماز شب آقا یک ربع بیشتر طول نکشید. بعد از نماز شب همینطور ساعتها در عالم خودشان بودند.
* با آیتالله بهجت از چه زمانی آشنا شدید؟
ـ دقیقا یادم نمیآید ولی از همان دورانی که بچه طلبه بودم خدمت آیتالله بهجت، علاقه داشتم. همان ایام یک بار که رفته بودم مشهد، برای آقا یک پوستین خریدم. وقتی برگشتم رفتم درِ خانه آقای بهجت. در زدم، آمد دم در، گفتم: «آقا! من این را برای شما آوردهام».
فرمودند: «اگر روز قیامت، مرا دیدی که وضع بدی دارم، پشیمان نمیشوی که این را آوردی؟ اگر به عنوان یک آدم خوب آوردی، به من نده». از همان جا خلاصه حجت را رساند که اینکه دیگران فکر کنند آدم خوبی هستی فایده ندارد...
ما که افق آنها را نداشتیم، فقط ظواهرشان را میدیدیم. آقای بهجت کلاس دیگری بود، آقای بهاءالدینی مسیر خاص خودش را داشت و در نوع خودش بینظیر بود.
آقای بهجت استاد داشته، استادش آقای قاضی بوده و کار کرده، رفقایشان امثال آقای علامه طباطبایی و دیگران بودند و اهل دستورات و نسخهها و سیر و سلوک بوده است. اما آقای بهاءالدینی تا آخر عمر اصلاً در این وادیها نه رفت و نه کسی را تشویق کرد که فلان ذکر را بگویند، فلان کار را بکنند. مجالسش خیلی عُرفی و عادی و نشست و برخاستش خیلی مردمی بود. با همه بود و با هیچکس نبود. آقای بهجت امساک داشت در اینکه همه را بپذیرد یا وقتش را به همه کسی بدهد و علیالدوام مشغول کارهای خاص خودش بود، ولی آقای بهاءالدینی خیلی دستباز بود در اینکه همه را بپذیرد و رفت و آمد کند. هیچ تکلفی، هیچ نوع تقیدی جز قید شرعی در وجود آقای بهاءالدینی مطلقاً نبود.
وقتی ایشان آمد منزل ما، خب به اعتبار ایشان عده دیگری هم آمده بودند. عیال ما هم با یک عشقی، آستین بالا زده بود و غذاهای خوبی درست کرد. برای آقا سوپ به همراه آن غذاها درست کرده بود. اما ایشان هیچ دست به غذاها نبرد، ولی سوپ را خورد. آب هویج آوردیم، آب هویج را هم خورد، ولی نه گله کرد که چرا این جور غذایی را درست کردید، نه خودش این جور بود که حالا که اینها زحمت کشیدهاند باید بخوریم. هیچ! هیچ! راحتِ راحت! انگار مثلاً خانه خودش است و هیچ تکلفی نداشت. بعد هم صبح که شد، گفت: «من میخواهم بروم کنار باغچه بنشینم». فرش انداختیم و آنجا نشست. حالا اینکه مهمان است و چیز خاصی باشد، اصلاً مطرح نبود.
محضرشان هم که میرفتیم، این جور نبود که حالا کسی آمده و چیز جدیدی باید باشد. همان حالات عادی خودشان را داشت. بیتکلفی آقای بهاءالدینی بارز بود و علاوه بر آن، از بازی و بازیگر خیلی بدش میآمد.
فردی از ایشان درخواست کرده بود که بروند منزلش و شاید مقدماتی را هم فراهم کرده بود. آن بنده خدا کارهای هم بود، وقتی آمد، آقا یک حالتی نشان دادند که خیلی برای ما عجیب بود و نرفتند. هم نرفتند و هم نشان دادند که خوششان نمیآید. اما اشخاصی بودند که در آن ردهها نبودند، ولی آقا به قدری راحت برخورد میکرد که طرف احساس میکرد آقا خیلی دوستش دارد. معمولاً این شیوه ایشان، شیوه حضرت رسول«ص» بود.
خود من هم فکر میکردم، آقا هیچکس را بیشتر از من دوست نمیدارد! آخرین دیداری که با ایشان داشتم، حالشان خوب نبود، سکتهشان شدید بود. میخواستند بلند شوند نمیتوانستند، من رفتم کمک کنم. حاجآقا عبدالله آمد، ایشان گفت: «بعضیها از فرزند به آدم نزدیکترند، بگذار کمک کند»، ولی احساسم این است که با خیلیها این جور بودند. وقتی عنایتشان شامل بود، هر کسی که میرفت فکر میکرد که آقا خیلی به ایشان لطف دارند.
* از کرامات و حالات معنوی آن بزرگواران چه مواردی را در یاد دارید؟
ـ من در محضر آقای بهاءالدینی نه سؤال میکردم و نه پیش آمد که ایشان از کرامتها چیزی بگوید.
با آقای بهجت هم در طی سنواتی که روضهخوانشان بودیم و خیلی وقتها در خلوتهایشان بودیم، گاهی میرفتم، آقا میآمدند، مینشستند و تحملمان میکردند، ولی یادم نمیآید یک بار چیزی سؤال کرده باشم. معمولاً دوست داشتم خودشان عنایتی بکنند و حرفی بزنند. من نه چیزی پرسیدم، نه ایشان از این مسائل با ما چیزی مطرح کردند البته گاهی بعضی از کرامتهای دیگران را میگفتند.
آقای بهاءالدینی قضیه دوره بچگی خود را این گونه فرمودند که: «با بچهها بازی میکردیم، خواب دیدیم، مَلَکی چیزی تقسیم میکند. به ما که رسید، گفتند این اهل بازی است. به او چیزی ندهید». فرمودند: «بچه بودم که این خواب را دیدم. از آنجا بازی را از ما گرفتند و ما بازی را کنار گذاشتیم» و ایشان هم خودش واقعاً بازی نداشت. از این تشریفاتی که بعضی از ماها، در شأن آخوندیمان رعایتهایی میکنیم، اصلاً نداشت. هیچ نداشت. ایشان با اشخاصی که این جور بودند، خوشحال نبود.
یک چیزی هم که در آقای بهاءالدینی یافتم، هم خودشان تصریح میکردند و هم خودم گاهی دیده بودم. ایشان نفوس ناریه را میشناختند. یک بار رفتم خدمت ایشان. ساعت را نگاه کردم، دیدم چهار ساعت است در منزل ایشان هستم. خیلی خجالت کشیدم. بین خود و خدا منفعل شدم. چنین آقایی و چنین نوری را ما چه کارهایم که چهار ساعت وقت ایشان را گرفتیم؟ با خجالت به ایشان گفتم: «آقا! ما در محضر شما گویا در زمان نیستیم. من به ساعت نگاه نکرده بودم. خیلی مزاحم شدیم، اذیت شدید.» ایشان فرمودند: «نه! ما از وجود شما اذیت نمیشویم. ما از نفوس ناریه اذیت میشویم».
آقای بهاءالدینی یک چیزی را برای همه تکرار میکرد، آقای بهجت هم یک چیزی را برای همه تکرار میکرد. آقای بهجت یکی قضیه عمروعاص را که موقع مردن، از شدت حسرت انگشت به دهان بود و با آن حال سقط شد، خیلی برای عبرت تکرار میکرد. دیگر اینکه به همه این کلید را میگفتند که در مسلّمات شرع، به یقینیات خودتان عمل کنید، در غیر یقینیات توقف کنید تا برایتان روشن شود. در بعضی از مواقع این را هم تکرار میکردند، ولی پیش همه نمیگفتند. ایشان حدیثی را اضافه میکردند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(?).
مکرر از مرحوم بهاءالدینی این حدیث را در جلسات مختلفی که ایشان موعظه میکردند، مکرر از ایشان میشنیدم که پیغمبر فرموده است: «خداوند تمام مَساوی(بدیها) را در یک بیت جمع و قفل کرده است، کلیدش شراب است. هر که شراب میخورد، این بیت مَساوی را باز میکند و به همه مَساوی راه دارد» و میفرمودند، پیغمبر فرمود: «دروغ بدتر از شراب است». ایشان در مقام معالجه دردهای اجتماعی، خیلی روی این موضوع حساس بودند و بارها میگفتند که دروغ بدتر از شراب است.
به نظر میرسید حالتی که آقای بهاءالدینی داشت، حالت شهود بود، حضورش هم قوی بود. آدم وقتی خدمت آقای بهاءالدینی بود، واقعاً احساس حضور در محضر خدا را میکرد. گویا این خودِ آئینه خداست و خدا در وجودش جلوه دارد. در عین حال که با آدم حرف میزد، عالمش عالم عجیبی بود که جز تعبیر به حضور نمیشود چیزی گفت. دیگر اینکه نگاههایش حاکی از این بود که ایشان یک چیزهایی را میبیند. بعضی از دوستان ما میگفتند که مکاشفات آقای بهاءالدینی آنقدر زیاد است که گاهی این رؤیت سَر را با رؤیت سِرّش اشتباه میکند! علیالدوام پسِ پرده را با آن چشم باطنش میدید، در عین حال که چشم ظاهرش هم باز بود.
ایشان منزل ما که بودند، آقای فاطمینیا آمد. دیروقت بود. آقای بهاءالدینی فرمودند: «خیلی گشتی». ظاهرا آقای فاطمینیا راه را گم کرده بودند و زیاد گشته بودند و گفت: «تا راه را پیدا کنیم خیلی گشتیم». ایشان گشتن آنها را داشتند میدیدند.
جریان شهید صیاد هم مشهور است. ما هم هر وقت رفتیم، گویا آقا آماده بودند و میدانستند که بناست ما بیاییم. یک بار هم نشد که آمدن برایشان غیرمنتظره باشد. گویا بنا بوده و خودشان خواستند که شما بیایید و با آمادگی میپذیرفتند.
* داستان شهید صیاد شیرازی که اشاره کردید چه بود؟
مرحوم صیاد از جبهه که میآمدند، به قم رسیده بودند، شب دیروقت بوده. ایشان به دوستش پیشنهاد کرده بود که برویم پیش آقای بهاءالدینی. رفیقش گفته بود که الان که وقتش نیست. گفته بود: «نه، دلم برای آقا تنگ شده». وقتی رفته بودند، در زده بودند، آقا خودش در را باز کرده بود و چایی هم آماده بود. مرحوم صیاد گفته بود: «آقا! ما فکر میکردیم دیروقت داریم میآییم. چهجور شد که چایتان آماده است؟» فرموده بود: «همانی که در دل شما انداخت که بیایید، همان هم به ما گفت که چای درست کنیم».
*شهید صیاد اهل معنا بود...
ـ به بزرگان و به اخلاقیون علاقمند بود، به توسلات علاقمند بود. صیاد کارش درست بود، خدا رحمتش کند.
*اشاره فرمودید که علی الظاهر نماز شب آقای بهاءالدینی ساده بود، آن ذکر و ورد هم به آن صورت و با آن دستورالعملهای خاص که در سیر و سلوک هست، ایشان نداشت. پس این مقام و ویژگی را از کجا به دست آورده بود؟
ـ اینکه عرض کردم ایشان بینظیر بود، برداشتم با عقل قاصر خودم همین است، فکر میکنم این موهبتی است. اینها اول مجذوب میشوند، بعد راه میافتند. دیگران راه میافتند تا جذبهها ببرند. اینها از اول مجذوباند. آقای بهاءالدینی که فرمودند در بچگی بازی را از من گرفتند، پیدا بود که از همان وقت دستی با ایشان همراه شده است. اینکه «ناجاهم فی قلوبهم» امیرالمؤمنین در جملات نهجالبلاغه دارند، سکوتشان حاکی از این است که از جای دیگر با آنها اشراق میشود، خودش سکوت کرده است که او بگوید.
* گاهی وقتها برای ما که نمازمان ناقص است، خیلی حواسمان جمع باشد، تازه توجه به الفاظ پیدا میکنیم که داریم چه لفظی را با چه معنایی میگوییم. خیلی تلاش کنیم معنای آن لفظ را هم در ذهنمان مرور میکنیم. «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ* صِرَاطَ الَّذِینَ...»، اما قرب و خدا را در آن لحظه با همه وجود یافتن و احساس کردن و حضور در محضر او را احساس کردن و سخن گفتن با او را درک نمیکنیم و گاهی اوقات الفاظ به نوعی حجاب میشوند و همین طور تقید به تجوید و آداب قرائت و تلاوت. البته اینها جای خودشان را دارند و آثار خودشان را. حتی در روایات داریم که شنیدن آیات قرآن یا خواندن و مطالعه کردنش برای هر حرفی حسنه و درجه و محو سیئه دارد و بیاثر نیست و آثار زیادی دارد، ولی شاید مرحله عمیقتر قضیه، نکتهای باشد که فرمودید آقای بهاءالدینی بعد از نماز مدتها در سکوت مینشست و غرق در فکر و اندیشه و تمرکز روی خدا... «تَفَکُّر السَّاعَةِ اَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِین سِنَة».
ـ همان حالات حضرت ابیذر: «کانَ أَکْثَرُ عِبادَةِ أَبیذَر أَلتَّفَکُرَ و الْأِعتِبارَ»(?)
*تفکر در خدا... «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»(?) که همان ذکر قلبی است.
ـ بله...
*رابطه آقای بهاءالدینی با امام چگونه بود؟
ـ ایشان معتقد بود که امام ولایت تکوینی دارد. ایشان میگفتند اینکه امام با یک صحبت یا یک نوشته، خلقی را بیرون میکشد یا تعطیل میکند، این جور نیست که بر اساس یک امر اعتباری این کار را بکند. ایشان در خلق تصرف میکند و حتی افرادی که در خط نیستند، همراهی میکنند. معتقد بود که همان ولایت تکوینی است. آقای بهاءالدینی درباره امام فرمودند که این ولایت تکوینی است. یکی هم اینکه فرمودند: «امام که میآید و دستش را بالا میبرد، نیت میکند و برای خدا دستش را بالا میبرد. همه کارهایش برای خداست، دستش را هم که تکان میدهد، برای خداست».
* از آقای بهاءالدینی در ارتباط با مقام معظم رهبری مطالب مختلفی نقل شده است. شما در این خصوص چه میدانید؟
ـ حافظهام خیلی قوی نیست. گاهی خدا میآورد در ذهنمان و یک چیزهایی به مناسبتها میآید، ولی الان چیزی که یادم هست، ایشان همین اواخر عمرشان آمدند تهران و رفتند بیمارستان. من هم اینجا رفتم دیدنشان و هم بعد رفتم قم. ایشان فرمود: «میدانستم مشکل من پزشکی نیست. با طبیب حل نمیشود، ولی چون حضرت آقا خواستند بروم، به احترام ایشان رفتم».
* آقا از ایشان خواسته بودند که برای معالجه بروند؟
ـ بله. ایشان با پیشنهاد حضرت آقا رفته بود و میگفتند با اینکه میدانستم مؤثر واقع نمیشود، به احترام ایشان رفتم.
تا اینجا را خودم از آقای بهاءالدینی شنیدم. آقای شمشیری میگفت که آقای بهاءالدینی فرمودند: «من میدانستم کار این جوری نیست و به احترام آقا آمدم بیمارستان شهید رجایی، ولی وقتی آمدم فهمیدم خیری در آن بوده و وجود مبارک امام زمان ـ اروحنا فداهـ برای عیادت اینجا تشریف آوردند». معلوم شد که حکمتش این بوده که حضرت قرار بوده قدمشان را اینجا بگذارند.
*به غیر از این مورد آیا ایشان باز هم به حضرت حجت تشرف داشتند؟
ـ بله، ما یک آقای سجادی در قم داریم که همشهریمان است. هم از مریدهای آقای بهجت بود و هم از مریدهای آقای بهاءالدینی. گاهی هم میآمد و آب و جارو میکرد و خیلی به آقا عشق داشت. گفت: «روزی آقای بهجت آمد عیادت آقای بهاءالدینی. آمد خم شد دست آقای بهاءالدینی را ببوسد، آقای بهاءالدینی دستشان را کشیدند، ولی آقای بهجت با ایشان معانقه کردند. دو زانو نشستند کنار تختشان. مدتی نشستند، همینجوری نگاه میکردند و هیچی نمیگفتند». میگفت شاید یک ساعتی آنجا بود.
*یعنی آقای بهجت، می خواستند دست آقای بهاءالدینی را ببوسند؟
ـ بله. آقای سجادی گفت: «من ایشان را بدرقه کردم. وقتی آقای بهجت از در خانه آقای بهاءالدینی آمد بیرون، برگشت نگاهی به درِ این خانه کرد و گفت: همسایههای ایشان ندانستند که با چه کسی همسایهاند، ولی بدانند یا ندانند، برکات حضور حضرت در این خانه به اینها هم میرسد».
بله، خیلی نعمتها را از دست دادیم ما.
*درباره موضوعی که از ایشان در مورد قائم مقام رهبری نقل شده و اینکه چه کسی جانشینی امام خواهد بود، شما چیزی در ذهنتان هست؟
ـ خودم از ایشان نشنیدم، ولی یکی از دوستانمان آقای فرحناک برایم نقل کرد، صحبت قائممقامی [آقای منتظری] که شد، ایشان گفت: «نه! من اینجور نمیبینم. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آسید علی آقا است». آن وقت اصلاً کسی خوابش را هم نمیدید، اصلاً آن فضا، فضایی بود که کسی نمیتوانست مقابل قائممقامی چیزی بگوید.
ایشان خیلی عاطفی نسبت به حضرت آقا بود. حتی گاهی که آقازادههای آقا میرفتند آنجا و بعد که ما میرفتیم، با خوشحالی میگفت که آقامصطفی یا آقازاده دیگرشان اینجا بود.
* ذکر نکاتی از رابطه آقای بهجت و آقا هم در اینجا خالی از لطف نیست!
ـ اجمالاً ارادت آقا به آقای بهجت، خیلی سابقه دارد. آقا از ابتدا نسبت به اهل باطن یک کشش خاصی داشته، لذا خیلیها سر راهش قرار گرفتند. مثلاً حضور ایشان در جلسات مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی. ملاقاتهای مکررشان قبل از انقلاب و در دوره نهضت با آقای بهجت سابقه داشته است. من خودم به خاطر اینکه علاقمند به آقا بودم و هستم و امیدوارم تا آخر هم خدا ثابتقدم نگهم دارد، گاهی نسبت به بعضی از مقدسین تردید داشتم که اینها نسبت به انقلاب، نظام، رهبری و ولایت سلیقه خاص خودشان را داشته باشند لذا چیزی نمیگفتم و سؤالی نمیکردم، ولی یکی از رفقایمان -که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه میخواند و آقا هم تشویقش میکرد- گفت در جلسهای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر میرسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند. آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند: «شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم».
*معروف است که همان اوایل، ایشان وقتی در حضورشان راجع به جوان بودن و کمسن بودن آقا نسبت به بزرگان دیگر صحبت کردند، ایشان قریب به این مضمون فرموده بودند: همان یکبار که گفتند علی(ع) جوان است برای هفت پشتمان کافی است!
ـ پیشنهاد مرجعیت آقای بهجت را هم آقا به ایشان داده بود. آقای بهجت در کاغذ کوچکی که معمولاً مصرف نمیشود، چهار شرط نوشته و داده بودند به آقا که: از من تبلیغ نشود. رسالهام باعث نشود از رساله دیگری جلوگیری شود. دو شرط دیگر خاطرم نیست.
*یعنی آقا از ایشان خواسته بودند که رساله چاپ شود؟
ـ بله.
* به عنوان حسن ختام بفرمایید جنابعالی در این سالها از ابعاد معنوی آقا چه دریافت کردهاید؟ احساس میشود در ایشان زمینههایی از قبل بوده است. از پیشینه، سابقه و روحیه عبودیتی که ایشان داشت، انس با قرآنی که داشت، انسی که با امام رضاو اهل بیت «ع» داشت، همسنهای ایشان نکات خیلی جالبی را تعریف میکنند. در دوران نهضت و مبارزه و انقلاب هم که روشن است. زمان ریاست جمهوری و زمان امام و عنایتهای خاص امام هم به ایشان روشن است، اما میخواهم این را عرض کنم که بعد از اینکه علیرغم عدم تمایل ایشان برای تصدی رهبری، خداوند مقلّب القلوب، قلبها را به سوی او متمایل کرد و مسئولیت رهبری بر دوش ایشان قرار گرفت، احساس میشود یک نورانیت دیگری، یک معنویت دیگری، یک پیوند عمیقتری با خداوند، اهلبیت، عبادت و قرآن در وجود ایشان ایجاد شد.
ـ الحمدلله همینطور است. بنده علاقه دارم که هر ماه خودم را به امام رضا«ع» عرضه کنم. مدتی است که توفیق دست داده است و میروم. گاهی هم که کار دارم، میروم حرم و برمیگردم فرودگاه. فقط در همین حد. یک بار رفتم، از آستانه پایینِ پا که میخواستم وارد صحن شوم، صورتم را گذاشتم روی سنگ آستانه و به امام رضا«ع» عرض کردم: «آقا! من مهمان شما هستم. میخواهم بدانم که آیا شما مرا به عنوان مهمان پذیرفتهاید؟ میخواهم به حساب شما اینجا باشم. خودم نمیخواهم هزینه کنم. تقاضای دیگرم این است که یا حضرت مهدی«عج» را ببینم یا کسی را ببینم که او حضرت را دیده باشد».
این را عرض کردم و رفتم تو. رفتم مفاتیح را باز کردم، میخواستم زیارت جامعه بخوانم. هنوز شروع نکرده بودم. یک آقای سلیمی در مشهد بود که منبر میرفت و خیلی هم حدیث حفظ بود. مرحوم طباطبایی که تابستانها به مشهد میآمدند، ما آن وقتها که مشهد بودیم جلسات آقای طباطبایی، در روزهای پنجشنبه را میرفتیم. نوعاً هم ایشان احادیث نابی را آنجا مطرح میکرد و آقای طباطبایی توضیح میداد. با آقای سلیمی در حد سلام و علیکی که در جلسات آقای طباطبایی همدیگر را میدیدیم، ارتباط داشتیم. غیر از آن هم هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. هنوز شروع نکرده بودم که ایشان آمد کنار من و گفت: «فلانی! ناهار بیایید خانه ما». من چون از حضرت خواسته بودم، فوری به ذهنم آمد شاید حضرت پذیرفتهاند. استخاره کردم، ببینم اگر این اجابت حضرت است که ناهار را بمانیم و بعد از ناهار برگردیم. استخاره خوب آمد. فهمیدم که مطلب اول برآورده شد. به ایشان گفتم: «من منزل شما را بلد نیستم». گفت: «ظهر بیا مسجد ملاحیدر، نماز آقای مروارید، من میآیم و از آنجا با هم میرویم».
رفتم مسجد آقای مروارید، نماز ظهر را خوانده بودند. جوانی آمد و مقابل من نشست، خم شد دستم را بوسید و اشک ریخت. گفت: «من با منبرهای شما خیلی صفا کردم، ولی یک اتفاقی برایم افتاده، میخواهم این را برای شما بگویم». گفت: «مرحوم آقای مولوی قندهاری که از دنیا رفت، من مطمئن بودم که در تشییع جنازه ایشان حضرت حضور پیدا میکند، لذا به شوق و اشتیاق حضرت رفتم و سایه به سایه از اولین آناتی که مطلع شدم، کنار جنازه بودم، تا اینکه آمدیم توی صحن. به صحن که آمدیم، دائماً حواسم به اطرافم بود که ببینم شخصیت فوقالعادهای یا کسی را میبینم... به نزدیکهای حرم که رسیدیم، یک حالت سرزنشی نسبت به خودم شروع کردم: مگرتو کی هستی؟ با چه رویی میخواهی حضرت را ببینی؟ اصلاً چه توقعی داری؟ شروع کردم به بدیهای خودم بد و بیراه گفتن. ما کجا؟ آقا کجا؟ در حال سرزنش خودم بودم که صدایی خیلی ملایم و آرام آمد: میخواهی آقا را ببینی؟ برگشتم جهت صدا را ببینم، دیدم ماشاءالله حضرت در این جمعیت از همه به قول معروف یک سر و گردن بلندتر بود... و توصیفاتی از حضرت کرد از جمله اینکه گفت «موهای مبارکشان از زیر عمامه تا بناگوششان بود، محاسن پرپشت. دقت کردم و در موهای سر و صورت حضرت یک موی سفید ندیدم». این جوان این را با یک حالت انقلابی به من گفت و رفت. من این جوان را نه قبلش یادم میآید دیده باشم، نه بعد از آن. خیلی هم آرزو دارم یک بار دیگر او را ببینم.
بعد آقای سلیمی آمد و ما را برد خانهاش و از جریاناتی که با مرحوم آقای علامه طباطبایی داشت، سخن گفت. خدا رحمتش کند، وفات کرد. آقای طباطبایی هم به ایشان یک اذکاری داده بود. معلوم شد که اهل بعضی حرفها بود. آقای سلیمی گفت: «من سی سال همسایه حضرت آیتالله خامنهای بودم و اُشْهِدُ بِالله، من آقای خامنهای را از دورههای جوانیاش تا الان نسبت به نسوان معصوم میدانم».
در سفری هم ما به مکه میرفتیم. در هواپیما یکی از آقایان روحانیون کنار من نشسته بود، گفت: «در قم یک آقایی است که حالاتی برایش پیش میآید که در آن حالات، گذشته و آینده را میبیند. ایشان گفته است که در مدینه، کنار حجره حضرت صدیقه طاهره«س»، در محراب تهجد در آن قسمت آخر، نقطهای است که اگر کسی آنجا بنشیند و حداقل صد بار لعن را بگوید، آثاری دارد». لعن هم این بود: «لَعَنَ الله غاصِبِیک وَ ظالِمِیک وَ ضارِبِیک وَ قاتِلِیک یَا فاطمة الزهـــراء (سلام الله علیها)». من این را که آنجا شنیدم، در باطن خودم گفتم در این سفر ما مهمان خانم فاطمهایم و ایشان از اینجا سفره را پهن کردهاند. رفتیم مدینه و هر شب که میرفتم آنجا این ذکر را بگویم، با اینکه آنجا معمولاً شلوغ است و گاهی آدم میایستد و ناامید میشود، ولی هر وقت که رفتیم گویا برایم جا نگه داشتهاند. در همان نقطه نشستیم و این ذکر را گفتیم.
بعد رفتیم مکه. در مکه جمعی از دوستان بودند، یک آقایی هم آنجا بود. این دوستان که گاهی حرفهای بیربط میزدند، ایشان گفت: «شما میدانید کجا هستید؟ شما که اهل علمید. چرا اینجا وقتتان را به این چیزها صرف میکنید؟» به من الهام شد آن کسی که گذشته و آینده را میبیند، باید این باشد.. رفتم جلو و گفتم: «شما این ذکر را توصیه کردید؟» پرسید: «شما گفتی؟» جواب دادم: «بله». گفت: «شما امسال دوباره به مدینه برمیگردی و مهمان خانم زهرایی». همانی که در ذهنم آمده بود که مهمان خانم زهرا«س» هستم، گفت این سفر برمیگردی به مدینه و مهمان خانم زهرایی!. خدا گواه است نه خودم برنامه داشتم برای برگشتن به مدینه، نه از بعثه چنین قراری بود. اتفاقاً آقای ریشهری بعد از موسم حج برگشت، بنا شد آقای جنتی بیاید بهجای ایشان در مدینه، به من گفت: فلانی! من دارم میروم مدینه، شما هم بیا با هم برویم و من به اسهلِ وجه، منتظر هم بودم ببینم چگونه میروم که اینجوری جور شد.
از ایشان پرسیدم: «آن نقطه که آدم بنشیند و آن ذکر را بگوید، چه خصوصیتی دارد؟» گفت: «حضرت زهرا«س» وقتی به هوش آمد و سراغ امیرالمؤمنین«ع» را گرفت، فضّه عرض کرد: علی را بردند. حضرت زهرا«س» آمد که با همان حالش امیرالمؤمنین«ع» را نجات بدهد. به آن نقطه که رسید از شدت درد، دیگر از حرکت بازماند و آنجا نشست. نفسی گرفت و بعد رفت. من با تعجب گفتم: «ما روضهخوانیم و برای حضرت زهرا«س» زیاد مطالعه کردهایم. این را من در هیچ جا ندیدهام. شما این را از کجا نقل میکنید؟» آرام گفت: «خودم دیدم. خودم دیدم». دیگر در آن سفر با ایشان مأنوس بودیم.
ایشان گفتند که در مدرسه حجتیه که آقا هم در آنجا حجره داشتند، در همان ایام به آقا گفته بودند که شما در آینده رئیس این مملکتید! نکنه دیگر که ایشان گفت اینکه: «آقای خامنهای گوهر پاکی است... به همین دلیل مکرر خدمت حضرت تشرف داشته است، ولی نشناخته». سال بعد ایشان گفت: «طوبی للخامنهای! طوبی له. وجود مبارک امام زمان ـارواحنا فداهـ در عرفات با اسم ایشان را دعا میکرد».
با توجه به قرائن صدقی که ایشان برای بازگشت ما به مدینه پیشگویی قطعی کرد و همینجور شد، من یقین دارم آنکه گفت حضرت زهرا«س» را خودم دیدم، گذشته را هم همین جور میبیند و در مورد آقا هم یقیناً درست میگفت، هم دعای امام زمان«عج» را و هم تشرفات ایشان را خدمت حضرت.
*جملاتی که آقا در پایان آن خطبه نمازجمعهشان خطاب به حضرت حجت«عج» بیان کردند، یک سِرّ عجیبی دارد که هربار که انسان میشنود، آتش میزند آدم را.
ـ خدا به حق مادرش حضرت زهرا«س» مستدامش کند. انشاءالله پرچم را خودشان بدهند به دست آقا. [با حالت تضرع]
پینوشتها:
۱ـ «بحارالانوار» ج ۶۸، ص ۳۶۳؛ «الفصـول المختارة« ج ۱، ص ۶۸؛ «إحیاء العلوم« ج ۱، ص ۶۳، از طبع دارالکتب العربیّة ـ مصر.
۲ـ حدیثی از امام صادق(ع)؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۲۳.
۳ـ قرآن کریم، سوره احزاب، آیه ۴۱.
۴ـ قرآن کریم، سوره قصص، آیه ۸۵.
منبع:جهان نیوز
پاسخ به سؤالات شرعی مخاطبان درباره احکام پوشش و آرایش
پاسخ به سؤالات شرعی مخاطبان درباره احکام پوشش و آرایش
یکی از مباحث مهم فقهی که مورد نیاز آحاد افراد جامعه میباشد احکام «پوشش و آرایش» است. «پوشش» یک امر طبیعی برای انسانها و از ممیزات او نسبت به دیگر موجودات است. «آرایش» هم رفتاری است که از تمایل انسان به خودآرایی نشئت میگیرد. اسلام در احکامی که در مورد پوشش و آرایش وضع کرده، این دو مسئله را نظاممند کرده بهگونهای که شخصیت وزین و مطلوب را برای آقایان و بانوان حفظ کند.
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای (KHAMENEI.IR) چندی پیش اعلام کرد به پرسشهای شرعی مخاطبان دربارهی احکام پوشش و آرایش پاسخ میدهد.
حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین فلاحزاده -عضو دفتر استفتائات حضرت آیتالله العظمی خامنهای و رئیس مرکز موضوعشناسی احکام فقهی- به پرتکرارترین سؤالات مطابق با فتاوای حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای پاسخ داده است که متن پاسخها همزمان با ۲۱ تیرماه، روز عفاف و حجاب به شرح زیر منتشر میشود.
پاسخ به سؤالات شرعی مخاطبان
هفته حجاب/گزیده بیانات رهبری انقلاب درپیرامون حجاب
هفته حجاب/گزیده بیانات رهبری انقلاب درپیرامون حجاب
اقامه نماز عید فطر به امامت رهبر انقلاب با پدیده برداشتهای نامشروع از بیتالمال با جدیت مقابله شود
اقامه نماز عید فطر به امامت رهبر انقلاب/ با پدیده برداشتهای نامشروع از بیتالمال با جدیت مقابله شود
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین، الحمدلله الّذى خلق السّماوات و الارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون والصّلاه و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فى الارضین نحمدالله و نشکره و نستعینه و نستغفره و نتوب الیه.
عید سعید فطر را به همهی شما حضّار محترم، نمازگزاران عزیز و به همهی ملّت ایران و به امّت بزرگ اسلامی تبریک عرض میکنم. در عظمت این عید، همین بس که در قنوتهای نمازهایی که در روز عید خوانده میشود، خدای متعال را به این روز سوگند میدهیم؛ این اهمّیّت این روز را نشان میدهد. پایان یک ماه عبادت، یک ماه توسّل و ذکر و خشوع و خدمت از سوی مردم مؤمن، روز عید است برای همهی مردم و روز ذخر و شرف است برای پیامبر اکرم.
آنچه من امروز در این خطبه عرض میکنم این است که بحمدالله مردم مؤمن ما، ماه رمضان بسیار خوبی را گذراندند. ماه رمضان پُر از معنویّت و پُر از توجّه و توسّل و خشوع و تضرّع. ما مسئولان کشور باید، هم غبطه بخوریم به حال این مردم مؤمن و این دلهای نورانی، و هم باید خدا را شکر کنیم بهخاطر مسئولیّتی که خدا به ما داده است در قبال این ملّت مؤمن. در بلندترین روزهای سال و گرمترین روزهای سال، مردم در سراسر کشور روزهدار بودند، با دهان روزه گرما را تحمّل کردند، حتّی جوانهای ما، نوجوانهای ما با شوق و رغبت به روزهگیری رو آوردند. کسانی، دستهای خبیثی، سعی کردند نوجوانهای ما را به روزهخواری بکشانند، بحمدالله موفّق نشدند و موفّق هم نخواهند شد؛ ولیکن مسئولان کشور و آحاد مردم، توجّه کنند که دشمنان مغرض و خبیث، تا کجاها فکر کردهاند و به چهچیزها فکر کردهاند؛ برای اینکه نسل روبهبالندگی کشور را از دین دور کنند، مینشینند برنامهریزی میکنند، نقشهکشی میکنند که نوجوانها را به روزهخواری بکشانند. بحمدالله ملّت توی دهن اینها زدند.
این ماه، ماه ضیافت الهی بود. ضیافت الهی، پذیرایی الهی را با خود دارد؛ و پذیرایی الهی در این ماه، نورانیّت دلها است، مغفرت گناهان است، توفیق کارهای بزرگ و نیکو است. یکی از مهمترین این کارها، همین راهپیمایی عظیمی بود که در جمعهی آخر ماه مبارک در روز قدس، به توصیه و تأکید امام بزرگوار ما در سرتاسر کشور انجام گرفت، در بسیاری از کشورهای دیگر مسلمان هم انجام گرفت. در بعضی از شهرهای ما در روز جمعهی قدس؛ حرارت بقدری بود که به طور طبیعی، انسان در آن حرارت حرکت نمیکند؛ امّا مردم آمدند شرکت کردند؛ در همهجای کشور و بخصوص در آن شهرهایی که در استانهای گرم قرار دارند، استانهای جنوبی کشور. حقیقتاً مردم مجاهدت کردند؛ با دهان روزه، زیر آفتاب، آمدند تا موضع خود را در قبال مسئلهی مهمّ فلسطین فریاد کنند. این معنایش این است که اگر برخی دولتهای مسلمان، به آرمان فلسطین خیانت میکنند، بعضیها کوتاهی میکنند، بعضی از ملّتها خبر ندارند، ملّت ایران با حضور خود و با فریاد خود، حاضر است در مقابل همهی دشمنان بِایستد و مسئلهی فلسطین را زنده کند.
امسال ماه رمضان، سرتاسر کشور نمایشگاه بزرگی بود از نشانههای معنویّتگرایی مردم و از جلسات با شکوه قرآن که بحمدالله به بهترین وجهی در رسانه ملّی هم منعکس شد؛ این جزءخوانیهایی که معمول شده است بهصورت جمعی در مشاهد مشرّفه انجام میگیرد، این را مردم استقبال کردند؛ امسال در بسیاری از شهرها در جریان بود. افطاریهای مردمی پدیدهی دیگری بود که امسال بخصوص در تهران -بنده هنوز از شهرستانها گزارش روشنی ندارم، البتّه در بعضی از مشاهد مشرّفه مثل آستان قدس رضوی، افطاریهای عمومی برگزار بود- در حسینیّهها، در مسجدها، در خیابانها، در محلّهها، در بسیاری از کوچهها، مردم سفرهی افطاری پهن میکردند و به رهگذران افطاری تعارف میکردند، مردم هم مینشستند؛ تصویرها و عکسهای آنها را برای من آوردند؛ انصافاً اینهمه علاقه و ارادت به معنویّت و خدمت مردم به مردم، انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. این جزو کارهایی بود که امسال رایج شد؛ [البتّه] از سالهای گذشته بود، امسال بیشتر از سالهای دیگر؛ در تهران که تقریباً همهگیر است، در بسیاری از شهرستانها هم علیالقاعده هست که بنده البتّه اطّلاع دقیق و روشنی ندارم. این در مقابل آن افطاریدادنهای مسرفانه و مترفانه است؛ افطاریهای پرخرج، آن هم نه به افراد مستحقّ افطار، [که] گاهی از سوی بعضی از دستگاههای مسئول نظام داده میشود که هیچ وجهی ندارد؛ در هتلها جمعیّتی را جمع میکنند، کسانی که هیچ احتیاجی به این افطاری هم ندارند. این کار مردمی در مقابل کار آنها است. عدّهای راه افتاده بودند، اسم خودشان را هم گذاشته بودند «کوچهگردانهای عاشق» -که یک اسم حقیقی است- و افطاری درِ خانههای مردم میبردند که نمونههای متعدّدی را برای ما گزارش کردند و تصویر و عکس آوردند؛ درِ خانهها افطار [دادن]. اینها کارهای بسیار بزرگی است، اینها کارهای بسیار ارزندهای است. علاوهی بر اینها جلسات دعا، جلسات مناجات، شبها تا سحرها، در مساجد، در حسینیّهها، در مجامع مختلف، بخصوص در شبهای احیاء، حتّی بر سر مزار شهدا؛ مردم جمع میشدند، این دلها را به خدا متوجّه میکردند؛ اینها همه وسیلهی جلب رحمت الهی است. اعتکاف دههی آخر ماه رمضان هم تدریجاً دارد به یک سنّتی تبدیل میشود که رو به رشد است؛ انشاءالله این هم مبارک است. من اطّلاع پیدا کردم بعضی از پزشکان محترم، در برخی از شبها و روزهای ماه رمضان، طبابتهای صلواتی میکردند؛ این معنایش این است که این ایثار و این گذشت، در بین همهی طبقات مردم ادامه دارد. این ماه رمضانی بود که گذشت؛ اینچنین ماه رمضانی موجب جلب رحمت الهی است؛ انشاءالله.
و امروز هم که روز عید فطر است، روزی است که برای تکریم پیغمبر اکرم است؛ جعلته لِلمُسلِمینَ عیدا، وَ لِمُحَمَّدٍ صلّی اللهُ علیهِ وَ آلِه ذُخرًا و شَرَفًا و کرامتًا وَ مَزیدا؛ این احترام به پیغمبر و تکریم آن پیغمبر است از سوی مردم، مردمی که خدای متعال دربارهی پیغمبر فرمود: عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم؛(۱) سختی های مردم بر او دشوار است. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد این ماه رمضان را و این روز عید را برای ملّت ایران و برای مسلمانان عالم مبارک بفرما.
بِسمِاللَّهِالرَّحمنِالرَّحیمِ * وَالعَصرِ * اِنَّ الاِنسانَ لَفى خُسر * اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر*
خطبهی دوّم
بسماللهالرّحمنالرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوب الیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما علیّ امیرالمؤمنین و حبیبته الزّهراء المرضیّه سیّده نساء العالمین و الحسن و الحسین سیّدی شباب اهل الجنّه و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علیّ و علیّ بن محمّد و الحسن بن علیّ و الخلف القائم المهدی، حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک.
همهی برادران و خواهران عزیز را به تقوای الهی دعوت میکنم. آنچه را در این خطبه میخواهم عرض کنم، ناظر به دنیای اسلام است، ناظر به امّت اسلامی است. متأسّفانه عید مردم در بعضی از کشورها عزا شد؛ در بغداد چند صد خانواده، داغ عزیزانشان را دیدند به دست جنایتکاران و تروریستها و کسانی که میخواهند اسلام جعلی و بدلی را به دستور اربابان خودشان در میان مردم رائج کنند. همچنین در استانبول، در بنگلادش، در بعضی از کشورهای دیگر، مردم در ایّام ماه رمضان با دهان روزه مورد تهاجمهای تروریستی قرار گرفتند. این نتیجهی پرورش دادن تروریسم بهوسیلهی دستگاههای امنیّتی و دستهای ناامن دستگاههای آمریکا و صهیونیست و انگلیس است که این چیزها را در دنیای اسلام به وجود آوردهاند؛ البتّه خودشان هم آسیب خواهند دید -همچنانکه بتدریج دارند میبینند- امّا این گناه آنها و جرم آنها است؛ این جرمی است که فراموش نخواهد شد. متأسّفانه در ماه رمضان در برخی از کشورهای اسلامی -در سوریه، در یمن، در لیبی و در برخی نقاط دیگر- آتش جنگ برافروخته بود که انسان حقیقتاً غمگین میشود از اینکه دنیای اسلام در یک چنین وضعیّتی قرار دارد. بعضی، منازعات سیاسی را تبدیل به جنگ داخلی کردند. منازعهی سیاسی یک حرف است، جنگ داخلی یک حرف دیگر است؛ این دخالت ابرقدرتها بود که این کار را در سوریه و در بعضی از جاهای دیگر انجام دادند. در یمن، امروز بیش از یک سال و سه ماه است که مردم زیر بمبارانها قرار دارند؛ امّا باز هم آفرین به مردم یمن که در روز قدس توانستند آن راهپیمایی عظیم را در آن هوای گرم و با وجود بمبارانها به راه بیندازند؛ مرحبا به آن مردم، مرحبا به رهبری حکیمانهی مردم یمن! در سوریه هم مردم دچار حادثهی بزرگی هستند که استکبار بر آنها تحمیل کرده است.
تلاش دشمنان برای به فراموشی سپردن مسئلهی فلسطین است. میخواهند دنیای اسلام را درگیر مسائل داخلی خودشان بکنند که مسئلهی فلسطین را فراموش کنند و فرصتی برای رژیم صهیونیستی به وجود بیاید تا آن اهداف خباثتآمیز خودش را دنبال کند. ما باید بدانیم مبارزهی برای آزادی فلسطین یک مبارزهی اسلامی است، یک مبارزهی همگانی است، یک مبارزهی عربیِ صِرف نیست؛ این وظیفهی مسلمانها است که در همه جای دنیا ، به هر شکلی که میتوانند، این مبارزه را، این فریاد را، این حرکت را ادامه بدهند. فروکاستن این مسئلهی به این مهمّی به یک مسئلهی داخلی عربی، مطلب غلطی است.
یک مطلب هم دربارهی مسائل داخلی کشور، موضوع این حقوقها و برداشتهای غیرمنصفانه و ظالمانه از بیتالمال است -که امروز در بین مردم رایج شده است که خبرش را دهانبهدهان نقل میکنند- این برداشتها نامشروع است، این برداشتها گناه است، این برداشتها خیانت به آرمانهای انقلاب اسلامی است. قطعاً در گذشته کوتاهیهایی شده است، غفلتهایی شده است، بایستی جبران بشود؛ اینجور نباشد که ما سروصدا بکنیم و بعد قضایا را تمام بکنیم و بکلّی به دست فراموشی بسپریم؛ باید دنبال بشود. خوشبختانه رئیس جمهور محترم و رؤسای محترم دو قوّهی دیگر، متعهّد شدهاند که این مسئله را دنبال کنند؛ باید با جدیّت دنبال بشود؛ دریافتهای نامشروع باید برگردانده بشود، و اگر کسانی بیقانونی کردهاند مجازات بشوند، و اگر سوءاستفادهی از قانون هم شده است بایستی اینها را از این کارها برکنار بکنند؛ اینها کسانی نیستند که لیاقت این را داشته باشند که در این مراکز قرار بگیرند.
البتّه این را هم توجّه داشته باشید، دشمنان نظام اسلامی میخواهند از این قضیّه یک مستمسکی علیه نظام اسلامی درست بکنند. اینها یک عدّهای هستند که در قبال مجموعهی مدیران و کارکنان دستگاههای مسئول که با پاکی و صداقت دارند کار میکنند عدّهی زیادی نیستند، امّا همین کمشان هم مضر است، همین کمشان هم عیب است؛ این عیب را بایستی برطرف کرد. ما آسیبهای ناشی از فقر را شناختهایم، روی آنها برنامهریزی میکنیم، دربارهی آنها جلسه میگذاریم، امّا آسیبهای ناشی از مستی اشرافیگری را کأنّه درست نمیشناسیم؛ وقتی اشرافیگری، اسراف، و تجمّل در جامعه وجود داشته باشد و ترویج بشود، این قضایا به دنبالش پیش میآید و به وجود میآید و همه دنبال این هستند که یک طعمهای به دست بیاورند و خودشان را از آن سیر کنند، شمکها را از این مالهای حرام پُر کنند. با این پدیده بایستی با جدّیّت مقابله بشود؛ مسئلهی عزل کردن و برکنار کردن و برگرداندن آنچه از بیتالمال به صورت نامشروع خارج شده است، این را در دستور قرار بدهند. این وظیفهی همه است؛ مردم نسبت به این مسئله اهمّیّت میدهند و اگر چناچه این قضیّه اتّفاق نیفتد و دنبالگیری نشود، اعتماد مردم به نظام کاسته میشود که این فاجعهی بزرگی خواهد بود. بایستی با اقدام جدّی، اعتماد مردم را حفظ کرد. امیدواریم خدای متعال به همهی مسئولین توفیق عنایت کند.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم* قُل هُوَ اللهُ احدٌ * اَللهُ الصَّمَدُ * لَم یَلِد وَ لَم یولَد * وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا اَحَدٌ.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) سورهی توبه، بخشی از آیهی ۱۲۸؛ «... رنجهای شما بر او دشوار [و گِران] است...»
۲) سورهى عصر، آیات ۱ تا ۳؛ «سوگند به عصرِ [غلبهى حق بر باطل]. که واقعاً انسان دستخوش زیان است. مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کردهاند.»
لینک های تصویری
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه اسلامی (۸۶)
- بانک تصاویر (۲۴۷)
- علمای دین (۱۰۳)
- قرآن وحدیث (۹۸)
- حجاب (۳۶۴)
- احکام (۸۳)
- نرم افزارهای مذهبی (۴۴)
- بازی های مذهبی (۲)
- قرآن (۲)
- بانک فیلم (۴۰۷)
- سبک زندگی اسلامی (۴۸۴)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۱۶۱)
- پرسش وپاسخ (۶۹)
- زندگی به سبک شهدا (۱۹۹)
- من حضرت محمد (صلی الله علیه و آل (۱۴)
- خاطرات مدرسه (۱۶)
- زندگی درمکتب اهل بیت ع (۲۳۶)
- معروف نیوز (۸۱۶)
- رهبری انقلاب (۷۸۲)
- استکبار ستیزی از منظر رهبری انقلاب (۳۵)
- نماز (۳۱)
- بشقاب های توخالی (۲۹)
- فضای مجازی (۳۴)
- تربیت ازدیدگاه اسلام (۶۶)
- نرم افزاراندرویدی (۱۲)
- قرآن (۲)
- ویژه نامه مذهبی (۱۶۲)
- ماه مبارک رمضان (۳۲)
- ماه محرم (۲۶)
- ماه شعبان (۱۲)
- ماه صفر (۸)
- ماه رجب (۹)
- ماه ذی الحجه (۳)
- بسیج (۲۸)
- بانک صوت (۱۰۰)
- سخن نگاشت (۴۱)
- محرم وامام حسین ع (۱۰۵)
- حاج محمودکریمی (۲۷)
- حاج منصورارضی (۱۴)
- نزار قطری (۲)
- دهه فاطمیه (۶۲)
- آموزش (۱۵)
- معرفی سایت های مذهبی (۸)
- سبک زندگی غربی (۳۸)
- حکایت خوبان (۴۱)
- مدافعان حرم (۴۴)
- نیاک از نگاه دوربین (۸)
- داستان های صوتی (۱۰)
- درمسیر بهشت (۳)
- ازدواج (۲۲)
- دانستنی های حقوقی وقضایی (۲)
- گناه (۶)
- مجموعه دروس عرفان دروادی عمل (۲۲)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- رسالة الولایة (۲)
- لغت موران شیخ اشراق (۲)
- اسرارنماز (۴)
- اشارات بوعلی(نمط8) (۲)
- دهه فاطمیه (۱۰)
- استادسیدیدالله یزدان پناه نیاکی (۲۲)
- نمآهنگ (۱۰۳)
- کودکانه (۷)
- سیاسی (۲۶)
- ماه مبارک رمضان (۸)
- غدیرخم (۶)
- حدیث (۲)
- معرفی سایت (۳)
- امام خمینی ره (۱۹)
- جنگ ودفاع مقدس (۳۹)
- شهیدسلیمانی (۲۰)
کلمات کلیدی
يادداشت ویژه
-
معرفی کتاب «به بلندای آن ردا» داستانی از کرامات حضرت علیبنموسیالرضا (ع)
يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳معرفی کتاب «به بلندای آن ردا» داستانی از کرامات حضرت علیبنموسیالرضا (ع)
مهمترین ویژگی به بلندای آن ردا، انتخاب یک زاویه دید متفاوت برای گفتن از عظمت شخصیت حضرت رضا علیه السلام است. داستان این کتاب از گفتگوی میان مامون عباسی و معشوقهاش آغاز میشود و با بازگشتهای متعدد به گذشته، مقطع زمانی ورود حضرت به خاک ایران و ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام در توس را روایت میکند.
نام سید مهدی شجاعی برای کسانی که ادبیات مذهبی را در ایران دنبال میکنند نامی آشناست. او که ید طولایی در خلق رمانهای آیینی و مذهبی دارد، با کتابهایی مثل «سقای آب و ادب» و «پدر، عشق و پسر» به یکی از نویسندگان محبوب ادبیات ایران تبدیل شده است و نوشتههایش برای کسانی که میخواهند متن ادبیِ آیینی بنویسند حکم الگو را دارد. ادبیات آیینی اما انگار یک میراث در خانواده شجاعی است چرا که پسر سید مهدی شجاعی یعنی سید علی هم چند سالی میشود که قلم خود را در راه خلق روایتهای ادبی از زندگی و زمانی ائمه اطهار قرار داده است. یکی از بهترین آثار سید علی شجاعی داستانی است که درباره زندگی حضرت امام رضا نوشته است: به بلندای آن ردا.
مهمترین ویژگی به بلندای آن ردا، انتخاب یک زاویه دید متفاوت برای گفتن از عظمت شخصیت حضرت رضا علیه السلام است. داستان این کتاب از گفتگوی میان مامون عباسی و معشوقهاش آغاز میشود و با بازگشتهای متعدد به گذشته، مقطع زمانی ورود حضرت به خاک ایران و ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام در توس را روایت میکند. در واقع انتخاب زاویه نگاه دشمنان حضرت برای بیان زندگی ایشان، یک انتخاب جسورانه و مخاطرهآمیز است که کار نویسنده را برای خلق روایت دشوار میکند اما سید علی شجاعی با ظرافت و دقت از پس این کار سخت برمیآید و با این تمهید داستانی خاص، یک تصویر کمتر درک شده از فضایل پرشمار آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام را بازآفرینی میکند. تغییر پیوسته راویان هم تمهید هوشمندانه دیگری است که باعث میشود لحن و بیان کتاب یکنواخت نشده و ریتم قصه به درستی حفظ شود. از این منظر اگر نگاه کنیم، «به بلندای آن ردا» یک کتاب خوشتکنیک است که برای خلق یک روایت مذهبی در دام کلیشهها نیفتاده و با ایدههای خلاقانه و رو به جلوی فرمی خود، به امکانهای در دسترس برای اهالی ادبیات آیینی اضافه میکند.
«به بلندای آن ردا» از یک زبان فاخر داستانی بهره میبرد. زبانی با دو ویژگی برجسته؛ اول فخامت برخاسته از مطالعات گسترده نویسنده و دایره واژگان قدرتمند او و دوم ، بهرهمندی از یک زبان روایتگر. به بلندای آن ردا از یک زبان داستانی پالوده و تراش خورده بهره میبرد که فقط میتوان آن را با دیالوگهای سریالی مثل مختارنامه مقایسه کرد: ترکیب همزمان استواری ادبی و همهفهمی در یک روایت تاریخی که باعث میشود هم مخاطب خاص و حرفهای از خواندن کتاب لذت ببرد و هم مخاطب عام و کمتر متخصص، با جهان کتاب ارتباط برقرار کند.نویسندگان زیادی در طول تاریخ ادبیات ایران کوشیدهاند به ساحت مقدس خورشید خراسان ادای احترام کنند. برخی نویسندگان دوران زندگی حضرت رضا را دستمایه قرار داده و برخی دیگر نقش پررنگ یاد و نام ایشان در زندگی روزمره مردم ایران را. در میان تمام آثار رضوی ادبیات ایران اما «به بلندای آن ردا» یک اثر ویژه است چرا که با ترکیب زبانی پخته، بیانی سنجیده و روایتی پرکشش در کمتر از ۱۶۰ صفحه تصویری واضح، درکشدنی و دوستداشتنی از دوران باشکوه امامت حضرت رضا علیهالسلام به دست میدهد؛ تصویری که خلق آن فقط در توان قدرت کلمات و معجزه «ادبیات» است.
آخرين مطالب
-
حضرت آیتالله خامنهای: ملت ایران نگران و دلواپس نباشند،هیچ اختلالی درکارکشوربه وجودنمیآید.
يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
طرحی از یک زندگی رضوی درباره رمان «پنچشنبه فیروزهای»
يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
مبارزه سیاسی درخشان حضرت رضاعلیهالسلام برای حفظ تشیع به روایت رهبرانقلاب کارستان مقدس رضوی
يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
معرفی کتاب «به بلندای آن ردا» داستانی از کرامات حضرت علیبنموسیالرضا (ع)
يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
-
خط حزبالله ۴۴۳ | جنایت و برائت
جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
منطق قرآنی برائت به دنیای اسلام منتقل شود/ حوادث غزه شاخصی ماندگار برای تاریخ است
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
امام خامنهای دردیدارجمعی ازمعلمان:جوانان بایدمنطق شعارمرگ برآمریکا ومرگ بر رژیم صهیونیستی رابدانند
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
گزارشی ازمراودات علمی آیتالله خامنهای و شهیدمرتضی مطهری؛ما کمتر نمونه ارزندهای چون خامنهای داریم
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
اطلاعنگاشت | کتاب جذاب و تمدنساز
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
بانک فیلم
-
نماهنگ | کربلای ری
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
فرمانده معظم کل قوا: نیروهای مسلح چهرهای ستودنی از قدرت ملت ایران به نمایش گذاشتند
يكشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
نماهنگ خصوصیات حکومتی امیرالمؤمنین (ع)
دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۳ -
-
گفتوگوی قرآنی رهبر انقلاب با دو دختر خردسال حافظ کل قرآن برنامه محفل
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای افتتاح
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ دعای سحر
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ مناجات اگر چه در بدر کوچه ی خطا شده ام/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ عبدگنه کارت دلش بی قراره/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ یاخیرالناظرین/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ بی پناهم غرق آهم حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
کلیپ با روی سیاه با گریه و آه/حاج محمودکریمی
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ -
-
نماهنگ | روایت یک طوفان تاریخساز
شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ -
نماهنگ | انتظار فرج
شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ -
مستند «غیر رسمی» ۶ | روایتی از انس رهبر انقلاب با کتاب و اهالی فرهنگ
جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ -
نماهنگ | پرتویی از عظمت حسینبنعلی (ع)
سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ -
نماهنگ | مبارزه هویتی انقلاب
شنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ -
مستند روایت دیدار | پرچمداران تولید داخلی
جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲
نرم افزارهای مذهبی موبایل
-
نرم افزار خواص بی خواص/محرم 1399
پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ -
مسابقه فرهنگی بچه های عاشورا
شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۷ -
نرم افزارقرآنی کوثرتشنه کامان
چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷ -
نرم افزارختم جزءسی قرآن مجید همراه با زندگینامه سرداران دفاع مقدس وشهدای نیاک
شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ -
ویژه نامه شورعشق
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
ویژه نامه خون خدا
جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۶ -
نرم افزارتقویم سرداران دفاع مقدس1396
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶ -
نرم افزارتحت وب خط امام خمینی(ره)
يكشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ -
مجموعه چندرسانهای «عبد صالح
جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ -
کلیدسعادت
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
ویژه نامه ماه مبارک رمضان (نرم افزارتحت وب)
جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارادعیه های ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزارصوتی تصویری دعای روزهای ماه مبارک رمضان
پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶ -
نرم افزار جامع راهیان نور رونمایی شد +لینک دانلود
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ -
بازی محرم ونامحرم(احکام ویژه پسران)
يكشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی زیارت عاشورا
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارصوتی کاروان عشق 3 ( حاج محمودکریمی )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارکاروان عشق 2 ( ویژه محرم )
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای تحت وب خون خدا(ویژه محرم)
شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ -
نرم افزارچندرسانه ای غدیرخم
يكشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵